شریعتی؛ ستارهی درخشان تجدید حیات بنای اسلامی | کاظم سامی (مجموعه چند سخنرانی در دانشگاه تهران به مناسبت روز شریعتی ـ ۱۳۵۸)
شریعتی؛ ستارهی درخشان تجدید حیات بنای اسلامی
کاظم سامی
منبع: مجموعه چند سخنرانی در دانشگاه تهران به مناسبت روز شریعتی
تاریخ: اردیبهشت ۱۳۵۸
بنگر … بلندی عظیم و پروقار فریادت را
تجسم سخنانت را ….
انسان ایدهآلت را ….
امام امتت را ….
در قامت رشید «روح خدا»
بعد از سخنان مجاهد سترگ، طالقانی و استاد بزرگ من و ما، شریعتی و سخنان برادر مجاهدم درباره ویژگیهای شخصیت برادر شهیدمان دکتر شریعتی و بعد از خستگی شما در این مدت توقف، در این خانهٔ دانش، جایی برای صحبت باقی نیست. بخصوص که من در مقدمهٔ صحبت برادر مجاهد دیگری صحبت میکنم که حق صحبت با او خواهد بود، من را خواهید بخشید اگر کوتاه به شما تصدیع میدهم و اصلاً دیگر جای صحبتی نیست. صحبت از شخصیت دکتر شریعتی بطور مجرد، از نظر من و از نظر خود او که هر وقت راجع به شخصیتها و قهرمانها و مجاهدان صحبت میکرد، بطور مجرد مطرح نیست. اصلاً دکتر شریعتی بعنوان یک شخص و یک شخصیت مطرح نیست، دکتر شریعتی در مکتب مطرح است، دکتر شریعتی، آنطور که بما آموخت و آنطوریکه در مسیر گفتهها و نوشتههای او پیدا کردهاید و پیدا کردهایم همیشه قهرمانان را در قالب مکتب و ایدئولوژی به ما معرفی کرده است.
او اصولاً نمونه سازی و نمونه پردازی و ساختن انسانهای نمونه را از ویژگیهای مکتب و از اختصاصات شیعه میداند و بهمین علت هر وقت صحبت از مکتب و معرفی مذهب بود، یکی از راههایی را که برای شناخت مکتب و مذهب، همیشه راهنمایی میکرد، معرفی کردن الگوها و نمونههایی است که در مکتب پرورش یافته باشند. اصولاً تا آنجا که من با او آشنا بودم، راه اساسی، برای شناخت مکتب را از راه شناخت دستپروردگان مکتب میدانست و چقدر درست، چون تبیین مکاتب و توضیح و شناخت مکاتب از طریق کتابها و نوشتهها و معرفیهای ذهنی، همیشه امری ذهنی است.ادعا در طول تاریخ بسیار بوده است اما وقتی مکاتب، ذهنیتشان را در قالب وجودی قهرمانان نشان میدهند و نمونهها را به و دین پیوسته دو دشمن مبارز یکدیگر بودهاند: این حرف خیلی عجیب است زیرا که علم در ابتدا چیزی جز اسباب کار دین نبود و قرنهای متمادی جامعه معرفی میکنند و شخصیتها و قهرمانها را میسازند، آنجا دیگر ادعا نیست، آنجا عینیت است، آنجا مسئله ابژکتیو است، میشود دید و گفت که این مکتب و این ایدئولوژی، این نمونهها را ساخته است. من به شخصیت دکتر شریعتی همیشه چنین نگاه کردهام. دکتر شریعتی، نمونه و الگوی انسان در اسلام است، او خود به تحقیق مبارز، مجاهد قهرمان و انسان ساخته مکتب و ایدئولوژی اسلام بود و بنابراین هر گاه میخواهیم شریعتی را بشناسیم، بهتر است خود مکتب را بشناسیم یا هر گاه که میخواهیم مکتب را بشناسیم، بهتر است شریعتی و شریعتیها را بشناسیم اینجاست که مسئله شخصیت شریعتی بعنوان یک موجود قابل بحث در مکتب و نمونه و الگو مطرح است. شریعتی کیست؟ شریعتی کسی است که در تجدید بنای اسلام و در تاریخ رنسانس، جای مشخصی دارد و ستارهٔ درخشان این مسیر تاریخی تجدید حیات و تجدید بنای اسلامی است. او معتقد بود تا اسلام در پوستههای جامد موروثی، بیمسئولیت و مثل هر عقیده دیگر به شکل فردیاش مطرح بشود، دشمن نخواهد داشت، اصلاً خطری ندارد، اما وقتی مذهب بشکل راستین همراه با تعهد و مسئوولیت، بشکل یک موج، بشکل یک دعوت، بشکل یک رسالت، بشکل یک نهضت با مسئوولیت و بصورت ساختن، بصورت عامل رفتن انسان و جذب یک نسل مطرح بشود، دشمن پیدا میکند. شریعتی کسی بود که این مذهبی را که در برابرش دشمنان را مشخص میکرد بما معرفی کرد، مذهبی «میانهٔ میدان»، امة وسطا را. حالا که امة وسطا را به میان کشیدیم، اجازه بدهید این را عرض بکنم با استفاده از تعلیمات مکتبی که عمیقاً به آن عشق میورزید و ایمان داشت، همیشه آزاد فکر بود، همیشه به آزادی اندیشه احترام میگذاشت. وقتی که با ما در مدرسه و در مکتب پدربزرگش، درس میخواند وقتی به امة وسطا میرسد، سالهایی را میگویم که در مشهد سلسله مقالات مکتب را در روزنامهٔ محل شهر ما مینوشت، تفسیرش همان بود که ظاهراً وقتی آدم به امة وسطا، در قرآن برمیخورد، بفکرش میآید که این امتی است که از نظر جغرافیایی و موقعیت سیاسی مثل بندی در میان کره زمین هست همینطور تا حالا هم وقتی روی نقشه نگاه میکنیم میبینیم، کشورهای اسلامی دارای یک چنین موقعیتی هستند بنابراین پس تبیین امة وسطا یعنی امتی که وسط زمین قرار گرفته.
اما آزادی اندیشه و فکر به او اجازه میدهد که هر وقت لازم است، در این دید نسبت به این کلام تغییر بدهد، این تغییر را بدهد و هراس نداشته باشد و میبینیم که آخرین نوشتههای او وقتی صحبت از امة وسطا هست، صحبت از این که، ما دین و ایدئولوژی و مکتب واقعی داریم، در وسط میدان، نه در میان محراب و در میان حجره، او مذهب را از حجره و از محراب به میان میدان کشید و به میان خلق، و به همین علت با او دشمن میشده و هنوز هم میشود سیر تاریخی هجرت را در اینجا، پدر بزرگوارش، برای ما بازگو کردند و یک واقعیت تاریخی دیگر واقعیتی است، شهادت دادن، تشهد گفتن، واقعهٔ دوباره اسلام آوردن بهترین مسلمانان در طول تاریخ، برادر مجاهد من در اینجا یکبار دیگر مطرح کرد، اسلام آوردن حسین، شهید بزرگ شیعه که یکبار دیگر تشهد گفت، تشهد دوبارهٔ ابوذر را و تشهد دوبارهٔ علی شریعتی را که برای شما خواند و من میخواهم تشهد دوبارهٔ خود این برادران مجاهد را بگویم، در همین روزها در روزنامهها ما یکبار دیگر دیدیم، کسانی که با همهٔ وجودشان تجسم اسلامند. و خون پاکشان به نهضت ما و به حرکت ما پویایی بخشید و تحرک داد، یکبار دیگر تشهد گفتند، چرا؟ این سیر تاریخی است. این نشاندهندهٔ حرکت آن مذهبی است که دکتر شریعتی یکبار دیگر آن را به میان امت آورد و به ما معرفی کرد، مذهبی که در عین واقعیت و عینیت و راستی و وضوح و تثبیت شدن در میان امت، باید یکبار دیگر اشهد بگوید و یکبار دیگر تشهد را تکرار بکند تا به رسمیت شناخته بشود چرا؟ دیشب در صحبت دیگری در همین روبروی این دانشگاه و در آن دانشکدهٔ دیگر به همین مناسبت و به مناسبت شب هجرت برادر شهیدمان من این مطلب را عرض کردم که مثل اینکه اصلاً تاریخ در حال تکرار شدن است و از نظر آنچه که ما این روزها شاهدیم مثل اینکه ما در زمان علی هستیم! مثل اینکه یکبار دیگر باز واقعهٔ صفین، باز بالا رفتن قرآن بر سر نیزه، باز طلحه و باز زبیر! بنابراین اگر شریعتی مطرح است بخاطر شخصیتی است که در مکتب دارد و بخاطر معرفی است که از مکتب به ما داده، از این جهت است که برای ما مطرح است وگرنه شخص شریعتی بعنوان یک فرد هیچگاه مطرح نبوده، شهید شریعتی احتیاج به معرفی و احتیاج به تعیین ویژگیهای شخصیتش ندارد بخاطر اینکه اگر او از فلسفه شهادت صحبت کرد، این شهادت را هم در حیاتش داشت. او شهید زنده بود، چرا که شهادت به تعبیر او یعنی شاهد بودن و حاضر بودن و ناظر بودن در زمان زمانه، که او در زندگیش نیز چنین بود و حالا بعد از مرگش نیز با آثارش، با گفتههایش، با نوشتههایش، همچنان شاهد در این محفل و در همهٔ محافل و در همهٔ زمانه و در همهٔ زمان است. بنابراین احتیاج نیست که ما او را به نام شهید در اینجا بیاد بیاوریم او همیشه در یادهاست،همیشه حاضر است و همیشه ناظر، بگذارید با این سخن کوتاه صحبتم را به پایان برم، گفته خود دکتر شریعتی است، که وقتی ما این مذهب را به میان امت ببریم، و وقتی امة وسطا شد یعنی مذهبی که در حال جنگ با دشمنان و رقبایش در میانه میدان قرار گرفت، بخاطر در میدان قرار گرفتن بخاطر در وسط گود بودن، جهت پیدا میکند یعنی معلوم میشود، کجا ایستاده، این یک امر طبیعی است، این جاست که دوست و دشمن پیدا میکنیم، بنابراین تعجب نکنید که حرکت ما و جنبش ما در سیر تاریخیش، از رنسانس، از آغازش تاکنون، در مسیر این مبارزات، از نقطههای عطفی گذشتهٔ، که شاید زیباترین و حساسترین نقطهٔ عطفش درست در ۱۵ خرداد ۴۲ و از قیام توام با شهادت انبوهی از هموطنان ما و از نقش مؤثر زعیم و رهبر بزرگ جنبش امام خمینی باشد. این نقطه، نقطهٔ عطف اساسی در طول تاریخ یکصد سالهٔ مبارزهٔ مسلمانان این کشور است چرا؟ بدلیل اینکه، مبارزه از این نقطهٔ عطف، معنای مکتبی و ایدئولوژیک خاص خودش را پیدا کرده یعنی مذهب دارای یک واقعیت مجسم، در وجود امام و یک فرهنگ آگاه و روشن در وجود شریعتی و یک تجسم عینی، در وجود همهٔ شهدای مجاهد ما در طول تاریخ ۱۵ سالهٔ ما قرار گرفت و به شکل یک مذهب و یک مکتب در میدان و در وسط. بنابراین چپ و راست پیدا کرد. دشمن پیدا کرد و در برابر ما جبههگیریها شروع شد و امروز دقیقاً این جبههگیریها هنوز هم وجود دارد. جبههای که ما داریم به دو شکل است یکی جبهه با دشمن، جبهه با امپریالیسم، جبهه با استعمار که از نظر هدف با ما مخالف است یعنی دشمن صریح ماست، بنابراین دعوای ما با این دشمن شناخته شده، مشخص و با معیارهای یک جنگ، همچنان ادامه خواهد یافت و دومین (دشمن نباید گفت) رقیب این مکتب (بهتر است با اصطلاح خود دکتر شریعتی کلمهٔ رقیب را بکار بریم.)
همین کسانی که مدعی شعارهائی هستند که این امة وسطا و این مکتب واسطه و این مذهب هم همان شعارها و همان هدفها را میگوید همان چیزی که آقای طالقانی میگفتند در زندان هم، ما این مباحثه را داشتیم و میگفتیم بیائیم حرفهایمان را بزنیم، که هر دو یکجور شعار میدهیم، بیائیم، ببینیم، واقعیت در کجاست؟ و امروز در گفتههای دیگران هم این را میبینید بنابراین مکتبی که امروز در جامعهٔ ما مطرح است، از یک طرفش رقیب و از یک طرفش دشمن، قرار گرفته، ما با آگاهی کامل در میان میدان و در این مبارزه، حاضر و ناظر و شهید هستیم و خواهیم بود. من با درود به شریعتی و همهٔ مجاهدان خلقمان، صحبت را به پایان میبرم.
روحش شاد و یادش گرامی باد