Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


بایستن در عصر نتوانستن | سوسن شریعتی (روزنامه شرق ـ آذر ۱۳۹۰)

بایستن در عصر نتوانستن

سوسن شریعتی
منبع: روزنامه شرق
تاریخ: ۱۷ آذرماه ۱۳۹۰

 

مصاحبه یوسف فرهادی بابادی با سوسن شریعتی در روزنامه شرق

 

index

*خانم شریعتی برای شروع بحث ضرورت‌های پرداختن به مساله عاشورا را بیان کنید؟

مسیله هویت و اندیشیدن به عناصر تشکیل‌دهنده آن – تاریخ، زبان، مذهب، سنت –یکی از مهمترین دغدغه های جامعه روشنفکری ایران در صد سال اخیر بوده است . این مسیله که چه نسبتی  با این عناصر ممکن است و مشروع، چه خوانشی از این عناصر می تواند به بازسازی هویت امروزی ما کمک کند. پرسش هایی مثل کدام تاریخ، کدام گذشته و یا کدام سنت و یا کدام مذهب،‌به دنبال همین دغدغه شکل گرفته است. اینکه هر یک از این عناصر به چه معنا مانعی شده اند برای رشد و تغییر و به چه معنا می توانند سکویی باشند برای  رشد و توسعه. باید بازسازی شوند، تصفیه شوند، نقد شوند و یا ابزار هایی برای هویت بخشی. از میراث گذشته‌ باید درس گرفت یا از آن عبور کرد؟

جایگاه مذهب، کیفیت حضور آن در اذهان مردم، نقش تاریخ اسلام و اسطوره های مذهبی و…. به عنوان اصلی ترین عنصر تشکیل دهنده  این میراث ، طبیعی است که مورد توجه همه گرایشات متعدد روشنفکری ایران قرار داشته است. چه مانعی تلقی شود چه موتوری برای حرکت. سید جمال بر ضرورت تجدید بنا و آزادسازی اسلام  و بدل ساختن آن به نوعی موتور حرکت تکیه می کند و مثلاً کسروی بر عکس نگاه دینی ما و موقعیت تشیع را مانعی برای شکل‌گیری دولت مستقل ملی عنوان میکند. باور به عدم مشروعیت حکومت ها در عصر غیبت ، انتظار، توسل و…موانع اصلی سر زدن دولتی مقتدر و سر زدن شهروندی خودآگاه و مسیول هستند. در مقابل این دیدگاه، خوب آن گرایشی قرار دارد که بر عکس معتقد است که میتوان با بازسازی همه این عناصر و  ایجاد تغییر در کیفیت حضور این عناصردر اذهان مومنین  می توان این موانع را بدل به فرصتی جدید کرد. دیندار جدید شکل داد تا شهروند جدید هم سر بزند. بازسازی یا تفسیر دوباره دادن از بنیادها و مبانی اعتقادی گرفته تا تاریخ اسلام و آیین و مناسک. بر همین اساس و به امید برقراری نسبتی جدید با میراث –دینی باشد یا ملی- است که به سراغ اسطوره ها، شخصیتهای تاریخی، آیین و مناسک مذهبی ، اصول و مبانی رفته می شود. و خوب در این میان فلسفه شهادت، اسطوره حسین، ترا‍‍ژدی کربلا و..نقشی اساسی بازی می کند. چه درسی می توان گرفت، چه الگویی قابل استخراج است و….ای بسا همین دغدغه است که ما هر بار یک جور درس می گیریم.

* پروژه شریعتی در بازرسانی سنت چگونه است؟

پرو‍ژه شریعتی چنانچه خود می گوید پرسش از موقعیت و جایگاه سنت و مذهب در جامعه ماست. و البته با ذکر این نکته که مذهب و سنت را نباید یکی پنداشت. و از همین رو بر ضرورت استخراج و البته تصفیه منابع فرهنگی تکیه می کند . قبل از هر چیز به همین قصد که سهم این دو را از هم جدا کتد. مراجعه به گذشته فرهنگی، ملی و مذهبی تا بتواند استخراج کند و البته پس از تصفیه  در بازسازی یک هویت از آن عناصر استفاده کند. بی آنکه لازم باشد دیروز را نادیده بگیرد و بی آنکه مجبور باشد دیروز را ایده آلیزه کند. شریعتی هم از نارسیسیزم می گریزد( هر چه خوبان دارند را ما با هم داریم) و هم از الیناسیون و از خود بیگانگی توسط غیر. هویت را سیال می داند و مدام در پی بازسازی خود و نه تعریف شده یک بار برای همیشه. بر همین اساس است که مثلاً تلاش می کند رویکرد تاریخی را جانشین رویکرد اسطوره ای کند.. در مراجعه به اسطوره های دینی از تاریخیت آنها سخن می گوید . در کتاب «علی حقیقی بر گونه اساطیر» تاکید می کند که علی یک حقیقت تاریخی است، اگرچه بر گونه اساطیر.  تفکیک میان «انسان ماورایی» و «ماورای انسان» به همین قصد انجام می شود. می گوید شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام تاریخیت دارند، انسان اند، اگرچه متعالی، و از همین رو می توان با آنها ارتباط برقرار کرد. حال آنکه وجه اسطوره ای دادن به آنها ،‌آنها را از دسترس خارج می کند و الگو ناپذیر/ باید به تاریخ آنها مراجعه کرد و شناخت و ستایش و تکریم آنها بدون این شناخت انضمامی به کاری نمی آید. تاریخ به جای اسطوره یکی از روش های شریعتی برای تحقق همان پرو‍ژه ای است که از آن یاد شد.

بیشک هر نوع شناخت تاریخی، یک رویکرد اکنونی است، نوعی بازسازی بر اساس پرسش های امروزی است. تفسیر است.  رد پای مفسر و زمانه مفسر را در هر تفسیری می توان دید. شریعتی همچون مفسر از این قاعده مستثنی نیست . با پرسش های خود و زمانه خود به سراغ تاریخ می رود و از آن باز می گردد.

*به نظر میرسد ایده اصلی جهاد – شهادت که تمرکز اصلیاش بر مظلومیت امام حسین است ایده‌ای است که ناشی از سال‌های مبارزه قبل از انقلاب و دوران جنگ بوده است نظر شما در این‌باره چیست؟

بن بست روش های مبارزاتی قانون- مدار و رفرمیستی در سال‌های دهه 40، سرکوب گسترده سیاسی،مثل همه بزنگاههای تاریخی« چه باید کرد» را بار دیگر برای همه جریانات سیاسی پیش می آورد و بدیهی است که رادیکالیزم وجه ممیزه پاسخ هایی است که به این پرسش داده می شود. چپ مذهبی، چپ مارکسیست،‌ جریانات سنتی و…همگی از این خصلت برخوردارند. از حزب ملل اسلامی و موتلفه اسلامی گرفته تا جریانات چریکی چپ. در آغاز دهه 40  دیسکور رادیکال معطوف به مبارزه مسلحانه شکل می گیرد. چهره نمادین این دوره چریک است. در فرهنگ چپ مارکسیست لنینی نامش می شود «عنصر پیشتاز» که به منظور شکستن فضای خفقان و وحشت سازمان یافته، در غیبت جریان وسیع توده ای پا به میدان می گذارد و در فرهنگ مذهبی، «مجاهد» .برای اولی چه گوارا و هوشی مین و…برای دومی، امام حسین، آموزگار شهادت در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن.برای پا گذاشتن به میدان ،‌باید اسطوره ها را فراخواند. ذکر این نکته لازم است که در این میان نیروهای چپ مارکسیست پیش قدم بودند(ماجرای سیاهکل)  و ابتکار عمل را به دست داشتند.

نیروهای مذهبی از طیف‌های متفاوت از موتلفه تا مجاهد به این نتیجه میرسند که حلقه واسط بین مردم و گروه‌های چریکی مذهب است در این راستا عمل مسلحانه گروه‌های چریکی مذهبی به قصد شکستن تور وحشت شکل میگیرد. بر سر مفید و مضر بودن این خط مشی در همان زمان بسیار بحث بود. آیا می توان با مشی چریکی نظام را ساقط کرد و یا اینکه این روش فقط به قصد افشاگری است. آیا می میریم تا افشا کرده باشیم یا هدف مردن نیست اگرچه مرگ هر لحظه در کمین است.  در میان طیف چپ، هر دو پاسخ وجود داشت. تیوری بقاء، مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک ، از شهر آغاز کنیم یا از روستا، نشان می داد که به مبارزه مسلحانه گاه به عنوان تیوری بقا نگاه می شود هم روشی ممکن و موفق(بنا بر الگوی آمریکای لاتین) در میان جریانات مذهبی هم همینطور: جهاد یا شهادت. جهاد به قصد سرنگونی و یا شهادت برای افشاگری و شهادت دادن بر باطلی.

شریعتی، در سالهای 47-48 پایش به حسینیه باز می شود یعنی چند سال پس ازشکل گیری گروههای چریکی و تقریباً هم زمان با ماجرای سیاهگل. همدل با همه آنهایی که معتقدند مبارزات قانونمدار به بن بست رسیده و در عین حال  منتقد مبارزه مسلحانه . چرا که او روش دیگری را پیش می گیرد. به جای پیوستن به این نوع مبارزات ، حسینیه ارشاد را انتخاب می کند و پروژه رفرم دینی را. اتفاقا در نقد عمل چریکی با رویکردی لوکزامبورگی معتقد است انقلاب باید با پا راه برود نه با سر و مبارزه مسلحانه چریکی نوعی راه رفتن با سر است و چریک در راه آرمان قهرمانی میکند اما راهی را باز نمیکند.

*اما خروجی اندیشه دکتر با بازسازی حماسه عاشورا مبارزه چریکی است؟

در بازسازی حماسه عاشورا دو نظریه پیش می آید. نظریه صالح نجف آبادی که معتقد بود حرکت امام حسین (ع) به سمت کربلا نه برای شهادت که برای کسب قدرت سیاسی بوده است و شریعتی که می گفت  که خروج حسین از مکه و نیمه تمام گذاشتن حج نه به قصد پیروزی بلکه به قصد شهادت و رسوا کردن و افشای یک انحراف بزرگ بوده  است . معتقد است در عصر نتوانستن، انسان از بایستن معاف نمیشود و شهادت به عبارتی می شوداز یک نوع روش آگاهی بخش. مرگ ضمانتی می شود برای حیات . شهادت، می شود انتخاب آگاهانه مردن و نه یک اتفاق. نرفته ای سرنگون کنی و اتفاقاً کشته شدی.  می دانی که می میری اما به قصد اینکه تضمین کنی حقیقتی را. شهادت، انتخاب مرگی آگاهانه است برای افشا گری ، برای آگاه سازی، آگاهی بخشی و نه تاکتیک کسب قدرت. چرا که اساساً او از یک سو معتقد است آگاهی پیش شرط هر انقلابی است و دوماً بر عهده مردم است و به نیابت از آنها نمی شود انقلاب کرد. شهادت در نتیجه ادامه کار آگاهی بخش تلقی می شود. این است که حسین و زینب را با هم می خواهد و تفسیر می کند.   از همین رو است که میان جهاد و شهادت تفکیک قایل می شود. شریعتی معتقد بود پیروزی قبل از آگاهی فاجعه است و با همین رهیافت در عصر نتوانستن‌ها اقدام عاشورایی امام حسین (ع) را عملی به منظور آگاهی بخشی به توده‌ها و رسوایی نظام طاغوت میداند و نه تاکتیک کسب قدرت. شکی نیست که تفاوت این نگاه با نگاه چریکی در زمانه شریعتی توسط مخاطب برانگیخته دیده نشد.

*صحبت‌ از اقدام عاشورایی کردید آیا میتوان از موضع نظام عمل عاشورایی کرد؟

باز به شریعتی مراجعه کنیم. تفاوت نظام و نهضت در نگاه شریعتی واضح است . اقدام حسینی، اقدام عاشورایی، خصلت یک نهضت است: حرکتی از پایین، مبتنی بر مردم، انتقادی و اعتراضی  و از همه مهمتر متکی بر انتخاب. امام حسین است که در ظهر عاشورا به مخاطبینش امکان انتخاب می دهد: می توانید بمانید، می توانید بروید. آیا یک نظام می تواند متولی یک نهضت شود. در نقد تشیع صفوی شریعتی به این پارادوکس اشاره می کند. در نظام اجبار است و تبعیت  و اقدامی از بالا.  اما هنگامی که یک نظام متولی اقدام عاشورایی میشود بحث انتخاب معنی ندارد، اختیاری در کار نیست، تبعیت است.

در اندیشه شریعتی اندیشه عاشورایی از موضع نهضت معنی میشود نه نظام . شریعتی تیورسین نهضت است. تفسیر او و اساساً پرو‍ژه او قدرتمند ساختن انسان است در برایر سه گانه زر، زور و تزویر.پروژه ای از پایین و معطوف به مردم و نه معطوف به قدرت.

*برای آنکه اندیشه‌ای از حالت ذهنیت خارج شود و به مرحله عینیت راه یابد نیازمند نهادهای واسط است، آیا از اندیشه ضدقدرت و ضدنهاد شریعتی آنارشی بیرون نمیآید؟

اندیشه شریعتی به هیچ‌وجه ضدنهاد نیست. ضد قدرت است. یا بهتر است بگوییم متکثر کردن کانون های قدرت . نقد قدرت متمرکز است. این است که در کنار قدرت متمرکز از بالا به شکل گیری کانون های قدرت در پایین توجه دارد و آن هم به قصد برقراری تعادل. اتفاقا در کتاب چه باید کرد بر امر نهادسازی و فرهنگ‌سازی تاکید میکند . شریعتی با علم به این خلاء ، پروژه نهادسازی را در حسینیه ارشاد آغاز کرد. اما پروژه اش ناتمام ماند .نهاد های واسط در نگاه شریعتی زمانی شکل می گیرد که انسان جدید، مومن جدید منتقد آگاه سر زده باشد و این نهادها را بسازد. او در این مرحله بود . مرحله طرح اندازی انسان جدید، مومن جدید . فرصت نکرد به نهاد بپردازد. نهاد مربوط به مرحله بعدی بود.

*از اسلام انقلابی در اندیشه دکتر شریعتی یاد کردید لطفا تفاوت‌ها و شباهت‌های این تلقی از اسلام با اندیشه انقلاب اسلامی در اندیشه شهید مطهری را بیان کنید؟

البته این نوع تفسیم بندی ها شکی نیست که تاریخ مصرف دارد اما می شود به روح آنها مراجعه کرد تا تفاوت ها روشن شود. اسلام انقلابی شریعتی مبتنی بر نقد مذهب، نقد قدرت، تصفیه منابه فرهنگی ، عصیان علیه خویش تاریخی، خویش سنتی ، گفتگو با غیر، سیال دیدن هویت  و…است  و از همین رو می توان آن را به نهضت تشبیه کرد. یک حرکت. اما آنچه که از تعبیر«انقلاب اسلامی» فهمیده می شود معطوف به ساخت و ساز یک نظام است. اسلامی که شریعتی از آن نام می برد مبتنی بر بازسازی یک عصر طلایی در صدر اسلام نیست. دیروز را ایده آلیزه نمی کند تا فردای اوتوپیک را بر آن سوار کند. هیچ نوستالژی ای برای دیروز وجود ندارد. بر عکس دیروز را در امیخته با سنت، و جهل و انحراف و … می داند و آن را تصفیه شده می خواهد. شریعتی بازگشت به خویشتن را با « کدام» خویشتن تلفیق می کند. و همین یعنی رویکرد انتقادی به دیروز. گذشته را تماما نمیپذیرد و سوال میکند کدام دیروز، اسلام صفوی یا اسلام علوی اسلام شاهان ویا طاغوت ها او معتقد به تسویه منابع فرهنگی و هویت تاریخی است.



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : می 12, 2015 1538 بازدید       [facebook]