Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


خاطرات عبدالله اسفندیاری

از حلقه‌ی سمرقند تا تئاتر در حسینیه

عبدالله اسفندياری

از بازیگران تئاتر سربداران در حسینیه ارشاد

منبع: مجله «اندیشه پویا»
تاریخ: بهمن ۱۳۹۴

 

index 

اندیشه‌ی پویا: در سال ۱۳۴۶ پس از چهار سال فعالیت موقت، بنیانش در ساختمانی تازه‌ساز و مدرن گذاشته شد و در سال ۱۳۵۱ به دستور ساواک تعطیل شد؛ تعطیلی‌ای که تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ادامه یافت. ناصر میناچی از اصلی‌ترین پایه‌گذارانش بود، در کنار آیت‌الّله مطهری که اولین و اصلی‌ترین مشاور مذهبی این نهاد بود. اما در سال‌های بعد این دکتر علی شریعتی بود که با سخنرانی‌های پرشورش به اصلی‌ترین چهره‌ی این حسینیه تبدیل شد.حسینیه‌ی ارشاد خیلی زود به واسطه‌ی سخنرانی روشنفکران مذهبی و خصوصاً سخنرانی‌های شریعتی مورد اقبال نخبگان و دانشجویان قرار گرفت و به یکی از جدی‌ترین نهادهای تحول‌خواه در ابتدای دهه‌ی پنجاه تبدیل شد؛ واقعیتی که نه تنها حساسیت برخی نیروهای مذهبی سنتی را برانگیخت که به‌عنوان یک کانون مقاومت، حساسیت نیروهای امنیتی را نیز متوجه خود کرد. در صفحات پیش‌رو غلام‌رضا امامی همکاری‌اش با آیت‌الّله مطهری در آغاز کار حسینیه را روایت کرده است. عبدالّله اسفندیاری و مصطفی هاشمی طبا نیز از ارتباط گروه سمرقند با حسینیه‌ی ارشاد گفته‌اند و از حاشیه‌های اجرای تئاتر ابوذر و سربداران؛ تئاترهای مذهبی مدرنی که ـ شاید برای اولین بار در تاریخ تشیع ـ آن‌ها با نظارت دکتر شریعتی در حسینیه‌ی ارشاد اجرا کردند.

  جلوی حسینیه تابلویی با لامپ‌های مهتابی نصب و روی آن نام سخنرانان هر شب و موضوع سخنرانی‌ها نوشته شده بود. کار نو و تازه‌ای بود و جلب‌توجه می‌کرد. یک روز نام مرتضی مطهری بر تابلو نوشته شده بود و روز دیگر نام صدر بلاغی یا علی شریعتی و فخرالدین حجازی و حتا استاد محیط طباطبایی. هر روز که برای رفتن به مدرسه‌ی علوی در دروازه‌ی شمیران از خانه‌مان در امام‌زاده قاسم تجریش بیرون می‌زدم، از خیابان شریعتی و از مقابل حسینیه‌ی ارشاد رد می‌شدم. همان زمان‌ها بود که حسینیه‌ی ارشاد کتابی دو جلدی با نام محمد خاتم پیامبران زیر نظر مرحوم مطهری منتشر کرد. شروع کردم به حضور در سخنرانی‌های حسینیه‌ی ارشاد. سخنرانی استاد محیط طباطبایی و حتا سخنرانی آقای فلسفی درباره‌ی اسلام و داروینیسم از سخنرانی‌های عادی مذهبی متفاوت بود.به حسینیه‌ی ارشاد تعلق‌خاطر پیدا کردم. کلاس‌های دکتر شریعتی هر جمعه بعد از ظهر در سالن اصلی حسینیه برگزار می‌شد که حدود دو هزار نفر در آن شرکت می‌کردند. من هم در این کلاس‌ها شرکت می‌کردم و شیفته‌ی او شده بودم. بعد از ظهرهای جمعه ، مقابل حسینیه‌ی ارشاد پر از اتوبوس‌هایی می‌شد که می‌خواستند بعد از سخنرانی دکتر، شرکت‌کنندگان را منتقل کنند. به جز کلاس‌های هفتگیِ دکتر شریعتی، کلاس‌های فوق برنامه و کمکی دیگری هم در زیرزمین حسینیه‌ی ارشاد تشکیل می‌شد. غلام‌عباس توسلی جامعه‌شناسی درس می‌داد. عبدالکریم سروش که او را به نام حاج فرج می‌شناختیم کلاس دیگری داشت.

  کلاس‌های اسلام‌شناسی و تاریخ ادیان دکتر که در حسینیه‌ی ارشاد شروع شد، با دوستان هم‌کلاسی‌ام در مدرسه‌ی علوی در آن شرکت می‌کردیم. در همین رفت‌وآمدها که با برخی فارغ‌التحصیلان مدرسه‌ی علوی از جمله شهید حسن آلادپوش و مهندس هندی، محمدعلی نجفی، میرحسین موسوی و عبدالعلی بازرگان آشنا و رفیق شدم. آن‌ها یک دفتر معماری در خیابان بهار به نام دفتر سمرقند داشتندو در همان دفتر بود که درباره‌ی دایر کردن فعالیت‌های فوق برنامه در حسینیه‌ی ارشاد بحث شد. شهید حسن آلادپوش از همه پی‌گیرتر بود.

  ما را که کم‌تر از ده دانش‌آموز دبیرستانی بودیم، دوستان سمرقند به درون خود پذیرفتند. جذب سمرقند شدیم. به تصمیم شهید آلادپوش برای ما کلاس گذاشتند تا با اصول اولیه‌ی کار آشنا شویم. به موازات این کلاس کارهای نمایشی حسینیه‌ی ارشاد شروع شد و غیر از تئاتر ابوذر  که در سالن اصلی حسینیه اجرا شد، دو تئاتر دیگر در زیرزمین حسینیه اجرا کردیم. برای تئاترها بلیتی فروخته نشد. شاید اگر کارمان ادامه پیدا می‌کرد و حسینیه‌ی ارشاد بسته نمی‌شد به بلیت‌فروشی می‌رسیدیم. اولین نمایش، ابوذر بود؛ یک تک‌خوانی و مونولوگ بلند که توسط ابوذر اجرا می‌شد و در صحنه‌هایی چند سیاه‌پوش وارد می‌شدند. سیاه‌پوش‌ها که مظهر زور و زر و تزویر بودند ابوذر را محاصره می‌کردند. ایرج صریری نقش ابوذر را بازی می‌کرد و من هم جزو سیاه‌پوشان بودم. موسیقی متن تئاتر ابوذر را هم حسین صبحدل که مداح حسینیه بود و فردی باسواد و روشنفکر، ساخت. بعد از ابوذر نوبت به نمایش  سربداران به نویسندگی فخرالدین انوار و محمدعلی نجفی رسید. کارگردانش نجفی بود و در زیرزمین حسینیه اجرا شد. قبل از حسینیه‌ی ارشاد، در مدرسه تئاتر کار کرده بودم؛ هم‌چنان‌که بعد از آن هم روی صحنه رفتم. اما حس خوب و گرم نمایش سربداران میرمحمود موسوی که قد بلند و قیافه‌ی مسیح‌گونه با موهای بلند زیبایی داشت، نقش شیخ خلیفه را بازی می‌کرد. حسین حاجی‌پور از دوستان هم‌کلاسی ما هم نقش شیخ‌حسن جوری را بازی می‌کرد. من جزو شاگردان شیخ‌حسن جوری بودم. سیدمصطفی هاشمی‌طبا و مرحوم مهرزاد مینویی هم از بازیگران بودند. طراحی صحنه نمادین بود؛ دو حصیر بود و چهار فانوس، به نشانه‌ی مسجد. سن سه بُعدی بود و برای آن‌زمان مدرن. روبه‌روی سن خانم‌ها می‌نشستند و راست و چپ آقایان. وسط هم راهرویی بود برای بازیگران که وارد صحنه می‌شدند. در یکی از صحنه‌ها شیخ‌حسن جوری به ما که مریدانش بودیم می‌گفت: لعن‌الّله امت قتلک، و لعن‌الّله امت ظلمتک. تماشاچی‌ها هم همه با هم گفتند: ولعن‌الّله امت سمعت بذلک و … ؛ یعنی لعنت بر کسانی که شنیدند و ساکت نشستند. این حرکت تماشاچی‌ها در فضای ملتهب آن‌زمان اتفاق عجیبی بود. نمایش هیئت متوسلین به سایر شهدا که روایت‌گر جنگ میان تشیع علوی و تشیع صفوی بود، سومین نمایشی بود که در زیرزمین حسینیه اجرا کردیم. نویسندگی‌اش محصول یک کار جمعی بود و کارگردانی‌اش با محمدعلی نجفی، بروشور نمایش را هم میرحسین موسوی نوشته بود. پیش‌ترش، بروشورهای ابوذر و سربداران را دکتر شریعتی نوشته بود. دکتر در بروشور سربداران اشاره کرده بود که تشیع با نه گفتن امام علی (ع) آغاز شد. بروشور ابوذر هم یک صفحه‌ی سیاه بود با یک نقطه‌ی قرمز در وسط سیاهی و نوشته‌ای از دکتر شریعتی در صفحه‌ی بعد.

  برای اجرای هر تئاتر حداقل یک ماه تمرین می‌کردیم. دکتر شریعتی قبل از اجرا تئاترها را می‌دید و هیئت امنای حسینیه مثل مرحوم مانیان و میناچی و دیگران هم می‌دیدند و اگر نکته‌ای بود می‌گفتند تا اصلاح کنیم. گاهی تا نیمه‌شب در حسینیه می‌ماندیم تا دکور نمایش را آماده کنیم. تئاتر مذهبی تا قبل از آن فقط تعزیه بود؛ و تئاتر مذهبی به‌معنای مدرن آن برای اولین بار در تاریخ شیعه بود که در حسینیه‌ی ارشاد اجرا می‌شد. یکی از همین شب‌ها جعفر والی که برای تماشای سربداران به حسینیه آمده بود، در اتاق پشت صحنه به علی نصیریان ـ که او هم آمده بود نمایش را ببیند ـ گفت که «دکتر شریعتی ایده‌های خوبی دارد و تئاترهای خوبی این‌جا اجرا می‌شود.» برای آن‌ها جالب بود که در حسینیه‌ی ارشاد و با حضور این تعداد تماشاچی گرم و پرهیجان تئاتر مذهبی اجرا می‌شود. اما بعد از اجرای تئاتر سربداران حسینیه‌ی ارشاد را تعطیل کردند. اگر حسینیه‌ی ارشاد بسته نمی‌شد نصیریان و والی هم قرار بود با ما همکاری کنند.

  آقای میناچی که پس از تعطیلی حسینیه برای پی‌گیری به ساواک رفته بود می‌گفت «مسئول مربوطه بروشور سربداران را دستش گرفته بود و تکان می‌داد و می‌گفت از این سربداران شما دارد خون می‌چکد». پیش‌بینی نمی‌کردیم که سربداران باعث بسته‌شدن حسینیه شود. حسینیه‌ی ارشاد تعطیل اما تکثیر شد. دفتر سمرقند که مدیریت پشت صحنه‌ی کارهای فرهنگی حسینیه‌ی ارشاد را عهده‌دار بود، بعد از بسته‌شدن حسینیه نیز همین مسیر را ادامه داد. از جمله در مسجد جوزستان نیاوران که زیر نظر آقای موسوی خوئینی‌ها بود و نمایش‌نامه‌ی حجربن عدی در آن‌جا اجرا شد؛ و یا در یک هیئت مذهبی که زیر نظر شهید عباس‌علی ناطق نوری (برادر بزرگ‌تر آقای ناطق نوری) اداره می‌شد و نمایش لحظه‌های ابوذر  را آن‌جا اجرا کردیم؛ نمایشی که این بار من نویسنده‌اش بودم؛ و یا نمایش تثلیث شوم که الهام گرفته از بحث زر و زور و تزویر دکتر شریعتی بود و گروه سمرقند در مسجد باغ فیض اجرایش کرد.

  بعد از بسته‌شدن حسینیه‌ی ارشاد کار ما از نمایش به فیلم هم کشید. شروع کردیم به ساختن فیلمی شانزده میلی‌متری براساس مفهوم تشیع علوی و تشیع صفوی. تهیه‌کننده‌اش فخرالدین انوار بود، کارگردانش نجفی و بازیگرانش هم من و حاجی‌پور و بچه‌های تئاتر حسینیه. فیلم را برای مونتاژ به استودیویی در پیچ شمیران بردیم. (در آن‌جا بهرام بیضایی را دیدم که مشغول مونتاژ فیلم غریبانه بود.) یک شب فیلم‌ها را در ماشین محمد دوایی گذاشتیم تا آخر شب برویم به استودیوی مونتاژ، اما پیش از آن به سنگلج رفتیم برای دیدن تئاتری به نام مرد همسایه و سگی در خرمن‌جات، از تئاتر که برگشتیم متوجه دزدیده شدن کارتن‌های فیلم از داخل ماشین شدیم. نجفی حالش به‌هم خورد و حالتی خاص و عجیب به هاشمی‌طبا دست داد و ما هم همه نگران بودیم که فیلم‌ها چه شده است و نکند به دست ساواک افتاده باشد. بعد از انقلاب بود که فهمیدیم هاشمی‌طبا و انوار از ترس این‌که این فیلم کار دست همه بدهد و باعث بازداشت بچه‌ها شود این سناریو را پیاده کرده بودند. فیلم‌ها را از ماشین برداشته و به اصفهان برده بودند و در یک پیت گذاشته و دفن کرده بودند. بعد از انقلاب اسلامی که سراغ فیلم ها رفتند همه فاسد شده بود. انقلاب شده بود و تاریخ انقضای شان گذشته بود.        

اندیشه پویا pdf



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : فوریه 7, 2016 1586 بازدید       [facebook]