«رسانهای شدن شریعتی» و «شریعتی رسانهای شده» | هادی خانیکی (روزنامه شرق ـ خرداد ۱۳۹۱)
«رسانهای شدن شریعتی» و «شریعتی رسانهای شده»
هادی خانیکی
منبع: روزنامه شرق
تاریخ:۳۰ خرداد ۱۳۹۱
-هر سال وقتی خرداد به آخر میرسد، «رسانهای شدن شریعتی» آغاز میشود و این رسانهای شدن گشودگیها و ناگشودگیهای ویژهای را به دنبال دارد. گشودگیهایش از این دست است که بالاخره 35 سال آزگار از شریعتی سخن به میان میآید، موضوعیت مییابد، طرح و نقد میشود و بر سر او یا موضوعهای مهم و اساسی از نظر او گفتوگوهایی شکل میگیرد و جامعه پس از شریعتی هم به گونهای در پی شریعتی و دغدغههایش میرود اما این گشودگی همه رهاوردهای رسانهای شدن شریعتی نیست.
«شریعتی رسانهای شده» با محدودیتهایی هم روبهرواست که از قدرت رسانه و نسبت آن با قدرت متاثر است. پیر بوردیو جامعهشناس برجسته فرانسوی که دیدگاهی انتقادی به رسانهها دارد از مفهومی به عنوان «روشنفکران رسانهای» برای نشان دادن این وجه تحدیدآمیز رسانهای شدن مقولههای اساسی یاد میکند. به نظر او مساله این محدودیت از آنجا آغاز میشود که رسانهها مجبور میشوند «دایما تقدیرهای مقطعی خود را تجدید کنند» و در نتیجه به جایی میرسند که «زندگی روشنفکری را روی الگوی مدهای روز ببینند»، به این ترتیب تصویر «روشنفکر رسانهای شده» از نظر بوردیو تصویری است که براساس الگوهای «شیک و غیرشیک»، «جدید و از مد افتاده» به جای الگوهای «درست و نادرست» و «اصیل و مبتذل» بازنمایی میشود. در چنین رویکردی پرداختن به هر امر معرفتی، اجتماعی و سیاسی تابع مد بودن یا نبودن آن در حوزه رسانه و سیاست است و به همان سادگی که مد در سبک زندگی نقش دارد، ممکن است به مد در عالم ژورنالیسم هم گرفتار شد، در این صورت به تعبیر بوردیو «میتوان تنها به گفتن اینکه این تز دیگر از مد افتاده یعنی دیگر گفتن آن شیک نیست بسنده کرد… و میتوان حتی محکوم کردن زیباشناسانه- مدمدارانه را با محکومیتی اخلاقی- سیاسی نیز همراه کرد.»، «شریعتی رسانهای شده» در این 35 سال از هر دو وجه زیبا و نازیبای رسانهای شدن برخوردار بوده است. آنجا که فهم شریعتی و ارایه تصویر روزآمد او از سر پایبندی اخلاقی، پایمردی سیاسی، توانمندی معرفتی و آگاهی انتقادی صورت گرفته است، رسانهها در کم کردن شکافهای میان نسلهای قدیم و جدید و نخبگان و جامعه گامهای بزرگ و درخور برداشتهاند، اما آنجا که رسانهها از هر منظری قدرتمدار یا قدرتگریز و روشنفکرانه یا سیاستمدارانه بر پایه مد پا به میدان نهادهاند، کمکی جز به ابتذال اندیشه نکردهاند.
– البته با گسترش دامنه رسانهها، «رسانهای شدن شریعتی» محدود به رسانههای جریان اصلی یعنی مطبوعات و رادیو و تلویزیون نمانده است؛ فضای مجازی، شبکههای اجتماعی و پیامکها نیز میدان مهمی برای فهم مقوله «رسانهای شدن شریعتی» هستند. پای شریعتی را بر سر هر خوب و بد میدان سیاست یا حتی هر سبکی از زندگی به میان آوردن و جملهای از او برگزیدن یا به او منتسب کردن، جلوههایی از «رسانهای شدن شریعتی» در فضای شبکهای امروز است. پیش از این به خوبی خانم دکتر سوسن شریعتی به تحلیل فرهنگی و اجتماعی پیامکهایی پرداخت که بعضا نسبتی هم با گفتهها و نوشتههای او نداشت و به درستی همین پدیده را دال بر موضوعیت یافتن شریعتی و نگرش جامعه به او دانست.
در واقع نحوه انعکاس شریعتی در شبکههای اجتماعی خود حاکی از خوانش اندیشه او در بخشهایی از جامعه است، چنانکه در تحلیل محتوای طنزها و حتی هزلهایی نیز که از این زاویه درباره او منتشر میشود، باید نشانههای «کارناوالی شدن» فرهنگ را به گونهای که میخائیل باختین به آن میپردازد دید. به نظر باختین در این وجه ارتباطی و فرهنگی؛ شوخی، اغراق و گزافگویی و طرح مسایلی که نهتنها در فضاهای رسمی بلکه حتی در عالم آکادمیک ممنوع و نامرسوم است، معمولی است و استفاده از زبان و رفتار مسخره و غیررسمی محوریت دارد. به این اعتبار، برخورد کارناوالی، خود یک پدیده اجتماعی است که تمایل به گشودن انسدادهای گفتمانی دارد. در چنین موقعیتی به تعبیر او «ژانر ژورنالیستی هم ریشهها و شاخههای قوی کارناوالی پیدا میکند.»
– با چنین واقعیتهایی 35 سال پس از شریعتی چگونه جامعه میتواند از «رسانهای شدن شریعتی» بهره بهتر برده یا حداقل کمتر زیان بیند. به نظر میرسد این فرآیند پیدا کردن نسبت میان متنی به نام شریعتی و گفتمان او با فضای رسانهای اهمیت ویژهای داشته باشد. شریعتی نهتنها در جامعه ما بلکه در جهان پیرامون ما به گفتمانی تبدیل شده است که چه بخواهیم و چه نخواهیم نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. گفتمانها را با دستور نمیسازند و با آرزو نمیتوانند جمع کنند؛ گفتمانها ساخته میشوند و حیات دارند. گفتمان را نباید با متن اشتباه گرفت. گفتمان مجموعه عناصر، لوازم و شرایطی است که چنانچه گرد هم آیند متن را به وجود میآورند، بنابراین متن، حاصل و نتیجه گفتمان است. به سخن دیگر گفتمان فرآیند، و متن فرآورده آن است، گفتمان پویا، و متن ایستاست.
واقعیت این است که پدیدهای بهنام «گفتمان شریعتی» در فرهنگ ما هنوز حضور دارد که متن، زبان و سخن او به صورت مکتوب و نامکتوب، جدی و شوخی بخشی از آن میشود. به این اعتبار گفتمان شریعتی رویدادی ارتباطی نیز هست و باید علاوه بر توجه به صورت زبانی و اطلاعاتی آن این دسته از مسایل را نیز شناخت که چه کسی، چرا و در چه زمانی از آن «صورت زبانی» بهره گرفته است. گفتمان شریعتی با واحدی بزرگتر از جملات او سروکار دارد. گفتمان شریعتی را بیتوجه به زمینه آن، زمانه او و گفتمانهای رقیبش نمیتوان شناخت و به درستی رسانهای کرد.
-در شناخت واقعیتر شریعتی و گفتمان او آنچه راهگشاست، فهم جایگاهی است که شریعتی در آن ایستاد و از آنجا سخن گفت. من سال پیش در صحبتی که پیرامون «شریعتی و علوم انسانی» در بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی داشتم از این جایگاه به عنوان در «مرز بودگی» و به تعبیر فوکوییاش هتروپیا یا «درهمستان» نام بردم. درهمستان یا هتروپیا از نظر فوکو مکانهایی واقعی هستند که فضاهای آرمانی و اتوپیایی را که مکان واقعی ندارند، بازتاب میدهند. «درهمستان» دگرمکانی است که با مکانهای دیگر هم مشترکات دارد و هم وجوه تمایز؛ حسینیه ارشاد که مکان شکلگیری گفتمان شریعتی است، مکانی از این دست بود، با مسجد، با دانشگاه، با پاتوقها و محافل روشنفکری، با مکانهای رسمی قدرت و با فضاهای رایج انقلابی در یک زمان هم وجوه اشتراک داشت و هم وجوه افتراق. از این رو در قیاس با فضاهای بسته و حصارمند فهم در ایران، «درهمستان» شریعتی افقی باز بود و با همه افقهای باز نسبت داشت. فضایی که شریعتی در آن میاندیشید و سخن میگفت، هیچ یک از فضاهای نمادین «دانشمندان»، «روشنفکران» و «سیاستورزان» نبود در حالی که راهی به همه آنها هم داشت. به این معنا اندیشه و آگاهی متولد شده توسط شریعتی، آگاهی و اندیشهای بود که وجه غالب آن گفتوگو، نقدکنندگی و نقدشوندگی بود و همین مایه دوام و بقای آن گفتمان در فرازها و فرودهای ایام شد.
– برای رسانهای شدن این گفتمان و کمکردن فاصله میان «شریعتی رسانهای شده» با «شریعتی واقعی» شاید درستتر این باشد که از فرصتهای رسانهای استفادهای واقعیتر برده شود. شریعتی هم مثل میراثهای فرهنگی دیگر نه باید و نه میتواند در تاریخ منجمد شود. شریعتی و گفتمان او را باید بهروز خواند و در روز از آن سخن گفت و این کار نسلی است که پس از شریعتی آمده و انصافا درباره او کارهای کارستانی نیز کرده است. ضرورت انجام این مهم را باید جدی گرفت و فرصتهای رسانهای را در این باب باید بیشتر به جوانهای محقق، اخلاقمدار و دور از جوزدگیهای رایج سپرد. به این اعتبار بازخوانی شریعتی و فهم گفتمان او از سوی نسل جوانی که جامعه و جهان امروز را میشناسد، بازتاب مناسب این خوانش و فهم خردورزانه و اخلاقی در رسانهها، مسالهای است واقعی، حتی مطلوب و بهتر آنکه پیشاهنگان و ثابتقدمان این راه هم این گفته «امید» را بپذیرند:
رسیدهایم من و نوبتم به آخر خط
نگاه دار جوانها بگو سوار شوند
دریافت فایل پیدیاف مقاله: