تنهای ربذه؛ احسان شریعتی (لندن ـ تیر ۱۳۵۶)
تنهای ربذه۱
احسان شریعتی
مکان: لندن
زمان: ۴ تیر ۱۳۵۶
ای ماه تابان، بتاب، بر بلندترین اوج آسمان بتاب، آیا نمیبینی
که حُجر را به کشتنگاه میبرند، بعد از حُجر جباران ستم کنند و
در کاخهای سدیر و خوزنق خوش بیآسایند. ۲
هنده زنی از دوستداران علی
سنگلاخهای سوزان کویر، آنجا که تثلیث طاغوتهای زر و زور و تزویر بردگان مستضعف دهقان را در کشتزارهای استثمار خویش به بند کشیده است، «آهوئی» آزاد از بند را در بستر آفرید. ۳
کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
بجوش آمد، خروشان شد، به موج افتاد
بُرش بگرفت و مردی چون صدف،
از سینه بیرون داد.۴
این آهو نه «گرگ زور»، نه «موش زر»، نه «روباه تزویر»، و نه «میش استضعاف» بود. او نه «داشت» و نه «میخواست» و درست بدین خاطر بود که قدرت آنرا داشت تا در ایام شباب، کودکان پا برهنهی کویر را به شورش بخواند.۵
دانشآموزی دبیرستانی، اَبَرقدرتهای شرق و غرب را به مبارزه آشتیناپذیر بطلبد و از خویشتن راستین خلق خویش به دفاع برخیزد۶ برای درهم کوفتن استعمار انگلیس، استبداد سلطنتی، استثمار فئودالی به جبهه ملی ملحق شود، برای رسوا نمودن ماتریالیسم و نابودی استثمار به جمع سوسیالیستهای خداپرست رو آورد، برای افشای کوتای ننگین ۲۸ مرداد، به نهضت مقاومت ملی بپیوندد و ۱۷ حوزه را در خراسان بگرداند، پس از فرار از ایران در پسکوچههای تاریک پاریس در بدترین شرایط بزید و بجرم در دادن ندای انقلاب سیاه مستضعف افریقائی هنگام شهادت لومومبای قهرمان کنگو، به زندان سیتهی پاریس بیافتد، فداکارانه و با تمام صداقت، نیرویش را در خدمت جنبش دانشجوئی ایران قرار دهد و از پایهگذاران کنفدراسیون جهانی باشد، برای آفریدن یک حرکت پویاتر و بالفعلتر سیاسی، و ادامهی راه مصدق، اولین دعوتنامههای نهضت آزادی ایران در خارج از کشور را بنویسد و نطفه این حرکت را مستحکمتر بنهد، در بازگشت به ایران در مرز بازرگان اسیر گردد و شکنجه شود و مقاومت کند، با درجهی دکترای دانشگاه سوربن، به کوره ده طرق در کنارهی مشهد که امروز نیز عبور وسیله نقلیه در آن مشکل است، بهعنوان معلم انشاء فرستاده شود و مخلصانه، بدون کمترین توقعی، با حقوق ماهیانه ۲۰۰ تومان به خلق مستضعفش خدمت نماید، علیرغم فشار و بازجوئی مداوم، تودههای دانشجو را به ایدئولوژی انقلابی شیعهی سرخ مسلح سازد، و مقارن ننگوارههای ۲۵۰۰ ساله دیکتاتوری، از تدریس محروم و از مشهد اخراج گردد، در دوران حسینیه ارشاد، مسئولیت زینبی خویش را، یعنی پیام انقلاب حسینیها را به تودهها رسانیدن را، بانجام برساند، و قریب دو سال در کمیتهی جنایت به سلول انفرادی بیافتد و در مقابل شکنجه و تهدید و تطمیع و … چون بلال مقاومت کند و بالاخره، در فرار و هجرت، با مرگی مرموز، شهادتش را برای ابد، در میان پویندگان طریق شیعه سرخ علوی، آنچه که هیچ نیست، مگر «نه» گفتن به قدرتهای حاکم بر زمان و جهان، به تثبیت برساند.
بنوش، ای برف، گلگون شور، برافروز
که این خون، خون ما بیخانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه است
که این خون، خون فرزندان صحراست
در این سرما، گرسنه، زخم خورده
دویم آسیمه سر بر برف، چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد .۷
امروز، نه «مجلس ختم» که روز «آغاز» است، اگر روزی، جهل، خفقان و ضعف حاکم بر جامعه، چنین تقدیر کرده بود که پیشتازانی چند، در پیشاپیش نبرد بی پایان توحیدی برای درهم شکستن بتهای نظام شرک، ابراهیموار، «تبر» بدست گیرند، اینک، تک تک ما یک ابراهیمایم و هر کداممان یک شریعتی.
زاپاتا را که رهبر شورش دهقانی مکزیک بود، به حیلهای شهید میکنند، اما اسب سفید او به کوهستان میگریزد. دشمن جسد او را بر روی میدان شهر میاندازد، تا نشان دهد که دیگر زاپاتای شما نابود شده است و مجبورید سلاحهایتان را بر زمین بگذارید، مردم ملتهب و نگران بر گرد جسد او گرد میآیند. در این میان، ناگهان پیری دانا، نگاهی تعجبآمیز به جسد میاندازد و میگوید:
« نه، این زاپاتا نیست، دروغ میگویند، زاپاتا هیچگاه نمیمیرد»
« زاپاتا درکوهستانهاست و سوار بر اسبش همیشه میجنگد،»
«اگر سلاح بردارید و به کوهستانها بروید، زاپاتا را خواهید»
«یافت، زیرا که زاپاتا دیگر یک «جسد»، یک «لش متحرک» »
« نیست، اینک زاپاتا یک راه است و هر که در این «راه» است »
« زاپاتاست. »
باشد که فردا خلقهای مستضعف، بر هر ورق کتابهای این ابوذر زمان ما، این شیخ حسن جوان سربداری، که خود سربدار نهاده بود تا در راه خدا، خلق را از دار اسارت زمان آزاد سازد، بر هر ورقش باروت پیچند، و شکمهای بزرگ و مملو از کثافت و پلیدی طاغوتهای حاکم بر زمان را، بدرند.
بگذار چومبهی سفید از شعلههای خشم شیعه سرخ بلرزد.۸
« آنها که رفتند، کاری حسینی کردهاند، و آنها که ماندهاند، باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند».۹
********************************
توضیحات :
- متن سخنرانی احسان شریعتی در مراسم تشییع پیکر شریعتی در مسجد امام لندن در چهارم تیر ۱۳۵۶
- حُجربن عدی، حسن اکبری مرزناک با مقدمه دکتر شریعتی
- او متولد مزینان بر کنارهی کویر بود.
- آرش ـ سیاوش کسرائی
- اشاره به سالهای بازگشت به ولایت و دهات در ایام جوانی
- دروس مکتب واسطه
- سگها و گرگها ـ م . امید
- تعبیر جمال عبدالناصر رئیسجمهور فقید مصر از شاه، در مورد شباهت عمل چومبه با لومومبا و طرز عمل ظل اللّه با مصدق
- پس از شهادت