Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


میراث شریعتی | گفت‌وگو با ابوطالب آدینه‌وند (سایت ایرنا پلاس ـ ۲۸ اردیبهشت و ۲، ۵، ۱۰ و ۱۳ خرداد ۱۳۹۹)

میراث شریعتی

گفت‌وگو با ابوطالب آدینه‌وند
منبع: ایرنا پلاس
تاریخ: ۲۸ اردیبهشت و ۲، ۵، ۱۰ و ۱۳ خرداد ۱۳۹۹

 

به مناسبت چهل و سومین سالگرد شهادت شریعتی، سایت ایرنا پلاس گفت‌وگویی بلند با ابوطالب آدینه‌وند ترتیب داده و در بازه‌ی زمانی ۲۸ اردیبهشت تا ۱۳ خرداد و در پنج بخش منتشر کرده است. مجموعه‌ی کامل این گفت‌وگوها را در ادامه‌ی مطلب می‌خوانید:

 

بخش اول

علی شریعتی همچنان زنده است، چون مخالفان و منتقدان و هوادارانش هنوز از او می‌گویند. شریعتی منحصر در نام چند خیابان و ایستگاه مترو نشده و هنوز مسئله‌آفرین است. شاید بیشترین خدمت را منتقدانش به او کردند؛ اتفاقی که برای دیگرانی چون مطهری و بهشتی و بازرگان کمتر افتاد. ۲۶ اردیبهشت، سالگرد هجرت اوست و آنچه در پی می‌آید، گفت‌وگو با ابوطالب آدینه‌وند در باب میراث فکری علی شریعتی است.

شریعتی، زاده بغض تاریخی و زخم کودتای ۲۸ مرداد است
قبل از ورود به بحث، مقدمه کوتاهی در مورد پرسش‌ها و نقطه عزیمت شریعتی و تأثیراتی که بر روند جنبش مردمی ایران و انقلاب ۵۷ داشت، بیان کنید.

آدینه‌وند: در این صورت باید دائم در گفت‌وگو بین تاریخ و زمینه عینی و اندیشه شریعتی رفت و آمد کنیم و انعکاس و بازتاب هر یک را بر دیگری تفسیر کنیم. برای فهم این موضوع بهتر است ما در آغاز از یک نگاه تاریخی و زمینه عینی به ماجرا بنگریم و بگوییم مسئله چه بوده، فرآیند تاریخی چه بوده و در آن موقعیت تاریخی جایگاه کنش‌گران کدام است و آنگاه در قاب دوران نقش‌آفرینی دکتر شریعتی را فهم کرد.

می‌توان گفت حرکتی بعد از شکست ایران از روسیه در ایران شتاب گرفت. قبل از مشروطه شیوه «اصلاح از بالا» توسط «عباس میرزا» و امیرکبیر و «میرزا حسین خان سپهسالار» در قالب نوسازی فنی-تکنولوژیویک و حقوقی خود را نشان داد که ضمن دستاوردهای دورانی، در فرجام به انسداد کشیده شد و سپس  دو جنبش اجتماعی بزرگ در اواخر قرن ۱۳ زاده شد. «جنبش تنباکو» در بستری صنفی و «جنبش مشروطه» در بستری از مطالبات نو سیاسی و اجتماعی  که کانون اعتراض به سمت تحدید سلطه و استیلای قدرت مشروط به قانون بود.

بعد از مشروطه، مطالبات جامعه و پویایی‌های جامعه در تقابل آشوب و هرج و نظم میلیتاریستی رضاشاهی گم شد و جنبش‌های منطقه‌ای به وجود آمده پیگیر آرمان مشروطه، چون جنبش جنگل با سرکوب استبداد رضاشاهی فراگیر نشدند و عملاً دیکتاتوری پهلوی آرمان و مطالبه و چیدمان نو مشروطه را در محاق برد. بعد از شهریور ۲۰ نیز  بستر اجتماعی در ایران دینامیک بود و احیای مشروطه و ازسرگیری دموکراسی‌سازی، هدف اصلی جنبش ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق بود که با کودتای ائتلافی آمریکا و انگلیس و محمدرضا شاه و ارتجاع مذهبی روندهای دموکراتیک جای خود را به پیشروی دیکتاتوری و تفوق سازوکارهای امنیتی فراقانونی داد.
می‌توان گفت شریعتی، زاده بغض تاریخی و زخم کودتای ۲۸ مرداد و تعاملات ناشی از ناکامی دوران معاصر ایران است. ایشان و پدرشان استاد محمدتقی شریعتی با جبهه ملی همکاری می‌کردند و به سنت مصدقی وابسته بودند و مبارزات دموکراتیک و پارلمانتاریستی مصدق را در پی گرفته بودند.

زاده خاک خراسان
اقلیم رشد و نمو و خاستگاه شریعتی، خراسان است که از دیرپاترین کانون‌های تولید فکر و اندیشه در شرق جهان است. سنتی که در تداوم تاریخی خود با حکیم فردوسی، حکمت ایرانشهری و بازسازی هویت ملی را با خود داشت و همچنین عطار و مولوی و بایزید و خیام و خرقانی در این مهد حکمت و عرفان و دانش ظهور و بروز یافتند، با خواجه نظام‌الملک به تولید گفتار سیاسی می‌اندیشید. با شیخ طوسی تدوین فقه شیعه می‌کرد، با بیهقی تاریخ ایران را می‌نگاشت و  با جنبش‌هایی چون سربداران و ابومسلم وجه اعتراضی و رادیکال تاریخی خود را یادآور می‌شد و با موسیقی مقامی خنیاگران دو تار به‌دست را عرضه می‌کرد  و در دوران متأخر هم از حکمت فلسفی ملا هادی و… ابعاد و اضلاع دیگر فرهنگ و تولید اندیشه را می‌پروراند. خلاصه سخن بر سر سرمایه تاریخی و بذر اندیشه‌گی در خاک حاصل‌خیز خراسان بزرگ است. زادگاه شریعتی بر چنین میراث‌هایی استوار است. شریعتی همچنین از آموزگاری پرمایه، دغدغه‌مند و آشنا به معارف بهره‌مند بود. نواندیشی نامدار، معروف به سقراط خراسان، استاد محمدتقی، استاد و مراد او بود و شریعتی او را تجسم شیعه می‌دید. او در ایران علاوه بر تأثیر از جنبش مصدق با اندیشه‌های «خداپرستان سوسیالیست» محمد نخشب هم آشنا شده و تأثیر پذیرفته بود و با این گروه همکاری داشت. ولی شریعتی بعد از اخذ بورس و سفر به فرانسه و اروپا پربارتر شد. او از سنت جامعه‌شناسی فرانسوی و گورویچی و اگزیستانسیالیسم عصیانگر آنجا و همچنین جنبش‌های انقلابی تأثیر پذیرفت اما حقیقتاً درک او از پدیده انقلاب، درکی فراتر از تقلیل‌گرایی انقلاب قهرآمیز غالب در آن دوران بود .

متفکر دوران تعلیق
این ایده در چه بستری شکل گرفت؟

ایده- پروژه شریعتی، زاده بستر زخمی و ناکام پس از کودتای ۲۸ مرداد است که عملاً جامعه در اغما فرو می‌رود. در شرایطی که سنت مبارزاتی غالب دوران ذیل تضاد خلق با امپریالیزم و کار با سرمایه گفتارسازی می‌کرد و مابه‌ازای آن جهان دو اردوگاهی دوران جنگ سرد با تضمن مبارزاتی آنتاگونیستی و انقلابی بود.

با چنین پیشینه و زمینه تاریخی و اجتماعی و سیاسی شریعتی ظهور کرد و به تأملاتی بنیادین درباره علل بعید و قریب ناکامی‌ها و پروبلم انحطاط دوران اخیر ایرانیان و همچنین جوامع اسلامی دست زد.

می‌توان گفت بعد از خیز تاریخی حرکت ۳۹ تا ۴۲ و ناکامی پس از آن و سرکوب نیروهای ملی و ملی مذهبی و مذهبی، سیاست‌ورزی  وارد دوران تعلیق شد و عملاً پروژه سیاسی و اجتماعی متعینی در بستر عینیت فعال نبود و بسیج اجتماعی حول راهبردی مشخصی عمل نمی‌نمود. چنانچه سیاست آن دوران را سیاست «صبر و انتظار» نامیده‌اند که نشان از تعلیق استراتژیک بود. شریعتی فی‌الواقع متفکر دوران تعلیق بود. متفکران دوران تعلیق بسترسازند، دوران نو و پیش ‌رو را می‌آفرینند و از دل نقد نظم‌های گفتاری پیشین و از خلال  شکاف‌های ذهنی و عینی نوپدید، نظم گفتاری جدید را برساخت می‌کند و نطفه دوران جدید را در زهدان زمینه و زمانه می‌کارد. البته شریعتی تنها کسی نبود که تأملی در بن‌بست موجود داشت، بلکه طیف‌های مختلفی چون جوانان چپ و جوانان نهضت آزادی و… به تأمل در بازسازی گونه‌ای از فعالیت متناسب با دوران نو پرداختند.
در این شرایط شریعتی ابتدا به تولید  گفتار تاریخی و اجتماعی آکادمیکی در دانشگاه  دست زد تا رفتار جامعه را با ارائه یک خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و با میانجی زبان فرهنگی قوم  تغییر دهد و سپس برای پیگیری و تحقق تغییر به عرصه عمومی کوچ کرد. او در تحلیل تاریخی که دارد، می‌گوید علت شکست  مشروطه و ملی شدن صنعت نفت، فقدان ایدئولوژی انسجام‌بخش بوده است و در پس چنین تحلیل تاریخی به کاری ایدئولوژیک دست می‌زند و صرفاً بحث بر سر اعتقاد یا ذوق او نبوده است، بلکه او تحلیلی تاریخی و استراتژیک داشت. به نظر شریعتی کار معرفتی و مکتبی ضرورت دورانی بود و به نقد ایدئولوژی گفتمان مسلط در نظم سیاسی مستقر و همچنین گفتمان‌های رقیب مدرن چون مارکسیسم کلاسیک پرداخت و سنتزی از فرهنگ ملی و مذهبی را با افق‌های نو در دنیای مدرن در آمیخت. این ترکیب و امتزاج از چنان قدرت و نفوذی برخوردار شد که عملاً شریعتی را در قامت معلم طبقه متوسط شهری ایران مطرح کرد. گرچه نفوذ شریعتی در فرآیندی چنان شد که به یکی از مهم‌ترین نمادهای چپ دموکرات مذهبی در بین مسلمانان جهان تبدیل شد، به نظرم افکار او به‌مثابه بخشی از گفتار ایرانیان و متفکران نواندیش مسلمان سهمی از آینده جهان چند فرهنگی دارد و نیز بخشی از گفتمان «مقاومت فرهنگی» در جهان است که در چارچوب علوم انسانی پسااستعماری قابل تبیین است.

در خلأ زندگی نمی‌کرد

ناگفته نماند تصوری وجود دارد که در پی تقلیل کل دوران به یک فرد است. مثلاً قرائت رسمی حکومت از تاریخ چنین است. در حالی‌که در  کانتکست دهه ۴۰ و ۵۰ فقط چهره‌های مشهور فعال نیستند، بلکه ساحت‌های متفاوتی از فعالیت اجتماعی و فرهنگی در تمام عرصه‌ها از ادبیات و سینما و هنر و… در ایران فعال بودند. در این دوران همچنین ما پیشگامی دانشگاهیان در مبارزه را که وام‌دار ۱۶ آذر ۳۲ است، داریم. یعنی پرسپکتیو کلی زمانه در خلجان است. حال می‌توان در قاب این دوران  نقش ویژه‌ شریعتی را دید. شریعتی نیز به‌مثابه همه متفکران در خلأ زندگی نمی‌کرد و از فضای دوران خود متأثر بود و در زمینه تاریخی و اجتماعی خود اندیشه‌ورزی می‌کرد و البته شریعتی خود به بخشی از پویایی‌های آن دوران تبدیل شده ‌بود.

حاضر نادیدنی و غائب همیشه حاضر

در نتیجه شریعتی نقش آموزگاری دوران را ایفا می‌کند و به تعبیر فوکو، عاملیت او در انقلاب ایران «حاضر نادیدنی و غائب همیشه حاضر» است. غلبه گفتار شریعتی، گفتار فرهنگی است. البته فرهنگی که در اندیشه او مضمون ایدئولوژیک دارد. بنابراین گفتار شریعتی دایره المعارفی و علم برای علم نیست از جنس پراکسی است و او خود  کارگزار تغییر نیز هست. بدین معنا که این گفتار فرهنگی تجلی و تضمن سیاسی و اجتماعی نیز دارد. بدین معنا که نقش مهمی را در آزاد کردن نیروها برای گفتمان تغییر ایفا کرد، به طوری که  گفتمان نقاد و رادیکال او نظم‌های زمانه را نشانه رفته بود؛ از نظم محافظه‌کار و کرخت سنت تا نظم مسلط باستان گرا-شبه مدرن قدرت و همچنین سرمایه‌داری استعمارگر دوران مدرن.

شریعتی گفت‌وگو با جامعه را انتخاب کرد

تجلی سیاسی و اجتماعی این گفتار در چه مرحله‌ای دیده می‌شود؟

این تجلی از ابتدای کار او در عرصه عمومی و حسینیه ارشاد معنا پیدا می‌کرد. زیرا با توجه به وزن دانشگاه در آن دوران – که با دوران ما متفاوت است- او ورود به عرصه عمومی و گفت‌وگو با جامعه را انتخاب کرد. در جذب نیروهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در حسینیه ارشاد از هنری و فرهنگی یا نقاش و معمار و نمایشنامه‌نویس و آکتور و… بود. یا کسانی که نمایشنامه ابوذر را بازی می‌کنند تا نیروهایی که در فضای گفتمانی شریعتی جذب جبهه‌های چریکی می‌شوند، تا تکانه در حوزه معرفت دینی و حوزه‌های علمیه و  طلاب جوان و نیز در دانشگاه و بین دانشجویان فعال… . طرفداران گفتمان شریعتی طیف‌های مختلفی دارند و در هسته‌ها و گروه‌های مختلف انقلابی و فکری فعال بودند. البته چنانچه در «چه باید کرد؟» شریعتی هویداست، پروژه او پروژه‌ای فکری و معرفتی با اضلاع و ابعاد گوناگون فرهنگی و هنری برای اصلاح بینش مذهبی و رنسانس فرهنگی بود.

پرسش اساسی شریعتی؟

اساساً پرسش اصلی شریعتی به‌عنوان یک متفکر چیست؟ 

پرسش اصلی شریعتی به باورم «چرایی انحطاط» و پروبلماتیک انحطاط و تأمل در بایسته‌های برون‌شد از آن است. پرسش مردافکنی که در دویست سال اخیر با آن روبه‌رو بوده‌ایم، پرسش از انحطاط است که «عباس میرزا» پاسخی تکنیکال و فنی به آن می‌دهد. مشروطه‌خواهان پاسخی حقوقی و پارلمانی و با چیدمانی دموکراتیک برای این پرسش دارند. و بعدها امثال  فخرالدین شادمان پاسخ اخذ و اقتباس  درونی سازی شده است، ما باید غرب را درونی خودمان کنیم و بعد بیرونی کنیم. تقی‌زاده پاسخش مدرنیته  خالص غربی و صوری است – گرچه در خود فرنگ هم یک مدرنیته نداریم، بلکه مدرنیته‌ها داریم-. گرایشی که امروز به اسم روشنفکری مذهبی در ایران معروف است، پاسخ فرهنگی دارد. آنها می‌گویند ما ساحتی تمدنی بودیم و میراثی داشتیم و نقشی در چندگانه سازی فرهنگی جهان داشتیم و باید به بازسازی خود بپردازیم و علل انحطاط خود را بیابیم و فرآیند مدرنیته متناسب با امکانات مادی و معنوی و فرهنگی خود را برسازیم. فی‌الواقع این میراث ضخیم خواسته یا ناخواسته انعکاس خود را بر آینده و مدرنیزاسیون ایرانی و اسلامی خواهد گذاشت، اما سعی شریعتی در دمیدن خودآگاهی به این تقاطع و به این امتزاج و پیوند بود و فی‌الواقع مواجهه او از سنخ غرب‌زدگی جلال نبود. بلکه به‌منظور تسهیل و قوام این فرآیند بود تا از عوارض و تنش‌های آن بکاهد و البته در سنتزی از روح فرهنگی جهان – و آنچه شریعتی شخصیت در روح ملی می‌دانست – خود چنین آمیزشی را مطلوب می‌دانست و گرنه رانه پر قدرت جهان نو در جوامع سنتی با اکثریت ۷۵ درصدی غیرشهری تضادهایی را می‌آفریند که گذار را کند و هزینه‌بر می‌سازد.

بازگشت به خویشتن شریعتی وجه سلفی ندارد

این بحث همان «بازگشت به خویشتن» است؟

نه، بازگشت به خویشتن یک ضلع از پروژه کلان شریعتی بود. البته بازگشت به خویشتن شریعتی دچار بدفهمی شده است. بازگشت به خویشتن در پروژه شریعتی اساساً وجه سلفی‌گری و رو به پس ندارد. بلکه بازگشت به خویشتن شریعتی «بازگشت به خویشتن انسانی خویش» است، انسانی که تک ساحتی شده و زیر بار شیءوارگی انحلال یافته است. بنابراین بحث او در بازگشت، طرح انسان نوین و جاهایی نقد سوژه الینه شده دوران مدرن است و بنیاد فلسفی آن یک بحث وجودی و اگزیستانس و برای برساخت آینده‌ای نو است، نه بازگشت ابنیه‌ای به ساخت‌های گذشته و سنتی. همچنین بخشی از پروژه او نقد سنت است، نقد خرافه و نقد نهاد رسمی دین  و متدهای هِلِنیزه آن است. ما میراث حجیم نهاد رسمی دین را در تاریخ داریم. شریعتی آنها را نقد می‌کند و رابطه‌ای انتقادی دارد. به نظرم  ذهن شریعتی به‌گونه‌ای درگیر این مسئله بود که چگونه و با ایجاد چه گفتاری تمدن اسلامی – ایرانی را می‌تواند از انحطاط نجات دهد؟ پروژه اصلی شریعتی این بود.

اصلاح دینی در اندیشه شریعتی

این پروژه چند وجه دارد: یکی بحث اصلاح دینی است. البته اصلاح دینی از منظر شریعتی چنانچه خود نیز اشاره بیشتر معطوف به رنسانس است. او در ابتدای کتاب «امت و امامت» بر این مسئله اشاره می‌کند و می‌گوید منظور من از اصلاح دینی، رفرم مذهبی به آن شکل نیست. بلکه «اصلاح بینش مذهبی» برای نوعی نوزایی و رنسانس فرهنگی در جامعه است که به نظر می‌رسد صرفاً، بعد مذهبی ندارد، بلکه اضلاع دیگر پویایی‌ها را نیز مد نظر دارد. اگر چه غنی‌ترین و پربارترین وجه آن از نظر شریعتی وجه مذهبی است که از نظر شریعتی زبان عمومی جامعه است. با توجه به «جغرافیای سخن» با میانجی زبان عمومی جامعه که همان زبان دینی است با تاریخ و میراث و جامعه خود وارد دیالوگ می‌شود. استفاده از زبان تفاهم و مشترک قاعده منطق دیالوژیک است. چراکه به تعبیر ژیل دولوز، «به مدد میانجی‌ها آنچه را که باید گفت می‌توان گفت». میانجی شریعتی برای ارتباط با عرصه عمومی، زبان عمومی جامعه یعنی زبان و استعارات دینی است. شریعتی فردی معتقد بود، اما انتخابی از سر تأمل برای پل زدن به سپهر عمومی داشت. از این رو توانست با ناخودآگاه قومی مردم ایران وارد دیالوگ شود تا استراتژی آگاهی‌بخش خود را با آزادسازی سوژه ناراضی پیش ببرد و همچنین گفتار دینی را از انحصار مفسران رسمی خارج نموده و دموکراتیزه کند. می‌توان ادعا کرد در جوامع دینی بدون دموکراتیزه نمودن تفسیر دینی و در نتیجه پلورالیزه نمودن معرفت و بینش دینی، دموکراسی و مدرنیزاسیون با چالش‌های ذهنی و عینی مهمی روبه‌روست.

در حقیقت گفتمان شریعتی اضلاعی از الهیات رهایی‌بخش را در مسیر فکری خود تدوین می‌کند که از لحاظ بنیادهای نظری شباهت‌های زیادی به الهیات رهایی‌بخش دارد که در فرهنگ مسیحی است. او بنا داشت با آن گفتار، اسلام را از زندان ارتجاع مذهبی خارج نموده و در خدمت رهایی و نجات انسان قرار دهد. او با توجه به اینکه در آن دوران استراتژی عمومی، استراتژی مسلحانه است، استراتژی فرهنگی با تضمن ایدئولوژیک را پی ‌می‌گیرد. گرچه بعضاً با چریک‌ها همدلی نشان می‌دهد، اما اشتغال ذهنی او بازسازی اضلاع یک میراث تمدنی است و حقیقتاً پروژه او قابل تقلیل و تخفیف به یک پروژه مقطعی و زمان‌زده نیست.

 

 

بخش دوم

بخش دوم گفت‌وگوی ایرناپلاس با ابوطالب آدینه‌وند، درباره بررسی میراث فکری علی شریعتی، به دوران حیات فکری و وجوه اندیشه وی و همچنین نوع تاثیر وی از تحولات جامعه می‌پردازد.

شریعتی در حال شدن است
ایرنا پلاس: به نظر شما با چند شریعتی روبرو هستیم. آیا شریعتی در طول دوران حیات خود تحولاتی داشت؟ و این تحولات بر چه اساسی بود؟

آدینه‌وند: ما با یک شریعتی در حال شدن و صیرورت مواجهیم. شریعتی نیز همچون هر متفکر دیگری در حال شدن است و خلل و فرج اندیشه خود را در این سیر پیدا می‌کند و تاجایی که در امکان حیات ایشان بود اندیشه‌های خود را مورد بازاندیشی قرار می‌داد. در حقیقت ما می‌توانیم  تقسیم‌بندی‌های محتوایی و یا دورانی را اعتبار کنیم. ولی می‌دانیم که شریعتی متفکری است که در حال شدن بود و حیات جوانی داشت.

ابتدای دوران گفتمان شریعتی با ادبیاتی آکادمیک شروع شد، اما شریعتی با ورود به حسینه ارشاد عرصه عمومی را بر عرصه نخبگی ترجیح داد و دیگر نکته اینکه شریعتی که متاثر از تحولات دوران معاصر، پروژه احیای فکری دینی  را در تداوم اقبال، به‌مثابه پادزهر  انحطاط ایرانیان و مسلمانان مطرح کرده بود، این دوران در حیات فکری او دوره تکوین ایدئولوژی است. ایدئولوژی، باز و نقاد است. چنانچه خود در دو بحث تحت عنوان «جهان بینی بسته جهان بینی باز» و همچنین «هجرت زمینه ساز جهان بینی باز» -که در ضمیمه کتاب «ویژگی های قرون جدید»(مجموعه آثار ۳۱) آمده است- جهان‌بینی و ایدئولوژی را تسامحا معادل میگیرد و به تبیین و تایید «جامعه باز» و «جهان بینی باز» می پردازد.

شریعتی و «شجاعت بودن»
او البته متاثر از فضای سیاسی و اجتماعی و به‌ویژه بعد از حادثه سیاهکل و شهریور ۵۰ و شهادت مجاهدین صدر، یعنی حنیف نژاد، سعید محسن، بدیع زادگان، عسگری زاده و مشکین فام، دچار تغییراتی در ادبیات خود می‌شود. ایثار و فداکاری در این زمانه، نسبت به پیش از آن در ادبیات او بسیار پررنگ می شود و آرکیتایپ‌ها و کهن الگوهای تاریخی و دینی را بازخوانی می کند و به ادبیات پل تیلیشی «شجاعت بودن» را در الهیات خود برجسته می‌سازد و گونه‌ای از اخلاق دگرخواهانه که خیر عمومی را به همراه دارد و تا سطح فداکردن جان پیش می‌رود- که در فرهنگ شیعه به «شهادت» معروف است – در گفتار وی برساخته و برجسته می‌شود. از آنجا که شریعتی در خلاء اجتماعی نیست، به تعبیری تحت تاثیر آن فضا و مسئولیت‌های اجتماعی و انسانی ناشی از آن، ادبیات رادیکال در گفتمان شریعتی پر رنگ می‌شود.

شریعتی عمیقا ذهنی سیاسی دارد
شریعتی در جایی از کویر می گوید «یک مهاجر، یک اقلیم مستقل است».  آری او اقلیمی مستقل ولی مرتبط بود و متفکری با حساسیت‌های سیاسی و اجتماعی است. به تعبیر آقای علیجانی در کتاب «اصلاح انقلابی» در اوج کویر -که وجدان آرمانی خود را دل دل دنیای پرآشوب و تضادهای آن می‌سراید و من شرقی ایرانی مسلمان دوران جدید در آن سر می‌زند و ساحت قدسی در جغرافیا و تاریخ فرود می‌آید- از کودتای ۲۸ مرداد حرف می‌زند. چون شریعتی عمیقا ذهنی سیاسی دارد.  روایتی از مهندس عبدالعلی بازرگان وجود دارد که می‌گوید شریعتی بعد از شهادت مجاهدان صدر، به شدت منقلب شده بود  و یا خضوع و ستایش کم نظیر شریعتی در کتاب حج نسبت به محمد حنیف نژاد آشکار است که البته با توجه به گفتمان انقلابی که بعد از خرداد ۴۲ در ایران وجود دارد، کاملا طبیعی است و کمتر کنشگر سیاسی و اجتماعی ایرانی با آن موضوع همدلی نکرده است. چنانچه احمد شاملو و کدکنی و بسیاری از شاعران و… شعر سرودند و ترانه سرایان نیز قهرمانان آن دوره را سراییدند. و یا به روایتی زمانی که «امیرپرویز پویان» شهید می‌شود، در برخی از خانه‌های شهرهای بزرگ نظیر تهران و مشهد پرچم سیاه می‌آویزند و در افکار عمومی جامعه نسبت به جنبش مسلحانه همدلی وجود داشت و آنان را قهرمانان دوران می‌دانستند که توانسته بودند بر ترس و خفقان استبداد شاهی غلبه کنند و به تعبیر ادبیات آن دوران، تور امنیتی و پلیسی رژیم استبدادی و ضد آزادی پهلوی را پاره کنند. شریعتی نیز نسبت به آن گفتمان عمومی همدلی نشان می‌دهد و تغییراتی در گفتمان او به‌وجود می‌آید و حتی می‌توان گفت در جاهایی آن‌چنان وارد این عرصه می‌شود که پروژه اصلی او اگر نه فراموش شود، ولی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.

به نظر من شریعتی در تجربه زندان آخر و بعد از تاملات زندان دچار دگرگونی فکری می‌شود و بر خلاف قبل که نگاهی اجتماعی به مسائل داشت، در این مرحله جدید نگاهی فلسفی‌تر و پیچیده تر دارد و همچنین در برخی از اندیشه‌های سیاسی خود نیز بازنگری می‌کند. علاوه بر این بازنگری‌ها، بخشی از تاملات او نیز در پاسخ به کودتای درون سازمانی مجاهدین در سال ۵۴ و اپیدمی ناشی از آن بود. البته نباید در زیر این تقسیم‌بندی‌های اعتباری پروژه اصلی شریعتی یعنی اصلاح دینی و رنسانس فرهنگی از طریق بازسازی فکر دینی را فراموش کرد. زیرا خود شریعتی در تمامی دوران حیات فکری خود این پروژه را دنبال می کرد و از عینک آن حتی اتفاقات و رخدادهای سیاسی را قرائت می کرد.

دوران حیات فکری شریعتی
ایرنا پلاس: با این اوصاف حیات فکری شریعتی را به سه بخش تقسیم کردید. یعنی از آغاز تا سال ۵۰، سپس بحث مطرح شدن جنبش چریکی، و بعد از زندان آخر تا فوت شریعتی. به طور مشخص کدامیک از آثار شریعتی در این سه دوره شاخص است؟ دوره‌های سه گانه شریعتی را با کدام آثار بیشتر می‌توان شناخت؟

آدینه‌وند: تقسیم‌بندی من بیشتر تاریخی است و می‌توان تقسیم بندی محتوایی دیگری را برای اندیشه شریعتی اختیار کرد. حیات فکری شریعتی را می‌توان به دوران مشهد و کار دانشگاهی  و حسینه و دوران پسا زندان نیز تقسیم‌بندی کرد و یا با رخدادهای سیاسی نیز می‌توان گفت. ولی به نظر می‌رسد در دوران مشهد و دانشگاه، کتاب «اسلام شناسی مشهد» بسیار برجسته است. مثلا «تاریخ تمدن» بحث‌هایی هستند که بیشتر رنگ و بوی قریب به آکادمیک دارند. این روح ادبیات او در آن دوران بود. ولی در دوران اوایل حضور در حسینیه ارشاد که تکوین ایدئولوژی در دستور کار پروژه او بود «روش شناخت اسلام» و «حج» و «بازگشت به خویشتن» و «ما و اقبال» و «هجرت و تمدن» و «نگاهی به تاریخ فردا» و فضای انقلابی و حوادث بعد از آن در حسینه او به بحث هایی نظیر «تشیع علوی و تشیع صفوی» و «شیعه یک حزب تمام» و «آری اینچنین بود برادر» و … پرداخت که به نظر تاثیرپذیری ادبیات شریعتی از دو حادثه مهم دوره، یعنی سیاهکل و اعدام مجاهدین صدر نیز در این دوره پررنگ است که رنگ و بوی شهادت و ارج‌گذاری شهدا را در خود دارد.  تا جایی که  به نظر می‌رسد شریعتی خود را در قالب زینب این شهدا تعریف کرده است و برای آنها نقش حسینی و «خون» و برای خود نقشی زینبی و «پیام» قائل است  که در ادبیات او دو چهره و نقش در یک انقلاب بودند. خود را مکمل استراتژی  آن رنگ سرخ ریخته در خیابان و دانشگاه و تپه های اوین و میدان تیر چیتگر و… تعریف می‌کند و به شدت درگیر این فضا است.

در دوره آخر که شاید مهمترین بحث شریعتی و آخرین دستاورد فکری جدی ایشان است، همان بحث «بازگشت به کدام خویشتن» و «جهت گیری طبقاتی اسلام» و «خودسازی انقلابی» و همچنین  «عرفان، برابری و آزادی»  که عملا به سه ستون پایه و شعار نمادین گفتمان شریعتی و کسانی که به شریعتی علاقمندند تبدیل شده است. چون در این سیر، جزء آخرین دستاوردهای شریعتی است و خلل و فرج‌های سایر دوران‌های خود را پوشانده است. در «عرفان، برابری و آزادی» دیگر نگاه تمرکز گرایانه‌ای که در «امت و امامت» است وجود ندارد و گونه‌ای از دموکراسی رادیکال، یعنی سوسیال دموکراسی اخلاق‌گرا در آرای شریعتی تبیین می‌شود.

گفتمان شریعتی اساسا «سوژه ساز» است
حتی «امام علیِ» در منظر شریعتی در «امت و امامت»، با «امام علیِ» در منظر شریعتی در«عرفان، برابری و آزادی» تفاوت دارد. نکته مهم این است که در هر سه دوران، امر ثابتی در گفتمان شریعتی وجود دارد. گفتمان شریعتی اساسا «سوژه ساز» است. به نظر من یکی از مهم‌ترین نقاط برجسته فکر شریعتی همین است. یعنی گفتمان او «سوژه کنشگر مسئول اجتماعی» تولید می‌کند. گفتمان او سوژه ناراضی و کارگزار تغییر می‌آفریند. آنچه که روشنفکری امروز ایران توانایی‌اش را ندارد و از این منظر عقیم است و در گفتار و گفتمان روشنفکران کنونی جامعه ایران چنین قوه‌ای  وجود ندارد تا بتوانند سوژه کنشگر اجتماعی سیاسی مسئول تولید کند. البته این موضوع اساسا کار ساده‌ای نیست و به آسانی نمی‌توان گفتمان فرهنگی تولید کرد که هنر به‌وجود بیاورد و سوژه اکتیویست سیاسی و اجتماعی به بار بنشاند.

سوژه سازی نقطه برجسته‌ای است که در حاصل فکر شریعتی وجود داشت و گفتمان‌های امروز مطرح در جامعه از این منظر متناسب با دوران خود حفره‌ای در خود دارد. ما به شریعتی سوژه‌ساز حتی بیشتر از دوران خود او نیاز داریم. امروز سوژه ایرانی اتمیزه شده و سوژه‌ای خنثی است. البته بخشی از آن به‌دلیل شرایط عینی است. چون برای اینکه سوژه برتراود، به چفت و بست عینی نیاز است.

مشخصه دوران ما، «تعلیق استراتژی» است
فضای اکنونی جامعه ما دوران تعلیق است و ما در دورانی به‌سر می‌بریم که استراتژی‌های پیشین توانایی‌ها و استعدادهای خود را بروز دادند و راه خود را رفتند، جنین شدند و کودک  و جوان شدند و باروری داشتند  و دست و پا در آوردند ولی امروز در زمین سفت واقعیت در ایران مستهلک شده و انرژی خود را از دست داده‌اند. به نظر من امروز در بستر واقعیت ایران، استراتژی مشخص و معینی فعال نیست. گرچه حرکت‌های اعتراضی وجود دارد و دانه‌های کاشته جنبش‌ها در گوشه و کنار دیده می‌شود، ولی برایند آنها در نقطه‌ای متمرکز نیست و به «هم تحلیلی» نرسیده‌اند تا پس از آن اقدام مشترکی انجام بدهند. به نظر من مشخصه این دوران، «تعلیق استراتژی» است و ما به گونه‌ای به شریعتی امروزینی نیاز داریم تا بتواند بسترسازی کند و دانه بکارد در دل خاکدان ایران و سوژه کنشگر تولید کند و گفتار و گفتمانی دینامیک تولید کند. این بسی مهم است که ایدئولوژی مورد نظر شریعتی برای حرکت‌کردن و عمل اجتماعی، چگالی و وزن مخصوصی درخور به کنشگر القا می‌کرد.

شریعتی؛ خادم یا خائن؟
ایرنا پلاس: به نکته خوبی اشاره کردید که اندیشه شریعتی می‌تواند امروز کارکردهایی داشته باشد. اما برخی عقیده دارند وضعیت امروز به نوعی تالی اندیشه‌های شریعتی برای آینده جامعه‌ای بود که وی ترسیم می‌کرد. بسیاری پایه‌های شرایط حاکم بر جامعه را در همان اندیشه‌هایی می‌دانند که شریعتی در «امت و امامت» و یا در ایده‌های ایجابی خود برای حکومت اسلامی و یا آلترناتیو وضعیت آن دوره دارد. ما در چنین دوگانگی و یا چنین گستردگی هستیم. هم شریعتی را پاسخی برای بحران‌های امروز می‌دانیم و هم شریعتی را عاملی در به‌وجود آمدن وضعیت امروز می‌شناسیم. این تحلیل از منظر شما چگونه است؟

آدینه‌وند: ما با طیفی از قضاوت‌ها پیرامون شریعتی روبروییم. از حب  احباب و پیروان و شیفتگان او تا بغض و لعن مخالفین و تا کسانی که به‌دنبال مصادره شریعتی و اخته کردن او بودند. شاید اکنون تا حدی از آن ماجراها و پرونده سازی‌ها فاصله گرفته‌ایم. حتی از نقدهای از جنس شایگان و سروش هم فاصله گرفته‌ایم و آن نقدها خودشان کلاسیک شده‌اند. به نظرم گفتار شریعتی، گفتاری اصلاحی – انقلابی  با روح عدالت خواهانه و کامیونتاریسمی است. «اصلاح انقلابی» مورد نظر او در ادبیات الهیاتی شریعتی «بعثت» نام داشت. این با انقلاب متفاوت است و با اصلاح نیز متفاوت است. یعنی میان‌مایگی‌های اصلاح رفورمیستی را ندارد که آن‌قدر زمان ببرد که اساسا پروژه منتفی شود. مثل پروژه اصلاحات در ایران که از بطن آن انحلال اصلاح‌طلبی و انحلال مردم از گفتمان اصلاح‌طلبی اتفاق افتاد. و یا آن‌قدر فوری و زوری و سزارینی نیست که بدون طی فرایند پروسه‌های اجتماعی و فرهنگی، انقلاب سیاسی در آن رخ بدهد و پروژه‌ای نارس باشد. در حقیقت تلقی شریعتی از انقلاب این است وگرنه از نظر شریعتی «انقلاب ماقبل آگاهی فاجعه است». حقیقتا شریعتی به عوارض چنین انقلاباتی آشناست و آسیب‌شناسی او از انقلابات در قبل از تجربه انقلاب ایران پیشدستانه است و نشان از فهم موشکافانه او از پیامدهای رخدادهای بزرگ اجتماعی و سیاسی است. شریعتی در مجموعه آثار۲۰ ص ۴۹۸ می‌گوید که «در راه حل‌های اجتماعی نباید به کوتاه‌ترین راه‌حل اندیشید … و منطقی‌ترین طریقه را انتخاب کنیم نه نزدیک ترین راه را.» به نظرم گفتمان و ذهنیت منتشره شریعتی چنین انقلاب زودرسی را نمی‌خواست و هشدار می‌داد، اما گفتمان او خواسته یا ناخواسته استعداد برپایی انقلاب سیاسی را داشت و افکار او به بسیاری از حاملان انقلاب  عاملیت بخشیده بود و با اینکه خود او قبل از انقلاب شهید شد و تجربه انقلاب را نداشت، اما با تامل در پیامدهای انقلاب به ما پیش آگاهی می‌دهد. به طوری که در مجموعه آثار(۲۰ ص۲۰۰) می گوید که «کسانی که به سرعت به نتیجه رسیدند، بعدها امتیازات قبل از انقلاب خود را نیز از دست دادند. من همه انقلاب‌های زودرس را نفی می‌کنم.» شریعتی در کتاب «حج» نیز نسبت به انقلاب‌خوری آسیب‌شناسی دارد و می گوید انقلاب از توطئه ضد انقلابی که نقاب انقلابی می‌زنند، در امان نیست.

 

بخش سوم

بخش سوم گفت‌وگوی ایرنا پلاس با ابوطالب آدینه‌وند به بازخوانی نظریه امت و امامت شریعتی، و بررسی ایده شریعتی در باب سیاست و دولت می‌پردازد.

تفاوت نهضت و نظام
ایرناپلاس: چه نسبتی بین وضعیت کنونی و اندیشه شریعتی وجود دارد؟

آدینه وند: بعد از گزاره‌هایی که از شریعتی خواندم، نکته مهم این است که باید بین یک رخداد و پیامدهای یک رخداد تفکیک قائل شد. لزوما رخداد با پیامدهای خود این‌همان نیست.  یعنی انقلاب ۵۷ لزوما با جمهوری اسلامی مساوی نیست. نهضت لزوما مساوی با نهاد برآمده از آن نیست. ولی با هم نسبتی دارند و ضریب انعکاسی رخداد و نسبتی از آن را می‌توانید در پیامدهای رخداد ببینید. دیگر نکته مهم این است که خواست همه نیروهای حامل انقلاب و یا معترضین یکی نیست و در پسا انقلاب تعارضات آشکار شده و آن گاه است که ساختارها و نیروها و… در پرتو وزن کشی تاریخی خود تفوق می‌یابند و در چنین بزنگاه‌هایی تاریخ، ساخت‌های تاریخی وزن خود را بر دوران بار می‌کند و بعضاً آن دقیقه تاریخی را به محاق می‌برد. اما سوال اینجاست آیا تاثیرات فرهنگی شریعتی در چند سال، می‌تواند جهت همه فرایندهای تاریخی در ایران را تغییر دهد؟ نه! آیا عینیت ساختارها و قدرت‌نمایی نهاد رسمی دین را می‌تواند تغییر دهد؟ پاسخ منفی است. خود او در جایی از «امت و امامت» که مورد نقد زیادی قرار دارد می‌گوید: «یکی از اهداف من آزادسازی دین از دست متولیانش است». یعنی عملا این تشخیص تاریخی شریعتی به نظر من بسیار قابل تامل و پیش‌دستانه است و او تحلیلی پیش‌دستانه از تاریخ محتمل ما دارد که چه سناریوی تاریخی می‌تواند رخ بدهد که او اینگونه آسیب‌شناسی می‌کند.

وقتی زور لباس تقوا بپوشد…
به نظر من یکی از انقیادهای بزرگی که در تاریخ ایران وجود دارد، ایجاد انقیاد نهاد رسمی دین است. او این انقیاد را آسیب‌شناسی می‌کند و می‌گوید یکی از اهداف من آزادسازی دین از نهاد رسمی دین است: «آزاد کردن مذهب از تولیت استبدادهای فکری و روحانی» است. در نتیجه شریعتی با بازخوانی «تشیع صفوی و علوی» عملا تاریخ آینده ما را نقد می‌کند و گویی درباره آینده‌ای محتمل با ما وارد دیالوگ می‌شود  و دینِ دولتیِ صفوی را نقد می‌کند و به طور کلی او  هم‌آیی ‌این چنین پیوندی بین نهاد دین و نهاد دولت در دوران صفوی و یا در دوران پسا پیامبر و تجلی آن در نظام خلافت را نقد می‌کرد و تفوق ظاهرگرایی دینی دولتی را  پیش‌دستانه آسیب شناسی می کرد و می‌گفت که «وقتی زور لباس تقوا بپوشد بزرگترین فاجعه رخ می دهد» و ائتلاف تثلیث شوم زر و زور و تزویر را هشدار می‌داد. بنابراین او همچنان که کرختی و اختگی دین آخرت زده و تقدیرگرا را نقد می‌کرد، استیلاجویی و انقیاد دین دنیازده ظاهرگرایِ در قدرت را هم نقد می‌کرد و این موضوع از آنجا که در ادبیات شریعتی بسیار برجسته است، نمی‌توان چنین برآیند پساانقلابی در ایران را با اندیشه‌های او متناسب دانست. بلکه عملا در پسا انقلاب با قدرت‌گیری نیروهای سنتی، الهیات رهایی‌بخش امثال شریعتی و طالقانی در محاق رفت و مطرود شد و شریعتی خود به ممنوعه‌ای  بدل شد. به بیانی دیگر می‌توان گفت در دهه اول پس از انقلاب شریعتی مغلوبه و زیر زمینی شد و اما در دهه‌های بعد با بازخوانشی نو، دوباره به میدان چالش‌ها و نزاع‌های معرفتی بازگشت.

ما زمانی به مسائل نگاهی پسینی داریم و نقد می‌کنیم، ولی زمانی تحلیلی اجتماعی و تاریخی داریم و پیش‌دستانه آسیب‌های محتملی را که در انتظار جامعه است، نقد می‌کنیم. شریعتی در نقد روحانیت و نقد نهاد رسمی دین و دین دولتی، تشخیص و طرح مساله درستی داشته‌است. حتی اگر پاسخ او قابل نقد باشد. ولی او در تشخیص و طرح مساله نشان داد که از ساختارها و عاملیت‌ها در جامعه آگاه است و رمانتیک وعده بهشت بعد از انقلاب را نمی‌دهد و چالش‌ها و دشواره‌ها را پیشاپیش به بحث می‌کشاند.

شریعتی باوری به ادغام دین و دولت نداشت
نکته دیگر اینکه شریعتی باوری به ادغام دین و دولت نداشت و حکومت مذهبی و  یا حکومت متولیان رسمی دین را پرآسیب می‌دید و یا مثلا چون سید قطب به «حکومت احکام دین» باوری نداشت و ایده‌های شریعتی اساسا موید چنین نظریاتی نیست، آنچه در تفکر شریعتی در نسبت دین و دولت و جامعه وجود دارد توجه به جهت گیری‌ها و ارزش‌های اساسی چون کرامت انسان، شورا، آزادی‌های اساسی بشر و عدالت و جهت‌گیری طبقاتی به نفع مستضعفین کمتر برخوردار است و این ارزش‌های جهان‌شمول نسبتی با حکومت احکامی و فقه اداری-ایدئولوژیک پساانقلاب ندارد که حتی برای ضخامت و رنگ جوراب بخشنامه داشت. با توجه به نکات بالا می‌توان گفت نسبتی بین حکومت فقها و احکام فقهی با اندیشه‌های شریعتی نیست و بسی آشکار است که شریعتی با حکومت طبقه روحانیت مخالف است.

او در مجموعه آثار ۲۲ «مذهب علیه مذهب» می‌گوید که «اول باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجل سیاسی، رجل مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می‌کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می‌داند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم می‌داند، و نه به اعتبار رای و نظر و تصویب جمهور مردم.

بنابراین یک حاکم غیرمسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا می‌داند، بر جان و مال و ناموس مردم مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی‌دهد، بلکه رضای خدا را در آن می‌پندارد. گذشته از آن، برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر، حتی حق حیات نیز قائل نیست. آن‌ها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق می‌شمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی می‌کند. خلاصه حکومت مذهبی همان است که قرون وسطی کشیشان داشتند و ویکتور هوگو آن را به‌دقت ترسیم کرده‌است.» این سخنان شریعتی است که از لحاظ تاریخی نیز به دوره بعد از «امت و امامت» تعلق دارد.

امت و امامت؛ متن یا حاشیه؟
ایرنا پلاس:
 چرا  ساختار  «امت و امامت» بدل به مساله شریعتی می‌شود؟
به نظر من پرداختن به این مساله به چند مقدمه نیاز دارد. یکی اینکه این ایده از کجا به ذهن شریعتی رسیده است؟ ایده دموکراسی متعهد در زمان کنفرانس باندوگ در بین کشورهای جنبش عدم‌تعهد مطرح بود و شریعتی تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد. شریعتی می‌گوید می‌خواهد با عینک جامعه‌شناسی سیاسی «امت و امامت» را بررسی کند و نمی‌خواهد با نگاه کلامی سنتی -که نتوانسته است او را قانع کند- وارد مساله شود. می‌گوید وقتی از این منظر ورود کردم، نگاه من به مساله دگرگون شد. یعنی بحث نسبت امت و امامت پیشینه‌ای تاریخی دارد که کلامی است و شریعتی تحت تاثیر موضوع راهبردی جدیدی تحت عنوان دموکراسی مهتدی، با آن مواجهه نظری و راهبردی می‌کند. کنفرانس باندوگ برگزار شده است و نیروهای انقلابی می‌گویند برای پس از گذار انقلابی و گسستن از حکومت‌های دیکتاتوری، به دموکراسی ارشادی و دموکراسی هدایت‌شده نیاز است. این  چنین بحثی در فضای آن دوران و در بین جنبش‌های انقلابی مطرح بود و شریعتی تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد و «امت و امامت» را از این زاویه مورد توجه قرار می‌دهد. این اثر جزء آثار دوران میانی فکری او است. حتی نزدیک به دوران اولیه فکری او است. مجموعه۴ سخنرانی که به سال‌های ۴۸  بر می‌گردد.

چنانچه می دانیم  بحث نسبت امت و امامت در نظام کلامی شیعی سابقه‌ای به درازنای تاریخ شیعه دارد. یعنی نگاه سیاسی شیعه بر تبیین دو دوران پسا پیامبر و پسا غیبت استوار است. در دوران حضور امام در پس از پیغمبر نظریه وصایت و تعیین وصی مطرح است که  مشروعیت الهی و آسمانی با واسطه وصایت تامین اعتبار می‌شود. در دوران غیبت نیز نظریه غصب مطرح است. به این معنی که تمام حکومت‌ها در زمان غیبت امام غاصب هستند و فاقد مشروعیت‌اند. می توان گفت که نوعی پاد قدرت بودن و همچنین تقابل با ساخت سیاسی-دینی حاکم بر جوامع اسلامی در نگاه شیعه وجود دارد. چنانچه می دانیم در جهان اسلام بیشتر اهل سنت در قدرت بودند و  نظام خلافت نظام مطلوب شیعه نبود.

البته بعد از فروپاشی امپراطوری-خلافت عثمانی ترجیحات نظری  جدیدی در جهان اسلام و اهل سنت به‌وجود آمد. و زاویه ورود جدیدی نسبت به دین دولتی و پادشاهی نبی پیدا می‌شود، نقطه برجسته آن نگاه «علی عبدالرزاق» است که در کتاب «مبانی قدرت در اسلام» می‌گوید، «نبی» و «مَلِک» شئون متفاوتی دارند و نبوت ملازم پادشاهی و ریاست و قدرت نیست و عملا نوعی سکولاریسم سیاسی را با استنادات جدی و مفصل به آیات قرآن تبیین می‌کند و رای به جدایی نهاد دین از نهاد دولت می‌دهد و می‌گوید نیازی به حکومت دینی نیست.

در عالم شیعی، نائینی رساله‌ای را به توصیه آخوند خراسانی و  در پاسخ به نظریات شیخ فضل‌الله نوری که مدافع سلطنت بود، مطرح می‌کند. کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» در نظریه غصب و نظریه سیاسی شیعه تاملات جدیدی دارد -البته نائینی در این اثر متاثر از «طبایع الاستبداد» کواکبی و کواکبی متاثر از نظر «ویتور الفیه ری» ایتالیایی در سرشت استبداد است که سرایت اندیشه ضد استبدادی در جهان را نشان می‌دهد – و بر این باور است که حکومت‌های مشروطه به عدالت نزدیکترند و در نتیجه نسبت به حکومت‌هایی که سرشت استبدادی دارند و نسبتی با مردم ندارند، دینی‌ترند. چراکه آنها مشارکت و صلاح جمهور مسلمین را در نظر می‌گیرند و به گونه‌ای از دموکراسی شورایی(شورویه) دفاع می‌کند. در حقیقت تبیینی دینی از نسبت اسلام و مشروعیت قدرت در مناسبات دموکراتیک را صورت‌بندی می‌کند.

خلا در فلسفه نظری و سیاسی اسلام
در ایران بعد از نائینی آثار بسیار زیادی در مورد اندیشه سیاسی اسلام نداریم. کلا روشنفکران مذهبی تا همین زمان حال نیز تاملات جدی در فلسفه نظری و فلسفه سیاسی  اسلام ندارند   افکار آنان بیشتر شبیه به اعلام مواضع است. یعنی تبیین فلسفی و معرفتی برای نظریه سیاسی و همچنین نسبت دین و دولت در جریان روشنفکری مذهبی ایران وجود ندارد و به‌رغم دیدگاه‌های مرحوم طالقانی در تحشیه تنبیه الامه و یا در بحث‌هایش پیرامون شورا و نظام تصمیم سازی شورایی و  مهدی حائری با نگاهی فلسفی تر در «حکمت و حکومت» و یا «امت و امامت» و «عرفان برابری و آزادی» شریعتی و «خدا و آخرت هدف بعثت انبیا» مهندس بازرگان،  هنوز انباشت این حوزه معرفتی بسیار نحیف است.

نقد بر دولت گرایی
اما در طرح بحث امت و امامت از منظرگاه شریعتی، ظرفیت یک اغتشاش مفهومی و معرفتی وجود دارد. از یک طرف او در پی زمینی کردن و دنیایی کردن امر رهبری و امامت است و از سویی دیگر گویی با دادن صلاحیتی خود بنیاد، متافیزیکی جدید را برای رهبری امام برمی‌سازد. به نظرم تفسیر و روایتی که در آنجا از امامت می‌کند، از قضا آن را از الگو و اسوه بودن خارج می‌سازد و تاریخی نیست و حتی برخلاف هدف گذاری اولیه او در مقدمه کتاب با کلام سنتی و تاریخی شیعه همخوانی دارد.

اغتشاش بنیادی دیگر تامل او در دوران انتقالی است. گرچه او هدف خود را رسیدن به «دموکراسی رای‌ها» می داند -که  (اندیویدوئالسیم)  تحقق یافته است- اما به طی فرایند این هدف‌گذاری  تقلیل‌گرایانه نظر می‌افکند و زیربناها و مکانیزم‌های این فراشد در تبیین او در محاق است و همچنین روش دموکراسی سازی ارشادیِ از بالا به پائینی  که شریعتی در امت و امامت پیشنهاد می‌کند نتیجه‌ای عمودی دارد و به دموکراسی نمی‌انجامد. آن هدف درست دموکراسی رای های از منظر شریعتی، از مجرا و مکانیزم دموکراسی شورایی و گفت‌وگویی و سازوکاری افقی قابل تحقق است که شبکه‌ای عظیم از روابط دموکراتیک در همه عرصه‌ها را مد نظر دارد. به نظر می‌رسد روایت غیرتاریخی و برساخت‌شده شریعتی از امامت در امت و امامت در آثار بعدی او تصحیح شده و چنانچه در بالا اشاره شد، او در تز نهایی اش در «عرفان-برابری -آزادی» بر دولت گرایی و تمرکزگرایی و روابط و مناسبات عمودی می‌تازد و می‌توان گفت او خود در این منظرگاه جدید ایده مندرج در «امت و امامت» را منسوخ می‌کند.

شریعتی و فلسفه دولت و سیاست
ایرنا پلاس: شریعتی در این بستر چه کاری انجام می‌دهد؟

در این زمینه باید دو نوع نگاه مطرح شده در امت و امامت را دید که او مطرح کرده است. نگاهی به سیاست وجود دارد که به‌دنبال اداره جامعه است. اداره در چنین وضعیتی معطوف به رفاه و برنامه‌ریزی‌های اقتصادی و… است تا زندگی روزمره مردم در سطح بهتری باشد. مورد دیگر که به‌نوعی باز هم در غرب و یونان ریشه دارد، نوع دیگری از سیاست را مطرح می‌کند که به‌دنبال هدایت جامعه است و عقیده دارد یکی از وظایف حکومت هدایت و کمال جامعه است. در حقیقت منظور تربیت جامعه است. این نگاه زمینه‌ای فلسفی دارد. به‌طور مثال افلاطون اینگونه نگاه می‌کند که مردم باید توسط حکومتی فاضلانه تربیت شوند. فارابی نیز با الهام از افلاطون مساله اینگونه نگاه می‌کند و حکومت افضل و مدینه فاضله را مطرح می‌کند. در فیلسوفان متاخر اسلامی نیز مرحوم «علامه طباطبائی» چنین نگاهی دارد و عقیده دارد جامعه باید تربیت و هدایت شود و نگاهی کمال‌گرایانه دارد. حتی در بین فیلسوفان دوران مدرن غربی نیز به گونه ای دیگر این نگاه دیده می‌شود. هگل نیز به‌نحوی اینگونه نظر می‌دهد و دولت را عالی‌ترین تجلی روح تاریخ می‌داند که به عقیده وی بازهم وظیفه دولت بسط دادن همان عالی‌ترین سمتِ تاریخ است که آزادی می‌داند و گونه‌ای از رسالت اجتماعی و سیاسی غایت‌گرایانه را برای دولت تعریف می‌کند. شریعتی نیز در امت و امامت فلسفه دولت را «پیشبرد ایدئولوژی انقلابی» می‌داند.

شریعتی در امت و امامت نوعی نگاه دولت‌گرا و تمرکزگرا و الیت محور دارد و برعکس اینکه، کلیت آثار شریعتی ضد اتوریته است. شریعتی نگاهی ضد استیلا و ضدسلطه دارد و نگاه او با قدرت‌مداری سر سازگاری ندارد. این مساله را می‌توان در جای جای آثار و پیروان او دید. سوژه‌هایی که شریعتی تولید می‌کند سوژه‌های ناراضی از وضع موجود و غیر مطیع و رام ناشده هستند. البته شریعتی در امت و امامت به‌دنبال نفی دموکراسی نیست و نقاد دموکراسی‌های موجود لیبرالی است و آنها را ناکارآمد می‌داند. شریعتی در اینجا به تعبیری از دکتر احسان شریعتی بر چگونگی رسیدن به دموکراسی تامل کرده‌است و نه نفی آن. یعنی برای شریعتی صورت مساله این است و سخن بر سر این است که گذارهای انقلابی چگونه به نهاد دموکراتیک و وضعیت دموکراتیک با رویکرد برابری خواهانه تبدیل می‌شوند. اساسا «امت و امامت» تاملی در گذار از وضعیت انقلابی به وضعیت دموکراتیک برابری خواهانه  است. چنانچه دیدیم پیشنهاد شریعتی و راهکار کنفرانس باندوگ یعنی دموکراسی ارشادی در آزمون تاریخی شکست خورده‌است. ضمن اینکه «امت و امامت» فقط این نیست و نقدهایی جدی به دموکراسی‌های لیبرال دارد که در حال حاضر  در مورد آنها بحث می شود و آن نقدها بعضا بحث روزاند. در حقیقت شریعتی رویه رای‌سازی را که با قدرت تبلیغات به‌وجود می‌آید و به تعبیری دموکراسی سواره ها را  نقد می‌کند. دموکراسی راسها را هم موجد دموکراسی نمایشی و صوری می‌داند  که اراده عمومی در آن تحقق پیدا نمی‌کند و فقط شکل و صندوق رای  وجود دارد.

البته به نظر می‌رسد حتی در نگاه شریعتی اگر ما بخواهیم در بحث امت و امامت بازاندیشی کنیم و آن را نقد کنیم، باید بگوییم وقتی که به تعبیر آمارتیاسن جامعه توانمندسازی شود و نه تربیت – که راه آن از تمرین دموکراتیک و فرآیندهای دموکراتیک بگذرد – اندیویدوئالسیم تحقق می‌یابد. لذا به نظر می‌رسد جامعه‌ای توانمند شده که جامعه‌سازی آن متاثر از نیازها و ضرورت‌های آن خودجوشی دارد. نهادهای مدنی و دموکراتیک را سامان خواهد داد. وظیفه جامعه‌سازی بر عهده جامعه مدنی و فرآیندهای درونی جوامع است و نه بر عهده حاکمیت. البته ناگفته نماند که شریعتی در «عرفان، برابری و آزادی» از هرگونه سانترالیسم و مرکزگرایی و تمرکزگرایی عبور می‌کند. از این رو اگر مطالعه تطبیقی درباره اندیشه سیاسی شریعتی در دو اثر «امت و امامت» و «عرفان – برابری -آزادی» انجام شود و تفاهم و تفارق این دو گفتار تحلیل محتوا شود. آنگاه متوجه چرخش بنیادی شریعتی در اثر متاخر یعنی «عرفان-برابری -آزادی» به سمت بعثت همگانی و در مداری افقی خواهیم بود که سانترالیزم در آن جایی ندارد.

 

بخش چهارم

بخش چهارم گفت‌وگوی ایرناپلاس با ابوطالب آدینه‌وند در مورد میراث فکری علی شریعتی، به ادامه بازخوانی افکار وی می‌پردازد.

آخرین دستاورد شریعتی
چرا شریعتی دموکراسی لیبرالی را ناکافی و ناکارآمد می‌داند؟

در «امت و امامت» مسئله اصلی شریعتی، نابرابری است. برای او دموکراسی فقط وجه عدالت سیاسی ندارد، بلکه باید پاسخگوی وجه عدالت اقتصادی نیز باشد. اینکه چگونه در وضعیت نابرابری، محرومان و اسیران و بردگان و رنجبران که در انقیاد ائتلافی از زر و زور بودند در گذار انقلابی، از رنج می‌رهند؟ مسئله اصلی در «امت و امامت» این است. از منظرگاه شریعتی در امت و امامت رهبران انقلابی می‌توانند به‌سرعت این رنج‌ها را کاهش دهند. در نتیجه پیشنهاد می‌دهد که «دموکراسی ارشادی» با رهبران انقلابی می‌تواند این کار را به انجام رسانند. شریعتی در امت و امامت در پی تلفیق عدالت (برابری) و دموکراسی انقلابی است. اما این برساخت نظری او برای کاهش نابرابری و برای اینکه برابری را با دموکراسی تلفیق کند، ناموفق است. ولی در «عرفان، برابری و آزادی» امتزاج موفقی از نسبت برابری و آزادی و عرفان مدنی مسئول، برای کاهش رنج‌ها پدید آورده‌ است. آنجا آخرین دستاورد اندیشه سیاسی شریعتی و پاسخ شریعتی به وضعیت دوران خود است. این پاسخ سوسیال دموکراسی اخلاق‌گرایی است که می‌توان گفت روح اصلی عرفان برابری و آزادی شریعتی است.

شریعتی و حکومت دینی
در چنین چارچوبی شریعتی چه نسبتی با حکومت دینی برقرار می‌کند؟

چنانچه در بالا اشاره شد، شریعتی هیچ‌گاه موافق با حکومت مذهبی نبود. شریعتی جزو متفکرانی است که به حاکمیت ارزش‌های انسانی و مذهبی در هستی اجتماعی باور دارد، نه حاکمیتِ احکام و دین دولتی. مثل باوری که به عدالت و انسان‌دوستی و برابری و آزادی و … دارد. ولی تأیید حکومتِ احکام بر جامعه مطلقاً در آثار شریعتی دیده نمی‌شود.

نکته دیگر این است که در رقابت ایدئولوژی‌های دهه ۴۰ و ۵۰ روحانیت نیز توانست برای خود ایدئولوژی دست و پا کند. و حداقلی از سرنخ‌ها و اضلاعی از ایدئولوژی را برای خود دست و پا کرد و این در قامت حزب جمهوری اسلامی در پسا انقلاب تحقق پیدا کرد و تفوق در آن حزب، ذیل روحانیت به مثابه یک نیروی بالا دستی بود که به‌نوعی حاکمیت «فقهی اداری – ایدئولوژیک» حاصل آن شد. شریعتی این نگاه را پیش‌دستانه نقد می‌کند و به چنین نگاهی باور ندارد. در آثار شریعتی برای تولید حکومتی فقیه‌سالار هیچ رد پایی وجود ندارد. ولی در مخالفت آن سخن آشکار فراوان است. بحث‌های بسیار مفصلی در نقد نهاد رسمی دین و محتوای تولید شده توسط نهاد رسمی دین در نظر او وجود دارد. شریعتی گونه‌ای از پروتستانیسم را طرح می‌کند، به‌نوعی که هر شخص خود مسیر رشد و مذهب را خود با تحقیق در علم و زمان و قرآن اکتشاف کند و در حقیقت به خود اجتهادی برسد. شریعتی با فقه ایدئولوژیکی یکدست ساز و یکه سالار، اساساً هیچ نسبتی نداشت.

شریعتی تکثر اجتماعی و قومیتی در ایران چند فرهنگی را نادیده گرفته ‌است؛ البته چنانچه در بالا اشاره شد، ایده امت و امامت برای جامعه چند فرهنگی ایران پاسخگو نیست. یکی از علت‌ها می‌تواند این باشد که شریعتی تکثر اجتماعی و قومیتی در ایران چندفرهنگی را نادیده گرفته ‌است. این ایده در بهترین حالت برای باهمستان و برای جماعتی که همفکر و هم‌نظر هستند، در دوران سنت  کارایی داشته است. چنانچه هگل در کتاب «استقرار شریعت در مذهب مسیح» می‌گوید: آنچه برای پیروان یک گروه مذهبی حتی می‌تواند قانون و فیصله‌بخش باشد، در هستیِ اجتماعیِ متکثر نمی‌تواند فیصله‌بخش باشد. به نظر می‌رسد این ایده برای کشوری چندفرهنگی ایده صوابی نیست و حفره‌های زیادی دارد. ولی شریعتی در آثار بعدی خود این نقص را رفع کرد و با تکامل نظر خود، از آن عبور کرد. فی‌الواقع جزو آثاری است که در حیات شریعتی با ناسخ‌هایی چند، منسوخ شده است.

عبور شریعتی از نگاه سانترالیستی
این تحول به چه شکل نمایانده می‌شود؟

به نظر می‌رسد در اواخر عمر، نقش دولت در تفکر وی کم می‌شود. به‌طوری که گویی نوعی آنارشیسم را تبلیغ می‌کند و از آن تمرکزگرایی سیاسی مندرج در امت و امامت،  به‌طور کامل عبور می‌کند. و اساساً از هرگونه نگاه سانترالیستی عبور می‌کند  و نقدهای زیادی درباره دولت‌گرایی و حذف مردم در حکومت‌های کمونیستی دارد و به‌گونه‌ای از دموکراسی شورایی رادیکال و جمهوری‌گرایی دفاع می‌کند.

نکته دیگر این است که در دوران تکوین دموکراسی، مراحل تمهید و تحکیم و گذار دموکراتیک داریم. اگر نگاه کمال‌گرایانه امثال شریعتی به سیاست و تربیت امت را بتوان با نقد آن به بحث توانمندسازی تحویل نمود، بحث توانمندسازی نیروهای اجتماعی و سیاسی و نهادهای مدنی برای دوران تحکیم دموکراسی می‌تواند مفید باشد. اما این رسالت جامعه مدنی و نهادهای علمی و فرهنگی است نه حاکمیت‌ها.

شریعتی و جامعه امروز
با این تفاسیر امروز شریعتی به چه کار ما می‌آید؟

به نظر من این نکته بسیار مهم است. اما باید دانست جریان روشنفکری مذهبی برخاسته از اندیشه شریعتی و طالقانی و بازرگان در بحران نقش به سر می‌برد و نتوانسته گفتاری در خور ضرورت‌های دورانی برساخت نماید و همچنین در پس مضایق نتوانسته است به بازسازی اجتماعی و سیاسی خود بپردازد، اما هویتی مهم در خاطره جمعی معاصر ایرانیان است و هنوز علائم حیاتی آن در نبض جامعه می‌زند. نحله‌های پس از انقلاب چون نحله کیان نیز اکنون تاریخی شده‌اند و از پویایی پیشین برخوردار نیست  و تأملات تفسیری جدید آن از مقدمات نظری و فلسفه چرخش زبانی برخوردار نیست و همچنین نتوانسته است با  زمینی‌سازی پروژه پیامبری و قرائت نبوی او از جهان،  زمینی بودن دلالت‌های او را نمایان سازد. گویی رویای رسولانه خود متافیزیکی را در یدک دارد که معبرین آن حامل آنند. فی‌الواقع می‌توان گفت این نحله نیز به بحران تداوم پروژه دچار است. البته این نحله پرسش‌های مهمی را پیش روی نواندیشان دینی ایران گشوده است و به دموکراتیزه نمودن خوانش متن و شکستن انحصار تفسیر کمک می‌کند. با اینکه نقطه عزیمت‌ها و خاستگاه و پروژه این دو طیف با هم تفاوت‌های اساسی دارد، گرچه بررسی قرابت و مرافقت آنها بحثی مستقل می‌طلبد.

کدام شریعتی؟ کدام نیاز؟
اما  کدام وجه از فکر و اندیشه شریعتی به کار ما می‌آید. می‌توان به‌طور تیتروار و با تأمل در ضرورت‌های کنونی و همچنین فقدان‌ها و حفره‌ها به سراغ بازخوانی او رفت. شکی نیست که بدون تحلیلی تاریخی از شرایط کنونی و موقف تاریخی‌مان در قاب  دوران، استمداد از میراث شریعتی تمایلی نوستالوژیک است  و سرمدی در انتظارش نیست. واسازی(deconstruction ) شریعتی برای بازسازی(reconstruction ) و الهام گیری از فحوای روایت او ضروری است. یعنی باید به تعبیری «دوری از روایت» از شریعتی را ارائه داد. به قصد اینکه بدانیم او چگونه جامعه و تاریخش را روایت کرد و برساخت او و باز ساخت او بر چه صورت و محتوایی بنا بود و چگونه در روایت او صورت و محتوا به وحدت رسیده بودند. در این دور دائمی است که آنگاه «الگوی متنی» نوینی ظهور می‌کند که مشروعیت دورانی برای گفتار خود می‌سازد.

در دورانی قرار داریم که جهان، شبکه‌ای و افقی شده و امور لوکال بازتاب گلوبال دارند و جهان ایرانی در حال پرتاب‌شدگی همه‌جانبه به میانجی دیجیتالیسم است، اما سوژه پیش‌برنده در ایران امروز در پسِ تداوم ناکامی، مصلوب ناامیدی شده است. گویی آخرالزمان است در برابر این ضد گفتمان به گفتاری نیاز هست که سوژه‌ساز باشد و هنوز به انسان امیدوار. در این زمانه ما به گفتاری سوژه‌ساز، شبیه به گفتار شریعتی نیازمندیم و این هنری در اندیشه شریعتی است.

جوزف کمپل در کتاب «نگاهی به اسطوره» می‌گوید: اسطوره‌ها بازتاب بخشی از امکان‌های معنوی جوامع هستند و با تأمل در آنها می‌توانیم قدرت آنها را به درون خود تسری دهیم. به نظر من شریعتی چنین جایگاهی دارد و بازتاب بخشی از امکان معنوی جامعه ماست. می‌توان با تأمل در راه او ، قدرت شگفت‌انگیز او را به زندگی و جامعه خود منتقل کنیم. به‌ویژه در جامعه‌ای که به‌شدت اتمیزه و ایزوله شده است و همبستگی‌های اجتماعی در آن گسسته شده و به ادبیات دورکیمی فاقد «تراکم اخلاقی» لازم است.

شریعتی و احیای جامعه
یکی از ضرورت‌های کانونی دوران ما احیای جامعه (تعبیری از دکتر کاشی) است که البته باید مقدمات نظری و تمهیداتی معرفتی برای آن مورد تأمل و گفت‌وگو قرار داد. از بازسازی گونه‌ای ناسیونالیسم مدنی تعامل‌گرا که بازتاب روح جمعی ما باشد تا گونه‌ای از الهیات جماعت‌گرایانه و الهیات رهایی‌بخش نیاز داریم که بتواند انگیزه‌بخش و معنابخش انسجام‌های جمعی باشد. اتفاقاً این مفاهیم زمینه و رگه‌ای قدرتمند در اندیشه شریعتی دارد و می‌توان و باید روی شانه‌های او ایستاد.

ما به نقد بنیادگرایی دینی نیاز داریم؛ نگاه دینی که احکام را به جای ارزش‌هایی چون صدق و دوستی و رواداری و مبارزه با ستم و تبعیض نهاد و احکام را بالادستی و عین عدالت تعریف کرد و با قیچی نمودن زمان تاریخی و دلالت‌های آن به تعبیری از عابدالجابری «خوانشی بنیادگرایانه» از میراث دارد. البته جابری به‌درستی خوانش مدرنیست‌ها و لیبرال‌ها از میراث را نیز بنیادگرایانه می‌داند. زیرا در دیالوگ آنها با میراث به جای گفت‌وگوی اکنون خود با گذشته، اکنون اروپای غربی را به گفت‌وگو با گذشته خود می‌برد. البته نا گفته پیداست که جریانات روشنفکری در کشورهای توسعه‌نیافته زیر فشار به روز شدن قرار دارند و این فشار او را در یافتن راه دچار سردرگمی نموده است.

 

بخش پایانی

بخش نهایی گفت‌وگوی تفصیلی ایرناپلاس با ابوطالب آدینه‌وند به پاسخ نسبت به برخی انتقادات وارد بر شریعتی و نقش وی در آینده جامعه می‌پردازد.

شریعتی و بنیادگرایی اسلامی
برخی جریانات فکری در سال‌های اخیر اندیشه شریعتی را بنیادگرایانه خواندند. تحلیل شما ز این موضوع چیست؟

نمی‌توان رد پای بنیادگرایی را برعکس شایعات شبه روشنفکری در اندیشه شریعتی سراغ یافت. بلکه حقیقتاً اندیشه شریعتی و روشنفکران مذهبی تنها بدیل مطرح در برابر بنیادگرایی‌اند و این مرز را باید روشن‌تر و برجسته نمود و چنانچه مهندس بازرگان در مقاله «آیا اسلام یک خط جهانی است؟» به گفت‌وگو و انذار مسلمانان و نیز حاملان و عاملان اسلام فوبیا پرداخت. شریعتی در «تشیع علوی و تشیع صفوی» با روش جامعه‌شناسی تاریخی به نقد حکومت ظواهر و دین دولتی پرداخته است. جامعه ما امروز به آن بلوغ تفکیکِ مشرب‌های دینی رسیده است و می‌داند کدام اسلام‌ها را مطرح و تفکیک کند و نگاه پس‌روانه به اسلام و نگاه پیش‌روانه به اسلام را تشخیص دهد.

تفکر شریعتی در برابر بنیادگرایی بازار
همچنین امروز دورانی است که ما به نقد بنیادگرایی بازار نیاز داریم. در تفکر برابری‌طلبانه شریعتی می‌توان از او مدد گرفت و به درگیری با بنیادگرایی بازار رفت. البته باید از عدالت توزیعی ساده سوسیالیسم کلاسیک فاصله گرفت و در همدلی با گفتار کامیونتاریست از «عدالت پیچیده»(والزر) سخن گفت.

یکی از پروژه‌های اصلی شریعتی در «بازگشت به خویشتن» مطرح است و ما می‌توانیم دوباره به مدد شریعتی در مورد افق و ترازی مسئول‌تر از انسان سخن بگوییم؛ انسانی که اکنون جهان را ابژه کرده و با شکاف بین خود و موضوع شناسایی‌اش بر آن مسخر شده است. مخرب محیط زیست(حقوق بشر نسل‌های آینده) است. در عوض در نگاه الهیاتی، نوح ناجی گونه‌های متکثر حیات بود و از آنجا که زبان دینی استعاریست در این سلوک نوح در قرآن و نیز در سفر آفرینشِ عهد عتیق نقش ناجی تداوم حیات را دارد و می‌توان با توسعه و تکاملی معنایی انسان را مسئول در پروژه نجات جمعی بر مبنای یک همبستگی جمعی تبیین نمود. انسان جهان صنعتی زمین را چه کرده است؟ آیا برای او نیز هستی مقدس است؟ اما در نگاه الهیاتی همه زمین سرزمین طوی است. ما باید شخصیتی (هویت) نوین با امتزاج افق‌های ایرانی و دینی و ملی و مذهبی و جهان جدید برای خود تمهید کنیم. شریعتی به دنبال برساخت انسانی نوین است و در این مورد نگاهی رو به پس ندارد، بلکه نگاه او رو به افق‌های استعلایی است.

پروژه شریعتی بازخوانی سنت بود
باز هم به خوانش انتقادی از سنت نیازمند هستیم. شریعتی در این مورد نیز دست ما را می‌گیرد. وجه اصلی پروژه شریعتی بازخوانی انتقادی سنت بود و همچنین خوانش انتقادی از مدرنیته نیز داشت. با شریعتی می‌توان گونه‌ای از مدرنیته ایرانی را پیش برد – چون شریعتی تحت تأثیر گورویچ هم بود، گورویچ به جامعه‌ها و مدرنیته‌ها باور داشت و نه مدرنیته و جامعه تک الگویی- لذا می‌توان به مدد شریعتی، مدرنیته و توسعه را با اصول جهان‌روا و  مدلی ملی – منطقه‌ای پیش برد.

تفکر شریعتی ایدئولوژی بسته نیست
شریعتی سوژه ناراضی تولید می‌کند. نگاه‌هایی که از زاویه امت و امامت، درصدد سازگار نشان دادن شریعتی با شیوه حکمرانی نظم موجود است و لذا به‌دنبال اخته کردن شریعتی است. شریعتی گفتمان ضد استیلا و ضد سلطه و ضد انقیاد مذهبی دارد و به‌دنبال آزادسازی جامعه از انقیاد مذهبی است.

اگرچه بعد از تحولات سال ۵۴ بخش‌هایی از پیروان روشنفکری دینی و مدرسه روشنفکری مذهبی به طرف جریان‌های سنت‌گرا جذب شدند، یعنی از ترس اپیدمیک شدنِ جذبِ ایدئولوژیِ مارکسیست شدنِ  پس از کودتای درون سازمانی مجاهدین خلق، که بسیاری جذب نیروهای سنتی و بنیادگرا شدند -که مثال روشن آن، بخشی از چپ‌های خط امامی دهه شصت هستند ولی تحت تأثیر آن حادثه به‌طور مشخص از گفتار روشنفکری مذهبی فاصله گرفتند- اما گویی مجدد آن اپیدمی در بین نحله‌ها و طیف‌های سابق و لاحق نواندیشی دینی در جریان است و باد موافق تجربه بزرگ روشنفکران مذهبی در محاق است.

با شریعتی می‌توان به سمت برساخت «ایدئولوژی باز» رفت و چنانچه در بالا نیز اشاره شد، تفکر شریعتی ایدئولوژی بسته نیست. نه آگاهی کاذب مارکسی است و نه گفتار توجیه‌گر قدرت و سلطه که چرا مردم باید از سیستمی اطاعت‌پذیری داشته باشند. ایدئولوژی در نگاه شریعتی اساساً چنین جایگاهی ندارد. بلکه ایدئولوژی نقش همبستگی و انسجام‌بخشی اجتماعی را دارد و در جنبش اجتماعی نقش بسیج‌گر را ایفا می‌کند. ایدئولوژی در نظر شریعتی چنین نقشی دارد. به نظر من منظور شریعتی از ایدئولوژی این بود که ما کجا ایستاده‌ایم؟ هویت ما چیست و چه چیزی به ما معنا می‌دهد؟ مهم‌ترین وجه ایدئولوژی از نظر شریعتی این بود که جهت کار ما چیست. چکیده ایدئولوژی از نظر شریعتی یعنی فلش و جهت. یعنی به ادبیاتی از شریعتی «نه بودن بی‌شکل و نه شکل بودن». آنچه در نقدهای شایگان و سروش آمده ‌است از کنار نظرات شریعتی می‌گذرد و تقاطعی با آن ندارد. اتفاقاً این‌ خود گونه‌ای ایدئولوژیک اندیشیدن است که ایدئولوژی را نفی می‌کند. وگرنه از باب ایدئولوژی‌اندیشی، شریعتی فرزندخوانده مهندس بازرگان است. چرا کسی این نقدها را به مهندس بازرگان نداشت. قبل از شریعتی، بازرگان بود که از بعثت و ایدئولوژی صحبت می‌کرد و می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد. بنابراین نقد ایدئولوژیک شریعتی خود یک ایدئولوژی دست راستی است.

گونه‌ای الهیات نجات و ادبیات رهایی‌بخش در آثار شریعتی دیده می‌شود
نکته مهم دیگر این است که شریعتی حامل گونه‌ای دیگر از فلسفه اخلاق دگرخواهانه است. خیر عمومی را مد نظر دارد و به رنج دیگران توجه می‌کند و به کار کردن برای کاهش آلام دیگران توجه دارد؛ یعنی روشنفکری محصول اجتماع. به نظر من این نگاه و این فلسفه اخلاق که منتج به خیر عمومی می‌شود و دیگر خواهی در آن اهمیت دارد، در فلسفه شریعتی وجود دارد. در این نگاه باید تو جانت را برای دیگری بدهی و گونه‌ای از الهیات نجات و ادبیات رهایی‌بخش در آثار شریعتی دیده می‌شود. این‌گونه از اخلاق که دارای خیر عمومی است می‌تواند امروز به‌عنوان بستری معرفتی برای تقویت شبکه اخلاقی جامعه عمل کند.

نکته آخر اینکه رخداد و پیامدهای رخداد این‌همان نیستند. پس آیا شریعتی هیچ تأثیری بر وضع کنونی ما نداشته است؟ به نظر می‌آید امروز بخشی از کسانی که فکر شریعتی را نمایندگی می‌کنند، بخشی از نیروهای اجتماعی و سیاسی و فکری و فرهنگی در ایران هستند که باز هم گرایش ضد استیلا و گرایش دموکراتیک دارند و به بازسازی و نوسازی فکر شریعتی با قرائت دموکراتیک و مدنی و رهایی‌بخش توجه دارند. این استعداد در تفکر شریعتی وجود دارد و این درک و دریافت حداقلی بنده از اندیشه شریعتی است.

جمهوری خواهی با انقلاب اسلامی در جامعه ایران حک شد 

اگر چه به نظرم انقلاب اسلامی در سال ۵۷ مجموعاً خواست‌ها و آرمان‌های تاریخی‌اش که در امتداد مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت بوده است، تحقق نیافته است و شکاف آرمان‌های آن با واقعیت موجود بسیار زیاد است، اما وجه جمهوری‌خواهانه انقلاب به‌عنوان مطالبه‌ای عمومی، در جامعه ایران حک شده و نازدودنی است. اهمیت و نقش مردم با انقلاب تثبیت شده و زدودنی نیست و اگر نیروهایی در مقابل این بایستند به آینده خود پشت کرده‌اند و فرجام پایداری در انتظار آنها نیست. در جامعه ایران از زمان مشروطه، گفتاری فرهنگی، سیاسی و اجتماعی رشد کرد که حامل مشروطیت بود و قدرت را ملزم به محدود و مشروط بودن می‌دانست. در نهضت ملی شدن نفت، گفتار دموکراتیکی بالا آمد که عملاً و تحققاً سلطنت جایی در آن نداشت و عملاً می‌شد گفت انقلاب در زمان ملی‌شدن صنعت نفت رخ داده بود، ولی پایداری نداشت. پس از آن دوباره گفتاری در ادبیات دهه ۴۰ و ۵۰ و فضای انقلاب پیش آمد که جمهوری‌خواهانه بود و گرنه از کجا جمهوریت به‌مثابه یک خواسته بر سنتی‌ترین نیروهای ایران در انقلاب بهمن تحمیل شد؟  ما چند رگه جمهوری‌خواهانه در تاریخ معاصر خود داریم. از جمهوری شورای جنگل تا رگه‌ای از ادبیات جمهوری‌خواهانه در نظریات سیاسی دکتر فاطمی که به نظر  در انقلاب ۵۷ با نفی سلطنت تبلور یافت. در دوران اخیر ما به باروری و غنای مفاهیم و سازوکارهای جمهوریت برای ورود به مرحله بعد نیاز داریم، هم از منظرگاهی اسلامی و هم در نگاه به تجربه دوران اخیر بشر باید بدان اندیشیده و تمهیدات نظری و عینی آن را فراهم آوریم و جمهوریت در ایران را از انقلاب فراتر ببریم و عملاً تحقق بدهیم. لذا به تلفیقی از عوامل ذهنی و عینی نیاز دارد تا بتوانیم این مرحله تاریخی را به پیش ببریم.



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : ژوئن 18, 2020 469 بازدید       [facebook]