Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


«معبد»: امکان معنویت در جهانی پر از تصادم | جواد کاشی (هفته‌نامه کرگردن ـ آذر ۱۳۹۹)

«معبد»: امکان معنویت در جهانی پر از تصادم

دکتر جوادکاشی
منبع: هفته‌نامه کرگدن
تاریخ: آذر ۱۳۹۹

 

در میان دو تفسیر انفسی و آفاقی ازکویر من اما این وسط یک بازی ای  کنم که هم این بعد و هم آن بعد را پوشش دهد. من از چه زاویه ای به متن نزدیک شده ام. «معبد»، جزو متونی است که اولین بار است که می خوانم.

یکی دو سال است که در دانشکده  هم من به بهانه درس ها این بحث را دنبال می کنم، بحثی است که اخیرا مطرح شده (البته در ادبیات مغرب زمین نمی داتم چند وقت است) و آن این است که ما در یک دوران آمیخته (ایبرید)زندگی می کنیم. دارم به این بحث فکر می کنم و متونی را در باره اش می خوانم. این دنیای آمیخته و سپهر زندگی آمیخته از این نظر مهم است که ما را از ایده های دوره گدار خارج می کند که گمان می کنیم یک سنتی است یک مدرنیته ای است و ما در حال گذار از این به آنیم. این جهان آمیخته به معنای  پدیرش این وضعیت است که قرار نیست  این دو تا چیزی به چیزی گدار کند . دست کم در سپهر ما شرقی ها اینطوری است .حالا مغرب زمین هم بعرخی می گویند همینطور است.  من دارم به این ابعاد فکر می کنم و یکی از ابعادی که برای من مهم است این است که ما رویکردمان به این جهان آمیخته چیست؟ باید چگونه ان را بفهمیم؟ در رویکرد ایدئولوژی های ایبرید یک طبقه بندی ای می کنندد  و در این طبقه بندی بحث  این است که معمولا ایدئولوژی های ایبرید ، ایدئلوژی ها یی هستند که اغلب یک ژن برتر دارند.  یا ژن سنت است که در آنها غالب است و یا ژن مدرن در آنها غالب است. و از این هر دو از این جهت شبیه هم هستند که هستی شناسی وضعیت ایبرید را به رسمیت نمی شناسند. وقتی ژن ی غالب است  چیزی تابع چیزی دیگر قرار می گیرد. چون ژن غالب است. (مثلا «جهان سوم» اوم-بابای، جهان دیگری شکل می گیرد که باید  هستی شناسی را بحص کرد و ابعاد آن را شناسایی کرد.سوبژکتیویته این جهان دیگر را باید بحث کرد، هستی شناسی آن را باید بحث کرد؛ هستی شناسی اش را بحص کرد  و ابعاد آن را بحث کرد و این به شرطی که آن را به رسمیت بشناسیم.

من سوالم از خودم این است که ما به شرطی می توانیم به این هستی شناسی هیبرید معنویتی اطلاق کنیم و هستی اش را به رسمیت بشناسیم و براساس آن یک اتوریته سیاسی بازتولید کنیم  به شرطی است که هستی شناسی اش را به رسمیت بشناسیم تا بر اساس آن معنویتی به اقتضای این جهان بتواند شکل بگیرد. ما هم معنویتی به اقتضای جهان سنت داریم و هم معنویتی به اقتضای جهان مدرن .

معنویت قرارگاهی:

معنویت جهان سنت معنویتی است قرارگاهی به این معنا که به تو سکونت و آرامش می دهد. روشنفکران دینی  بعد از انقلاب همچنان می خواهند همین کار را بکنند.می خواهند در این جهان آمیخته رژیم معنوی بسازند ولی به شدت سنتی اند. اما رژیم های معنوی شان به شدت سنتی است. چه دکتر سروش و چه ملکیان می خواهد یک سقفی برای تو بسازد و تو را از آشوب زمانه خلاص کند و تو بروی و احساس تجرد معنوی بکنی .همه حرف های ضد جمهوری اسلامی دکتر سروش می گیرد  و موج درست می کند و لی عملا می بینی که در بازتولید رژیم معنوی شکست می خورد. یا مثلا رژیم معنوی ای که ملکیان ایجاد می کند در تجربه خودم دیدم که دختران جوان را جلب می کند ؛ که زنانه است و سعی می کنند با آن نگاه زنانه از جهانی که آشوبگرایانه است انزوا بجویند.

رزیم معنوی مدرن

یک رژیم معنوی مدرن هم داریم که  با  مفاهیمی مثل عقل، مثل آزادی و امثالهم شناخته می شود.

 

معبد: ایمان در سفر : در تلاقی گاه دو جهان

از نظر من آنچه که متن معبد را مهم میکند این است که  در آن نه قرار گاه سنتی  هست و نه قرار گاه مدرن. یک «ایمان در سفر» است ولی از دکنر مصباحیان وام می گیرم:« ایمان عصیانگر» که تعبیر بهتری است از «ایمان مسافر».

در متن می گوید: «چشم در چشم تاریکی پیش می رفتم…چشم در چشم روز پیش می رفتم..» یعنی به رژیم حقیقت هیچکدام تسلیم نیستم.  آنچه مرا نجات می دهد فقط ایمان است که نمی دانم موضوع آن چیست. از نظر من این مهم نیست که این متن درونی ترین احساسات شریعتی باشد، آنچه که مهم است این است که سوژه چگونه در تلاقی دوجهان، رژیم معنوی خود را دارد بازسازی می کند. اهمیت کانون این تلاقی چیست؟ اهمیتش در این است که به شریعتی امکان استعلاء از ثقل یک فرهنگ 25 هزارساله را می دهد. بدون روح مدرنیته امکان استعلاء از  ثقل این فرهنگ نبود و به این معنا دارد مدرنیته را ستایش می کند: «من همچنان در ثقل این 25 سال مانده بودم»…در عین حال همین استعلاء سبب می شود گوهر این فرهنگ 25 هزار ساله را دریابم؛ گوهری که در پرتو فرهنگ تعین یافته  25 هزار ساله در قدرت و کثافت های قرون مدفون است. گوهرش را در پرتو استعلاء  استخراج می کنم. به نظر من  متن «معبد » دور ناتمام است. مرتب «چشم در چشم تاریکی راه به روز می برد و  چشم در چشم حقیقت روز، راه به شب می برد..».

من احساس می کنم با خواندن «معبد» می توانم متنی بنویسم که چرا رژیم معنوی ای که امروز دکتر شریعتی به سوژه این جهان عرضه می کند، پاسخگوی تجربه های عملا موجود ما آدم های واقعا موجود ا ست.  من واقعا با خواندن این متن احساس می کردم من هم در بسیاری از اوقات مانند شریعتی همین احساسات را دارم فقط فرق من با او در این است که این  احساسات پر تنش را محکوم می کنم، احساس سرگشتگی می کنم، احساس خمودی و تحقیر می کنم که نمی توانم راه به حقیقت ببرم اما شریعتی  قدرت دارد همین تجربه را چنان در پرتوی یک استعلای فرهنگی و فکری  ببرد که من احساس کنم  آنچه تجربه می کنم عین معنویت ممکن در این افق است.

این متن به کار بحث من خواهد آمد: «امکان معنویت در جهانی پر از تصادم»


≡   مطالب مرتبط

≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : ژانویه 17, 2021 1273 بازدید       [facebook]