«اصلاح» آثار شریعتی و «وصیتنامه شرعی» | محمدرضا حکیمی (۱۳۹۳)
خاطرات استاد محمدرضا حکیمی در باره «اصلاح» آثار شریعتی و «وصیتنامه شرعی» شریعتی
منبع: کتاب «سه یار خراسانی» (برگرفته از بخش دوم کتاب تحت عنوان «مطهری ـ شریعتی»)
تاریخ: ۱۳۹۳
این بخش به طور مستقیم به فلم استاد حکیمی نیست اما به گفته مرتضی کیا که تنظیم این کتاب را بر عهده داشته است به نوعی خاطرات جمع آوری شده استاد حکیمی است و مستقیم و غیر مستقیم ارجاع مستقیم به ایشان دارد. از آنجا که این کتاب تحت نظارت استاد حکیمی به چاپ رسیده است، این قسمت را هم می توان از گفته های استاد حکیمی در مورد آثار شریعتی و روند ارزیابی اثار او در سال ۱۳۵۶ دانست. (از صفحه ۵۱ تا صفحه ۵۲ کتاب سه یار خراسانی)
«..ببینید اگر دکتر شریعتی گفته بود که کسی دست در کتاب های من نبرد، هرچه من گفته ام همان است و همان اینجا جا داشت که با او در مورد اندکی از مطالبش –مخالفت بکنیم. ولی وقتی می گوید که من نه محدثم، نه مفسرم، بلکه فریادی در سکوتم و برای اینجانب مینویسد تو با کتابهای من هرکاری دلت میخواهد بکن، فقط قبول کن تا من مرگ را بپذیرم. با این وصف شرعاً هم جایز نیست آدم به او بتازد. خودش میگوید اگر اشتباه کردهام بگویید اشتباه کردهای، حرفی هم ندارم. در آن وصیتنامه نوشته که با کتابهای من هرکاری دلت میخواهد بکن فقط بپذیر تا من مرگ را بپذیرم. مثل اینکه حدس زده بود که دیگر زیاد زنده نخواهد ماند.
از وقتی که وصیتنامه اش را نوشته بود 7 ماه و از شبی که آن را به من داد تا وقتی که فوت کرد (یا بنابر احتمالاتی مسموم و شهید شد) تقریباً 5 ماه شد. این وصیتنامه هم همیشه در جیبش بود. شبی که در جلسهای بودیم (چون آن زمان نمیتوانست علنی سخنرانی کند، شبها رفقای خصوصی جمع میشدند، ایشان هم میآمد و سخنانی میگفت.) بعد از جلسه از در که درآمدیم دست کرد در جیبش و گفت من یک چیزی برای شما نوشتهام. من حدود دویست اثر دارم؛ درباره آنهاست. وقتی آمدم منزل خواندم. دیدم وصیتنامه است و چندبارمیخواستم وقتر دکتر را دیدم بگویم که من کارهای زیادی دارم و قبول نمیکنم ولی هر وقت او را میدیدم خجالت میکشیدم. پاکت وصیتنامه کهنه شده بود. معلوم بود مدتی است که در جیبش مانده. یعنی آذر ماه 1355، با امضای علی سربداری در مشهد نوشته بود. در بهمن 55 در تهران به من داد. خرداد 56 هم از دنیا رفت.»(ص 52)
*موافقت دکتر شریعتی با اصلاح کتابهایش توسط استاد حکیمی، علامه جعفری و استاد مطهری(از صفحه 60 تا 62)
یک بار هم جناب آقای میناچی گفت، یک سفری برویم شمال. اواخر بهمن 55 بود، یعنی حدود 4 ماه به فوت دکتر. گفت، هم شما گوشه خانهاید، هم شریعتی الان تحت نظر است و از خانه بیرون نمیآید. در همان سفر، که دو روز و یک شب شد، من به دکتر شریعتی گفتم که آقای دکتر! حالا که شما این وصیت را به من دادهاید، اجازه بدهید دو نفر دیگر هم در این کار باشند، ما سه نفر روی آثارتان کار کنیم؛ آقای جعفری و آقای مطهری. آقای جعفری با دکتر شریعتی بد نبود. دکتر گفت، خیلی خوب، ایشان مرا اذیت نکرده، ولی آقای مطهری نه. گفتم، ببینید آقای دکتر! شما میخواهید این آثارتان ماندگار شود، و دیگران همه استفاده کنند، مخصوصا طلاب جوان حوزه، و شما وجهه آقای مطهری را در حوزه میدانید. دخالت ایشان پشتوانهای برای حرفهای شما میشود، مسائل خصوصی را رها کنید! گفت، خیلی خوب. شما سه نفر. یعنی آنجا تأیید کرد که آقای مطهری هم بر کار تصحیح آثارش دخالت و نظارت داشته باشند.مختصری شرح دادم که شما میخواهید آثارتان در حوزه مؤثر باشد، و آقای مطهری در حوزه وجهه دارد، قبول کرد.
*مخالفت استاد مطهری با کنارهگیری استاد حکیمی از فعالیت در مؤسسات فرهنگی
من در مؤسسات بنیاد فرهنگ ایران و بنیادهای فرهنگی دیگری مشغول به فعالیت بودم، و در مورد کتابهای اسلامی و شیعی و رفع اشکال از آنها، یا در صورت لزوم، نوشتن توضیحات و تعلیقات آنها ـ که آن زمان اهمیت بسیار داشت و قطعاً تکلیف بود ـ همکاری میکردم. یک بار به گوش آقای مطهری رسیده بود که میخواهم از مؤسسات دربیایم، و به مشهد بروم. در دیداری از من پرسیدند که چنین چیزی درست است؟ گفتم بله خسته شدهام. گفتند حرام است. درآمدن تو از بین اینها حرام است.یعنی چه خسته شدهام؟ گفتند برو، مثل خودت کسی را پیدا کن و جای خودت بگذار، بعد کناره بگیر! گفتم ، من تحفهای نیستم، ولی طلبهای که ادب فارسی یک خرده سرش بشود، و از مسائل انسان معاصر و فرهنگهای دیگر اطلاعاتی داشته باشد و زبان روشنفکری بفهمد، و با این روشنفکرها بتواند کنار بیاید، و خودش هم تحت تأثیر آنان قرار نگیرد و تغییر نکند، و احیاناً آنان را تحت تأثیر قرار بدهد، پیدا نمیکنم.
دکتر شریعتی میگفت، من به عمر خودم کسی را ندیدم مثل فلانی، که با انواع صاحبان عقاید و افکار مختلف ( الحادی و غیرالحادی) ارتباط داشته باشد، و باز همان آدم اول باشد. این را آقای دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی هم میگویند. از سوی دیگر، خدمت مذهبی دیگری هم از متن برنمیآمد، نه اهل منبر رفتن بودم، نه علاقهای به معاشرت عمومی و امامت جماعت، و برخی کارهای ملایی داشتم و از طرفی کاری که من میکردم از عالم دیگری هم ساخته نبود، و آثار خوبی هم میگذاشت، بخصوص در مورد نگاهشان به دین و تشیع و انقلاب… از نمونه آن کارها، حواشی و توضیحات بر کتاب«اسلام در ایران» و در مرتبه بعد، کتاب «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی»(از دو مؤلف مسیحی). و توضیحات کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی غرب» از مرحوم دکتر حمید عنایت بود.(ص 62)
*موافقت استاد مطهری با مشارکت در اصلاح آثار دکتر شریعتی(از ص 64 تا 68)
چند ماه پس از فوت دکتر شریعتی، بنده خواستم دوستانی گرد هم آیند و دربارة تصحیح و تنقیح آثار دکتر مشاورهای شود و کاری انجام یابد. و به «وصیتنامه» عمل گردد. روزی به عیادت مرحوم مغفور، حاج محمد همایون، بانی «حسینیه ارشاد»، که مردی معتقد، روشن و زمان آگاه و نیکوکار و متواضع بود، به منزل ایشان، در عشرت آباد رفتم. و قرار چنین مجلسی گذاشته شد. و سپس با کمک جناب آقای میناچی این بزرگواران، برای ناهار در منزل مرحوم همایون دعوت شدند. آقایان: شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، آیت اللّه موسوی اردبیلی و استاد شریعتی و برخی دیگر از دوستان. و چون استاد شریعتی از مشهد دعوت شده بودند، رفتند ایشان را از فرودگاه آوردند و تا شروع به صرف ناهار رسیدند.
پس از ناهار، بحث کار بر روی آثار دکتر شروع شد و گفتگویی شد. ابتدا محلی و دفتری برای این کار در نظر گرفتند. شهید باهنر، که از ارکان «دفتر نشر فرهنگ اسلامی»، و از همکاران نزدیک مرحوم حجتالاسلام سیّدرضا برقعی (مدیر دفتر نشر فرهنگ اسلامی) بود، گفت: در محل دفتر نشر (خیابان فردوسی، مقابل فروشگاه شهر و روستا) جا داریم. و یک اتاق از طبقة دوم را به این کار اختصاص میدهیم. همانجا جناب آقای قدسی طوسی، ادیب و شاعر انقلابی و مبارز، که تشریف داشتند، قرار شد در محل مذکور، هر روزه (با تعیین حقوق) حاضر شوند، و مقدمات کار را آماده کنند. در آن مجلس گفتم، من دوست دارم وقتی پس از تصحیح، قرار شد کتابهای دکتر منتشر شود، به جز نام حقیر (بعنوان وصئ شرعی)، نام جناب آقای مطهری و جناب آقای بهشتی هم روی جلد کتابها باشد. آقای مطهری گفتند: پس ما باید کتابها را به دقّت بخوانیم! گفتم: بخوانید. گفتند: باشد، میخوانیم و نظرات خود را به وسیلة نامه برای شما به نشانی دفتر میفرستیم. گفتم بسیار خوب… من هم، همة نظرهای حضرتعالی را به دقّت اعمال میکنم و سپس برای خودتان میفرستم و با تأیید شما و جناب آقای بهشتی، آثار ایشان را به چاپ میرسانیم که دیگر نه ساواک بتواند فتنهانگیزی و اختلاف آفرینی کند و نه دیگران…
قرار بر این شد و مرحوم قدسی هم در تهران ماند و در آن دفتر مشغول به کار شد.
سپس مسائلی و گرفتاریهایی پیش آمد که کار پیشرفت نکرد. بنده هم سخت گرفتار بودم و توان رسیدگی به کارهای انجام شده را نداشتم و بعد فوت (یا شهادت) مرحوم آیتاللّه حاج آقا مصطفی خمینی(ره) پیش آمد، و شدت انقلاب شروع شد و اقدامهای میدانی پیش آمد و ـ متأسفانه ـ کارهای لازم فرهنگی به تعویق افتاد. اینجانب در اینجا یاد میکنم که در کتاب «عقل سرخ» (صفحات 415 تا 456)، مقالهای نوشتهام، دربارة تصحیح آثار دکتر شریعتی زیر عنوان «روحی که همواره در میان ماست». برای کسانی که به آثار ایشان علاقهمندند، یا دربارة تصحیح و تنقیح آنها فکر میکنند، خواندن این مقاله مفید است.
اینکه گفتم کارهای میدانی جای کارهای فرهنگی را گرفت و عرصه را بر آنها تنگ کرد … با کمال تأسف و با همة درد و دریغ، باید بگویم که در جریانهای حادّ انقلاب، به کارهای میدانی پرداخته شد و شهدا شهید شدند و تأثیر خود را گذاشتند و پرواز کردند و این لازمة انقلاب بود. اما کارهایی بسیار لازمتر، یعنی کارهای فرهنگی و «فرهنگسازی» بر زمین ماند که تا امروز هم بر زمین مانده است. از این رو اقدامات انقلابی نتیجهای که باید میداد نداد و با حضور و دخالت «قارون»ها و تقرّب آنان نزد مقامات، نتیجة معکوس داد و اگرچه طاغوت سیاسی (فرعون) ساقط شد، کار به دست طاغوتانی بدتر- طاغوتان اقتصادی (قارونها)- افتاد و دیدیم که از میان آنان، اختلاسگران و سارقان و نفوذیان بزرگ سر برآوردند … و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! …
و با این چگونگی که طاغوت اقتصادی (که بدتر است از طاغوت سیاسی) همه کاره شد، سرنوشت ملّت مظلوم محروم ستمدیده، به دست اشرار امّت افتاد که در نصّ سخن پیامبر اکرم «ص» ـ با سند معتبر ـ آمده است: «شرُّ اُمّتی الأغنیاء» و حضرت امام حسن عسکری(ع) نیز فرمودهاند: «أغنیاؤُهم یَسرِقونَ زادَ الفقراء» . یعنی اغنیای ایشان، امکانات زندگی مستمندان را (با نرخگذاری، تورمآفرینی، انحصارگرایی و اختلاسگری و نفوذ در منابع قدرت، و دوستی با مقامات بالا و گرفتن پستهای مهم و …) میدزدند. (ص 68)