شریعتی و گفتمان عدالت 23 آذرماه 1390
شش تن از اساتید، پژوهشگران، و مترجمان در حوزهی علوم انسانی، 23 آذرماه 1390، در دفتر بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی گرد آمدند و در مورد «شریعتی و گفتمان عدالت» بحث و تبادل نظر کردند.
عنوانِ بحثِ دکتر احسان شریعتی، استاد دانشگاه، «سنخشناسی سوسیالیسم در تثلیث آزادی، برابری، عرفان» بود. او این پرسش را مطرح کرد که سوسیالیسم مورد نظر شریعتی از کدام سنخ و تبار بوده است و او نسبت به مارکس و مارکسیسم و انواع آن چه رویکرد، تحلیل و موضعی داشته است.
احسان شریعتی از دیدگاهِ فرهنگی اندیشهی شریعتی را ریشهدار «در شرایط و موقعیّتِ بومی و سنّتِ انتقادی-مبارزاتیِ ملی ایرانیان از عصرِ مزدک تا سلمان و شکوفایی پیوندِ ایران و اسلامِ علوی و از جنبش شعوبی تا سربداران» دانست و گفت که از منظر علمی-حقوقی «منبعِ الهامبخشِ مدرنِ او، جنبش سوسیال-دمکراتیک اروپایی و بویژه در جنبشِ کارگری، گرایش آنارکو-سندیکال موسوم به لیبرتر» بوده است.
او این فرضیه را مطرح کرد که شریعتی از همان ابتدا از میانِ همهی انواع مارکسیسم، آنچه را جدی میگرفته که بعدها در اروپا به طور کلی به نئومارکسیسم و به طور خاص، به نظریهٔ انتقادی و نیز چپِ اگزیستانسیال و ساختارگرا و پساساختارگرا شهرت یافت. و از این نظر کار دکتر شریعتی را به متفکرانِ جنبش «الهیات رهاییبخش و انتقادی» شبیه دانست. احسان شریعتی برای بررسی این فرضیه به بعضی از آثار شریعتی مراجعه کرد، از زندگینامهی فکری و اجتماعیاش مواردی را ذکر کرد و به تبارشناسی تاریخی خانوادهی اعتقادیاش (چپ ملی و توحیدی، خداپرستان سوسیالیست در نهضت ملی) پرداخت.
دکتر حسین مصباحیان، استادیار دانشگاه تهران و مترجم آثار میسگِلد، در مورد «شریعتی و پدیدار شناسی برابری و مشابهت های آن با مدل هونتی عدالت» صحبت کرد. مصباحیان شریعتی را پدیدارشناس خواند و گفت: «شریعتی در مواجهه با مسأله برابری آنگونه که این پدیدار (برابری) خود را نشان داده است، متوقف نماند و سعی کرد درکی دیگرگونه از آن ارائه دهد.»
در مورد ضرورت پیگیری سرگذشت مفاهیم، مصباحیان با اعلام اینکه آرمان برابری، همچون آرمان صلح و به رسمیت شناختن کرامت آدمی، وعده ادیان ابراهیمی و فلسفهها بوده است، تأکید کرد که این آرمان (آرمان برابری) پختهترین و علمیترین روایت خود را در سوسیالیسم مدرن پیدا کرد. «ولی همچنانکه اشتباه است که برداشت از مفهوم برابری را به یکی از اشکال پیشامدرن آن فروبکاهیم، متوقف ساختن فهم برابری یا عدالت در سوسیالیسم علمی نیز اشتباه است. چرا که از تاریخ سوسیالیسم مدرن متجاوز از یک قرن گذشته است و در طی این زمان هم نقدهای ریشهداری از سوی نظریهپردازان مخالف سوسیالیسم به آن وارد شده است، هم کاستیهای سوسیالیسم مدرن (چه در حوزه پراتیک و چه به لحاظ نظری) خود را نشان داده است و هم علاوه بر آن نظریه پردازان سوسیالیست مدام به آن اندیشیدهاند و نظریات جدیدی منطبق با مقتضیات عصر ارائه دادهاند. از اینرو ضرورت دارد که سرگذشت فلسفی و تاریخی مفهوم برابری تا به روزگار ما پیگیری شود و آنگاه رابطه و نسبت ما با این مفهوم بر اساس آخرین برداشتهای معاصر سنجیده شود.»
مصباحیان سپس به چرایی مقایسهی آرای هونت در مورد عدالت و شباهتهایش با نظریهی برابری شریعتی پرداخت: «یکی از افرادی که در درون سنت تئوری انتقادی به مسئله عدالت اندیشیدهاند، اکسل هونت، جانشین هابرماس در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی فرانکفورت و نماینده شاخص نسل سوم مکتب فرانکفورت است. بررسی مشابهتهای نظریه برابری نزد شریعتی و عدالت نزد هونت از آن جهت صورت میگیرد که تفسیر ما از نظریه یک متفکر بر اساس آخرین دستاوردهای معرفت بشری در حوزه مورد مطالعه باشد.»
او سپس مشابهتهای نظریهی برابری نزد شریعتی و عدالت نزد هونت را با ذکر نقلقولهایی از هر دو متفکر در چهار محور برشمرد: 1- نقد تقلیلگرایی اکونومیستی نظریه عدالت 2- تعمیم و تعمیق عدالت از سطح اقتصادی به سطح وجودی و انسانی (با تأکید بر کرامت انسان در همه حوزهها) 3- مسأله به رسمیت شناخته شدن (Recognition) در اکسل هونت و هویت نزد شریعتی 4- تأکید بر مسأله تعارض (Struggle) برای تحقق بخشیدن به خود و نیز تحقق بخشیدن به برابری خود با دیگری.
دکتر حسینعلی نوذری، استاد دانشگاه، نویسنده و مترجم آثاری چند از جمله نوشتههای هابرماس، بحثش را با عنوان «اجمالی در آراء و مواضع دکتر شریعتی از موضع روشنفکران خارج از کشور» ارائه کرد.
او گفت که نزدیکی و همسنخی زیادی بین آرای هابرماس، از رهبران نسل دوم مکتب فرانکفورت و آرای شریعتی دیده است: «من فکر میکنم قطعا شریعتی اگر امروز میبود به همان نتایجی میرسید که امثال هابرماس رسیدند. هابرماس در دههی 90 میگوید که امروز با اعلام ورشکستگی سوسیالیسم دولتی، لیبرالیسم دولت رفاه و لیبرالیسم سوسیال دموکراتیک تنها سوراخ سوزنی است که همه چیز باید از آن عبور کند. من حتی بحث زر و زور و تزویر و مثلث عرفان، برابری، آزادی را با توجه به رویکردهای نسل دوم و حتی نسل اول فرانکفورتیها را مطرح کردهام. و بین نگاه عرفانی و رویکردهای برابریخواهانهای که در آرای بنیامین و حتی آدورنو وجود دارد و همچنین بین دیدگاههای هابرماس و شریعتی نزدیکی زیادی میبینم.»
نوذری سوسیالیسم شریعتی را واجد سه ویژگی دانست: «به لحاظ وجه و صورت «سوسیالیسم با سیمای انسانی» است. در جهان سوم برای نخستین بار است که شریعتی این مفهوم را طرح میکند. سوسیالیسم شریعتی به لحاظ محتوا برابریخواهانه Egalitarian است. و خیلی فراتر از رویکردهای صرفاً Equality است. و به لحاظ جهتگیری هم میستیک است. یعنی جهتگیری عرفانی دارد. از این نظر میتوانیم نزدیکیاش را با آرای بنیامین ببینیم. بنیامین در آن 18 تز در مورد فلسفهی تاریخ دقیقاً روی همین معنای جهتگیری عرفانی سوسیالیسم تأکید میکند.»
او افزود: «نکته دیگر در نوع نگاه به کارگزاران و سوژهها است. هم شریعتی و هم هابرماس روی این موضوع تأکید کردهاند که سوسیالیسم در مقام یک انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی دیگر نمیتواند به پرولتاریای قرن نوزدهمی صنعتی که در کارگاهها مشغول است تکیه کند بلکه کارگزاران این انقلاب را به طبقات وسیعتری گسترش میدهند؛ یعنی به دانشجوها و طبقات روشنفکر و اینتلیجنسیها که واجد آگاهی هستند نسبت به معضلات انسان معاصر.»
محمود اکسیریفرد، مترجم «خسوف خرد» ماکس هورکهایمر، بحث خود را با عنوان «شریعتی، اصالت، زمان» مطرح کرد.
اکسیریفرد گفت: «شریعتی نظریهپرداز نبود، منتقد بود. او در متن واقعیتهای اجتماعی به نقد وضع موجود پرداخت تا امکانهای رهایش را به فعلیت رساند. او طرحی از پیش تعیینشده برای آینده نداشت و کوشید با نقدی سرکش از باورها و نظامهای اجتماعیِ موجود̊ زندگی عامهی مردم را به ایدهآلها نزدیک کند… نقد شریعتی دنبالهای از سنتهای انتقادی بود که با کانت آغاز شد و با اندیشمندانی چون فوئرباخ، مارکس، سارتر و فانون ادامه یافت. این نقد که بیش از همه «تمامیتها» را آماج یورش قرار داده بر آن بوده تا هماره با روشنگری و در هم شکستن اقتدارهای سیاسی و مذهبی و اجتماعی راه را بر دموکراسی هموار کند و شرایط بهینهتری برای مردم رقم زند.»
او به رویکرد منفی آثار شریعتی اشاره کرد و گفت: «عدالت شریعتی ساختارِ مثبتی ندارد – و تردید دارم که حتی بتوان با مفهوم ساختار از آن یاد کرد. برای شریعتی عدالت تجربهای منفی است که با نفی بیعدالتیهای کنونی آغاز میشود و در ستیز مداوم با نابرابری و ستم ادامه مییابد. عدالت درگیر کشمکشی درونی است و هرگز به ثبات نمیرسد. عدالتی که به ثبات دست یابد استبداد میشود. برای شریعتی عدالت بیش از آن که مفهوم باشد کرانه (یا افق) است، کرانهای که با نمایان کردن چشماندازهای بهتر وضع موجود را به چالش میکشد. برای او که از تقوای ستیز در برابر تقوای پرهیز دفاع میکند عدالت در متن مبارزه متولد میشود. پس آن که منتقد است از پاسداران عدالت (موجود) به عدالت نزدیکتر است. عدالت طرحی پیشساخته یا آماده نیست که بر جامعه تحمیل و زمانی کامل شود، بلکه در مبارزه با شرارتهای موجود گشوده میشود و پیوسته با تفاوت کامل میشود. عدالتی که شریعتی از آن دفاع میکند به ویژه به دریدا نزدیک است: عدالت گشودگی مطلق در برابر دیگری، دیگری مطلق، مطلقاً دیگری است که همیشه در حال رسیدن است و هرگز کاملاً نمیرسد، کاملاً حاضر نمیشود. این دعوتی است به آرمانگرایی بدون آرمانشهر. گذار به آینده بی آن که به آینده برسیم؛ شریعتی پیرنگ مشخصی برای آینده نگشود، بلکه از آیندههای در حال گذار دفاع کرد و کوشید ما را پذیرای تغییر کند.»
آرمان ذاکری، پژوهشگر و کارشناس ارشد جامعهشناسی، گزارشی از تحلیل محتوای کتاب «جهتگیری طبقاتی در اسلام» دکتر شریعتی ارائه کرد و نگاه اقتصادی شریعتی را در این کتاب شرح داد. او گفت که شریعتی از طرفی از آیات و روایات سند مشروعیت میآورد و از طرف دیگر برخی منابع شناختهشدهی شیعی را به تندی نقد میکند. به گفتهی ذاکری، شریعتی در این کتاب به نقد بعضا تند «مذهب تاریخی» میپردازد. نقدی که «ساختار طبقاتی فقه» و در پی آن «سبک زندگی روحانیت» را به سبب پیوند آن با طبقات صاحب «پول» در بر میگیرد – خانهای زمیندار و خرده بورژواهای پروردهشده در سیستم بازارسنتی – و نهایتا انحصار سخن گفتن از جانب «دین» توسط «طبقه روحانی» را به نقد مینشیند.
او گفت: «از این منظر شریعتی پروژه پیامبران را شکستخورده مییابد؛ چه مذهب پیامبران جز لحظاتی در تاریخ تحقق نمییابد. مذهبی که (مذهب پیامبران / تشیع علوی) شریعتی برای توصیف آن از اصطلاح وبری “پیوریتانیسم رولوسیونر” استفاده میکند و آن را با اتکای به زندگی امثال ابوذر و علی، “خودسازی انقلابی” معادلسازی میکند که بر تولید بیشتر و مصرف خودخواسته کمتر متکی است. این ایده در اندیشه شریعتی نسبتی با آرمان سوسیالیسم مییابد. اگرچه شریعتی از فروکاست چنین سوسیالیسمی به یک مکتب اخلاقی پرهیز دارد و تغییر سیستم تولید را نیز هدف سوسیالیسم میداند، اما در تحلیل نهایی نمیتواند راهی برای برونرفت از سیستم فعلی سرمایهداری پیش بنهد و در نتیجه چنانکه خود او گفته است سوسیالیسم به مثابه یک «فلسفه زندگی» درون همان چارچوبهای تولیدی سرمایهداری خواهد بود و تنش در اندیشه شریعتی پیرامون سوسیالیسم باقی میماند. تنشی که به هر حال هنوز نیز در اندیشههای نمایندگان چپ نو میان آرمان تغییر سیستم تولید و واقعیت تبدیل سوسیالیسم به مکتبی اخلاقی به چشم میخورد.»
عنوان بحثِ دکتر علی معظمی، پژوهشگر و مترجم، «شریعتی و تاریخ تقابل اسلام سیاسی و سوسیالیسم در ایران» بود. معظمی گفت که قضاوت درباره نسبت میان علی شریعتی و سوسیالیسم چه در زمان حیات او و چه پس از آن همواره مسئلهساز بوده است: از یک سو گروهی از مسلمانان او را به مارکسیست بودن متهم کردهاند، از سوی دیگر شریعتی مورد این اتهام واقع شده که مارکسیسم را درست نفهمیده و برداشتهای او از آن غلط بوده است. او گفت: «به رغم اهمیت و ویژگیهای فردی شریعتی، نسبت او با مارکسیسم یا سوسیالیسم را نباید در توصیفهای شخصیای از این دست جست که میتوانند به سادگی راه به خطا ببرند. شریعتی با همه ویژگیهایش از این لحاظ هم در مرحلهای از یک تقابل قابل تشخیص تاریخی وارد میشود و سهم خاص خود را به جا میگذارد.»
علی معظمی برای بررسی تاریخی آنچه از آن به عنوان «تقابل اسلام و سوسیالیسم» یاد کرد به دوران انقلاب مشروطه اشاره کرد: با نگاهی به رویکردهای متقابل فعالان سوسیالیست و فعالان مسلمان در این دوره میتوان نشان داد که تا اواخر دوره انقلاب مشروطه و با شکلگیری سلطنت رضا شاه پهلوی رفتهرفته الگویی در این تقابل شکل میگیرد که با تشکیل حزب توده تثبیت و رسمیت مییابد و پس از آن هم در دورههای بعدی تا انقلاب اسلامی 1357 از سوی دو طرف به انحاء مختلف تکرار میشود. خصوصاً از تشکیل حزب توده به بعد، دو عنصر اساسی معرفتی و هنجارین در نزد مارکسیستها و سوسیالیستهای ایرانی از سوی فعالان سیاسی مسلمان تشخیص داده میشود و مورد نفی قرار میگیرد. تفاوت اساسی شریعتی با دیگر فعالان همعصر خود این بود که به جای نفی این دو عنصر با توسل به مبانی اسلامی، کوشید برای دفاع از هویت اسلامی و جلوگیری از جذب جوانان مسلمان توسط مارکسیستها، به نوعی مدعی هضم این عناصر در «ایدئولوژی اسلامی» شود. همین رویکرد شریعتی است که برای او هم اتهام مارکسیسم بودن و هم اتهام بیاطلاعی از مارکسیسم را موجب شده است.
در انتهای این جلسه گفتوگویی میان شرکتکنندگان در میزگرد و بعضی از حضار درگرفت که از آن میان میتوان به نقدهای حسن مرتضوی، مترجم آثار مارکس، اشاره کرد. کل مطلب در : سایت شریعتی ؛مراسمها |