شریعتی دربارهی اقبال میگوید: «زندگیاش مرکبِ رسالتش بود.» دربارهی شریعتی نیز این جمله معتبر است. شریعتی از نادر روشنفکرانی بود که زندگی با اندیشههایش پیوندی ناگسستنی داشت. شناختِ او از خلالِ خاطرات شرایطِ فهمِ بهترِ اندیشههایش را نیز فراهم میسازد.
«اصلاح» آثار شریعتی و «وصیتنامه شرعی» | محمدرضا حکیمی (۱۳۹۳)

خاطرات استاد محمدرضا حکیمی در باره «اصلاح» آثار شریعتی و «وصیتنامه شرعی» شریعتی
منبع: کتاب «سه یار خراسانی» (برگرفته از بخش دوم کتاب تحت عنوان «مطهری ـ شریعتی»)
تاریخ: ۱۳۹۳
این بخش به طور مستقیم به فلم استاد حکیمی نیست اما به گفته مرتضی کیا که تنظیم این کتاب را بر عهده داشته است به نوعی خاطرات جمع آوری شده استاد حکیمی است و مستقیم و غیر مستقیم ارجاع مستقیم به ایشان دارد. از آنجا که این کتاب تحت نظارت استاد حکیمی به چاپ رسیده است، این قسمت را هم می توان از گفته های استاد حکیمی در مورد آثار شریعتی و روند ارزیابی اثار او در سال ۱۳۵۶ دانست. (از صفحه ۵۱ تا صفحه ۵۲ کتاب سه یار خراسانی)
اعلام جرم علیه کیهان | احمد صدر حاج سید جوادی (۱۳۹۰)

اعلام جرم علیه کیهان
خاطرات احمد صدر حاج سید جوادی (مصاحبه با بنیاد شریعتی ـ ۱۳۹۰)
روزنامه کیهان، یازده ماه بعد از اینکه علی شریعتی از زندان آزاد می شود، سلسله مقالاتی را به نام او از ۲۶ بهمن به شکل روزانه شروع به چاپ می کند. نخست سلسله مقالاتی تحت عنوان« انسان، ضد مارکسیسزم» و سپس سلسله مقالات «بازگشت به خویشتن». شریعتی قبل از دستگیری دو مطلب به نام« بازگشت به خویش » و نیز «بازگشت به کدام خویشتن» به چاپ رسانده بود. «انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین» نیز در روزنامه نام ضد مارکسیستی تری بر خود می گیرد.
در ادامه بخشی از مصاحبه «بنیاد فرهنگی شریعتی» با دکتراحمد صدر حاج سید جوادی (۱۳۹۲-۱۲۹۶) خواهد آمد. وی وکیل علی شریعتی در اعلام جرم علیه روزنامه کیهان ـ که از بهمن ۱۳۵۴ آغاز به چاپ دو سلسله مقالات از شریعتی کرد ـ بود . چاپ این مقالات، 11 ماه پس از آزادی شریعتی به قصد ایجاد این توهم صورت می گرفت که آزادی او در گرو همکاری مطبوعاتی با ساواک بوده است.
زندانی در جمع همکلاسیها | عباس توفیق (۱۳۹۴)

زندانی در جمع همکلاسیها
خاطراتی از محضر علی شریعتی
عباس توفیق
منبع: ماهنامه اندیشه پویا
تاریخ: نوروز ۱۳۹۴
من و علی شریعتی و پرویز ورجاوند همشاگردیها و فعالان دانشجویی دانشگاه پاریس بودیم. برخلاف پرویز ورجاوند که مرتباً فعالیت و سخنرانی میکرد، در پاریس هیچکس و هیچوقت نه تنها در انجمن دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه، بلکه در هیچجا ندیده بود من یا شریعتی اهل سخنرانی باشیم. شریعتی به خاطر بورس دولتی اش بود که میترسید ایران آن را قطع کند و من به خاطر این که روزنامهٔ ما را که در ایران منتشر میشد بیشتر اذیت نکنند.
هنگامی که دکترایم را گرفتم و برمیگشتم، عدهای از بچههای ملی و از جمله شریعتی و ورجاوند که هنوز دکترایشان را نگرفته بودند و همچنان در پاریس باید میماندند برای بدرقهام آمدند. در فرودگاه پاریس تنها جایی بود که شریعتی سخنرانی کوتاهی کرد. خلاصهاش این بود که ما متأسفیم که تو میروی و ما یک همشاگردی باهوش را در این جا از دست میدهیم، ولی خوشحالیم که میروی و به ادامهٔ انتشار روزنامهٔ توفیق کمک میکنی، که به علت تیراژ وسیعاش خدمتی که انجام میدهد بسیار پرارزشتر از فعالیتی است که ما در این جا انجام میدهیم.
بیست ماه پربار | طاهر احمدزاده (۱۳۷۵)

بیست ماه پر بار
طاهر احمدزاده
منبع: توس (شماره ۶۶۷)
تاریخ: ۱۸ تیر ۱۳۷۵
بررسی همه جانبهٔ زندگی و آثار و عقاید و اندیشههای زنده یاد دکتر علی شریعتی، نیازمند بحثی گسترده است که در محدوده این مقاله نمی گنجد. لذا در این نوشته، تنها، نگاهی گذرا به مقطعی از زندگی فکری و سیاسی رو خواهیم داشت که با توجه به آثار سازنده آن، اگر آن را حساس ترین و سرنوشت سازترین مرحله زندگی او بنامیم، سخنی اغراق آمیز نخواهد بود؛ مرحلهای که کمتر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در حالی که بزرگترین نقطهٔ عطف زندگی شریعتی به شمار میآید و جا دارد که این مقطع زندگی او، برای شناخت تاثیر آن زنده یاد در تاریخ اسلام و ایران معاصر به گونهای عمیقتر و دقیقتر مورد بحث و بررسی ارزیابی همه جانبه قرار گیرد. این مقطع حساس و سرنوشتساز اگرچه ۲۰ ماه بیشتر نپایید، اما اثری عمیق در حرکت اسلامی به جا گذاشت و موجب تعمیم اندیشههای مذهبی و سیاسی را به تمامی اندام جامعه فراهم کرد، مقطع ۲۰ ماههای که از فروردین ۱۳۵۰ آغاز میشود و تا ۲۴ آبان ۱۳۵۱ دوام میآورد. این مقطع که با شروع سلسله درسهای اسلام شناسی در حسینیه ارشاد در فروردین 13۵0 آغاز شد و با بسته شدن حسینیه در روزهای پایانی آبان ماه 13۵۱ توسط رژیم سابق ادامه یافت، نقش بزرگی در گسترش شور و شعور مذهبی و سیاسی مردم، به خصوص نسل جوان و قشر تحصیل کرده آن روز داشت، چرا که حسینیه ارشاد در این مدت ۲۰ ماه ابتدا هر دو هفته یکبار و بعدها هر هفته شاهد حضور هزاران جوان آگاه و متعهدای بود که با حضور خالصانه و عاشقانه خود ساعتها از درسهای پربار شریعتی بهره میگرفتند. و زنده یاد شریعتی که به نیکی دریافت بود این فرصت طلایی دوام زیادی نخواهد داشت، سعی میکرد که ضروری ترین و فوری ترین مطالب و مسائل مذهبی و سیاسی را مطرح کند و حداکثر استفاده را از این حداقل فرصت به دست آمده، بنماید. به همین جهت به موازات تدریس منظم سلسله درسهای اسلام شناسی، هر از چندگاهی به مناسبتی به ایراد سخنرانیهایی حرکت زا و جهش آفرین پرداخت.
فاجعه | سیمین دانشور

فاجعه
منبع: ویژهنامهی اولین سالگرد دکتر کاظم سامی (نشر چاپخش)
تاریخ: شهریور ۱۳۶۸
این متن به مناسبت اولین سالگرد قتل دکتر کاظم سامی نگاشته شده و در ویژهنامهای به مناسبت اولین سالگرد وی به چاپ رسیده است.
«ای کاش که جای آرمیدن بودی»
خیام
آیا زندگی خوابی است و مرگ بیدار شدن است؟ آیا مرگ به زندگی معنا میدهد؟ آیا مرگ یک صورت دیگر زندگی است؟ یک مقطع دیگر از خود آگاهی ماست که نمیشناسیم؟ آیا رهائی و رسیدن به آرامش است؟ بهر جهت آخر سفر و رسیدن به مقصد که هست. آیا مرگ از گوشهٔ باغی به گوشهٔ باغ دیگری رفتن است که گوشهٔ دیگر را ندیدهایم و کسی باز نیامده است که از او بشنویم؟ و دکتر سامی در کدامین گوشهٔ باغی زندگی کرد و اینک در چه گوشهای مأوا گرفته است؟ در این گوشه که بود شاهد بودم که عمر پرباری در تلاش و مبارزه و مداوا و دلجویی بیماران روانی میگذرانید. یاران نزدیکش گفتند که یک چریک جوان بود که جوانمرگ شد ـ یک انقلابی و این آخریها که بیشتر میدیدمش چقدر آرام و منطقی مینمود. شاید به ندایی گوش میداد که فراخوانده بودش. وقتی در بیمارستان به سراغش رفتم دانستم که فراخوانده شده است و «عزم سوی او کرده»۱ ، را هم نمیدادند. از کارت شناسایی دانشگاه تهران که عنوان دکتریم در آن قید شده بود استفاده کردم و به عنوان پزشک به بالینش رفتم. میخواستم شاید نقطهٔ ختام آن آزادمرد باشم. شیر زنش «سونا» بالای سرش نشسته بود و قرآن میخواند. از دیدار چنان شمشاد باند پیچیده شدهای، میخواستم سرم را به دیوار بکوبم، اما یادم افتاد به شعر نیما: «شب قرق باشد بیمارستان که سامی از آن خوشش میآمد و بارها برایش خوانده بودم. خواب پیش از مرگش را آشفته نکردم و سرم را به دیوار نکوفتم. در راهروها و باغ بیمارستان از دکترهای آشنا و ناشناس غلغله بود. سرم را به دیوار کوفتم و میگفتم تو داوود بودی و او که سرنگونت کرد جلْیات.۲ بعدها شنیدم که از قاتلش عذر خواسته بوده که به انتظارش گذاشته. یادم افتاد به گاندی. گاندی از قاتلش که از او پرسیده بوده: «باباجی چرا دیر آمدی؟» گفته بوده: «ببخش که چشم انتظار ماندی» دکترها دورم جمع شدند. بعضیشان خیال میکردند روانی شدهام و هذیان میبافم. قرص مسکن هم پیشنهاد کردند. چطور نمیدانستند که آدم در برابر مرگ عزیزانش که مدتها سمبل زندگیش بودهاند، دست و پایش را گم میکند و در برابر فاجعهای با آن شقاوت تصور ناشدنی، احساس زمان و مکان را از دست میدهد؟ گفتم: اگر دکتر کاظم سامی میبود میتوانست مرا آرام بکند مهربانی یکی از فضیلتهای خاص او بود. یکی از دکترها که نمیشناختم گفت: راست است و گفت که با سامی دورهٔ اسیستانی را گذرانده. آهی کشید و گفت: «شبهای کشیک تنها کسی که تا صبح نمیخوابید سامی بود. ما میخوابیدیم تا صدایمان کنند و اگر بیدار نمیشدیم سامی به جای ما رفته بود.» گفتم: «حالا هم بیدارست و منتظر است صدایش کنند.»
شرط اصلی مبارزه | حسین شاهحسینی

شرط اصلی مبارزه
حسین شاهحسینی
منبع: روزنامه اطلاعات
تاریخ: ۳۰ خرداد ۱۳۹۶
پیش از شروع حرکت دکتر شریعتی، پدر ایشان مرحوم محمدتقی شریعتی، در مشهد خدمات بسیار زیادی انجام داده بود. ایشان ضمن حمایت از نهضت ملیشدن صنعت نفت و فعالیت در جهت مقابله با کودتای ۲۸ مرداد در کانون نشر حقایق اسلامی به طرح مسائل اسلامی میپرداخت. اواسط دهه ۱۳۴۰، مرحوم آقای همایون۱۴ در کنار محل فعلی حسینیه ارشاد که به محله چالههرز معروف بود زمینی را برای فعالیتهای مذهبی در نظر گرفت و چادری در آن برپا کرد، مرحوم استاد محمدتقی شریعتی که به تهران آمده بود در آن محل در شبهای جمعه تفسیر قرآن میگفت.در آن محل همچنین به مناسبت اعیاد مذهبی و وفیات مراسم برگزار میکردند. آن جلسات که به همت بانیان حسینیه ارشاد و انجمن اسلامی مهندسین برگزار میشد تأثیر بسزایی در گرایش جوانان به مسائل سیاسی و مذهبی داشت. دکتر شریعتی از جمله اعضای جبهه ملی ایران در خراسان بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد، عضو نهضت مقاومت ملی شد و با پدرش در مشهد به فعالیت پرداخت. بعد از تأسیس نهضت آزادی، دکتر شریعتی به عضویت آن درآمد.
مرا حتی به سنیگری هم متهم کردند

مرا حتی به سنیگری هم متهم کردند
منبع: کانال تلگرام شهید محمدباقر صدر
پس از انتشار کتاب التشیع و الاسلام (پژوهشی درباره ولایت) حجتالاسلاموالمسلمین شیخ علی حجتی کرمانی این کتاب را در سال ١٣۵٢ش به فارسی ترجمه کرد. با انتشار کتاب، دکتر علی شریعتی آن را مطالعه کرد و نقدهایی را درباره آن برای مترجم فرستاد؛ نقدهایی که به دو بخش تقسیم میشد: ستایشِ نیمۀ اول کتاب (تشیع چگونه پدید آمد) و اشکالاتی درباره بخش دوم آن (شیعه چگونه پدید آمد) که درواقع نگرانیهای دکتر شریعتی از برداشتهای احتمالی از برخی عبارات آن بود.
مترجمِ کتاب، نقدها و نکات دکتر شریعتی را برای شهید صدر فرستاد و ایشان نقدهای وی را بهتفصیل پاسخ داد و بهشکل کتابچهای به ایران فرستاد تا به چاپ برسد.
شریعتی در نگاه من | ایرج صغیری (۲۹ خرداد ۱۳۹۹)

شریعتی در نگاه من
ایرج صغیری
به نام خدا
هنوز تابستان بود، اواخر تابستان که از جنوب غرب مملکت راهی درست نقطه مقابلش یعنی شمال شرق شدم تا دانشگاه فردوسی مشهد را ببینم و پایان ببرم. گرمای بوشهرِ خفه کننده کجا و مشهدِ منجمد کجا ! تفاوت در همه چیز بود حتی لباس پوشیدن، گپ زدن، شرم و حیا و دوست یافتن همه دشوار بود و پیچیده. یک جنوبی ناگهان در قلب ادبیات ایران جای می گیرد. دبیران ما در بوشهر هرچند نجیب بودند و انسان دوست اما در برابر نامدارانی چون دکتر رجائی، دکتر متینی، دکتر نوید، دکتر سهامی، دکتر عبدالحمید زرین کوب و فحول دیگر فرهنگی، این بزرگواران کجا و آن نجیبان کجا. حرف زدن برایم سخت بود حتی با دانشجویان، تا حالا هیچ محیط دانشجویی را تجربه نکرده بودم. آنچه را که یاد گرفته بودم از دل کتاب بود اما حالا باید به چشمهای «دکتر علی محمد رجائی » نگاه کنم و تمام وجودم دریافت شود تا هیچ چیزی از گفته هایش از دستم نرود. دستپاچه بودم که ناگهان گفتند: یک اتفاق ! بعضی ها گفتند یک سردار به سوی ما می آید و برخی مالامالِ کینه درگوشمان می خواندند که یک خائنِ به ملت وارد دانشگاه ما می شود تا انقلابِ خلقی در آستانه ی خیزش را مانع شود. او در غرب دوره دیده، کینه ی تمدن و علم به سینه دارد. او مرتجع است . چه نامردانه بزرگواری تا این حد نجیب را خائن خواندند و در گوش منِ روستایی زده زمزمه کردند. انتخاب روستائیانی مثل من در دانشگاه های بزرگ ایران خود نقشه ای زیرکانه و خائنانه بود چون امثال من بدون هیچ زحمتی می پذیرفتیم و کینه ی هرکسی را که به قول خودشان دشمنی خلق ایران را وجهه ی همت خود قرار داده، باور می کردیم . هیچ اغراق نیست که بگویم اگر از بالا فرمان قتل این مرد بزرگ می آمد و وسیله اش را داشتیم هیچ شکی در این عمل به دل راه نمی دادیم. حتی نمی پرسیدیم از خود که چرا؟ چرا یک مرد با این همه دانایی و احساس و عاطفه، دشمنی با هموطنانش را وظیفه ی خود قرار داده؟ تا کسانی همچون من دریافتیم که این تهمت ها چه ناروا و نانجیبانه و زشت است دیری نگذشت. از رفقای چپی فرمان آمد که : « در سر کلاسهایتان این دکتر شریعتی خائن را ضایع کنید، سوال هایی طرح کنید که آبرویش برود، رسوایش کنید، تباهش کنید .» یادم می آمد از تهمت های قریش اما از سویی دیگر تردیدی جانکاه جگرگاهم را می درید. یادم آمد از « بأی ذنب قتلت؟ » و هر روز سوالات بیشتری در دل و جانم سبز می شد و رشد می کرد. چندان طولی نکشید تا فهمیدم آنچه دشمنانش می گویند جز یاوه نیست زیرا که جبهه و جهتشان به سادگی رسوایشان می کرد. در میانِ همتایانِ من کم بودند دانشجویانی که حرف توطئه چینان را باور کردند اما دیری نکشید که آنها هم عمیقا سیه دلی خط دهندگانشان و اربابانشان را دریافتند و شناختند. دکتر شریعتی تنها بود مثل ابوذر. در دوره ی دبیرستان بود که زندگی ابوذر را به فارسی ترجمه کرد. عبد الحمید جودة السحار، نویسنده مصری، این کتاب را نوشته بود و چه نجیبانه بی هیچ غرض و مرض با دریافت صحیح و درست، نجابت ابوذر، شجاعت ابوذر، ایستادگی ابوذر و در یک کلام انسانیت والای ابوذر را قلمی کرده بود و دکتر شریعتی هم که دانش آموز دبیرستان« ابن یمین » در مشهد بود امان نداد و این کتاب را ترجمه کرد. حیرت آور بود برای من مقایسه سطح فرهنگی دانش آموزان بوشهر با دانش آموزانی که تاریخ اسلام را اینگونه صاف و پاک به فارسی برگرداندند. پس خواندم . آن زمان با چند تن از بچه های ادبیات که همه تئاتری بودند آشنا شدم و همه جدا از خط فکری و حزبی و علاقه سیاسی تقریبا بدون استثناء این اثر فرهنگی دکتر شریعتی را که در آن روزگار وی را دشمن اندیشه خود می دانستند ستایش کردند.
خاطرات حسین مهدیان (۱۳۸۴ و ۱۳۸۵)

آخرین حرفهای یک سربدار
منبع: روزنامه همشهری
زمان: ۲۹ خرداد ۱۳۸۴
مصاحبه روزنامه همشهری با حاج حسین مهدیان، سرپرست دفتر فرهنگ اسلامی و یکی از اعضای هیئت مدیره حسینیه ارشاد در دهه ۵۰. حاج حسین مهدیان در سال های اول انقلاب مدت کوتاهی سرپرست روزنامه کیهان بود و در همان اوان انقلاب و در تاریخ شهریور ۱۳۵۸ مورد سوء قصد ناموفق گروه فرقان قرار گرفت. این مصاحبه توسط یاسر هدایتی و حول و حوش وصیتنامه شریعتی خطاب به استاد حکیمی در باره آثارش صورت گرفته است.
«شریعتی در دانشگاه مشهد»؛ نگاهی دیگر | رضا قنادان (نشریه ایران خبر ـ اردیبهشت ۱۳۷۳)

«شریعتی در دانشگاه مشهد»؛ نگاهی دیگر
رضا قنادان
منبع: نشریه ایران خبر (شماره ۱۲)
تاریخ: اردیبهشت ۱۳۷۳
در سال ۱۳۷۲-۱۳۷۳ دکتر جلال متینی در مقاله ای تحت عنوان «دکتر علی شریعتی در دانشگاه مشهد» درمجله «ایران شناسی» با ذکر خاطرات خود به عنوان رئیس دانشکده ادبیات مشهد دردهه ۴۰ به شریعتی که در همان سال ها استاد تاریخ این دانشکده بوده است نیز می پردازد و با نقد رفتار انظباطی و آیین نامه ای او اظهار نظراتی در باره مدرک دانشگاهی ، صلاحیت علمی و رفتار ساواک در برابر شریعتی می کند. این خاطرات که البته در بخشی فراتر از خاطرات شخصی مشترک می رود و به شریعتی قبل و بعد از دانشکده مشهد هم مربوط می شود، واکنش بسیاری را در آن سال ها به خصوص در محافل ایرانیان خارج از کشور بر می انگیزاند. دکتر رضا قنادان، استاد دانشگاه در آمریکا و از اعضای هیئت علمی دانشکده فردوسی در همان سال ها، از جمله شخصیت هایی است که به این اظهار نظرات واکنش نشان می دهد و در چهار بخش در نشریه «ایران خبر»(چاپ آمریکا) در اردیبهشت ۱۳۷۳، به این اظهارات پاسخ می گوید.