خاطرات حسین مهدیان (۱۳۸۴ و ۱۳۸۵)
آخرین حرفهای یک سربدار
منبع: روزنامه همشهری
زمان: ۲۹ خرداد ۱۳۸۴
مصاحبه روزنامه همشهری با حاج حسین مهدیان، سرپرست دفتر فرهنگ اسلامی و یکی از اعضای هیئت مدیره حسینیه ارشاد در دهه ۵۰. حاج حسین مهدیان در سال های اول انقلاب مدت کوتاهی سرپرست روزنامه کیهان بود و در همان اوان انقلاب و در تاریخ شهریور ۱۳۵۸ مورد سوء قصد ناموفق گروه فرقان قرار گرفت. این مصاحبه توسط یاسر هدایتی و حول و حوش وصیتنامه شریعتی خطاب به استاد حکیمی در باره آثارش صورت گرفته است.
*جناب اقای مهدیان ماجرای وصیت نامه ای که گویا در منزل شما از طرف دکتر شریعتی به علامه محمد رضا حکیمی تقدیم شده چه بوده است؟
-در آن زمان شرایطی پیش آمده بود که دیگر دکتر شریعتی نمی توانست در مکان های عمومی سخنرانی کند و به نوعی صحبت کردن ایشان در مجامع عمومی ممنوع شده بود.
*چه سالهایی؟
-در همان زمانی که حسینیه ارشاد تعطیل شده و فشارها از هر طرف زیاد شده بود تا جایی که ایشان را به زندان نیز بردند. در همان زمان آقای محمدرضا حکیمی به بنده گفتند من مدتی است که دکتر شریعتی را ندیده ام اگر جایی اتفاق افتاد که ایشان مخفیانه سخنرانی کنند یا احیانا در منزل شما بوده اند به بنده بگویید تا من هم بیایم و در یکی از این جلسه های خصوصی که دکتر شریعتی در منزل من سخنرانی داشتند، به آقای حکیمی زنگ زدم که فلانی امشب دکتر مهمان ماست و بیا. آن شب جلسه بسیار طولانی شد و تا حدود 3 صبح جلسه ادامه داشت.
* در آن جلسه درباره چه چیزهایی صحبت شد؟
– آن شب بحث های مختلفی پیرامون مسائل و مباحث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی انجام شد که متاسفانه جزئیات آن در ذهنم نمانده است. خاطره ای که از آن شب در ذهنم مانده غیر از تسلیم وصیت نامه از جانب دکتر به آقای حکیمی، این بود که بعد از رفتن مهمان ما، پسرم در یکی از جاسیگاری ها هفتاد و سه فیلتر سیگار پیدا کرد و به نوعی این مرا نسبت به سلامتی دکتر بسیار نگران کرد. در هر حال وقت خداحافظی در آن جلسه با اینکه دکتر شریعتی از این که آقای حکیمی آن شب برای دیدنشان به منزل ما می آیند اطلاع نداشت پاکتی حاضر و آماده که در جیبشان داشتند را به آقای حکیمی دادند. بعد آقای حکیمی ضمن اینکه از این کار دکتر که بدون اطلاع قبلی و مقدمه انجام داده بودند، شگفت زده شده بود، گفت: که این وصیت نامه دکتر بوده است.
در اینجا باید به تواضع خاص دکتر شریعتی اشاره کرد که ایشان در عین حال که این همه طرفدار در جامعه داشت و آثارش مورد قبول واقع شده بود و اما بازگفتارش را وحی منزل نمی پنداشت و آخر سر که به نوعی با خدای خویش خلوت کرده بود به این نتیجه رسید که ممکن است در میان آنچه که گفته است چیزهایی به ضرر دین و جامعه باشد یا به مصلحت روحانیت نباشد. با اعتقاد به آقای حکیمی این وظیفه را به ایشان سپرد که آثارش را تصحیح کند. ارزش این وصیت به آن است که ما متوجه اخلاص شریعتی در کار و مسئولیتی که بر دوش خویش احساس می کرد، می شویم.
*به نظر شما کلا چه شرایطی و چه نگره ای فراهم شده بود که دکتر شریعتی را سوق داد به این که آقای حکیمی را وصی خویش کنند. چرا که آن زمان کسان دیگری نیز بودند که اتفاقا ارتباط نزدیک تری با دکتر داشتند. .
– مرحوم شریعتی با آقای حکیمی دارای سوابق دوستی بودند. مضاف بر اینکه با فکر و اندیشه و شخصیت هم نیز به طور کامل آشنا بودند. جلسات خصوصی و غیر خصوصی میان خود داشتند. ویژگی های محمدرضا حکیمی برای دکتر شریعتی قابل توجه و مهم بود و به نوعی با آثار و افکار او هم افق بود.
* با توجه به اینکه شما از دوستان نزدیک علامه حکیمی نیز بوده اید چرا آقای حکیمی در حالیکه وصی ماترک معنوی شریعتی قرار گرفتند و شرعا و عرفا مسئول بودند به وصیت مرحوم شریعتی عمل نکردند. اصولا جواب علامه حکیمی به این حسن نیت دکتر شریعتی چه بوده است؟
– آقای حکیمی نیز بر حسب این وصیت نامه هم احساس وظیفه و تکلیف شرعی داشت و هم احساس مسئولیت اجتماعی. چرا که بعد از انقلاب دامنه بحث ها پیرامون شریعتی و اختلافات درباره او بالا کشیده بود. ایشان برای انجام این وظیفه مکانی را در طبقه بالای دفتر نشر که آن زمان در خیابان فردوسی بود اختصاص داد به این کار. در آنجا تمام اثار دکتر جمع آوری شد و چند تن از دوستان خود از جمله اقای قدسی را که از شاعران آن روزگار بودند برای این کار در آن دفتر گرد آوردند. حدود یک هفته الی پانزده روز نیز به این کار مشغول شدند اما شرایطی باعث توقف کار و مایوس شدن ایشان شد. اینکه بسیاری از اثار شریعتی توسط بعضی از افراد سودجو و آنهایی که به تجارت فرهنگ فکر می کردند در جامعه با تیراژهای پنجاه و صد هزار نسخه پخش شده، از عامل های اصلی توقف این جریان بازبینی دکتر شد. با توجه به اینکه بررسی و بازبینی آثار ابتدایی آثار در حدود یکسال زمان می برد و این با توجه به پخش بالای آثار به همان صورت اولیه در بازار بیهوده می نمود.
اقای حکیمی بعداز توقف کار تا چند سال حتی وصیت نامه را نیز به کسی نشان ندادند و حتی به من هم سفارش کردند که به کسی نگویم . بعدها این آشکار شد. من کپی آن وصیت نامه را که امضای آن به نام مستعار دکتر، یعتی «علی سربداری» است همان وقت از اقای حکیمی گرفتم. به همین سبب بود که وصیت دکتر عملی نشد.
* به چه علت اقای حکیمی متن وصیت نامه را پنهان می کرد؟
-به خاطر اینکه از آن به بعد باید مداوما مورد سوال و پاسخ درباره آن قرار می گرفت و بعدها هم وضعیت مزاجی ایشان باعث شد که این کار علی رغم اصرار من و بعضی دوستان نیز نتواند عملی شود. حجم زیاد اثار و دامنه بحث های دکتر نیز مزید بر علت بود.
*حرف دیگر اینکه بخشی از آبشخورهای معرفتی دکتر شریعتی از منابع جامعه شناسی و فلسفه غرب است علامه حکیمی که در این دو دانش تخصص نداشته اند تا به تصحیح گفتار و نوشتارهای دکتر در این زمینه بپردازند؟
-از اول هم قرار نبود آقای حکیمی به تنهایی به این کار بپردازند بلکه همراه با گروهی متخصص بودند که به سرپرستی آقای حکیمی این کار را انجام می دادند.
*آقای مهدیان شما از دوستان شریعتی بودید، سخن آخر اینکه او را چگونه شناختید؟
-شخصیت دکتر شریعتی در میان ما در کشاکش تکفیر و تقدیس بود. عده ای چنان او را تقدیس می کردند که گویی حرف های او وحی منزل بوده است، مانند گروه فرقان که بعضا تحت تاثیر بودند و در حادثه ترور بنده به همراه شهید عراقی در شهریور 58 ضارب که از گروه فرقان بود در دستگیری اش به گفته ای از شریعتی با عنوان شهید شریعتی اشاره کرد. من به او گفتم همین شریعتی که از او دم می زنید، در همین خانه ای که مرا ترور کردید مخفیانه سخنرانی می کرد. آنها دیگرجوابی نداشتند و ما متوجه شدیم اینها ابزاری بودند که از پشت پرده هدایت می شدند و نهایتا از لانه جاسوسی سر درآوردند. گروهی دیگر نیز آنچنان او را تکفیر می کردند که می گفتند اصلا او اهل نماز نیست در حالی که من وقتی بعد از 9 ماه به سر بردن در سلول انفرادی از ایشان پرسیدم شما چگونه آن همه رنج و تنهایی را تحمیل می کردید؟ در جواب گفت:« آن سه سلامی که در انتهای نماز می گوییم، به من کمک زیادی کرد. وقتی می گفتم السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته خودم را در کنار رهبر و پیامبرم می دیدم. این سه سلام باعث می شد من خود را هیچ وقت تنها حس نکنم.
حضور مطهری به حسینیه ارشاد اعتبار داد
متن حاضر گزیدهای از گفتوگوی حسین مهدیان با نشریه یاران است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران (ویژهنامه سالگرد شهادت مرتضی مطهری)
تاریخ: فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۵
_ داستان تحویل وصیت نامه دکتر شریعتی به شما چیست؟
دکتر شریعتی واقعا در این مرحله تواضع کرد و متوجه شد که اشتباه کرده و خوشبختانه در دوره حیاتش قصد داشت جبران کند. حسینیه ارشاد را بسته بودند و آقای محمدرضا حکیمی به من گفتند که اگر جلسهای بود ایشان را خبر کنیم. یک شب در منزل ما جلسه بود، من از منزل به آقای حکیمی زنگ زدم و ایشان بلافاصله خودش را رساند. من به آقای حکیمی نگفته بودم که دکتر شریعتی هم حضور دارد. اتفاقا جلسه طولانی هم شد. موقع خروج هنگامی که میخواستند کفشهایشان را بپوشند دکتر شریعتی پاکت بزرگی را از جیبش بیرون آورد و به دست من داد. در حالی که من نگفته بودم که آقای حکیمی میآید. این همان قضیهای است که در آن به آقای حکیمی برای تصحیح و تغییر آثارش وکالت داده است. البته آقای حکیمی بعد از فوت دکتر شریعتی همراه با بعضی از دوستان او این کار را کرد. اما به بازار آشفته نشر برخورد و چون یکی دو سالی طول میکشید تا همه آثار دکتر شریعتی ویرایش شوند. خانواده او و دیگران این مدت را منتظر نماندند و آثار او را به همان شکل قبلی چاپ کردند. با توجه به این که آقای مطهری در نامهای به امام(ره) به این نکته اشاره کرده بودند که شریعتی گفته که تا آثارش ویرایش نشدهاند چاپ نشوند. ولی با تیراژهای بالا چاپ شدند. آقای مطهری اشاره کرده بودند که این کار مشکوک است. دیدگاه شما در این مورد چیست؟
شاید این طور باشد چون فضای فرهنگی باز شده بود خیلیها از بازار سوءاستفاده و کتابها را در تیراژهای بالا چاپ کردند و سودهای کلان بردند. در هر حال این جریان مهار نشد و حتی آقای حکیمی هم میگفت که دیگر درباره وصیتنامه حرف نزنید تا سالها گذشت و بعد گفتند چاپ آنها اشکال ندارد. اگر به این وصیتنامه عمل میشد خدمت به دکتر شریعتی بود و این نام برای همیشه جاوید میماند. الان حرفهایی درباره او میزنند که انصاف نیست مثلا میگویند که او نماز نمیخواند. یادم میآید که بعد از نه ماه زندان انفرادی که خیلی به او سخت گذشته بود بیرون آمد. از او سئوال کردم در زندان چه چیزی باعث شد که بتوانی دوام بیاوری؟ گفت: «… تا سلام نماز، موقعی که میگفتم السلام علیک ایهاالنبی و رحمه الله و برکاته خودم را با مرکز ایدئولوژی و فکرم مرتبط و میدیدم تنها نیستم. خودم را با پیغمبری که پایهگزار فکرم بود نزدیک میدیدم و بعد هم پیوند با تمام صالحین و اولیاء و انبیاء باعث شد که بتوانم خود را حفظ کنم.» مرحوم بهشتی هم به من گفتند که ایشان در انقلاب نقش موثری داشت و در زمانی که مساجد و روحانیت نمیتوانستند جوانها را جذب کنند دکتر شریعتی آنها را جذب کرد. یادم هست که شب عاشورایی بود و حسینیه ارشاد پر بود از تیپ جوان و دانشجو و فشار ساواک هم فوقالعاده زیاد بود. دکتر شریعتی گفت «شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است و حسین (ع) از خانوادهای است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات خوب آموختهاند. چه بسا کسانی که شهامت آن را ندارند که شهادت را انتخاب کنند و برای زنده ماندن به هر ذلت و پستی و ننگی تن درمیدهند تا مرگ آنان را انتخاب کند.» این جملات به قدری برای من جالب بودند که آنها را حفظ شدم. دکتر شریعتی انصافا در انتخاب واژهها عجیب بود. مثلا در مورد حضرت زینب (س) عباراتی را انتخاب کرده که انسان دلش میخواهد سخنرانی تمام نشود. گاهی رادیو در سالگردش این سخنرانی را میگذارد.
_ در مقطع اختلاف آقای مطهری و دکتر شریعتی، برای حل این مشکلات چه چارهای اندیشیده شد؟
هنگامی که اختلافات مطرح شدند، قرار شد مرامنامهای در حسینیه ارشاد تدوین شود که این مسائل خود به خود برای همیشه حل شوند. جلساتی گذاشتند که افرادی مثل آقای بهشتی، آقای باهنر، آقای مهندس سالور، صبحها به مدت یک سال مشورت میکردند و حدودا چهل جلسه شد. پس از جمعبندی موضوعات عناوین مشخص شدند و با توجه به اختلاف سلیقهها چهارچوبی تعیین شد که دیگر اختلافی پیش نیاید. انصافا هم در مورد این اساسنامه زحمات زیادی کشیده شد.
_ چرا این برنامه عملی نشد؟
کم لطفی آقای میناچی و آقای همایون بود که به مفاد آن توافقنامه پایبند نماندند . ممکن است انسان با برنامهای موافق نباشد، ولی احترام به جمع ایجاب میکند که آن را رعایت کند. ولی این آقایان رعایت نکردند، در حالی که کرامت و جوانمردی، ما را ملزوم میکند که رای جمع را بپذیریم. اگر به این توافقنامه عمل میشد، خیر دنیا و آخرت همه در آن بود.
_ آیا آقای مطهری و دکتر شریعتی هم با این توافقنامه، موافق بودند؟
آقای مطهری قبول داشتند، چون کسانی که آن را تدوین کرده بودند، مورد قبول آقای مطهری بودند. دکتر شریعتی حضور نداشت ولی شنیدم که موافق است.