اقبال و شریعتی | مصاحبه با غلامرضا سعیدی (یادوارهی نهمین سالگرد هجرت و شعادت دکتر علی شریعتی ـ ۱۳۶۵)
اقبال و شریعتی
مصاحبه با غلامرضا سعیدی
منبع: یادواره نهمین سالگرد هجرت و شهادت دکتر علی شریعتی
تاریخ: زمستان ۱۳۶۴
س: زمینهی آشنایی شما با دکتر علی شریعتی چگونه فراهم شد و اولین برخوردتان با وی در چه تاریخی بوده است؟
ج: بسمالله الرحمنالرحیم و به نستعین. مقدمتاً باید عرض کنم در دورانی که مشغول تحصیل بودم در مدرسهی شرطیهی بیرجند، معلمینی که از تهران آنجا آمده بودند تحت ریاست و مدیریت مرحوم میرزا احمد نراقی بودند، که یکی از شخصیتهای بسیار برجستهی دوران خودش و از همکاران مرحوم حاج میرزا حسن رشدیه در تأسیس مدارس جدید بود. آن آقا که آمد بیرجند برنامهای برای مدرسهی شرطیه طرح کرد که فشردهای بود از برنامه دارالفنون و مدرسهی سیاسی آنروز. عدهای را که آن روز برای تحصیل در آنجا دعوت کردند کمتر از چهل نفر بودند. بیست نفر از آنها افرادی بودند که تحصیلات مکتبخانه داشتند، فارسی مقدماتی تحصیل کرده بودند و سواد فارسی داشتند ـ آشنائی در حد دوره ابتدائی امروز بود ـ اینها وارد کلاس دوم شدند و بنده یکی از آنها بودم و معلومات آنروز، همانطور که عرض کردم، فشردهای از برنامهی دو مدرسهی معروف آن روز تهران بود و بین معلومات جدیدی که تدریس میشد ادبیات عربی خیلی سهم داشت. در نتیجه ما با معلومات عربی آشنا شدیم و شخص بنده بعد از پایان تحصیل، عشق و علاقهای به مطالعات کتب عربی پیدا کردم، دورهای که رمانهای جرجی زیدان و مجله الهلال را مشترک شده بودم و در حدود ۳۰ سال بود و خلاصه خیلی مأنوس شده بودیم با جهان اسلام و مصر آنروز، البته مصر آنروز پیشاهنگ علوم جدید بود و معارف اسلامی آنجا ریشه داشت.
مصر بعد از آمدن ناپلئون و بعد هم که به تصرف انگلیسیها درآمد نسبت به باقی کشورهای عربی جلوتر افتاده بود و با آن سوابقی که عرض کردم، بنده و تیپهائی مانند من با آن مانوس شده بودیم و مطبوعات عربی ما را به خود جلب کرده بود و به آنها علاقه داشتیم. آقای استاد شریعتی هم در مشهد از طلابی بود که دورهی تحصیلات عالی ادبی و عربی و فقه و اصول را آموخته بود و با مطبوعات مصری همان سابقه و رابطهای را که من داشتم ایشان هم داشتند. این عاملی شده بود برای ارتباط بین من و ایشان که وقتی همدیگر را دیدیم ایشان من بودند و من ایشان. این رابطه بود تا حسینیهی ارشاد تاسیس شد.
در آن زمان مرحوم مطهری سرپرست و مدیر حسینیه بود و با سابقهای که با استاد شریعتی داشت ایشان را از مشهد دعوت کردند که اینجا بیایند و در اینجا هم افاضه بکنند. اطلاع دارید که استاد شریعتی بسیار شخصیت پرمایه و ارزندهای هستند که در دورهی حکومت تودهایها این مرد تک و تنها در مشهد قیام کرد و در برابر فریبها و قدرتهای وقت ایستادگی کرد و درواقع بچههای مسلمان را از آن مسموعات و تبلیغات آن روزهی تودهایها نجات داد. این سابقه بود تا اینکه استاد شریعتی به همراه چند نفر از حواریونش که آمدند تهران و در حسینیه ارشاد چندتا کنفرانس دادند که خیلی جالب بود و ما هم وقت را مغتنم شمردیم و از ایشان تقاضا کردیم که مدت بیشتری اینجا بمانند، مخصوصاً یکی از حواریونش مرا ارشاد کرد و گفت که استاد شریعتی در مشهد کار خودشان را کردهاند، حالا اگر همان افاضاتی که در مشهد کردهاند اینجا تجدید بشود مغتنم است. بنده از کسانی بودم که مسلم ایستادم و مرحوم مطهری هم ـ خدا بر درجهاش بیفزاید ـ موافقت کرد و آقای استاد شریعتی اینجا ماند.
این سابقهی طولانی بین بنده و استاد شریعتی منتهی شد به آمدن دکتر شریعتی از اروپا، این سابقه دیگر آشنایی لازم نداشت. مفتاح آشنایی بنده با دکتر علی شریعتی همان سابقهای بود که با استاد شریعتی داشتم. وقتی که مرحوم دکتر شریعتی رسید اینجا، پدرش در حسینیهی ارشاد کارش را کرده بود،یعنی آنچه از افاضاتی که در مشهد ابتکاراً نشان داده بود اینجا تجدید شد با یک افاضاتی دیگر، و دیگر نوبت دکتر علی شریعتی شد.
بنده تصور نمیکردم که دکتر هم که به پاریس رفته دارای چنین فضائلی شده باشد، به محض اینکه به حسینیه دعوت شد شروع به سخنرانی کرد، بقول معروف گفتند:
آنکس که ز شهر آشنائیست داند که مطاع ما کجائیست