عرفان، آزادی و برابری در آرای برگسون و شریعتی | محمد علی رجایی (روزنامه اعتماد ـ خرداد ۱۳۹۱)
عرفان، آزادی و برابری در آرای برگسون و شریعتی
محمدعلی رجایی
منبع: روزنامه اعتماد
تاریخ: ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
در نظریات مربوط به آزادی، برابری و عرفان شریعتی نوعی شباهت، تاثیر و سابقه با آرای هانری برگسون، فیلسوف رمانتیک و عارفمسلک فرانسوی، دیده میشود که کمتر دیده شده است. برگسون ازجمله نوابغی است که «هیچگاه دلایلی برای عقاید خود ارائه نمیکند، بلکه به جذابیت آنها و سحر بیان خود متکی است. مانند تبلیغگران بر بیان زیبا و متنوع با تکیه بر تمثیل و تشبیه و استعاره، عقاید خود را به خواننده میقبولاند.» (راسل، تاریخ فلسفه، ص1091)
ازنظر برایانمگی: «برگسون فلسفه را همچون شاخهیی از ادبیات و بخشی از فرهنگ ادبی بدون توجه کارشناسانه به علم و منطق و تحلیل رشد داده است.» ویژگیای که نمونههایش در نثر و کلام خطابی (ریتوریک) و شاعرانه شریعتی نیز دیده میشود.
فلسفه پاسخ به کلیترین پرسشهایی است که بشر با آن روبهرو بوده و دانش قطعی درباره آنها میسر نشده است. البته با تکیه برعقل بشری و نه تکیه بر دلایل نقلی، خواه این دلایل نقلی از سنت باشند یا وحی، مکاشفه و شهود که فلسفه نیست، الهیات است. شریعتی مانند برگسون به جای تکیه بر عقل بر سنت تاریخی، شهود و عشق عرفانی تکیه میکند. برگسون بیشترین تاثیر را در فلسفه قرن بیستم فرانسه و بر فیلسوفانی مانند امانوئل مونیه، گابریل مارسل، سارتر و همچنین لویی ماسینیون و ژاک برک که اساتید فانون، امهسزر، بِنبِلا دکتر شریعتی و… بودند، داشته است. شریعتی هم بیشترین تاثیر را بر نظر و عمل نسل انقلاب داشت.
برگسون ازابتدا در ایران شناختهشده بود. او در کتاب «عرفان و اصول مادی» دکتر آرانی، به طور جدی و مفصل نقد و بررسی شده است. آرانی مینویسد: «دوره شروع بحرانها و بیکاریهاست… سرمایه تجاری و صنعتی… باز با یک راه بنبست مواجه شده… چون دوره یاس است. باید عقاید عرفان شیوع داشته باشد. ولی درعین حال باید لباس[نو] دربرگیرد، یکچنین دورهیی امثال فلاماریون و برگسون را لازم دارد.» (عرفان و اصول مادی، ص44) محمدعلی فروغی هم در«سیرحکمت دراروپا» بحث مفصلی در معرفی برگسون دارد. برگسون مورد توجه نخشب و شریعتی و سایر اندیشمندان مسلمان نیز بوده است. در«اصول فلسفه و روش رئالیسم» نیز مورد بحث قرارگرفته است.
عرفان برگسون، عزلتگزین و غیراجتماعی نیست بلکه پر از عشق و شور است. با این عشق باید شریعت و انسانیت و جامعه خدایی ایجاد کرد. برگسون پیرو ارادهگرایی و معرفت بیواسطه مبتنی بر شهود است. او معتقد است: «در تاریخ هیچ مانعی نیست که با اراده از میان نرود. میگوید: «سرمایهداری، صنعت و ماشینیزم تجمل را زیاد و فاصله کار و سرمایه را بیشتر کرده است. اگر بشر بخواهد… بالاتر بیاید و بخواهد از ماده مجرد شود، باید پا روی آن [دنیا و ماده] بگذارد.» انتقاد او به سرمایهداری بیشتراخلاقی است. طنین این عرفان، ارادهگرایی و سوسیالیسم اخلاقی در کلام نخشب و شریعتی آشناست.
یکی از دغدغههای برگسون آزادی اراده و عمل انسان است. البته این آزادی اراده و عمل، با آزادی اجتماعی و دموکراسی مدرن متفاوت است. او مینویسد: «موجود زنده مرکز عمل است و نماینده مقدار معینی امکان است که وارد جهان میشود، یعنی کمیت معینی از عمل ممکن.» (راسل، پیشین، ص1090) برهمین اساس او دو «خود» مجزا را در وجود انسان تعریف میکند. یکی از آنها از استمرار محض و شهود وی سرچشمه گرفته و اصالت و آزادی با این «خود» است درحالی که «خود» دیگر بازنمود اجتماعی آن است. اعمالی که از خود اجتماعی سر میزند معمولا بر اثر جبر محیط و اجتماع است و نمیتوان نام آزادی را بر آن نهاد، اما اعمالی که از خود واقعی (درونی و شهودی) سرچشمه میگیرند آزادانه هستند. متاسفانه اکثر اعمال انسانها از روی جبر جامعه و محیط و عقلانیت اجتماعی است و لذا انسانها از آزادی خود بسیاردورهستند.
برگسون درکتاب «دو سرچشمه اخلاق و دین»که به بحث درباره دین و اخلاق میپردازد، به دونوع اخلاق و دین 1- اخلاق بسته و دین ایستا و سکونی یا طبیعی و 2-اخلاق باز و دین پویا (دینامیک) وحرکتی قائل است. اولی دینی است که از روی غریزه ایجاد میشود و تنها پاسخ به ترسی است که انسانها درطول تاریخ از حوادث قهریه طبیعت داشتهاند و در جوامع بسته رخ مینماید و مایه پرستش اشیا و… استقرار آداب و مناسک و دعا و نماز و قربانی و نذورات و مانند آن میشود.» (سیر حکمت، ص 319) در مقابل در جوامع باز دین پویا و خدایی وجود دارد که مبتنی بر عشق الهی و شهود عرفانی است که از یک خالق مطلق وجود دارد. این نوع دینداری از روی ترس و غریزه نیست. برگسون دین طبیعی را ناشی از عقلگرایی صرف و زندگی اجتماعی میداند ولی دین واقعی را دین محض و فراتر از عقل میداند. از نظر برگسون دین پویا عرفانی است. وبه این سبب که همیشه خلاق است نمیتواند وابسته به هیچ مجموعه خاص و سازمان دادهشدهیی از آموزهها و اعتقادات باشد. ولی دین با آموزهها و اعتقادات سازماندادهشده و صلب همواره ایستا است. تقسیمبندیای که دقیقا در نظریات شریعتی دیده میشود.
نظریات برگسون با عرفان اومانیستی و مردمگرای شریعتی و مسلمانان عدالتخواه نزدیک است. «برای گسستن از دین ایستا و پیوستن به دین پویا به قهرمانان و چهرههای فرهمند (چون مسیح یا محمد) نیاز داریم که برای آزادسازی ما از پیوندهای جماعت، قدرتی عاطفی بر ما اعمال کنند.» (ا. ماتیوز، ص55) ژرژسورل نیز پیرو برگسون، تاریخ را تکرار پیوسته «اسطورهها» و دارای اهمیت اخلاقی شایسته احترامی همچنین موتور حرکت تاریخ میداند. شریعتی نیز قهرمانان، اسطورهها و چهرههای فرهمند: فاطمه، زینب، حسین، ابوذر و سلمان را که میتوانند، در میان مردم ما حیات، حرکت و تپش ایجاد کنند، یا عارفانی مانند حلاج و عینالقضات را برجسته میکند. در سنت فلسفی بعد از دکارت برتفکیک و فاصله بین ابژه و سوژه تاکید و تکیه شد. ولی برگسون و به دنبال او، هانریکربن سعی میکنند، از طریق آرای عرفانی و شهود با نفی زمان فیزیکی که زمانی خطی است و امکان بازگشت درآن وجود ندارد و جایگزینی آن با زمان انفسی و درونی که در آن بازگشت بهگذشته، امکانپذیراست، این فاصله را پر کنند. علیت در این دستگاه فکری نه مانند هیوم مورد سوال قرار میگیرد، بلکه اشراقی و عرفانی رد میشود. عارفان نیز با شهود و مکاشفه در جایگاهی قرار میگیرند که پا بر علیت و ضرورتهای جهان مادی میگذارند. برگسون میگفت: «ذهن میتواند الزامات مادی را تا حدودی ندیده بگیرد و بر اساس اندیشه و اراده خود عمل کند.» (پیمان، خداپرستان…، ص22) شریعتی نیز میگوید: آگاهی در انسان ارادهیی پدید میآورد که به وی آزادی میبخشد و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم وگریز از زنجیره علیت.» برگسون همچون عرفا به تکامل و تحول خلاق باور داشت. برگسون درکتاب «تحول خلاق» مینویسد: «عالم یکباره آفریده نشده است، بلکه در حال خلق شدن مداوم است.» این نظریه عینا به «خلق مداوم» و حرکت جوهری در فلسفه ملاصدرا شبیه است. این تحول و تکاملی که در آثار مولانا، سهروردی و ملاصدرا دیده میشود، تکامل علمی داروینی نیست، بلکه تکامل جوهری، اشتدادی و استکمالی است. برگسون هم با برداشتی غایتشناسانه، مسیر تکامل انواع و بقای انسب داروین را نارسا میدانست و نمیپذیرفت. برگسون حرکتی پیوسته را در تاریخ و بین تمدنهای مختلف نیز میبیند. بسیاری از متفکران ایرانی به خاطر این شباهتها شیفته او شده و به مطالعه و تعمق بیشتر در آثار او یا ملاصدرا پرداختهاند. برگسون با نقد پوزیتیویسم علمی- منطقی، نظریه اینهمانی هستی، با سیر زمان که در درون و از طریق درونبینی و شهود تجربه میشود، با نفس زندگی و نیروی حیات، شبیه اینهمانی هستی و زمان هایدگر را مطرح میکند. فلسفه برگسون طغیانی بود، علیه کل سنت فلسفی غرب، که از لحاظ فلسفی مهم است و در نهایت بهاندیشه هایدگر و تاثیر فلسفه آلمانی در فرانسه انجامید. برگسون اغلب به یافتههای علمی به ویژه زیستشناسی استناد میکند. اما علم مورد نظرش بیشتر شهود بر امر مطلق، درونی، انضمامی و بیاننشدنی است و بر دانش تحلیلی و تفکر بیرونی، انتزاعی و مفهومی مبتنی نیست. او میگوید: «گرچه علم مطالب مفیدی در باب عالم طبیعی به دست میدهد، اما علم جدید راه درست زیستن را بهانسان نشان نمیدهد… علم و ادراکات حسی از ارائه حقیقت جهان معذورند… از راه مشاهده و تجربه مستقیم شهودی، حقایق به دست میآیند… جهت حرکت فلسفه و اندیشه به سوی عرفان و معنویت است. حقیقت ساخت ثابتی ندارد، ذاتا متغیر است و عقل از شناخت آن عاجز است.» برگسون از یافتههای علمی چون ابزاری در دفاع و توجیه نظریاتش استفاده میکند.
برگسون درکتاب «دوسرچشمه اخلاق و دین» درباره شکل عدالت و مضمون عدالت میگوید: «پیشرفتی درحوزه عدالت به وجود آمده که ماده عدالت را به معنای جایگزینی جمهوری جهانشمول بهجای هر جمهوری دیگری میداند که در مرزهای شهر متوقف شده که به انسانهای آزاد درون آن محدود میکند.» از نظراو، این باز بودن مفهوم جمهوری جهانی، به دلیل عرفان مسیحی امکانپذیراست. – چیزی شبیه حکومت جهانی کلیسا- آنچه درعرفان مسیحی مورد توجه برگسون است، «عرفان معطوف بهکنش است و نه تحمل. عارف مسیحی بهطرف خدا میرود تا بهسمت انسانها برگردد.» ولی او فراموش میکند، کنش عرفا و قدیسان و فرقههای راهبان مسیحی بیشتر حربهیی درخدمت کلیسا و دین رسمی بوده است.
عرفان، به ویژه در ایران آموزشی چندسویه و متناقض است. هم سویههای شامل تساهل و تسامح، انساندوستی و مردمگرایی، دوری از سختگیری و تعصب و همسویههای مردمگریز، انحطاطی، خرافی و ارتجاعی تا فلسفی، ادبی، رندانه و انقلابی آن حضور داشته است. در ایران بیشتر حربه و ایدئولوژی مخالفان در برابر ستم دولتی بوده است. ولی عرفان فلسفی- وجودی هیرارشیک (ذومراتب) در زمان صفویه با ترکیب دین، فلسفه و عرفان، ساختاری منسجم و مسلط یافت و تمام ساختارهای فرهنگی ما را چنان تحت تاثیر قرارداد، که عنان را به هر مبارز نورسیده یا نوآوری نمیدهد.
دکتر شریعتی فیلسوفان را قبول ندارد، حتی ضد تفکر فلسفی است، بیشتر موارد دقت نظر علمی و فلسفی در رویکرد به موضوع ندارد. روشنفکری مبارز است که مانند بسیاری از روشنفکران بیشتر استدلالهایش بر قیاسخطابی یا تمثیلی (آنتیمم یا پارادایم) استوار است. او از زمینه تاریخی-اجتماعی عرفانپرور، اخباری، تفکیکی و ضدفلسفه خراسان برخاسته است. عدالتگرا، ملی و مردمی است. در روند مبارزه اجتماعی باکسب دانش و تجربه به نوعی آرمانگرایی سوسیالیستی میرسد، که با سوسیالیسم علمی منطبق نیست. او سعی در رشد و اصلاح دارد، ولی ساختارهای عقلانی- منطقی سنتی کمکپذیر نیستند. پیشنهادهایش مانند جایگزینی «علم و زمان» جای عقل و اجماع که هنوز هم جا نیفتاده و مغضوبند، درست و مفید نبود و مورد توجه قرارنگرفت. شریعتی آرمانگراتر و مردمیتر از برگسون، معتقد به «دو نوع اسلام متفاوت، یکی آرمانی- انقلابی برای تحول و حرکت اجتماعی و دیگری آموزشی- مدرسی فلاسفه و فقهاست. اسلام آزادی، آگاهی و حرکت ابوذر و قهرمانان و اسلام اسارت و خواب و سکون بوعلیسینا [فیلسوف عقلگرا]، مجتهدین و علمای دین است.» این نوع تقسیم و مخالفت با گرایش عقلگرا و اصولی، اعتراضی بود رمانتیک با تکیه بر عدالتخواهی و آرمانگرایی، که بیشتر توجه به عقلگرایی بود تاسنتگرایی، عقلگراییای که خود در فشار شیوههای قیاسی، برگشتگرا، اشراقی- عرفانی و اخباری بود. به ویژه زمانیکه به قول مطهری: «اخباریگری خودرا در ساختار فقهی بازتولید کرده و فقه را با مشکلات روشی و تئوریک مواجه کرده است.» (مهرنامه13ص77)
این گرایش با مجاز شناختن برداشت شخصی و شهودی متون دینی، عدم پیروی از روش وساختار منسجم فلسفی-عقلانی، زمینهساز تعبیر و تفسیرهای متفاوت و متعارض شد. شریعتی که «تنها فضیلت انسان بر دیگر موجودات عالم را اراده او» میداند. با ترویج ارادهگرایی خواسته و ناخواسته راه گرایشهای احساسی، رمانتیک انقلابی و خردگریز را در عمل و نظر باز کرد. روشنفکران لیبرال، نولیبرال یا وابسته به نظام قبلی یا سنتگرایان و قشریون اشکالات یا اشتباهاتش را در جهت تخفیف و نفی او برجسته و عمده میکنند. در حالی که اشتباهات او بیشتر ناشی از محدودیت فرصتها، ظرفیت، امکانات و تاریخی هستند تا شخصی. مبارزه پیگیر، جان بر کف و تراژیک او با استبداد دولتی، انجماد سنتی و تعصب دینی و نوآوریهایش در گشودن راه جوانان، روشنفکران دینی و گرایشهای نو موفق بود.
دانلود صفحات ۸ و ۹ روزنامه اعتماد (۲۸ خرداد ۱۳۹۱)