Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


شریعتی و پرسش بنیادین ما | بیژن عبدالکریمی (سایت زیتون ـ ۲۸ خرداد ۱۳۹۵)

 شریعتی و پرسش بنیادین ما

بیژن عبدالکریمی
منبع: سایت زیتون
تاریخ: ۲۸خرداد ۱۳۹۵

 

…آن چیزی که شریعتی را شریعتی می کند و او را از دیگران متمایز می سازد این است که وی کوشید دیالوگ و رابطه ای دیالکتیکی میان عقلانیت سنتی و عقلانیت مدرن ایجاد کند بی آنکه یکی از آن دو را بر دیگری چیره سازد. این در حالی است که سنت گرایان (در معنای عام کلمه) در پی آن هستند که عالم مدرن را به عالم سنت بکشانند؛ یعنی می خواهند عالم مدرن را بر اساس چارچوب های مفهومی عالم سنت بفهمند، لذا نمی توانند به سرشت و حقیقت عالم مدرن و زیست جهان کنونی ما پی ببرند. از سوی دیگر خیل انبوه روشنفکران ما نیز می کوشند ارزشها و جهان بینی نهفته در سنت را انکار کنند و با تأثیرپذیری از جهان بینی و ارزشهای عصر روشنگری موضعی ضد سنت دارند یا حداکثر، همچون روشنفکران به اصطلاح دینی، می کوشند به نحوی سنت را مدرن کنند و صورت مدرن را به ماده سنت تاریخی تحمیل نمایند. در این روش نیز سنت از روح خودش تهی می شود. در صورتی که شریعتی نه می خواهد مدرنیته را به عالم سنت، و نه سنت را به عالم مدرن تقلیل دهد و همین امر نیز باعث شده است که وی هم از جانب سنت گرایان و هم از طرف نوگرایان مورد هجمه و انتقاد شدید قرار گیرد و لذا نه مدرنیست ها و نه سنتی ها هیچ یک او را از آن خود و گروه اجتماعی خویش تلقی نکنند.

 

index

شریعتی و دین اسلام
آنچه شریعتی به منزله دین، اسلام یا تشیع می فهمد در قیاس با آنچه بسیار دیگری می فهمند صرفاً یک «مشترک لفظی» است. آن چیزی که شریعتی به منزله دین یا اسلام می فهمد امری وجودی (اگزیستانسیل) است؛ یعنی شریعتی دین را نه صرفاً به منزله بخشی از فرهنگ، یا یک نظام تئولوژیک یعنی به منزله مجموعه ای از باورهای نهادینه شده تاریخی، یا یک ابژه و موضوعی برای پژوهش علمی یا یک ایدئولوژی سیاسی بلکه دین را به منزله نحوه ای از هستی و بودن انسان در جهان می بیند و می توان بیان داشت که مواجهه وی با دین علیرغم اینکه یک مواجهه مؤمنانه بوده، مواجهه ای پدیدارشناسانه نیز هست و این وجه پدیدارشناسانه همان چیزی است که در میان سنت گرایان و نیز نوگرایان جامعه ما تا حدودی زیادی غایب است.

آنچه شریعتی به منزله دین، اسلام یا تشیع می فهمد در قیاس با آنچه بسیار دیگری می فهمند صرفاً یک «مشترک لفظی» است

جایگاه و نقش شریعتی در انقلاب ایران
شریعتی در مسیر انقلاب نقش بزرگ و تأثیرگذاری داشت و هیچ مقام و شخصیتی به وی عنوان «معلم انقلاب» را نداد و این عنوان از طرف بسیاری از افراد جامعه به صورت بسیار طبیعی و خودجوش به وی اعطا شد و مورد پذیرش عمومی نیز قرار گرفت.
بی تردید علی شریعتی را می توان در تاریخ ایران به اعتبار تأثیرگذاری تاریخی اش یک استثنا دانست. وی در زمانی که در حسینه ارشاد سخنرانی می کرد به هیچ یک از نهادهای قدرت اجتماعی رسمیت یافته، تعلق و تکیه نداشت. وی در خارج از همه نهادهای قدرت اجتماعی و سیاسی قرار داشت. به تعبیر زیبای قرآن که در مورد حضرت ابراهیم به کار رفته ــ آنجا که می گوید «اِنّ ابراهیمَ کان امه» (ابراهیم به تنهایی امتی بود) در مورد شریعتی نیز صادق است: او به تنهایی یک امت بود و از قدرت تاثیرگذاری تاریخی بزرگی برخوردار بود که در تاریخ ایران از کمتر شخصیتی دیده شده است.
شریعتی و روحانیت
دیدگاه شریعتی در مورد روحانیت را باید در دو سطح مختلف فهمید؛ گاهی وی در سطحی سیاسی، تاریخی و جامعه شناختی سخن می گوید و احکامی در مورد واقعیت اجتماعی و تاریخی روحانیت بیان می دارد، فرضاً آنجا که عنوان می کند پای هیچ یک از قراردادهای سیاسی و استعماری را هیچ روحانی ای امضا نکرده است. این حرف وی درست است زیرا روحانیت تا قبل از انقلاب سال ۵۷ رسماً به قدرت سیاسی دست نیافته بود. اما سطح دیگر، بحثی متافیزیکی و دینی است. در این سطح از بحث شریعتی معتقد است که اساساً ما ثنویت جسمانیت و روحانیت را در تفکر اسلامی نداریم و نمی توانیم از نهادی سخن بگوییم که صرفاً به امور «روحانی» می پردازد و ما نمی توانیم بگوییم شخص نبی یک روحانی بوده است.
شریعتی و مفهومِ «بازگشت به خویشتن»

این که شریعتی به سنت تاریخی خودمان تکیه می کند وجهی انسان شناسانه دارد؛ یعنی انسان نمی تواند از محدودیت های زمانی و مکانی فارغ باشد و بگوید من در حوزه ای فرازمانی، فرامکانی و فراجهانی می اندیشم و زندگی می کنم و با تاریخ خودم و با هیچ تاریخ دیگری نسبتی ندارم.

آنچه شریعتی بدان به منزله «خویشتن» دعوت می کند همان خویشتن اصیل و انسانی ماست. او به هیچ وجه به نوعی ملیت گرایی، نژاد پرستی، خاک پرستی یا فرقه گرایی تئولوژیک و ایدئولوژیک دعوت نمی کند. «خویشتن»ی که وی از آن سخن می گوید همان وجود حقیقی انسان است که می تواند در ارتباط و تعامل با «دیگری» قرار گیرد. لذا این خویشتن اصیل می تواند با خویشتن حقیقی و اصیل همه انسان های جهان مشترک باشد. لیکن آنچه شریعتی بر آن تکیه دارد این است که این خویشتن نمی تواند «من انتزاعی» و بریده از سنت تاریخی و ریشه های تاریخی اش باشد بلکه این انسانی که قرار است به حقیقت راستین و خویشتن اصیل خودش دست یابد بی تردید نسبتی اصیل و حقیقی با تاریخ و سنت خودش دارد، یعنی از نوعی خودآگاهی تاریخی برخوردار است. در واقع خویشتن اصیلی که شریعتی از آن سخن می گوید همانند درختی است که با خاک خودش نسبتی اصیل و خودآگاهانه دارد و نه آن که مقلدوار آن را بپذیرد یا مقلدوار اسیر فضایی به ظاهر جهانی اما در واقع تحت سیطره جهانی غرب گردد و سنت تاریخی خودش را ناآگاهانه انکار کند. این که شریعتی به سنت تاریخی خودمان تکیه می کند وجهی انسان شناسانه (آنتروپولوژیک) دارد؛ یعنی انسان نمی تواند از محدودیت های زمانی و مکانی فارغ باشد و بگوید من در حوزه ای فرازمانی، فرامکانی و فراجهانی می اندیشم و زندگی می کنم و با تاریخ خودم و با هیچ تاریخ دیگری نسبتی ندارم. در واقع در این فهم انتزاعی از انسان و خویشتن نوعی مغالطه وجود دارد. ما سوبژه انتزاعی و غیرتاریخی نداریم. سوبژه غیرتاریخی توهمی بیش نیست. اما این سخن به معنای مسدود بودن ما به دیگری و عدم وجود مشترکات میان ما و دیگری نیست. لیکن تنها دو فرد اصیل و خودآگاه می توانند نسبت به یکدیگر گشوده باشند. فرد غیراصیل نه گشوده به دیگری بلکه اسیر و بنده دیگری است. شریعتی خواهان دعوت به نحوه بودن اصیلی است که با تکیه به این اصالت، فرد بتواند با دیگری، به خصوص دیگری بزرگ روزگار ما، یعنی غرب، رابطه ای انسانی و برابر و فارغ از هر گونه ترس، حس خودکم بینی و از خودبیگانگی برقرار کند. بازگشت به خویشتنی که شریعتی مطرح می کند به معنای مسدود بودن به دیگر سنن تاریخی نیست. وی بر اساس فهمی که از هستی، گوهر تفکر دینی و اسلام به دست آورده بود نسبت به همه سنن جهان گشوده بود و در عین حال از چشم انداز یک ایرانی، یک شرقی و یک مسلمانی که فرهنگ و سنت تاریخی اش به وی استغنای وجودی و فرهنگی بخشیده بود، و نه از موضوع یک برده مقلد از خودبیگانه، به جهان و همه سنن تاریخی می نگریست.
نحوه ی مواجهه علی شریعتی با غرب
آن چیزی که شریعتی را شریعتی می کند و او را از دیگران متمایز می سازد این است که وی کوشید دیالوگ و رابطه ای دیالکتیکی میان عقلانیت سنتی و عقلانیت مدرن ایجاد کند بی آنکه یکی از آن دو را بر دیگری چیره سازد. این در حالی است که سنت گرایان (در معنای عام کلمه) در پی آن هستند که عالم مدرن را به عالم سنت بکشانند؛ یعنی می خواهند عالم مدرن را بر اساس چارچوب های مفهومی عالم سنت بفهمند، لذا نمی توانند به سرشت و حقیقت عالم مدرن و زیست جهان کنونی ما پی ببرند. از سوی دیگر خیل انبوه روشنفکران ما نیز می کوشند ارزشها و جهان بینی نهفته در سنت را انکار کنند و با تأثیرپذیری از جهان بینی و ارزشهای عصر روشنگری موضعی ضد سنت دارند یا حداکثر، همچون روشنفکران به اصطلاح دینی، می کوشند به نحوی سنت را مدرن کنند و صورت مدرن را به ماده سنت تاریخی تحمیل نمایند. در این روش نیز سنت از روح خودش تهی می شود. در صورتی که شریعتی نه می خواهد مدرنیته را به عالم سنت، و نه سنت را به عالم مدرن تقلیل دهد و همین امر نیز باعث شده است که وی هم از جانب سنت گرایان و هم از طرف نوگرایان مورد هجمه و انتقاد شدید قرار گیرد و لذا نه مدرنیست ها و نه سنتی ها هیچ یک او را از آن خود و گروه اجتماعی خویش تلقی نکنند.

کتابها و نوشته های شریعتی در روزگاری از تاریخ این کشور برای خوانندگان معانی ای را ایجاد می کرد که امروز به دلیل تغییر افق معنایی و تاریخی در زمانه ما، این آثار معانی دیگری را در ذهن خوانندگانِ اسیر شرایط ایجاد می کند، معانی ای که به شدت با مراد مؤلف و مفاد متن تمایزات و تعارضات چشمگیر دارد

فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی علی شریعتی
شریعتی از اندیشه سیاسی ای که مبتنی بر وَلایت (به فتح «و»)به معنای «دوستی» (و نه مبتنی بر رأی و افکار و باورهای عموم مردم که غالباً شکل گرفته بر اساس فهم متعارف و شعور عمومی است) دفاع می کند. لیکن در دهه های اخیر مفهوم «وَلایت» (به معنای دوستی) که در سنت تاریخی ما و مذهب تشیع وجود داشته است، به مفهوم «وِلایت» (به کسر «و»، در معنای سیطره، حکومت و قدرت سیاسی») تغییر معنا یافته است. جالب است که برخی از متفکران جدید نیز مفهوم «دوستی (Friendship)» یعنی همان چیزی را که در سنت تاریخی ما از آن به «وَلایت» تعبیر می گردد، وارد عرصه تفکر سیاسی و اجتماعی خود کرده اند. برای نمونه ژاک دریدا، متفکر پست مدرن فرانسوی کتابی دارد با عنوان Politics and Friendship. در واقع شریعتی در کتاب «امت و امامت» می کوشد مسیر دیگری را میان اندیشه سیاسی مبتنی بر استبداد و لیبرالیسم پیدا کند و چون افق معنایی و تاریخی جامعه امروزی ما در قیاس با دهه های قبل از انقلاب تفاوت های بسیار بنیادین یافته است، آرای شریعتی به سهولت و به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک مورد سوفهم ها و سوتفسیرهای فراوان قرار گرفته و می گیرد.
نقش شریعتی در گذشته ، حال و آینده تفکر جامعه ایران
آثار شریعتی در زمان خودش با استقبالی چشمگیر مواجه شد تا حدی که می توان ادعا کرد هنوز تیراژ هیچ اثری در ایران (به استثنا کتبی چون قرآن، دیوان حافظ یا مفاتیح) به تیراژ کتاب های او نرسیده است. اما در عین حال در روزگار کنونی، یعنی تنها به فاصله چند دهه از آن استقبال پرشور، در جامعه ما رویگردانی عظیمی از آثار او صورت گرفته است که این هم در نوع خود بی سابقه و مثال زدنی است. باید گفت که کتابها و نوشته های شریعتی در روزگاری از تاریخ این کشور برای خوانندگان معانی ای را ایجاد می کرد که امروز به دلیل تغییر افق معنایی و تاریخی در زمانه ما، این آثار معانی دیگری را در ذهن خوانندگانِ اسیر شرایط ایجاد می کند، معانی ای که به شدت با مراد مؤلف و مفاد متن تمایزات و تعارضات چشمگیر دارد. این موضوع صرفاً به آثار شریعتی منحصر نمی شود و حاصل یک اصل هرمنوتیکی است و همه مأثر فرهنگی و فکری، به خصوص در جوامعی چون جامعه ما که در دوره ای از انحطاط تاریخی بسر می برند و ایدئولوژی و سیاست زدگی عرصه را بر تفکر و خوانش راستین و پدیدارشناسانه متن کاملاً تنگ کرده است، به شدت با چنین چرخش معنایی آثارشان روبرویند.

چه بپسندیم و چه نپسندیم، شریعتی چهره ای یگانه و منحصر به فرد نه فقط در تاریخ معاصر بلکه در سراسر تاریخ ماست

در اندیشه شریعتی مؤلفه هایی وجود دارد که هم آینده تفکر در جامعه ما را رقم زده است و هم این عناصر همسو با پاره ای از مهم ترین بصیرت های معلمان بزرگ تفکر آینده بشری است. برای مثال خروج از سیطره منطق شرقی شناسی و شرق شناسی وارونه، نقد رادیکال اروپامحوری در علوم انسانی جدید، نگاه نقادانه به سیانتیسم، پوزیتیویسم و تکنولوژی پرستی، تفسیر معنوی از جهان خارج از نظام های تئولوژیک و بیرون از سیطره نهادهای رسمی متولی حقیقت، مواجهه پدیدارشناسانه و همدلانه با همه سنن تاریخی به منظور نزدیک شدن به فهم آنها، گشودگی به هستی و همه دستاوردهای بزرگ فکری و نظری بشری و… از عناصر و مؤلفه های بسیار بنیادینی هستند که هم آینده تفکر جهانی و هم آینده تفکر ما را شکل خواهند داد و بی تردید همه این مؤلفه ها در اندیشه و آثار شریعتی به خوبی دیده می شود.
جامعه امروز ما به شدت دو قطبی شده است و این شکاف اجتماعی و دوقطبی شدن خود را در تمام جنبه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نشان می دهد. ظهور این شکاف و دوقطبی شدن در جامعه ما، برخلاف تصور ساده اندیشان و ظاهرگرایان ما حاصل یک توطئه سیاسی داخلی یا خارجی نیست بلکه از زمانی که جامعه ایران، از حدود دو قرن پیش با تمدن جدید غرب مواجه شد به طور بسیار طبیعی این شکاف در جامعه ما، مثل خیلی از جاهای جهان و دیگر جوامع، بوجود آمده است و خود را در دوره های مختلف تاریخی ما و در حوادثی چون نزاع میان مشروطه خواهان و مشروعه خواهان، مناقشات میان مصدق و کاشانی در نهضت ملی یا در بسیاری از حوادث و درگیری های سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب نشان داده و در آینده نیز نشان خواهد داد. از این رو جامعه ما برای حل بحرانهای عمیق خویش نیازمند اندیشه ای است که شکاف اجتماعی ما را پر کند. به اعتقاد من هم سنت گرایان ما و هم نوگرایانمان پیوسته به این شکاف اجتماعی و دو قطبی شدن بیشتر جامعه ما دامن می زنند. اما اندیشه متفکری چون شریعتی می تواند راهگشا باشد و با هر دو گروه سنت گرایان و نوگرایان جامعه ما ارتباط برقرار کند. به این اعتبار نیز می توان گفت اندیشه شریعتی در آینده جامعه ایران نقش بسیار مهمی را ایفا خواهد کرد. فهم او از دین و سنت تاریخی ما امکان گفت و گو با جهانیان را برای جامعه ایرانی مهیا می سازد، گفت وگویی که جامعه ما به شدت به آن نیازمند است تا نشان دهد که جامعه ما با دیگر جوامع به اصطلاح اسلامی، به خصوص از جریانات تندرو و خشنی که در پشت لوای اسلام موضع گرفته اند، بسیار بسیار فاصله دارد. اندیشه شریعتی در همان حال که به دفاع از سنت تاریخی ما می پردازد، امکان نوعی گفت و گو با منطق و عقلانیت جدید را نیز فراهم می آورد.
نسل جدید باید به این امر واقف شود که علی شریعتی به هر تقدیر، یکی از بزرگترین سرمایه های اجتماعی و تاریخی جامعه ماست و نباید اجازه داد که گروهی جامعه و به خصوص نسل جدید را از سرمایه های اجتماعی و تاریخی خود بیگانه سازند. این خود نهایت انحطاط یک جامعه و یک نسل است که نسبت به سرمایه های اجتماعی و تاریخی خود بی تفاوت بوده، یا بدتر از آن نسبت به این سرمایه ها کینه ورزد.
بنده به هیچ وجه نه دعوت به کیش منحط شخصیت پرستی می کنم و نه مخالف هر گونه نقد و ارزیابی انتقادی از آثار و اندیشه های شریعتی هستم، لیکن «ادب و منطق نقد» ایجاب می کند که هر گونه نقدی پس از فهم متن صورت پذیرد. نقدهای کینه توزانه و بیگانه از متن هیچ کمکی به جامعه و به شکل گیری یک سنت نظری و فکری در میان ما نمی کند. ما چه بپسندیم و چه نپسندیم، شریعتی چهره ای یگانه و منحصر به فرد نه فقط در تاریخ معاصر بلکه در سراسر تاریخ ماست. وی به شدت از اصالت و خودبودگی برخوردار است، وصفی که در بسیاری کمتر دیده می شود. در سراسر تاریخ ما گروه های شناخته شده ای چون متکلمین، فقها، زهاد، مفسرین، عرفا و فیلسوفان را داشته ایم که هر یک به وجهی از «شخصیت نبی»، به عنوان یکی از سرچشمه های سنت تاریخی ما نظر داشته اند. اما شریعتی تا روزگار ما یگانه چهره ای است ــ یا لااقل بنده شخصیت دیگری را نمی شناسم ــ که کوشیده است «تمثل به نبی در کلیت شخصیت او» داشته باشد. وی می کوشد در روزگاری که گالیله، نیوتن و انیشتین بیش از سقراط، افلاطون و ارسطو و این سه چهره اخیر بیش از ابراهیم، مسیح و محمد [ص] ارج و قرب دارند، به نبی تمثل جوید و تجربه بنیادین نبی از هستی را مورد تأمل و مداقه و بالاتر از آن اسوه ای برای زیستن قرار دهد. «امکان پذیری یا عدم امکان پذیری تجربه بنیادین نبی از هستی در جهان کنونی»، بنیادی ترین پرسشی است که سنت تاریخی و جامعه ما با آن روبروست. پاسخ های سلبی یا ایجابی به این پرسش سراسر جامعه ما را فرا گرفته است. لیکن آنچه اساسی است نه پاسخ به پرسش های بنیادین بلکه فهم پرسش و تأمل جدی درباره آنهاست. شریعتی می کوشد شرایطی برای اندیشیدن به آن تجربه بنیادین و پرسش اساسی از امکان ذاتی آن را برای ما فراهم آورد.
پی نوشت: در گفتگویی که اخیراً نگارنده با خبرگزاری ایرانا انجام داده، بخش هایی از این نوشته را به وام گرفته است.

سایت زیتون


≡   مطالب مرتبط

≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : ژوئن 28, 2016 1772 بازدید       [facebook]