شریعتی چگونه صادر شد؟ | پرسش و پاسخ با پنج روشنفکر ترک، تاجیک و مصری (اندیشه پویا ـ اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۱)
شریعتی چگونه صادر شد؟
پرسش و پاسخ با عبداللطیف پدرام، شادی آیدین، مصطفی اللباد، سیفالله ملاجان، حسین نازلی آیدین
منبع: اندیشه پویا
تاریخ: اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۱
مریم شبانی/ فریبا پژوه/ آیدین مسنن | علی شریعتی فقط برای ما ایرانیها چهره ای آشنا نیست، خیلیهای دیگر هم او را می شناسند؛ در افغانستان، ترکیه، لبنان، تاجیکستان، مصر، مالزی و حتا فرانسه. این را می توان از ترجمه کتابهایش به زبانهای دیگر فهمید. خیلی از مسلمانان در سفر حج یک کتاب همراه خود دارند و آن هم روایتی است به قلم علی شریعتی؛ روایتی از «حج». کتابهای دیگرش هم اگرنه به اندازه حج اما به چند زبان ترجمه شده اند؛ ترکی، عربی و فرانسوی. در ترکیه مجموعه کامل آثار علی شریعتی به زبان ترکی منتشر شده و در لبنان نیز مجموعه آثارش به عربی. و همین بهانه ای بود که در سی و پنجمین سالگرد درگذشت او به سراغ چهره هایی فرهنگی و فکری از کشورهای افغانستان، مصر، ترکیه و تاجیکستان برویم و درباره چرایی و چگونگی اقبال به شریعتی و نوشته هایش از آنها بپرسیم. سوال مهم این بود که بدانیم علی شریعتی به عنوان ایدئولوگ تشیع برای جوامعی که اکثریت سنی مذهب هستند چه حرفی برای گفتن دارد و کدام گروهها و جریانهای فکری در بسط اندیشههای شریعتی در آن جوامع موثر بوده اند. دوست داشتیم بدانیم که کدام کتابهای شریعتی در خارج از مرزهای ایران بیشتر و بهتر خوانده می شود و آیا همچنان هم می توان از تاثیر گذاری شریعتی سخن گفت؟ این سوالات را با پنج چهره فکری – فرهنگی از چهار کشور مسلمان در میان گذاشتیم: عبداللطیف پدرام روشنفکر و سیاستمدار افغانستانی، حسین نازلی آیدین روشنفکر و مدیر انتشارات فجر ترکیه و ناشر آثار شریعتی، مصطفى اللباد تحلیلگر مصری، سیف الله ملاجان محقق و نویسنده تاجیک و شادی آیدین مترجم و نویسنده ترک.
۱ | چگونه و از چه راهی اندیشههای دکتر شریعتی به روشنفکران کشور شما رسید؟
عبداللطیف پدرام: سال ۱۳۵۲ خورشیدی سردار محمد داوود طی یک اقدام نظامی و از طریق کودتا رژیم سلطنتی افغانستان را سرنگون کرد و برای بار نخست در تاریخ افغانستان رژیم جمهوری تاسیس شد. فضای سیاسی نوینی که در پی این کودتا ایجاد شد این فرصت را فراهم کرد که احزاب سیاسی اسلامی، احزاب ملیگرا و احزاب چپ (مارکسیست _ لنینیست) وارد مرحله نوینی از کار و پیکار سیاسی خود شوند. در راستای این دگردیسیها در سال ۱۳۵۴ خورشیدی دو گروه چریکی یکی در جنوب شرق و دیگری در شمال شرق افغانستان مبارزات مسلحانه خود را بر ضد رژیم داوودخان آغاز کردند. گروه چریکی شمال شرق یک گروه مارکسیست _ لنینیست بود متاثر از افکار چهگوارا. گروه چریکی جنوب شرق شاخهای از جنبش اخوانالمسلمین بود با عنایت و توجه کامل به افکار حسن البنا و سیدقطب. این دو گروه که به سرعت سرکوب شدند هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتند. در همین سالها (۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ و سقوط رژیم داوود بهوسیله کمونیستهای شوروی) بود که تفکر شریعتی وارد افغانستان شد و آثار، سخنرانیها و نوشتههای دکتر شریعتی به همت فعالان سیاسی و انقلابیون افغانستان در اختیار جنبشهای انقلابی کشور ما قرار گرفت. در دهه ۵۰ خورشدی یک جریان و دو شخصیت در افغانستان اثر گذار بودند. دکتر شریعتی و احسان طبری به عنوان دو نظریه پرداز انقلابی و جنبش سیاهکل (۱۳۴۹) به عنوان یک جریان سیاسی. مبانی تئوریک جنبش سیاهکل کتاب «مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک» و «مبارزه مسلحانه چگونه توده میشود؟» مسعود احمدزاده و «مبارزه مسلحانه رد تئوری بقا» از بهروز دهقانی (برادر اشرف دهقانی) بود که در زندان ساواک بعد از شکنجههای وحشیانه کشته شد. «چه باید کرد؟» و «صفات یک انقلابی» از دکتر شریعتی و برخی بررسیهای طبری، اصول فلسفه از ویکتور افاناسیف (ترجمه حزب توده)، دفاعیه خسرو روزبه در دادگاه نظامی، آثار مربوط به گروه فلسطین بهویژه زندگینامه شکرالله پاکنژاد (رهبر گروه)، در محافل سیاسی افغانستان دست به دست میشدند. البته در این سالها، حلقههای انقلابی افغانستان با گروه فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی و نیز فعالیتهای علیاکبر صفایی فراهانی (از رهبران قیام سیاهکل) و بیژن جزنی و بقیه رهبران سازمان چریکهای فدایی خلق نیز آشنا شده بودند.
در سال ۱۳۵۷ کمونیستها یعنی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در این کشور به قدرت رسید و گروههای اسلامی و مارکسیستهای مخالف شوروی به نبرد مسلحانه علیم رژیم کمونیستی افغانستان پرداختند. در این زمان آثار و سخنرانیهای شریعتی با موج جدیدی بهوسیله مبارزان متعلق به جریانهای مختلف به جبهههای جنگ و مقاومت و محیطهای دانشگاهی افغانستان وارد شد. در سالهای نبرد با اتحاد شوروی و شدت یافتن جو سیاسی، لایههای مختلف اجتماعی اعم از روشنفکران دینی، نوگراهای مذهبی و حتا لایههای مختلف نوگرای لائیک و مارکسیستها و چپهای منتقد شوروی به آثار دکتر شریعتی علاقهمند شدند. در تمام سالهای جهاد، مبارزه و مقاومت مردم افغانستان تا سقوط حکومت دکتر نجیب، آثار شریعتی نه تنها دست به دست میشدند که در شماری از جبهههای جنگی رسما تدریس هم میشد. جالب این است که یکی از گروههایی که آثار شریعتی را به افغانستان انتقال میداد گروه مربوط به شاعر انقلابی بسیار برجسته اما گمنام (اکنون هم نمیدانم کجاست، زنده است یا مرده، در تمام عمر فقط دو بار او را ملاقات کردم)، «عزیز سیاهپوش» بود. گروه آنها به «عیاران خراسان» معروف بودند و به رسم «سیاه جامگان» لباس سیاه میپوشیدند؛ این گروه نه مارکسیستی بود و نه اسلامی و نه ناسیونالیستی به معنای مدرن. الگوی آنها سمک عیار بود. این مرد اولین بار «چه باید کرد؟» علی شریعتی را در اختیار یکی از برجستهترین و متفکرترین مارکسیستهای افغانستان قرار داده بود و باز این فعال سیاسی مارکسیست بود که «چه باید کرد؟» را در اختیار من قرار داد. آن سالها شاید ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم.
آنچه تا کنون به تلویح و اشاره بیان کردم ویژگی داخلی افغانستان بود. اما در همین زمان اوضاع بینالمللی هم برای گسترش اندیشههای دکتر شریعتی فراهم بود. در دوران جنگ سرد و شکل گرفتن پیمانهای ناتو، سنتو و سیتو، و پایهریزی جنبش عدم تعهد، علی شریعتی به عنوان یک نظریه پرداز انقلابی در صدر توجه نیروهای فکری و سیاسی افغانستان فرار گرفت.
سیفالله ملاجان: پس از اعلام سیاست بازسازی در کشور شوروی که شامل ما تاجیکها هم میشد، فضای جامعه تاجیکستان کمی بازتر شد و در نتیجه این فضای باز، امکان آشنایی بیشتر با آثار و نوشتههای مذهبی فراهم آمد. در سالهای پایانی حکومت شوروی بعضی از روشنفکران و روحانیان تاجیک که از مخالفان نظام کمونیستی محسوب میشدند، آثار متفکران کشورهای اسلامی را به جوانان عرضه میکردند. در دریف دیگر آثار مذهبی و انقلابی با زبان عربی و همچنین نوارها و نوشتههای آیتالله خمینی، مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی نیز میان جوانان و علاقهمندان توزیع میشد. همان زمان یعنی ۲۳ سال قبل بود که بنده در جوانی با نام علی شریعتی آشنا شدم. اما چون کتابهایی که از او در دسترس ما بود، یکی دو عدد بیش نبودند و خواهشمندان مطالعه آن بیشمار بودند، به دست گرفتن و مطالعه چنین کتابهایی برای هر کسی میسر نمیشد.
حسین نازلی آیدین: علی شریعتی یکی از مهمترین روشنفکران مسلمان است که هم فرهنگ اسلامی و هم فرهنگ غرب را میشناخت و در مقام یک ناظر تیزبین هم اسلام سنتی و هم اندیشه مدرن غربی را نقد میکند. او سهم بهسزایی در شکلگیری جامعهشناسی اسلامی به معنای پراتیک آن داشت و با نقد استدلالهای غیرعقلانی سنتی و همچنین زیر سوال بردن قالبهای مدرن، نگاه جدیدی برای زندگی ارائه کرد. شریعتی با مواضع و گفتمانهای منحصر بهفرد خود، در ترکیه مورد توجه جوانان اسلامگرا و همینطور سوسیالیستها بوده است. البته شریعتی از نقد مصون نبوده و شیعیان افراطی او را به سنیگرایی متهم کردهاند و برخی از اهل سنت نیز او را بهدلیل شیعه بودنش خطرناک یافتهاند. در ترکیه ابتدا اسلامگرایان بودند که شریعتی را کشف کردند. دلیل این کشف هم احساس نیازی بود که در دوران رکود فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم در ترکیه حادث شده بود. بعد از انقالب سال ۷۹ میلادی، ایران درکانون توجه قرار گرفت و تعدادی از آثار ایرانی توسط اسلامگرایان ترجمه شد و بدین ترتیب مخاطب ترک با علی شریعتی آشنا شد. اولین کسی هم که او را به میان کشید. مرحوم «جمیل مریچ» بود که شباهتهای زیادی هم در تفکر با علی شریعتی داشت. هر دو جامعهشناس بودند و دانشآموخته سوربن و دیگر این که سوسیالیسم فرانسوی و اسلامی را خوب میشناختند و بدین سبب هم مخاطبان هر دو به لحاظ خط فکری به هم نزدیکند. اما تسلط شریعتی به اندیشه اسلامی در مقایسه با مریچ بیشتر بود و لذا اسلامگرایان را بیشتر تحت تاثیر خود قرار داد. رویکرد شریعتی در ترکیه سوسیالیستها و اسلامگراها را به هم نزدیک کرد. مضاف بر این گروههای سوسیالیستی که ریشهها یدینی داشتند را عمیق تحت تاثیر قرار داد و تغییر داد. اندوختههای فکری شریعتی و امتزاج آنها با عشق و بیان تغزلی چیزی بود که جوان ترک بهدنبال آن میگشت. شریعتی همانقدر که منتقد سنت بود، به همان درجه نیز پیشگام نوسازی سنت بود. در تلاش بود تا فلسفه دینامیک و روحدهنده به سنت اسلام را به دست آورد و در کنار جوهر انسانی تمدن غربی جهتدهنده به این عصر قرار دهد. او صاحب یک فلسفه سیاسی و اجتماعی بود که در عین حال بی توجه به زندگی و وحی هم نبود.
شادی آیدین: تقریبا ۲۰۰ سالی بود که جامعه ترکیه از ارزشهای سنتی خود فاصله گرفته بود و شرایط سیاسی حاکم بر ترکیه اجازه پرورش و رشد رهبران فکری را نمیداد. اگر چه در همین فضای بسته هم تعدادی از روشنفکران ظهور کردند و اندیشههای خود درباره رشد جامعه و ممانعت از عقبافتادگی را بهطور واضح بیان کردند. در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ جامعه فکری ترکیه با استفاده از فضای آزاد نسبی بهدست آمده، به کار نظریهپردازی برای بازگشت به خود و بازگشت به ارزشها مشغول شد. در این دوره بود که کتابهای دکتر شریعتی به زبان ترکی ترجمه شد و به پرورش ذهن نخبگان ترک کمک کرد. نخبگانی که امروز جامعه ترکیه آنها را با عنوان جامعهشناسان میشناسد. در همان سالها کتابهای مرتضی مطهری، سید قطب و حسن البنا هم در ترکیه خوانده میشد. آنهایی که در دهه ۷۰ میلادی، پدر و مادرشان نام OZEDONUS به معنای «بازگشت» که عنوان کتاب شریعتی بود را بر آنها گذاشتند، اکنون تقریبا ۴۰ سالهاند.
مصطفی اللباد: اندیشههای علی شریعتی از دو طریق به فضای فکری روشنفکران و فرهنگیان کشورهای عربی راه یافت؛ در گام اول به دنبال ارتباطات نزدیکی که مرحوم شریعتی با انقلابیون الجزایری برقرار کرد، برادران الجزایری ما نخستین کسانی بودند که با اندیشه او ارتباط برقرار کردند. گام دوم آشنایی از طریق ترجمههایی صورت گرفت که زبانشناس و متفکر مصری، مرحوم ابراهیم الدسوقی شتا، از کتابهای شریعتی به عربی ترجمه کرده است. از زاویه دیگر سالهاست که انتشارا «الامیر» در لبنان نیز آثار شریعتی را بهصورت کامل به عربی ترجمه کرده است و همچنین در بیروت برخی اندیشمندان همچنان درباره اندیشههای دکتر شریعتی کار میکنند. اما درباره این که کدام جریانهای فکری در جهان عرب تحت تاثیر اندیشههای دکتر شریعتی قرار گرفتند، باید گفت که این تاثیرگذاری دایره گستردهای از جریانهای انقلابی را شامل میشود؛ جریان ملی _ اسلامی، جریان اسلامی المستنیر و جریان چپ ملیگرا از جمله آنها هستند و البته باید به قدرت استثنایی دکتر شریعتی بر خیل عظیم انقلابیون نیز اشاره کنم. واقعیت این است که کارهای او فقط بر یک جریان تاثیر نمیگذاشت.
۲ | کدامیک از کتابهای دکتر شریعتی قبل از همه به زبان شما ترجمه شد؟
عبدالطیف پدرام: آشنایی من با شریعتی در سالهای مهاجرت به ایران، بهخصوص یکی دو سال بعد از انقلاب ایران، که طرفداران او در مقابل دانشگاه تهران، کتابها، نوارها و تصویرهای او را پخش میکردند، بیشتر شد. در این سالها فرصت یافتم _ بدون مبالغه _ همه آثار چاپشده او را بخوانم و به بسیاری از نوارهای سخنرانی او گوش دهم. چند بار هم شخصا «روش شناخت اسلام» را تدریس کردم. «کویر» از کتابهای دوستداشتنیام بود. اسلامشناسی مشهد و تهران را به دقت خوانده و نامههایش را به احسان و سارا مرور کرده بودم. نامه به پدر و تقریبا تمامی نامههای دهه ۵۰ او و آخرین
نامه ناتمام به دخترانش را، همگی از نظر گذرانده بودم.
در افغانستان به زبانهای پشتو، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پامیری و نورستانی مینویسند یا سخن میگویند. گویندگان این زبانها با زبان فارسی آشنا هستند چرا که اکثریت زبانی، زبان فارسی است. از همین رو آثاری که در ایران تولید میشود در کشور من ترجمه مجدد نمیشود. آثار شریعتی را به بدین ترتیب ترجمه نکردیم و در متن اصلی خواندیم. من ابتدا چه باید کرد؟ را خواندم، کتاب دوم کویر بود. سپس ترجمه دکتر از ابوذر غفاری را خواندم. امت و امامت، حسین وارث آدم، مذهب علیه مذهب، روشنفکر و مسئولیت او در جامعه، آری این چنین بود برادر، فاطمه فاطمه است، پدر مادر ما متهمیم، بازگشت به خویشتن، تشیع علوی و تشیع صفوی، قاسطین و مارقین و ناکثین، اگر پاپ و مارکس نبودند، کتابهایی بودند که در دوره اول زندگی خود خواندم، بعد اسلامشناسی مشهد و اسلامشناسی تهران را خواندم و پایان غمانگیز زندگی یونگ و روش شناخت اسلام. نیاز من و «ما» به آثار شریعتی برخاسته از عشق به آزادی و عدالت بود. عرفان شریعتی را خوب نمیشاختیم. اما میدانستیم، شریعتی مبارز خستگیناپذیر راه عدالت و آزادی است. نیاز دیگر ما شناخت تازه از اسلام بود. چه «چپ»، چه «راست»، چه مارکسیست و چه مسلمان نیاز داشتیم راههای مبارزه در کشوری اسلامی را به کمک شریعتی بیاموزیم. مبارزه علیه امپریالیسم، اشغالگری و استعمار، اندیشه معطوف به رهایی در همه سطوح، بهویژه تامین عدالت اجتماعی، ملی و طبقاتی نظریهای بود که به گفتمان مسلط در سرزمین ما مبدل شده بود. شریعتی خود یکی از فرازهای بینظیر یا کمنظیر این گفتمان بود. اما آنچه در من علاقهمندی مضاعفی نسبت به او ایجاد میکرد قدرت بیان ادبی او بود. شیوایی گفتار، سلطه بر واژگان زبان، اندیشه فورانی (که به گونهای مولوی را در غزلیات شمس تداعی میکند) و پروازهای بلند او مرا حیرت زده میکرد؛ «آشیان گر میگذاری بر بلندیها گذار». (لایق شیر علی، شاعر تاجیکستانی). گفتوگوهای تنهایی (۱۳۴۶)، هبوط (۱۳۴۸)، خداحافظ شهر شهادت (۱۳۵۱)، علی تنهاست (۱۳۴۸)، کویر (۱۳۵۰) و آری این چنین بود برادر، سرشار از این تواناییهای ادبیاند. شماری از جملهها و نوشتههای او قطعا به شعر پهلو میزنند. او عاشق شعر و تئاتر بود؛ وسواس، نگرانیها و عمق افکار او، مرا به یاد نوالیس و هولدرلین میانداخت: «اگر همه هستیام را از من بگیرند و بگویند فقط دو چیز را میتوانی برای خودت از هر چه هست و داری برگیری، من هر دو چیز را شعر انتخاب میکنم.» (گفتوگوهای تنهایی). بدعتگذاریها و سنتشکنیهای او شجاعانه بودند. نه تنها مرد اندیشه که مرد عمل بود: عضویت در جنبش آزادیبخش الجزایر، همکاری با جبهه ملی و نهضت آزادی، همسویی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و همکاری با نشریه ایران آزاد،زندان رفتنها و تسیلمنشدنها در برابر وعدههای رژیم به اراده، ایمان و آگاهی شریعتیوار نیاز داشت.
سیفالله ملاجان: ما چون در زمان حکمرانی کمونیستها بر کشور خود میزیستیم، در طول بیش از ۷۰ سال گوشهای ما به شنیدن کلام الحادی عادت کرده بود و لذا آن زمان یک نوشته کوچک دکتر درباره «شرک» در تاجیکستان با استقبال کمنظیری مواجه شد. پس از آن بود که سخنرانیهای دکتر شریعتی به شکل نوار و کتاب در دسترس علاقهمندان آثارش قرار گرفت. در تاجیکستان از نوشتههای دکتر شریعتی، کتابهای ابوذر، ما و اقبال، هبوط در کویر، تاریخ و شناخت ادیان و اسلامشناسی مورد توجه خوانندگان و علاقهمندان شریعتی است. پس از کسب استقلال در تاجیکستان به ارزشهای ملی و دینی اهمیت بیشتری داده میشود در نتیجه فکر میکنم که اثر بازشناسی هویت ایرانی _ اسلامی امروز خیلی به درد جامعه تاجیکستان میخورد. اما متاسفانه این را هم باید بگویم که تاکنون هیچ اثری از نوشتههای دکتر شریعتی به خط امروزی تاجیکی (سریلیک) منتشر نشده است و تنها اشخاصی که با خط فارسی آشنایی دارند میتوانند آثار علی شریعتی را بخوانند و بهره ببرند.
شادی آیدین: شخصا به عنوان یک خواننده که به آثار شریعتی علاقه داشتم، از خیابانهای تهران سیدیهای سخنراین او را تهیه کردم و گوش دادم و با لحن بیانش بیشتر آشنا شدم. اکثر روشنفکران مسلمان ترکیه اما آثار شریعتی را بهصورت مکتوب و از روی ترجمه ترکی خواندهاند. آثاری مانند «بازگشت به خویشتن»، «چه باید کرد»، «تشیع علوی و تشیع صفوی»، «حج» و «خودسازی انقلابی». در گذشته ترجمهای که از کتابهای شریعتی به زبان ترکی ارائه میشد، چندان خوب نبود اگر چه مخاطبان کتابهای زیاد بود. امروز انتشارات فجر کتابهای شریعتی را با ترجمه مناسب و کیفیت خوب منتشر میکند که البته دیگر مخاطب قبلی را ندارند.
حسین نازلی آیدین: بگذارید در اینجا به روایت عملکرد انتشارات فجر در خصوص ترجمه و نشر آثار شریعتی در ترکیه بپردازم. دلیل و انگیزه ما در ترجمه شریعتی مشترک بودن دردهایمان بود؛ دردهایی همچون دینداری آگاهانه و آگاهی دیندارانه، ایستان در مقابل آنهایی که دین را وسیله منعفتطلبی خویش قرار میدهند، مبارزه برای وحدت و توحید، گرفتن بازوی حق و ایستادگی در برابر ناحق. اندیشههای شریعتی، اندیشههای ما را منعکس میکرد و علاوه بر این، نشر چنین دیدگاهی از طرف خوانندگان آگاه کشورمان نیز طلب میشد. ما هم البته در مقابل واکنشهای احتمالی نسبت به انتشار آثار شریعتی در کشورمان، شهامت ایستادگی داشتیم و لذا به ترجمه مجموعه آثار او به زبان ترکی همت گماشتیم. مشکل فقط این بوده که بهجز ما، ناشران دیگری هم بهصورت پراکنده کتابهای شریعتی را ترجمه میکنند در حالی که اجازهای از خانواده شریعتی برای این کار ندارند. انتشارات فجر با چاپ کلیه آثار با اجازه خانواده شریعتی، مخاطب خوشنیت و علاقهمند ترک را به شریعتی آشنا کرد. ما در آغاز کار آرزوی چاپ کل آثار شریعتی را شامل ۳۷ کتاب بود به صورت یکجا داشتیم اما این کار بسیار دشوار بود. به همین دلیل تصمیم به چاپ کتابها به صورت پیدر پی گرفتیم و تا کنون ۳۴ عنوان را ترجمه و منتشر کردهایم و سه کتاب باقیمانده را در ماههای آینده منتشر میکنیم. ما در هر نوبت چاپ، تعداد ۲۰۰۰ نسخه از هر اثر چاپ میکنیم و هستند کتابهایی که به چاپ دوم و حتا سوم هم رسیدهاند. «حج»، «ابوذر»، «مذهب علیه مذهب»، «بازگشت به خویشتن» و «خودسازی انقلابی» از کتابهای پرفروش شریعتی در ترکیه هستند. بیشتر خوانندگان ترجمههای ما از علی شریعتی، دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها هستند. طبعا بیرون از این دایره هم خوانندگان جدی برای آثار شریعتی وجود دارد. ما عموما با طیفی از خوانندگان با فرهنگ و سطح مطالعه بالا مواجه هستیم. همانطور هم که اشاره کردم در آغاز راه، بیشتر از طرف طیف مذهبی خوانده میشدیم اما به مرور،هم دایره علاقه مخاطبان دکتر شریعتی در ترکیه وسیعتر شد و هم تعداد خوانندگان بیشتر شد. تا قبل از استقرار دولت فعلی ترکیه، خواننده شریعتی بودن همچون یک گناه بود و حتا موضوع زمینه محاکمه هم میتوانست باشد. اما بعد از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه چنین واکنشهایی رفتهرفته کم شد. برای مثال وزارت فرهنگ از ما برای تکمیل کتابخانههایش کتابهای شریعتی را درخواست میکند. در نهایت این که در ماه نوامبر سال جاری نیز ما یک سمپوزیوم با حضور خوانندگان شریعتی در استانبول خواهیم داشت.
مصطفی اللباد: مرحوم دکتر ابراهیم الدسوقی شتا _ زبانشناس فارسی _ برای اولین بار کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» دکتر شریعتی را به زبان عربی ترجمه کرد که سهم بهسزایی در نزدیک ساختن دو تمدن بزرگ مصری و ایرانی داشت. مرحوم شتا این امکان را برای خوانندگان عرب زبان ایجاد کرد که بتوانند با گنجینههای زبان فارسی آشنا شوند. او کتابهای کلاسیک و مهم بسیاری را به زبان عربی ترجمه کرده که از جمله آنها کتابهای مرحوم شریعتی است.
۳ | آیا تحول از شریعتی به پساشریعتی در میان جامعه فکری و فرهنگی شما مشهود بوده است؟
عبداللطیف پدرام: سقوط رژیم دکتر نجیب در افغانستان از دید ماهدان که علی کمونیسم میجنگیدند نشانه رهایی تلفی میشد اما جنگهای داخلی مجاهدین تمام امیدهای مردم افغانستان را به یأس مبدل کرد. دیگر نه به اسلام سیاسی و نه کمونیسم امیدی بسته نشد. شکلی از نومیدی ایجاد شد که تفسیر آن را در دیالکتیک منفی مکتب فرانکفورت میشد مشاهده کرد. امیدی به رهایی نبود و پراکسیس و عمل تا آیندههای دور تعطیل به نظر میرسیدند. باری! آدورنو، هورکهایمر و گادامر بعد از سلطفه فاشیسم و ایجاد اردوگاههای کار اجباری و کورهّای آدمسوزی معتقد به دیالکتیک منفی شدند و سرودند که بعد از آشوویتس دیگر لازم نیست از انسانیت سخن بگوییم. والتر بنیامین در مرز فرانسه و اسپانیا خودکشی کرد. شریعتی در دورههایی از حیات فکری خود تحت تاثیر مترلینگ هم بود و جنید،حلاج، ملک دینار، فضیل عیاض، بایزید، شبستری و قشیری را خوب میشناخت. یأسهای فلسفی و گرایشهای عرفانی شریعتی بعد از فروپاشی روایتهای کلان مورد توجه نسلی از مبارزان، مجاهدین و جوانان دانشگاهی افغانستان که وضعیت جدید آنها را ناامید کرد، قرار گرفت. اما تسلط فضای فکری یأسآلود و فروکش کردن شور انقلابی، نسل جدید ما را به تأملاتی نوین واداشت. در این مقطع از ناامیدی و شکست بود که آثار عبدالکریم سروش به دست نخبگان فکری افغانستان رسید: مدارا و مدیریت، قبض و بسط تئوریک شریعتی، آفات ایدئولوژی و … . این سوال برای روشنفکران افغان نیز مطرح شد که آیا میشود بر بنیاد اندیشههای دکتر شریعتی نظامی سیاسی ایجاد کرد یا خیر؟ آن اندیشهها آیا به درد انقلاب میخورند یا برای معمارگری اجتماعی در عمل هم حرفی دارند؟ در ادامه همین مسیر، ورود غربی به افغانستان بعد از سپتامبر ۲۰۰۱ توهمهایی در افغانستان ایجاد کرد و مردم چند صباحی هیجانزده بودند که غربیها بهشت موعود را خواهند ساخت. مردم دیگر به انقلاب فکر نمیکردند؛ عنصری که در همه آثار شریعتی برجسته بود و روح آن را شکل میداد. اما این دوره کوتاه بود. شریعتی و آثار او برای جامعه افغانستان کلاسیک شدهاند، کلاسیک نه به معنای از مد افتاده، رفرانس، مرجع و کانون اندیشههای متفق علیه (به تعبیر بابک احمدی در کتاب شناخت موسیقی). در دانشگاهها، در کنفرانسها، در تظاهرات، در بحثهای روشنفکری، کماکان به شریعتی ارجاع میدهند. علامه طباطبایی، مطهری، مجتهد شبستری، ملکیان و سروش هنوز نتوانستهاند شریعتی را از دور خارج کنند. در میان جوانان ما و محیطهای دانشگاهی هنوز هم حرف اول را شریعتی میزند. شکست غرب در افغانستان بهدلیل گسترش روزافزون فقر و تشدید شکافههای طبقاتی، تعطیل شدن عدالت به تبع اشغالگری، شکست اخلاقی غرب در زندان ابوغریب هشداری به نخبگان و مردم افغانستان بود. امروز شریعتی بار دیگر به محور اصلی بحثهای دانشگاهی، آزادی، اخلاق و عدالتخواهی مبدل شده است. برگشتهایم تا شریعتی را بازخوانی کنیم. این تولدی تازه بعد از وقفهای کوتاه است. امروز، هم نواندیشان دینی او را میخوانند و هم مارکسیستها و هم نسلی که به سخن فریدریک نیچه و داستایفسکی سیر نزولی تاریخ رو ح را تماشا میکنند. شکست اخلاقی غرب و آمریکا و تشدید شکافهای طبقاتی که جامعه به سرعت به طبقاتی فقیر و ثروتمند تقسیم کرده، باز و باز رادیکالیسم شریعتی و نیاز به شبح مارکس (به بیان خود شریعتی) را در برابر ما قرار داده است. این روزها، بیش از هر زمان دیگر اندیشههای عدالتجویانه در کشور ما مطرح شدهاند. بازخواهی شریعتی نشان گرایش به سوی سوسیال دموکراسی است نه نولیبرالیسم و لیبرالی دموکراسی. در لیبرال دموکراسی بر خلاف سوسیال دموکراسی از عدالت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خبری نیست. اگر روشنفکران نو اندیش دینی افغانستانی از پایگاه ارزشی خود دفاع میکنند و به نبرد امپریالیسم میروند چنان که قرضاوی در کتاب آمریکایی شدن میگوید، نیروهای چپ بر مواضعی پای میفشارند که اگر نه به کمونیسم لااقل به سوسیال دموکراسی راه باز کند. نخبگان افغانستانی در اندیشههای شریعتی گرایش به سوسیال دموکراسی را شناختهاند و دردهای او برای عدالت اقتصادی و طبقاتی را علامت زدهاند. فکر میکنم بار دیگر فرصت آن فراهم شده تا با تکیه بر شریعتی به نقد جدی امپریالیسم بپردازیم و بر ناامیدیهایمان غلبه کنیم. امروز در افغانستان این صدا را میشنویم. این روح دوباره بازشگته است. مردم بار دیگر به شریعتی نیاز پیدا کردهاند.
سیفالله ملاجان: شاید برای جامعه ایران که هیچگاه رژیم الحادی چون شوروی کمونیستی را تجربه نکردهاند و در سیواند سال چذشته نظامی اسلامی داشتهاند،اندیشههای دینی شریعتی دیگر جاذبه گذشته را نداشته باشد، ولی نیاز مردمان کشورهای آسیای مرکزی به متفکرانی چون علی شریعتی امروز خیلی بالاست، زیرا این کشورا هماکنون در مرحله خیزش اسلامی قرار دارند و همزمان خطر افراطیگری هم آن کشورها را تهدید میکند. شریعتی سعی داشت اسلام را به عنوان یک تفکر زندگیساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی رهگشای زندگی مطرح کند، یعنی دقیقا همان چیزی که جامعه کشورهای شوروی سابق امروز به آن نیاز دارند. نداشتن معرفت دینی تا پایین بودن سطح معرفت دینی میتواند در آینده نزدیک کشورهای آسیای مرکزی را به چالش بکشد. مرحوم شریعتی بر این باور بود که انقلاب قبل از آگاهی به فاجعه منجر میشود. بنابراین رسالت روشنفکران تاجیک در این راستا، رسالتی عظیم است. در این میان بار و مسئولیت بیشتر روی دوش کسانی است که علاوه بر احساس مسئولیت در برابر جامعه دغدغه مذهب و دین را هم دارند. مشکل اینجاست که تعداد روشنفکران دینی در منطقه آسیای مرکزی خیلی کم است چرا که فرهنگ روشنفکری این جوامع در دامن فرهنگ روسی پرورش یافته است. همزمان روحانیت آسیای مرکزی نیز فاقد انسجام لازم بوده و لذا امروز به اصطلاحی کلی نیاز دارد. برای این اصلاح و دگردیسی هم تجربه دکتر شریعتی و مبارزه او با تحجر، افشای خرافات و عقبماندگیهای ذهنی یک جامعه که بزرگترین رکن مبارزه او بود کارساز است. او با استفاده از دین میخواست طرحی نو در اندازد و جهانی تازه و نوین بسازد. این تجربه برای منطقه آسیای مرکزی تجربهای ناب و ضروری است و در این زمینه الگوی مناسبتر از دکتر شریعتی نمیبینیم.
حسین نازلی آیدین: وحدت امت در افکار امام خمینی و شریعتی و دغدغه نزدیکی میان اهل سنت و تشیع، توجه خوانندگان ترک را در سالهای پس از انقلاب به خود جلب کرده بود. علی شریعتی روشنفکری بود که میتوانست صفویه را نقد کند، میتوانست رسالت عثمانی را از آن خود کند و با فاصله زیادی از تعصب شیعه و سنی گذر کند. چنین تلاشی برای نزدیکی دو جریان مذهبی که ارتباطشان در طول تاریخ قطع شده بود، بسیار امیددهنده بود. اما امروزه این گفتمان چه در ترکیه و چه در ایران سخنگویان خود را از دست داده است. شریعتی اگر چه نقش مهمی در تبلور اندیشه نسل جوان روشنفکر ترک و به ثمر نشستن طیفههای روشنفکری جدید داشته اما به رغم نفوذ در جوانان و اسلامگرایان ترک، تاثیر محدودی بر روشنفکری امروز ترکیه دارد. البته پربیراه نیست اگر بگوییم او در تحولات دانشگاهی ترکیه به خصوص در حوزه علوم انسانی یعنی جامعهشناسی دین، تاریخ ادیان و جامعهشناسی اسلامی نقش خود را داشته است. او روشنفکری بود که هدفش به آغوش کشیدن امت بود. امروز اگه چه شنیدن چنین صدایی شاید در ایران سختتر باشد اما در ترکیه از خلال کتابهای شریعتی هنوز هم میتوان این صدا را شنید. در ترکیه، شاید بر خلاف ایران شریعتی از اندیشمندانی است که اکنون نیز توسط نسل جدید خوانده میشود. مرتبط ساختن تحولات در ترکیه به یک شخص به هیچوجه ممکن نیست اما اگر شریعتی امروز زنده بود، تحولات ترکیه را شاید کافی نمیدید اما حداقل تداوم آنها را تشویق میکرد.
شادی آیدین: افکار و آثار دکتر شریعتی همیشه برای یک جامعه مسلمان قابل توجه است. ولی متاسفانه این افکار به دلایل مختلف حتا در جامعه ایران هم کمتر مجال عرضه و طرح یافته است. با این همه روشنفکران مسلمانی که در ترکیه از افکار شریعتی تاثیر پذیرفتند،امروز بسیار جلو رفتهاند و کمتر به اندیشه شریعتی نیاز پیدا میکنند. امروز دیگر تولیدات روشنفکری ترکیه است که به کشورهای همجوار میرود. واقعیت این است که کتابهای شریعتی در ایران بهتر خوانده شد ولی در ترکیه به آن عمل شد. اکنون ترکیه دارد رنسانس خود را میسازد.
مصطفی اللباد: اولا آنچه دکتر شریعتی با آن مبارزه کرد، برخورد با اندیشمندان فرصتطلبی بود که می]واستند برای حفظ مصالح، خود را به حکومت نزدیک کنند؛ الگویی که در تمامی جوامع شرقی وجود دارد. ثانیا، آنچه دکتر شریعتی با آن میجنگید غربگرایی و گرایش روشنفکران منطقه به غرب و تسلیم در برابر آن بود که تا کنون نیز در جوامع شرقی ریشه دارد. ثالثا، چه کسی گفته که انقلاب برمیخیزد و طاغوت را به زیر میآورد و بعد از آن آرام میشود و به خواب میرود؟ ما در مصر خودمان طاغوت را سرنگون کردیم ولی نظام را نه. در نتیجه انقلاب نیاز به تجدید خود دارد تا بتواند حداقل در بعد فکری به مسیر خود ادامه دهد. رابعا، آنچه اکنون در منطقه خاورمیانه میبینیم، گونهای تقسیمبندیهای مذهبی است و همین مرزبندیهاست که نشان میدهد امروز هم تا چه اندازه به اندیشههای دکتر شریعتی نیاز است. خامسا، من بسیار متاسفم که میبینیم بسیاری از نوگرایان در جهان اسلامی تاکنون نتوانستهاند از اندیشه دینی روشنفکرانه شریعتی به جلوتر از آن پیشروی کنند. وفاداری به اندیشه شریعتی بدان معناست که از آن عبور کنیم نه این که مقدسش بداریم _ یعنی هماکن کاری که خودش میکرد _ اما این عبور تنها یک تصمیم ذهنی نیست، بلکه به ایجاد اندیشه و معانی جدید نیاز دارد که تا کنون این نواندیشی در مصر و دیگر کشورهای اسلامی رخ نداده است.
۴ | نسبت بزرگی از جامعه شما اهل تسنن هستند؛ اندیشه شریعتی چگونه به اهل تسنن پیوند خورد؟
عبداللطیف پدرام: نه تنها اهل تسنن که مارکسیستها نیز با اندیشه شریعتی مقابله نکردند. درهه ۶ میلادی، در اوج تنشهای سیاسی و و ایدئولوژیکی میان حزب کمونیست شوروی و حزب کمونیست، مجموعهای از نوشتههای مارکیسیتهای چینی با عنوان «۹ تفسیر» منتشر شد. چینیها، شوروی را به سوسیال _ امپریالیسم متهم کردند. جریانهای چپ انقلابی در افغانستان باور داشتند که شوروی از مسیر واقعی سوسیالیسم منحرف شده است. نقد بر مارکسیسم _ لنینیسم رسمی اندکاندک آغاز و تردیدهایی ایجاد شده بود. حالا این سخن شریعتی که میگفت مارکسیسم رقیب است نه خصم برای این گروه از مارکسیستها مورد پسند بود. شریعتی از سوسیالیسم،اگزیستانسیالیسم و عشق یاد میکرد و مترادفهای آن، عدالت، انسانیت و پرستش. در پای این آرمانها در درسهاس اسلامشناسی مشهد و اسلامشناسی تهران کاملا هویدا بود. رفع تبعیض در همه جلوههای آن، آرمان شریعتی بود و برای این که این آرمان را استوار سازد از مفهوم قرآنی «قسط» استفاده میکرد؛ بدیلی در برابر آرمانهای سوسیالیسم و مارکسیسم. از همین روی مارکسیستهای الغانستان شریعتی را یک چهره ضد ارتجاع، استعمار و امپریالیسم میشناختند و برای او و مبارزاتش احترام قائل بودند. از سوی دیگر شریعتی هر از گاهی به جد، از اقبال، سیدجمال، عبده و رشید رضا یاد میکرد. هر چهار چهره از اهالی اهل سنت و جماعت بودند. بنابراین جوانان اهل سنت و نواندیشان سنی بر این باور بودند که شریعتی در جستوجوی آزادی و عدالت است. دین و مذهب را برای انسان میخواهد و گرفتار خشکاندیشیهای مذهبی نیست.
سیفالله ملاجان: باید بگویم که امتیاز بزرگ شریعتی این است که بیشتر گفتار او از تعصبهای خشک مذهبی به دور است و برخی از آثار او برای اهل سنت هم قابل قبول است. از جمله میعاد با ابراهیم، اسلامشناسی، شهادت، سیمای محمد، تاریخ و شناخت ادیان، حج و غیره. نکته مهم دیگر این که محور اندیشه شریعتی موضوعاتی از قبیل مبارزه حق علی باطیل، شهادت، جامعه بیطبقه توحیدی، زن و آزادی است که برای عموم مسلمانان جالب و مورد توجهاند و همواره موضوعات روزمره زندگی آنان را تشکسل میدهد. این جمله از شریعتی را ختم کلام میسازم که شیعه و سنی نمیشناسد: «این پیغمبر ظهور نکرد تا خود را مثل زرتشت و مانی و مزدک و کنفوسیوس به این کاخ برساند و در ردیف شاعر و منشی و خواجه دربار بنشیند، آمده است تا آن را ویران کند، تا پیامبر اسلام چشم به جهان گشود، آتشکده فارسی خاموش شد و کنگره قصر مدائن فرو ریخت…»
حسین نازلی آیدین: دکتر شریعتی شیعهگری صفویه و سنیگری عثمانی را نقد میکرد و بر آن بود تا شیعه علی و سنت محمدی را در یک تصویر ارائه کند. مسئولیتپذیری روشنگرانه سوسیالیستها را تشویق میکرد و سوسیالیستهای تنگنظر را که به جنگ اعتقادات هموطنان رفته بودند تقبیح میکرد. او آنقدر نبوغ داشت که در دام تعصبات گروهی نیافتد. خوانندگان ترک آثار شریعتی، این بعد از اندیشه او را میپسندند. یعنی تاش او برای نزدیکی مذاهب به یکدیگر و اتحاد امت علیه ظلم. اگر نبود این خوشبینی خوانندگان سنی مذهب ترک، هرگز نمیتوانستند با اندیشه شیعی شریعتی ارتباط برقرار کنند.
شادی آیدین: دکتر شریعتی به آن علت در ترکیه محبوب شد که به رغم شناخته شدنش به عنوان ایدئولوگ شیعه در ایران از آشتی مذاهب سخن میگفت و لذا اهل تسنن ترک هم به او اقبال پیدا کرده بودند. حتا میتوان گفت که شریعتی وقتی از حل مساله سخن میگفت، دیدگاههایش به اعتقادات اهل سنت نزدیک میشد. شعار شریعتی وصل کردن بود و نه فصل کردن و لذا در ترکیه محبوب شد.
مصطفی اللباد: از مزایای اصلی دکتر شریعتی این است که او یک متفکر اسلامی است نه متفکر مذهبی شیعی یا سنی، در نتیجه نمیتوان شریعتی را با پشتوانه فکر مذهبیاش همراه کرد بلکه باید او را یک اندیشمند کاملا اسلامی توصیف کرد. حتا در مورد امام علی(ع)، دکتر شریعتی ایشان را محدود به سه محنتی که از او توصیف میکند، نمیکند بلکه او را به عنوان یک انسان وصف میکند. کما اینکه موضوع وحدت اسلامی همواره دغدغه شریعتی بوده و او همیشه برای مبارزه با دشمنان اسلام بر آن تاکید میکرده است. شریعتی هیچگاه راضی نبود که مذهبی علیه مذهب دیگر وارد عمل شود. خطابه و اندیشههای شریعتی میتواند بهصورت جدی با اندیشهها و خطابههای اهل تسنن همراهی داشته باشد،چرا که اسلام همانند پرندهای است که دو بال دارد: یکی شیعه و دیگری اهل تسنن و تا زمانی که اسلام را دوست داشته باشید و بخواهید برای آن مبارزه کنید باید از این دو بال پرنده بهخوبی محافظت کنید. کما اینکه میراث اسلامی فقط بر یک مذهب منحصر نمیماند. مثلا به صحبتهای شریعتی درباره امام حسین (ع) و شهادت و در کتاب «شهادت» بنگرید. شریعتی حادثه را در چارچوب تاریخیاش توضیح میدهد و میگوید که شهادت اسمی است که باید موضوعیت داشته باشد. یا آنجایی که درباره تقیه و نقش آن در حفظ ایمان در کتاب «فاطمه فاطمه است» صحبت میکند. یا در کتاب «حج» که درباره جهاد و نقش غایب آن در زندگی همه مسلمانان صحبت میکند، هیچجا صحبت از طایفه یا مذهب خاصی نمیکند. شریعتی در ابتدا معانی را توصیف میکند قبل از آنکه به مناسک بپردازد. او قبل از هر چیز درباره پوشش صحبت میکند سپس به فلسفه کعبه، حجرالاسود و مقصود احرام و قصه قربانی کردن و حضرت اسماعیل میپردازد. مرحوم شریعتی بیش از دوران حیاتش حضور دارد،همانطور که امام حسین (ع) به همین گونه است، قانون فلسفیای که بیان میکند بیش از هر کسی بر خودش منطبق است؛ شهادت چیزی بیشتر از یک موضوع است. تمامی این معانی در حیات و سیره و جهاد و شهادت شریعتی متبلور است و روشنگر بسیاری از جوانان دنیای اسلامی ماست. بسیاری از آثار بهجا مانده از او را خیلیها خواندهاند، اما با این حال هنوز بسیاری از دوایر انقلابی ما با آن همراه نشدهاند. هنوز اندیشههای جهادی و روشنگری اسلامی در جوامع ما به دلیل وجود زمینههای درگیری بر سر قدرت قایب است و نسبت به آن کوتاهی میشود و این مسئله اخلاق و معنویت را در انقلابهای ما مورد تهدید قرار میدهد.