مصدق، تبار سیاسی شریعتی | محمدامین قانعی راد (ماهنامه ایران فردا ـ خرداد ۱۳۹۶)
مصدق، تبار سیاسی شریعتی
محمدامین قانعی راد*
منبع: ماهنامه ایران فردا
تاریخ: خرداد ۱۳۹۶
شریعتی تحت تأثیر آموزههای پدرش محمدتقی شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد قرار داشت. این کانون از جنبش ملی کردن نفت حمایت میکرد و در فعالیتهای سیاسی به طرفداری از مصدق مشارکت داشت: «پس از روی کار آمدن مصدق، محمدتقی شریعتی رهبری جمعیتی را بر عهده گرفت که تابلو «شرکت نفت ایران و انگلیس» را از سردر دفتر آن در خیابان طبرسی پایین کشیدند و تابلو «شرکت ملی نفت ایران» را به جای آن نصب کردند». کانون که از مصدق و کاشانی حمایت میکرد، در اسفند ۱۳۳۱ در پی رد تقاضای مصدق برای تمدید اختیارات اجراییاش از جانب کاشانی، به عنوان رئیس مجلس، مخالفت خود با کاشانی و حمایت خود از مصدق را اعلام کرد در سالهای پس از کودتای ۱۳۳۲ نیز هواداری از مصدق، فضای سیاسی کانون را تحت تأثیر خود قرار داده بود و شریعتی جوان در این فضای سیاسی و مذهبی میبالید و میاندیشید. در هنگام کودتا شریعتی ۲۰ ساله مانند بسیاری از جوانان و روشنفکران آن زمان شدیداً از شکست نهضت ملی و کودتای ۱۳۳۲ بر علیه محمد مصدق آزرده شد. برای شریعتی سقوط محمد مصدق یک رخداد غمانگیز بود و او، که زندگی خود را بر اساس دورههای پنج ساله تقسیمبندی میکرد، ارجاعات معناداری به این رخداد میکند: «از اول نوجوانی تا ۲۸ مرداد ۳۲ و سقوط دکتر مصدق و آغاز دیکتاتوری، پنج سال. از این دوره تا تشکیل نهضت مقاومت ملی مخفی که از ۱۳۳۷ به هم خورد و دستگیر شدیم، پنج سال. از ۳۸ تا ۴۳ در اروپا، پنج سال…». شریعتی مصدق را پیشوای خود مینامد: «مصدق، مرد آزادمرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید . او نهم اسفند روز بازگشت دوبارهی مصدق به قدرت را روز مقدس میخواند: «یادم هست… هفده سال پیش! در سالگرد نه اسفند بود؛ نه اسفند تاریخ مقدسی است، از آن سال هر سال این روز برای من تجدید خاطرهی پر از غرور و توفیق و لذت و آزادی بوده است؛ در این روز دکتر مصدق که سقوط کرده بود مجدداً روی کار آمد».
شریعتی در ۵ ژانویه ۱۹۶۲ در دوران دانشجویی خود در فرانسه نامهی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا را خطاب به مصدق مینویسد: «ای سردار پیر ما، سر از زانوی اندیشهات بردار و خروش فرزندانت را بشنو که با سینههایی مالامال از امید به فردای پیروزی، نام تو را میبرند. ای دهقان سالخورده تاریخ ما… کاش میتوانستی دیوارهای قلعهای را که در آن به زنجیرت کشیدهاند، بشکافی و بیرون آیی تا به چشم خویش ببینی از بذری که در مزرعه اندیشهها افشاندهای، نسلی روئیده است که جز به جهاد نمیاندیشد و جز به راه تو گام نمیگذارد… ما به تو اعلام میکنیم بنایی را که پی ریختی میسازیم، جهادی را که آغاز کردی به پایان میبریم و دیوارههای استبدادی را که شکافتی فرو میریزیم.
آیا شریعتی را میتوان فرزند زمانه شکست دانست؟ شریعتی نقد و تقریظ فرضی ادیبان، نویسندگان و جامعهشناسان و روانکاوان در مورد اثر خویش «کویر» را بیان میکند و از زبان جامعهشناسان مینویسد: «کتاب حاضر نشان میدهد که این بیماری اجتماعی در این زمان -که زمان شکست این نسل است- چگونه یک نوع بوداییگرایی شرقی یا بکتبازی غربی را پدید آورده است و این نسل شکستخورده چهها میاندیشد و چهها میکشد و روح زخمخورده و شکسته چگونه سر از سرمای بیرون به گرمای زیر پر خویش فرو برده و با خود در این انزوای دردمندش، غرق در تفکرات تنهایی یا اتوپیا میسازد و یا آمدن گودو** را انتظار میکشد…» . آثار شریعتی به نحوی شکست زمانه -یعنی شرایط ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲- را در خودش منعکس میکند. با این رویکرد است که میتوان دلالتهای ناگفتهی اندیشهی شریعتی را آشکار ساخت.
در شکست نهضت مصدق وکودتای سال ۱۳۳۲، مجموعهای از عوامل دخالت داشتند. امپریالیسم آمریکا، استعمار انگلیس و استبداد پهلوی، که کودتا را با همراهی همدیگر سازمان دادند. عملکرد یا همراهی جناحی از مذهبیون سنتی و نیز حزب توده به عنوان جریان کمونیستی فعال در آن زمانه نیز هر کدام به نحوی زمینههای شکست جنبش ملی مصدق را فراهم کردند. نقد شریعتی از استبداد، استعمار، سرمایهداری، کمونیزم و تشیع صفوی را باید به مثابهی رمزهایی مرتبط با عوامل شکست نهضت مصدق تفسیر کرد. نقد تشیع صفوی، نقد دیدگاه و عملکرد آن دسته از آدمیان مذهبی بود که در پیرامون برخی از چهرههای روحانیت و نیز دو فرد شاخص آن در ۲۸ مرداد به خیابان آمدند و به نفع کودتاگران دخالت کردند. نقد استالینیسم و رهبرپرستی چپ، نقد عملکرد بسته و وابسته رهبران حزب توده با مشکلسازیهای مستمر برای جنبش مصدق و نهایتاً به شکست کشاندن آن است.
او، با اشاره به محمد مصدق، در خصوص نهضت جهانی چپ مینویسد: «از زمان لنین تا مائو، در این شصت سال که از عمر این نهضت آزادیبخش عدالتخواه علمی و انقلابی و غیره! میگذرد، ما شصت سال خیانت، نامردمی و سازشکاری را تجربه کردهایم و پاسخ هر لبخند حسن نیتی را، تفی بر رو، ضربهای بر سر یا خنجری از پشت دریافت کردهایم». نقد شریعتی نسبت به استعمار و سرمایهداری، در عین این که از فضای چپ دوران از جمله اندیشههای حزب توده متأثر است، پاسخی نمادین به ناامیدی از عملکرد جهان غرب و سرمایهداری جهانی در رابطه با کشورهای جهان سوم و از جمله ایران است. نقد او از گونهای از ناسیونالیزم باستانی، نقد تکیه نظام پهلوی بر اندیشهی ایران باستان است. شریعتی گام به گام ساختمان فکری خود را میسازد و معماری میکند و تبارهای جدیدی برای خود میآفریند و تحت تأثیر شکست زمانه، به تدریج از پروژه ایجابی محمد مصدق به یک پروژهی انقلابی و گاه صرفاً سلبی کشیده میشود. او حتی از تز «اقتصاد بدون نفت» مصدق برای ساخت اندیشهی خود الهام میگیرد .
نظریهپردازیها و اندیشههای شریعتی -به عنوان یک اندیشمند و البته نه به عنوان یک سوژهی مستقل بلکه به عنوان فرزند زمانه خویش- تحت تأثیر آن شکست اتفاق افتاد و به طرف یک مفهوم انقلابیتر از تحول رادیکال کشیده شد. شکست سال ۱۳۳۲ به تدریج برخی از نیروهای سیاسی با رویکرد مبارزهی مسلحانه را نیز به میدان آورد که شریعتی در مقایسهی با آنها از کار فرهنگی و ترویج آگاهیهای سیاسی و اجتماعی حمایت میکرد. شریعتی در کنار این نیروهای انقلابی مسلح و رادیکال میگوید، بیائید مقداری بیاندیشیم و ببینیم پروژه ایجایی ما چیست و چه باید کرد؟
پروژه ایجابی شریعتی چیست و چه مقدار میتوان با آن همدلی داشت؟ اگر لایههای سلبی پروژه شریعتی -یعنی نفی غربمحوری، ضدیت با استعمار و امپریالیسم، نقد روحانیت صفوی و نقد کمونیسم- را کنار بزنیم، طرح ایجابی اندیشهی او را میتوان پیدا کرد: مدرنیته و دموکراسی با دو شاخصه آزادی و عدالت و آمیخته با نگاه معنوی و عرفانی. او مفهوم آزادی را بر اساس اگزیستانسیالیزم مطرح میکند. توجه به مفهوم رادیکالِ فردیت و آزادی -به معنای اگزیستانسیالیستی آن- به جز در جامعه مدرن در جامعهی دیگری ایجاد نمیشود. این مفهوم در پی فردیتسازی و آزاد کردن فرد از زیر بار همه قیود و بندهای تاریخ و جامعه و فرهنگ است. او میخواهد که صدای فرد شنیده شود و فردیت ظهور و بروز پیدا کند. شریعتی به نقل از سارتر میگوید اگر یک فرد فلج در یک مسابقه دو برنده نشود، خودش مقصر است؛ نه خدا، نه جامعه، نه تاریخ، نه طبقه هیچکدام مقصر نیستند؛ تنها خودت مسئول شکستها و پیروزیهای خود هستی. این مفهوم از آزادی، به شدت رادیکال است به این دلیل که ساختارهای زندگی و نهادهای پیرامونی را نادیده میگیرد. ولی این مفهوم، مفهومی کاملاً مدرن است. معتقد است که تو باید انتخاب کنی و هیچ نهادی در تاریخ نباید به جای تو انتخاب کند. تو یک انسان آزادی هستی که باید خالق خود باشی و خود را بیافرینی. این مفهوم از آزادی، هر چند قابل نقد است ولی به جز مفهومی مدرن، نمیتواند چیز دیگری باشد. مفهوم دوم عدالت است که به نحوی از اندیشهی سوسیالیستی زمانهی شریعتی مایه میگیرد. شریعتی در پشت مفهوم عدالت، تاریخ را با یک نگاه جبر تاریخی ِشبهمارکسیستی بر مبنای تضاد دو طبقهی حاکم و محکوم، ستمگر و ستمدیده، دارا و ندار و بالاخره هابیل و قابیل توضیح میدهد. به نظر او، مدافعین آزادی و برابری -آمریکا و شوروی- این دو مفهوم را به لجن کشیدهاند. چرا چنین میگوید؟ برای شریعتی برابری و آزادی، به منزلهی دو ارزش زمانه، بسیار بااهمیتاند؛ و این در حالی است که کسانی پرچم این دو ارزش را بر دوش میکشند که در شکست نهضت ملی مصدق نقش داشتهاند. نظام شوروی، عدالت را به دولتپرستی و غرب آزادی را به مفهوم آزادی منفی و فاقد باری مثبت تبدیل کردهاند.
شریعتی جدا افتادن برابری، آزادی و عرفان از همدیگر را نیز مطرح میکند. سرمایهداری، جامعهای است که انسان در آن با حق رأی خود از نظر سیاسی خدایگان، ولی از نظر اقتصادی بردهای ناتوان است. در جامعه سوسیالیستی ظاهراً برابری اقتصادی وجود دارد، ولی کسی جرات بیان دیدگاهی متفاوت را ندارد. در اندیشهی شریعتی دو مفهوم برابری و آزادی -که در سنت دینی ما جایگاه حاشیهای، و نه رسمی، داشتهاند- با مفهوم عرفان پیوند مییابند و سهگانهی «عرفان، برابری، آزادی» را میسازند. در چنین فضای تفهمی و تبارشناختی است که میتوان فهمید چرا شریعتی به این سهگانه امید میبندد و در عین حال سهگانهی «آخوندپرستی، دولتپرستی و خودپرستی» را با آنها نقد میکند.
در فضای این اندیشهی پارادوکسیکال است که میتوان به «امیدهای زمانه» یعنی عرفان، برابری و آزادی دل بست، آنها با همدیگر جمع کرد و در عین حال نگران بود که مبادا این سه اسباب «شکست زمانه» باشند. این سه، گویا عامل رستگاری انسان و در عین حال عامل شكست او هستند. اینجا او مذهب علیه مذهب، سوسیالیسم علیه سوسیالیسم و آزادی علیه آزادی را مطرح می كند و معتقد است این سه هم حیات انسان را در طول زندگی اجتماعی و فردی در جامعه مدرن شكل دادهاند و هم باعث انحراف و فاجعه شدهاند. این نگاه احتیاطآمیز، بخشی از معماری ساختمان فکری شریعتی است که او از درسهای زمانهی شکست آموخته است.