حج معانی یا حج مناسک (متن سخنرانی در خانه موزه شریعتی ـ آذر ۱۳۹۳)
حج معانی یا حج مناسک
سخنرانی پیرامونِ کتابهای حج و میعاد با ابراهیم
سوسن شریعتی
منبع: متن سخنرانی در خانهموزه شریعتی
تاریخ: آذر ۱۳۹۳
«…در یک کلام حج در نگاه شریعتی آهنگ مطلق کردن است به قصد فراموش کردن دیروز و خود، با حل شدن در یک «ما»ی عمومی و به سویِ جهتی که کعبه تعیین کرده است. حرکتی قبله دار. حاجی انسانی است که با عصیان علیهِ دورِ باطلِ روزمرگی در این تثلیثِ«هاجر، اسماعیل وابراهیم »، تلاش می کند خودِ دیروزین را فراموش کند و یک مای جدید را تجربه کند و پا جای ابراهیم بگذارد.
….تجربه دینی، تجربه ای است مقصود دار و نه مقصد دار؛ حرکتی است بی قرار، ابدی و بی نهایت. تجربه از خودبیگانگی و الیناسیون توسط امر قدسی نیست، به یادآوردن خود است و یا بهتر است بگوییم ابداع خود است. تلاش شریعتی این است که تجربه دینی را از تجربه الیناسیون توسط مذهب جدا کند؛ توحید را از وحدت وجود.»
صحبتم را با یک اعتراف شروع می کنم و آن این که اگرچه معمولاً داوطلب صحبت درباره شریعتی نیستیم (من و دیگر اعضای خانواده) اما این بار وقتی صحبت از برگزاری سلسله نشستهایی درباره اندیشه های شریعتی و به طور خاص کتاب حج شد، من شخصاً داوطلب شدم. دلیل این اجتناب روشن است: هرچه گفته شود غالباً به حساب نسبت خانوادگی گذاشته می شود و نوعی اتوماتیزم. این بار داوطلب شدم حتی اگر دلایل موجهی نداشته باشم: تجربۀ حج را نداشته ام، فیلسوف نیستم، متاله نیستم، روحانی نیستم و شاید معلوم نباشدکه به چه صفت به خودم اجازه داده ام در باره مناسک حج صحبت کنم. من مخاطب عادی این کتاب هستم و از همین موضع در باره این کتاب صحبت می کنم و تلاش می کنم نشان دهم که اساساً این کتاب، با مخاطب پیش پای افتاده خود چه می کند؟ چه تجربه ای را می تواند به مخاطب عادی خود، مخاطبی که تجربه حج ندارد، منتقل کند؟
یکی از جذابیت های تفکرشریعتی و یکی از مهمترین ویژگی هایش دردسـترس بودگی و قابلیت تقسیم داشتن است، اینکه می تواند وسیع ترین طیف را خطاب گیرد و تجربیات اجتماعی، مذهبی و فکری خود را با دیگران در میان بگذارد.
برقراری نسبتی بی واسطه و شفاف و دموکراتیک با مخاطب، با مومن، یکی از جذابیت های این تفکر است. همه چیز به مخاطب مربوط است و از همین رو است که من غیر متخصص به خودم اجازه دادم امروز در باره این کتاب، که قبل از هر چیز مبتنی است بر تجربه ای بی واسطه صحبت کنم. با این همه و علی رغم این در دسترس بودگی، خواندن کتاب حج، کار آسانی نیست و راحت به دست نمی آید.
شریعتی تعبیر «متشابه» را در برابر «محکم» که غالباً در باره آیات قرآن به کار برده می شود به احکام و مناسک دینی هم تعمیم می دهد و حج را از احکام متشابه می داند. در تعریف متشابه می گوید: « به هزار راه برنده ذهن»، «منشور صدپهلوی چندین رنگ» . به نظر من این تعبیر را به کتاب حج هم می توان تعمیم داد. اساساً تفکر شریعتی چنین ویژگی ای دارد. تفکری متشابه:«منشورِ چند پهلویِ چندین رنگ و «به هزار راه بَرنده ذهن.» وجه ممیزه این نوع تفکر این است که امکان تفسیر و امکان برقراری نسبت های متکثر را به مخاطب می دهد و البته امکانِ سوتفاهم را نیز فراهم می کند. دنیای شریعتی دنیایی است لابیرنتی ،جهان های متداخلی که در آثار شریعتی همزمان و با هم عمل می کنند.شریعتی این دنیاها را به سه حوزه تقسیم می کند: کویریات، اسلامیات و اجتماعیات. این تفکیک اما به هیچ وجه مکانیکی نیست و در دلِ هم جا دارد و عمل می کند. در هر حوزه ای، رد پای آن وجه دیگر دیده می شود؛ سه دنیا همزمان صرف می شود و همین وضعیت به اندیشه های او خصلتی متشابه می دهد. چگونه می شود به چنین متنی نزدیک شد؟ متنی که زیبایی کلامش مخاطب را هیجان زده می کند و امکان اندیشه ورزی را به تاخیر می اندازد. چگونه می شود به ایده های اصلی اش پرداخت بی آنکه تقلیل دهی.
کتاب حج طی 40 سالی که از زمان انتشار و توزیعِ کتابهای شریعتی می گذرد، جزو آثار پرخواننده شریعتی است؛ مثل کتاب «کویر» در این سالها، مثل کتاب «شهادت» در آن سالها. بسیاری از کتابهای شریعتی طی این چهل سال دستخوش این قبض و بسط تیراژی شده اند اما حج همواره پر تیراژ بوده است. (مثلا کویر که در پایان دهه 40 نوشته شده و در دهه پنجاه دیده نشد اما در این ایام جزو پر تیراژها است و بر عکس کتاب شهادت که در دهه 50-60به تیراژ صد هزار هم می رسید امروزه کم تیراژ است.) طی این 40سال اما حج خوانده شده است و با مومنین بسیاری همراه شده و به سفر رفته است. تا مومن هست و تا حاجی هست، خوانده می شود. با این همه کتابی است غریب. غریب به هر دو معنا: غریب به معنایِ همان منشورِ چند وجهِ چندپهلو و بسیار پرحرف و پر ایده و نیز مهجور. در ترسیم اندیشه های او چه در نقد و چه در شرح کم دیده شده است که به آن ارجاع داده شود. برای فهم اندیشه های اجتماعی، فلسفی و مذهبی شریعتی کتابی است الزامی و مرجع اما به آن رفرانس داده نمی شود. چه درمیانِ کسانی که شریعتی را نقد می کنند و چه درمیانِ کسانی که خود را دوستدار و پیرو این نگاه دینی می دانند خیلی کم به حج به عنوانِ تیپی از دینداری رفرانس داده میشود. درحالیکه برای فهم اینکه شریعتی از کدام نوع تیپ دیندار صحبت می کند مراجعه به این کتاب الزامی است. آن سه گانه کویریات –اجتماعیات-اسلامیات در این کتاب به وحدت می رسند و آشتی. همین است که این نگاهِ کلوزآپی به برخی ازکتابهای شریعتی، ضروری است. اگرچه اندیشه شریعتی یک لابیرنت است و جهانی تو در تو و دنیاهایِ متداخل ولی درعین حال نگاه کلوزآپی و از نزدیک به آثار وی امکان استخراج ایده های مهجور مانده و ناب را فراهم می سازد و معلوم می کند چه چیزی را از دست داده ایم و نادیده گرفته ایم.
حج؛ رسالۀ عملیه نیست بلکه رساله ی فکریه است
گفتگو در باره این کتاب بر خلاف تصور اولیه کار آسانی نیست. ساختار محکم و منسجمی دارد؛ انسجامی که تابع نظمی است که مناسک حج به آن تحمیل کرده است و نادیده گرفتن هر یک از بخش های این ساختمان ممکن است کل ساختار را به هم بریزد. چگونه می توان در شرح این کتاب، به روح آن نیز وفادار ماند؟ ایده های اصلی را معرفی کرد بی آنکه تقلیل داده باشی و نیز بی آنکه به زیبایی متن ضربه بزنی؟
آیا این کتاب یک سفرنامه است؟ خودِ شریعتی پاسخ این سوال را می دهد و می گوید «این کتاب یک رسالۀ عملیه نیست بلکه یک رسالۀ فکریه است از سوی یک حج کنندۀ مسلمان». این تذکر بسیار مهم است. یکی از نقدهایی که به شریعتی طی این چهل سال می شده است (از سویِ جریان سنتی و نیز بخشی از روشنفکران)این بوده که دیسکور شریعتی، دیسکورِ تقلیل دهندۀ دین است به کارکرد اجتماعی و نیز داشتن رویکردی ابزاری و از همین رو بی اعتنا به مناسک و شعائر و به آنچه که خودش، فرمالیزم مذهبی می داند. ضمناً واضح است که شریعتی از تقلیل دادن نگاه دینی و تجربه مذهبی به نگاه صرف فقهی پرهیز دارد و منتقد آن است. با در نظر گرفتن این دو نکته است که باید این کتاب را خواند: کتابی است در باره یک مناسک مذهبی، در نتیجه مشروط به فرم و از سوی دیگر رساله ای است فکری. راه حلی که شریعتی برای پیدا کردن ربط میان این دو وجه پیدا می کند نگاه او را به مناسک مذهبی نیز روشن خواهد کرد.
شریعتی در این کتاب نه به عنوان یک متخصص فقه، نه متخصص کلام مذهبی، نه متخصصِ الهیات بلکه به عنوان یک حج کنندۀ مسلمان صحبت می کند و بر اساس یک سنت اسلامی در بازگشت از سفر حج تجربیات خود را با دیگران در میان می گذارد. از سویِ یک حج کنندۀ مسلمان. با این تذکر می خواهد باب یک سنت را بگذارد و آن اینکه هر مسلمانی مختار است و مجاز تا از تجربۀ خود در مواجهه با سرزمین وحی، صحبت کند و آن را درمیان بگذارد و درنتیجه به این معنا برداشت دینی را دموکراتیزه کند. خود هدفش را این گونه توضیح می دهد.
هدف من از قبرستان به شهر آوردنِ قرآن است؛ دوباره کتاب کردنِ کتاب.یعنی قرآن را که کتابی است خواندنی دوباره خواندنی کردن. فراخوانی است برای به میقات آمدن(محل قرار) به مومنی که آگاهانه سرقرار می آید. این تذکرات برای فهم آنچه که به آن اشاره خواهم کرد لازم است. همین مضامین در کتاب “میعاد با ابراهیم” هم تکرار می شود. این کتاب مجموعه سخنرانی های شریعتی است طی دو سفر به مکه در کاروان حسینیه ارشاد و طی سالهای 1349 و 1350 و کتاب حج، مکتوب است و نوشته شده در خلوت.
کتابِ حج شامل سه بخش است : بخش اول حج عمره است که خود شریعتی آن را در متن کتاب، سفر “به کعبه” می نامد. بخش دوم حج بزرگتر است که سفر “از کعبه” است و بخش سوم تحت عنوان «بزرگتر از حج، شهادت» شرحی است در باره نیمه تمام گذاشتن حج توسط امام حسین و به سوی کربلا رفتن، گشودن قبله ای دیگر. بخش اول کتاب با تعریف کلیدواژه هایی آغاز می شود که در عین حال مراحل پی در پی مناسک حج عمره است: حج، موسم،احرام در میقات،کعبه، طواف، بیعت، مقام ابراهیم و سعی. از تعاریف این کلیدواژه ها شروع کنیم:
حج آهنگ کردن است، آهنگ جای دیگری کردن، قصد کردن اما به معنای خاص عصیانی است علیهِ دور باطل زندگی. انسان حاجی کسی است که به نیت عصیان علیه این دور به میقات می رود. حج، آهنگ مطلق کردن است توسط حاجی. موسم، در رسیدن هنگام است، لحظه دیدار، نیت فرار کردن، آهنگ خانه خدا کردن به نشانه هجرت ابدی آدم و هم سو با دیگران. احرام : فراموش کردن دیروز است، بازگشتِ یک پشیمان، حل شدن در یک «ما»ی بی تشخص. میقات: میقات به معنایِ محل قرار است و به معنایِ انتخابِ آگاهانه . کعبه: سنگ نشانی که ره گم نشود، مکعبی که جهت تو است اما خود جهت ندارد(همه سویی و بی سویی خدا)هیچ جا نیست، هیچ کس نیست، بام است، بامِ پرواز نه سرمنزل. « کعبه، قبله است و در طواف، اگر تو از مدار، به قبله رو کنی، طواف را تباه کرده ای» طواف : قرار گرفتن در مدار خداوند اما در مسیر خلق. ذره ای مدام در حرکت، «در طواف به کعبه نمی چسبی، هرگز در کنار کعبه نمی ایستی که توقف نیست که وحدت وجود نیست، توحید است. طواف غرق شدن در گرداب انسانی است.«یعنی که در این جا ، راه به سوی خدا از مردم می گذرد. بیعت: تجدید میثاق فطرت، بیعت با خداوند و رها شدن از صاحبان بیوت، بیعت یعنی نفی تو بودن. در بیعت، در یک جمعی حل می شوی و خودت را فراموش می کنی و به یک ما تبدیل می شوی. سعی : جستجو گری آب، مظهر زندگی مادی. «طواف ، جستجوی عطش است و سعی جستجوی آب. طواف پروانه ای برگرد شمع و سعی، عقابی بر سر کوه های سخت.»حج عمره با هفتمین سعی تمام می شود. حاجی از احرام به در می آید . این بخش با این جملات ختم می شود: «از گرداب نیست انگاری خویش-در عشق-سربرآور، جا پای ابراهیم بگذار».
در یک کلام حج در نگاه شریعتی آهنگ مطلق کردن است به قصد فراموش کردن دیروز و خود، با حل شدن در یک «ما»ی عمومی و به سویِ جهتی که کعبه تعیین کرده است. حرکتی قبله دار. حاجی انسانی است که با عصیان علیهِ دورِ باطلِ روزمرگی در این تثلیثِ«هاجر، اسماعیل وابراهیم »، تلاش می کند خودِ دیروزین را فراموش کند و یک مای جدید را تجربه کند و پا جای ابراهیم بگذارد. این تثلیث در حج عمره اهمیت پیدا می کند.
اهمیت موضوع آنجاست که درباره نسبت شریعتی با امام حسین(ع)، با ابوذر، بسیار صحبت شده است اما دربارۀ نسبت شریعتی با ابراهیم، کمتر صحبت شده است درحالیکه اتفاق اصلی، اینجا می افتد.ابراهیمی کردنِ انسان، در حج ،اتفاق می افتد. این نقطه عزیمت اصلی است برای تعریف دینداریِ شریعتی و مومنی که وعده می دهد.
حج بزرگتر: سفر «از» کعبه.
واردِ بخش دوم کتاب می شوم. حج بزرگتر به تعبیر شریعتی «سفر از کعبه» است: « حج بزرگتر، قبله در قفا نهادن است».«اکنون بیاموز که حج، به کعبه رفتن نیست، از کعبه رفتن است»،«از توحید ابراهیم بیاموز که از هم آغاز، مقصد کعبه نبوده است». در حج عمره حاجی تجربه بندگی را از سر می گذراند و به آزادی می رسد و شایستگی آن را می یابد که «بگویندت که از کعبه بگذر». حج عمره تو را از تویی تا خود آورد و در حج تمتع قرار است تا خدا بروی. شریعتی می پرسد :« از کعبه شریف تر کجاست؟» و پاسخ می دهد: «می روی تا ببینی. باز تعریف کلید واژه ها ادامه پیدا می کند: عرفات، مشعر، منی، رمی جمرات، عید.
عرفات: سرزمین شناخت. وقوف (درنگ ) در سرزمین شناخت و در روز. این حرکت پشت به کعبه را شریعتی هبوط می نامد؛ هبوط از کعبه به عرفات. سرزمینی که آدم و حوا با یکدیگر روبرو می شوند، آغاز پیدایش انسان در زمان و بر روی زمین. ورود به تاریخ. جایی که با عصیان علیه ممنوع به آنجا پرتاب می شوی. شناخت. دورترین فاصله با کعبه. آغاز آگاهی و بینایی. آگاهی ای که محصول پی بردن به دیگری، به همدیگر است.
بنابراین شناخت با ترک کعبه آغاز می شود. شناخت با پشت کردن به کعبه آغاز می شود. شناخت با حضور دیگری آغاز می شود. گامِ دوم مشعر است: شعور حرام. خودآگاهی، شعور مفرد.«در عرفات، شناخت، جمع بود و در مشعر، شعور مفرد!» شعور، مرتبه ای بعد از عرفات است یعنی مرحله ای پس از شناخت. «خودی را که کتمان کردی اعتراف کردن . خویشتن خویش را به صراحت اعتراف کن.» در عین حال در مشعر است که شروع می کنیم به جمع کردن سنگ برای رمی جمرات در منا: «برای فردا، امشب خود را بساز»
بنابراین مشعر سرزمین خودآگاهی است، کشف دوباره خود و در عین حال سرزمین تدارک جنگ با دشمنان فردا، بت های سه گانه. پس هم تدارک جنگ است و هم در محضرِ خویشتن نشستن. و آخرین سر منزل: منی . مکان نبرد است و عید، زمان نبرد. طولانی ترین وقوف. روز اول رمی جمرات : سه جلوه قدرت و سلطه: قارون، فرعون، بلعم باعورا. هفت بار یعنی همیشگی در رمی جمرات باش. جشن می گیری و از احرام بیرون می آیی. اما دو روز دیگر را پس از جشن به رمی جمرات ادامه می دهی. روز چهارم نیز اگر در منی ماندی باید رمی کنی. (ایام تشریق): یعنی اینکه «عید قربان بگیر و عید فتح مگیر»، یعنی اینکه «پس از ابراهیمی شدن نیز در خطری»، یعنی اینکه: «زمام منی را که به دست گرفتی، سلاح را از دست مگذار» که ابلیس هزار چهره دارد و با نام های مختلف بر می گردد: به نام کفر، به نام دین، به نام صلح و… در پایان سفر باید قرآن را نیز به پایان ببری. آیات پایانی قرآن نیز با انذار و اعلان خطر به پایان می رسد: «قل: اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، و من شر غاسق اذا وقب ….»
پس «حج، از کعبه تا عرفات رفتن است و از عرفات، به سوی کعبه تا منا بازگشتن» . با این همه در پایان این سفر، در این بازگشت، نرسیده به کعبه سفر به پایان می رسد: «حج در پشت دیوار مکه به نهایت رسیده است»ای تویی که از عرفات برگشتی، از مشعر برگشتی، از منا برگشتی بدان که در پایان این تجربه سه گانه شناخت و شعور و عشق و قربانی کردن اسماعیل، تو شده ای ابراهیم. در پایان این سفر، مومن می شود ابراهیم. یعنی از نظر شریعتی برای کسی شدن باید تجربه هیچ کس بودن را از سر گذراند و آن هم از طریق متصل شدن به جمع، ماندن در صحنه و به سوی قبله رفتن تا در گام بعدی کسی شدن را تجربه کنی با پشت به قبله کردن و به سفر ادامه دادن. تا برسی به مقام ابراهیم؛ تا همنشین، همداستان و همدستِ خداوند شوی. اینجاست که به این متن پایانیِ تکان دهنده می رسیم: «در مقام ابراهیم نشسته ای و تو ای بانی کعبه.( اینجا دیگر خطاب به مومن است.) معمارِ خانۀ آزادی، بنیانگذارِ توحید، مسئول، عاشق، آگاه، بت شکن، راعد قبیله، درگیر با جورِ نمرود، در نبرد با جهلِ شرک، در جهاد با وسوسۀ ابلیس، با خناس که در درون خلق، وسوسه می افکند، …«ابراهیم وار زندگی کن و در عصر خویش، معمار کعبۀ ایمان باش. (به نظر من این کلید واژه این کتاب است. )”قوم خویش را از مرداب راکدِ حیات مرده و آرامِ خواب و ذلتِ جور و ظلمت جهل، به حرکت آر. جهت بخش. به حج خوان. به طواف آر. و تو ای هم پیمان با خدا، ای همگام با ابراهیم. ای که از طواف می آیی و کار حجت را با طواف نسا به پایان آورده ای و از فنای خویش در خلقِ طایف در هیات ابراهیم برون آمده ای و در جایِ معمارِ کعبه، بانیِ مدینه حرم، مسجد الحرام ایستاده ای و رو در روی هم پیمانِ خویش، خدا داری. هم پینانِ خویش، خدا سرزمین خویش را منطقه حرم کن که در منطقه حرمی. عصر خویش را زمانِ حرام کن که در زمانِ حرامی و زمین را مسجد الحرام کن که در مسجد الحرامی که زمین مسجدِ خداوند است و می بینی که نیست.”
این پایانِ بخش دوم کتابِ حج است. بخش سوم نیز چنانچه اشاره کردم مربوط به نیمه تمام گذاشتن حج توسط امام حسین است و گشودن قبله ای دیگر، رو به کربلا.
محور اصلی هر سه بخش کتاب مسئله جهت است و نسبت مومن و قبله . قبله ای که جهت است و خود بی جهت.
تجربه دینی، تجربه ای است آزادی بخش
بر اساس این مقدمات به نظر من- مخاطب معمولیِ غیر متخصصِ این کتاب- تجربه دینی در مناسک حج، تجربه ای است آزادی بخش. سر بر داشتن مومن همچون سوژه ای آزاد، عاصی و جستجوگر. دریافت این موقعیت برای فهم آنچه تجربه دینی در نگاه شریعتی است ضروی است. شریعتی ای که متهم است به داشتنِ نگاهِ صرف جامعه شناسانه، متهم است به تقلیل دادن دین به کاربرد، متهم است به داشتن درکی لاغر از مذهب. اما سوال این است که چگونه این تجربه دینی- نسبت انسان و قدس- یعنی تجربه در محضر خداوند نشستن برای شریعتی، تجربه ای است آزادی بخش ؟ می توان به این ترتیب خلاصه کرد:
الف- منشوری کردنِ رابطۀ مومن و مناسک. منشوری کردن یعنی چه؟ من تعبیر خودِ شریعتی را در باره حج به کار می برم : منشورصدپهلوی چندین رنگ و به هزار راه برنده ذهن. متشابه بودنِ مناسکِ حج، نسبت مومن و مناسک را نیز منشوری می کند و از تصلب، اتوماتیزم و فرمالیزم و یک بار برای همیشه خارج می کند. منشوری کردن رابطه مومن و مناسک، یعنی امکانِ سرزدنِ اشکالِ مختلفِ تجربه دینی را فراهم کردن، تداوم بخشیدن، خود را هر بار در معرض تجربه ای جدید قرار دادن. مومنی نه منفعل، ایمانی دینامیک و نه استاتیک. یعنی دینداری کلیشه نیست، دگم نیست. شریعتی در تجربه خود به سفر حج به همین موضوع اشاره می کند. در سفر اول اتحاد مسلمین را فهمیدم و بار دوم با خود گفتم احتمالاً تکرار همین تجربه است. اما در سفر دوم کشف دیگری کردم و اشاره می کند به همین ایده تا کعبه رفتن و از کعبه رفتن، از کعبه به بعد را رفتن. ( و یا مثلاً موقعیت هاجر در طواف، دامن یک کنیز و…) هر بار آهنگِ حج کردن و هر بار با تجربه ای متفاوت بازگشتن. تجربه ای طوماری، تجربه ای که یک بار برای همیشه به دست نمی آید، تجربه ای سیال، مداوم و متغیر.
ب- پرسوناژهای تاریخی- اسطوره ای را به یک سری موقعیت ها و تجربیات وجودی بدل کردن.
هاجر، ابراهیم، اسماعیل در این مناسک در عین حال موقعیت های وجودی هستند. تجربیاتی اگزیستانسیل. هاجر: عزیمت از خود. هاجر شدن، تجربه هجرت کردن، تمدن ساز. اسماعیل: هر نوع وابستگی و تعلق: «شاید اسماعیل تو، خودت باشی». «اسماعیل » ات را کشف کن. ببین اسماعیل تو چیست، کدام موقعیت است. موقعیت طبقاتی تو است، مقام تو است، شهرت تو است، یا..هر نوع وابستگی مادی.اسماعیل در اینجا دیگر یک شخصیت تاریخی یا اسطوره ای نیست، آن «من» یتی است که باید قربانی شود. و دست آخر، ابراهیم: ابراهیمی شدن، ابراهیم شدن، «بنیانگذارکعبه ایمان خود» شدن. این همان ایده پروتستانی ِ«کشیش کلیسای خود بودن» لوتر است در کنار ایده هایی چون تنها رحمت، تنها ایمان و تنها متن. تجربه بی واسطه دینی، مراجعه مستقیم به متن و از انحصار درآوردن تفسیر دینی . ایده هایی که منجر به آزاد شدن و اتمیزه شدن کلام مسیحی شد و در نتیجه دموکراتیزه شدن آن.
ج- آگاهی مومنانه در تثلیث« شناخت-خودآگاهی-عشق». شریعتی با تعریفی که از سه مرحله عرفات، مشعر و منی می دهد در حقیقت به دنبال آن نوع آگاهی یا حکمتی است که به ترتیب از شناخت، خودآگاهی و عشق گذر کرده است ( یا علم، فهم و ایمان)و با ایدآلیزم، متافیزیک و «دین آنچنان که همه می فهمند» و نیز تصوف مرزبندی می کند. با عقلانیت ابزاری و خود بنیاد مدرن، با اندیشه های انتزاعی فلسفی. می گوید: «اول شناخت و سپس شعور و انگاه عشق. چه ، اول مشعر و سپس عرفات، یک ایدآلیزم خیالبافانه است، حکمت الهی! متافیزیک. اول منی، تصوف: دین بی شناخت و بی شعور! عرفات، بی مشعر و منی، ماتریالیسم،سیانتیسم بی خدا و بی خودآگاهی، علم مانده در پدیده ها…و مشعر و منی بی عرفات: دین! آنچنان که همه می فهمند!» شریعتی در پی پیدا کردن یک تعادل است. چرا تصوف نیست؟ نه مردن در خدا، ماندن در خدا. برای اینکه پیوند خورده است با یک تجربه جمعی و نه در انزوا و بریده از غیر و خزیده در خویش.
د- بدل ساختن مومن به سوژه آزاد . حج، آهنگ مطلق کردن است، قبله در قفا نهادن، حرکتی پر تنش، بی قرار و بی نهایت. تبدیل کردن عبد به یک منِ متشخصِ آگاه. منی که می تواند بگوید «من»، نه تنها در برابر دیگری که در برابر خدا. در بیان این حرکت از این تعابیر استفاده می کند: «قرب هست، نیل نیست»،«الی الله هست، فی الله نیست»،«مقصود هست و مقصد نیست»، مقصدی که همواره مقصد می ماند. در بیان این مسیر از سه موقعیت حرف می زند: « خود را یافتن و راه را گم کردن، فاجعه است. خود را در راه گم کردن ، نجات است و بالاتر از آن خود را راه کردن عبادت!» در کعبه ممان که در کعبه هیچکس نیست، در کعبه ممان که در کعبه خدا نیست. کعبه آغاز راه هست. تجربه دینی، تجربه ای است مقصود دار و نه مقصد دار؛ حرکتی است بی قرار، ابدی و بی نهایت. تجربه از خودبیگانگی و الیناسیون توسط امر قدسی نیست، به یادآوردن خود است و یا بهتر است بگوییم ابداع خود است. تلاش شریعتی این است که تجربه دینی را از تجربه الیناسیون توسط مذهب جدا کند؛ توحید را از وحدت وجود. با مسخ شدن – حتی توسط مذهب – در می افتد. ایمان برای شریعتی نه تنها تجربه ای است منشوری بلکه خودِ تجربۀ دینی یک تجربۀ بی پایان و پرتنش است. به تعبیر کی یرکه گارد:« قطعیت نیست، جستجوی قطعیت است.» بنابراین یک تنش مدام بین من و قدس است. پس حج قرار است که حرکتی باشد بی قرار، بی پایان و قرار است که کعبه آغاز راه باشد و نه آخرش و قرار است که تو ابراهیم شوی، یعنی بنیانگذارِ کعبۀ ایمانِ خویش. به نظر من شریعتی در یک کلام تجربه دینی را نه بندگی که تجربه آزادسازیِ مومن می داند، تجربۀ رهایی بخش برای اینکه بشوی ابراهیم. یکی از اومانیستی ترین تفاسیری که می توان در این نسبت انسان و قدس داشت. تجربه دینی یعنی توطئه ای مشترک میان انسان و خدا، هم محضری.
د- پیوند زدن تجربه دینی با تجربه اجتماعی و نیز جمع . این عنصر رهایی بخش تنها به تجربه ای شخصی محدود نمی شود بلکه در پیوند است با اجتماع. مومن عاصی، ایستاده در برابر مظاهر سه گانه قدرت ، همواره در حال رمی جمرات. مومنی که همیشه گوش به زنگ است و همواره در معرض خطر. خطر سر برداشتن ابلیس های به خواب رفته. حتی پس از عید و پس از پیروزی می داند که همواره این امکان هست که جنگی در پی بیاید. مهمتر از همه این و همیشه در پیوند با مردم چرا که به تعبیر شریعتی : « سراغ خدا نیز باید با خلق رفت»، «دور از خلق، جستجوی بهشت خودخواهی زشت راهبان است». تجربه ای که با جمع میسر است و نه در خلوت و نیز تجربه ای که برکتی اجتماعی دارد و خیر عمومی و نه صرفاً شخصی.
مومنی همواره در حرکت، در معرض، معترض و هوشیار، در صحنه و همدست و هم پیمان با خدا و دست اندرکار توطئه ای مشترک.
این نوع نگاه تنها شانسِ هنوز مومن ماندن نیست؟
( هفتمین نشست « تفکر از نمای نزدیک» در خانه موزه )