ترس از شریعتی در زمانه جولان پراگماتیسم | محسن زال (سایت بنیاد شریعتی ـ تیر ۱۳۹۵)
ترس از شریعتی در زمانه جولان پراگماتیسم
محسن زال
منبع: سایت بنیاد فرهنگی شریعتی
تاریخ: تیر ۱۳۹۵
شریعتی همراه فضیل عیاض کاروان به کاروان میرود تا دل هر دردمندی که آزرده شده را به دست آورد و حقیقت را و عدالت را دوباره باز گرداند، صدای قرآن برای او این معنا را نیز دارد، کسانی که صدای دیگری از قرآن میشنوند همواره با او در ستیزند. دین علوی از نظر او یک سبک زندگی درخود دارد. ایجاد ترس خصلت این نوع از بودن است. ترس از شریعتی واقعیست.
« به هر حال انسان ویژهای بود مثل خیلی از این انسانهای ویژهای که ما دیدهایم. گاهی وقتها خدا ترجیح میدهد اینگونه افراد را به قول میلان کوندرا از این بار هستی خلاص کند. آنقدر که این بار برایشان سنگین است و برای خود احساس مسئولیتهای بزرگ میکنند.» (علی رضا رجایی، مصاحبه در خصوص هدی صابر)
پیش سخن:
«شريعتي ناخواسته – تاكيد ميكنم ناخواسته- به يك ارعاب عظيم در جامعه كمك كرد. شما ببينيد رژيم ارعابگر بود و با ارعاب، من و شما را ميترساند. شريعتي به ما شهامت ميداد ولي شهامت او، دوسويه بوده و هست. ارعابگر است يعني به شما اجازه نميدهد راجع به گزارههاي خود بينديشيد. شريعتي در آرايه اسلام فوقالعاده بود اما به ما اجازه انديشيدن نداد و از قبل چهرهها و گزارهها را مشخص كرده و ما را براي دهها سال مرعوب كرد.»(حاتم قادری بزرگداشت شریعتی، بنیاد باران)
شریعتی بر ساختی از تاریخ اسلام ارایه میدهد که انسان ها را در سه گروه پاک، پوک و پلید دسته بندی میکند و پاکان این گروه را از آسمان به زمین میآورد و اصرار دارد که «انسان امروز» خود را به نمایه آنها بسازد، از عدالتخواهی ابوذر که تنها میآید و تنها میمیرد، تا عینالقضات که حقیقت را به مذبح مصلحت نمیبرد. او از امام علی تصویری ارایه میدهد که نسبت به حق دیگران به خود و خانواده خویش هم رحم نمیکند و به دخترش هم میگوید اگر به بیت المال دستی برده بودی مورد برخورد قرار میگرفتی، به تعبیر رضا علیجانی «اانسان به عنوان پایتخت تفکر شریعتی» خدا را هم دستخوش چالش میکند، اومانیسم شریعتی راه به فاشیسم نمیبرد، چراکه تعریفش از انسان بر پایه عدالت و آزادی و عشق استوار است، نظام اخلاقی شریعتی نوعی «بازگشت به خود» مدام دارد که اجازه توجیه خود و پذیرفتن پنهانی و به مصلحت « نادرست» را نمیدهد، مدام سوژه را با نظام اخلاقی خود مواجه میکند، مصلحت اندیشی به واسطه «منفعت شخصی و گروهی» را توجیه نمیکند، نه استثمار را میپذیرد و نه استحمار، و این همه را بر روی زمین محقق میخواهد. شریعتی در صدد تحقق آرمان شهر است. اما واقعیتهای جامعه را نیز میبیند، آرمان دارد اما رویایی نیست. آرمان را چون سپهری پیش رو برای گم نکردن راه پاس میدارد اما بر زمین قدم بر میدارد. اگر علیای که او مینماید بر گونه اساطیر است اما به تاکید میگوید که این علی یک انسان برتر است نه یک برتر از انسان، رمانتیسیسم شریعتی ساختار شکن است غالب واقعیت را برنمیتابد، میخواهد پرواز کند و آدمی را در جهان خاکی دوباره به شیوهای خدایی« بسیار خدایی» بنا کند، او قایل است که انسان میتواند خدایگونهای در تبعید زمین باشد، رمانتیسیم شریعتی با ایدهآلیسم تخیلی سر سازگاری ندارد آرمان را میبیند اما به فراموشی نمیسپارد و به حیات خلوت زندگی روزمره خود نمیراند، نه هور قلیایی میشود نه واقعیت زده، شریعتی بین خوب حرف زدن وخوب زندگی کردن، بین رمانتیک سخن گفتن و رمانتیک زندگی کردن با مرکزیت اومانیسمی که از الهیاتی رهایی بخش مشروب میشود رابطه بر قرار میکند. این نسبت ها چه در حوزه سیاست و چه در زندگی روزمره ما به ازا دارند و خود را متبلور میکنند. او خود سعی میکند که در زندگی زیسته نیز به آرمانها نزدیک شود، نه دست زور را بفشارد و نه به مصلحت زر عقب بنشیند و نه به تزویر، آگاهی و شجاعت اخلاقی خود را زمین بزند، عرفان شریعتی از این رو بی ریشه و مسوولیت زدا نیست. عرفان شریعتی او را به منشایی وصل میکند که از حقانیت انباشته است و از جنس ایمان است. او وقتی میگوید علی درچاه مینالد این نالیدن را از وجهی اگزیستانسیل میبیند، علی از زمین کنده میشود، روح سرگردانیست که احساس تنگی میکند اما دوباره به زمین بر میگردد تا پیام خدا را بر زمین خشک بنشاند و این است که قنات میکند و وقف میکند. شریعتی از این منشاء نیرو میگیرد تا برای عدالت و آزادی بایستد. شریعتی به شیوهای از زیستن دعوت میکند که در زمانهای که ساختارهای سیاسی و فرهنگی هم بیاخلاقی را تقویت میکنند طاقت آوردنش کار همه کس نیست. از این رو او هراس ایجاد میکند برای کسانی که میخواهند خوب زندگی کنند، مرفه زندگی کنند، بر فقر و بدبختی مردم چشم ببندند و در نظام طبقاتی طبقه بندی را مشروع بدانند و مشروعیت ببخشند و سر آخر نیز خود را اخلاقی و آزاده و روشنفکر جلوه دهند. شریعتی یک نه بزرگ است، او در دوسو هراس ایجاد میکند از یک سو برای دینداران و از سوی دیگر برای روشنفکران .
دیندارانی که با دین بلعم باعور خو گرفتهاند و با عرفان مولوی رقصیدهاند و از کوچه میفروشان میاش را خریدهاند و دستان بیچارگانی که انگور را به عرق جبین «عرق» میکنند و بد نامی میخرند تا نانی به دست آورند را ندیدهاند، و پول میدهند تا صواب بخرند و گناهان خود را از دفتر خدا پاک کنند، اینان در چشم اندازی که شریعتی میگشاید با دینی مواجه میشوند که از ذره نیز نمیگذرد. خلیفهاش با مرد مسیحی به قاضی میرود در بازار حتی به میثم میگوید که خلق خدا را با چند قیمتی کردن خرمایش تقسیم نکند و از بردن خلخال پای یک یهودی از شدت خشم به لرزه در میآید و آرزوی مرگ میکند، این دینداران از این دین جدید میهراسند و دچار وحشت میشوند .کشیدن بار این ایمان کار همه کس نیست، مساله را صالحی نجفآبادی هم حل نمیکند اگر در برابر شریعتی بگویند که حسینی که تو میگویی که خونش را در پای مقاومتش در برابر ظلم میدهد، از بیتالمال ظالمان حقوق میگیرد و سالها نیز ساکت بوده است و در حرکت هم تا لحظه آخر مماشات میکند تا جنگی در نگیرد و حتی از دشمنان میخواهد تا او را به نزد یزید ببرند تا با پسر عمویش حضوری بیعت کند و علی که اسوه عدالت مینامی در جنگ گردنها زده و حتی در زندگی فردی نیز قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد که دشمن پیامبر است و شخصیت های مذهبی دیگری که بزرگ میداری همه به نوعی قابل نقدند. راه برای متوسط زیستن باز نمیشود. اگر شما سوژه آرمانی را با نقدهای کوبنده حذف کنید و از آسمان به پایین بکشید آرمان از بین نمیرود، ضمن این که شریعتی درخوانشی که از تاریخ اسلام دارد هیچ نقدی را نفی نمیکند او همه تاریخ را روایت نمیکند اما تاریخ را قلب و تحریف نیز نمیکند. شریعتی لحظههایی خاص را از زندگی امام حسین و امام علی برمیگزیند و برجسته میکند اما این بدان معنانیست که در متن تاریخ قرار دادن آنها حرف شریعتی را نفی میکند. دیندارانی که مرعوب شریعتی شدهاند با صالحی نجفآبادی نمیتوانند به آرامشی برسند که هر پلشتیای را در چارچوب دین توجیه شود، نه تاریخ دین(در خوانشی خاص) به طور کامل به آنها این اجازه را میدهد و نه دستگاه الهیاتیای که استعداد عبور از چهرههای مذهبی را دارد و میتواند دوباره به خدا و منشاءاخلاق برگردد. انسان بودن علی از دید شریعتی راه نقد را باز میگذارد اما بزرگیها را ستایش میکند. عبور از چهرههای مذهبی برای اخلاقی زیستن میتواند به الهیاتی راه ببرد که مواجهه با هستی را در اولویت قرار میدهد نه تاریخ قدسی را.
بسیاری روشنفکران و اصلاح طلبان عرصه سیاست نیز مرعوب شریعتی میشوند چرا که مشیای را برای پذیرفتن مسولیت اجتماعی پیش رو مینهد و بر میکشد که هراس ناک است. پذیرفتن مسولیت اجتماعیای که جز سوز و ساز و درد و ماتم درآمدی ندارد. نانش به خون آلوده است و مرامش عمر بر باد دادن، از تحمل بسیاری خارج است. کسانی که میخواهند دستی به جام باده و دستی به زلف یار یازیده باشند، تختشان نلرزد و حقوقشان کاستی نگیرد مصلح بزرگ بمانند و نامشان گوش فلک را کر کند و خلوتشان از جلوت بهشت باشد و تنعم، نمیتوانند چون «صابر» زندگی کنند، صابر «علی» شریعتی را میشناسد، شریعتی چون وجدانی بیدار آزار میدهد و راحت نمیگذارد. در زمانهای که پراگماتیسم تنها مرام مقدس است رمانتیسیسم و اومانیسم شریعتی وحشت میآفریند. بار هستی را کشیدن و مسولیتی بیش از توان دوش بر دوش گرفتن مرام همه کس نیست. شریعتی نه به پذیرفتن این مسوولیت اجباری میکند و نه اصولا اجبار در قاموس تفکرش میگنجد، درامت و امامت چونان از حرمت انسان سخن میگوید و از آزادی ستایش میکند که دموکراسی راسها را وهن آن میداند نه آرمان آن. هر بندی را با تعبیری اگزیستانسیل اهانت به ساحت انسانیت میداند و رهایی وجودی را طرح میاندازد. رهاییای که دموکراسی یک وجه باریک آن است.
شریعتی همراه فضیل عیاض کاروان به کاروان میرود تا دل هر دردمندی که آزرده شده را به دست آورد و حقیقت را و عدالت را دوباره باز گرداند، صدای قرآن برای او این معنا را نیز دارد، کسانی که صدای دیگری از قرآن میشنوند همواره با او در ستیزند. دین علوی از نظر او یک سبک زندگی درخود دارد. ایجاد ترس خصلت این نوع از بودن است. ترس از شریعتی واقعیست.