شریعتی و ضرورت تحول یا (اندیشه تغییر اجتماعی) | تقی رحمانی (مجموعه مقالات همایش «بازشناسی اندیشههای دکتر علی شریعتی» ـ ۱۳۷۹)
شریعتی و ضرورت تحول یا (اندیشه تغییر اجتماعی)
تقی رحمانی
منبع: مجموعه مقالات همایش بازشناسی اندیشههای دکتر علی شریعتی
تاریخ: ۱۳۷۹
رؤیا و آرمان انسانی که در تغییر و شدن دائم، تاریخ را عبارت از «شدن انسان» البته شدن، نه به مفهوم بودن یکسان و همیشگی انسان و جامعه تعریف میکند، بیگمان چنین اندیشمندی که نگاه معطوف به تغییرات اجتماعی دارد نمیتواند مکان و نقطه مانایی را در مسیر حرکت و شدن تصور کند و توجه به جدیّت یا قصد تحول و تغییر، بزرگترین ویژگی اندیشهگی و عمل چنین انسانی است.
رسم بر این است که اندیشهسازان عمیق که دغدغه اجتماعی برا ی بهبود شرایط را دارند، برای پیریزی هر نظام اندیشهگی معطوف به تغییر و عمل از مقوله شناخت و جهانبینی شروع میکنند، چرا که در این شناخت سودای هماوایی انسان با نظام هستی دارند.
در شاکله تفکر کسی که هستی عبارت از شدن است و تحول و شدن ویژگی دیرینه آن است، آدمی نیز با ویژگی خود، در حال شدن است و جامعه به عنوان مجموعهای از انسانها که متأثر از افراد آن اما دارای ویژگیهای خاص نهاد جمعی میباشد نیز در حال شدن است.
با این حال هر اندیشمندی در این «شدن» و «شدهگی» دلبرده مقصود و هدفی است که انسانها را به سوی آن دعوت میکند و یا ادعای آن دارد که مسیر را به درستی تشخیص میدهد و آدمیان را به سوی مسیر درست خویش برای تغییر میخواند.
با این وصف ماهیت تحول معطوف به تغییر، در ساحت کلان خود، فعل «شدن» را درتمام موارد و ابعاد آن صرف میکند، منتها هر اندیشهای که فقط «لات» و «مات» نمیبافد و در مرحله نفی همیشگی نیست و به اثبات و ضرورت شدن مرحلهای نیز میاندیشد؛ چرا که این دو مرحله در عین نیاز رابطه منطقی و اصولی با یکدیگر دارای تفاوتهای گوناگون هستند، چرا که در ساخت کلان «اندیشه تحول» تغییر اصلی پایدار است و آدمی نقاد همیشگی قدرت، ثروت و دانایی است و آن را در قالب زور و زر و تزویر ارزیابی میکند و همواره تمایل و میل آن دارد که ابعاد «مانا» و «بازدارنده» هر سیستم را که به عللی نظم به خود پذیرفته و تبدیل به نظم حاکم در میان جامعه یا عدهای از افراد و نهادهای آن شده است را به نقد بکشد، اگرچه هر نقدی به مفهوم آوردن آیین یا مکتب جدید نیست، با این حال این نقد در حقیقت سیستم و نهاد مسلط یا نهادینه شده و یا اندیشه مورد قبول قرار گرفته را به چالش تئوریک میکشد.
د رچنین حالتی آدمی نقاد همیشگی «قدرت» است این قدرت را حتی در زمان روزمرهی انسانها در رابطه با یکدیگر ردیابی میکند. حال اگر این نقاد در عرصه هستیشناسی یا هستیبینی خود نگاه معطوف به تغییر داشته باشد از هماهنگی در میل به تغییر انسان و طبیعت پرده برمیدارد اگرچه واژه تغییر و شدن به مفهوم تکامل خطی نبوده و نیست. چرا که مفهوم تکامل خطی و یکسویه در مورد هستی و جوامع انسانی نگاه سادهسازانه و تقلیلگرا میباشد.
با این حال، نگاه سلبی به قدرت در نظام اندیشهگی اندیشمندان، گاه در مرحله نفی کامل میماند؛ اما در باور اندیشمندی که میل به تغییر اجتماعی و انسانی را به قصد رهایی انسان و جوامع در نظر دارد، نگاه آرمانی و مثبت نیز جایگاه خود را دارد. نفی بیاثبات میتواند ضرورت تغییر را منتفی سازد؛ چرا که معدود انسانهایی که در اوج قله تفکر یا ویژگی خاص قرار دارند تحول و شدن را بدون چشماندازی از باور یا دیدگاههای اثباتی باور یا تحمل خواهند کرد. با این حال نفی بیاثبات در عرصه محدودی از اندیشمندان جریان دارد، اما در میان آدمیان چنین اندیشهای بیشتر چاشنی انتقادی به وضع موجود یا عقاید مطرح شده در جامعه است که همواره نفیکننده دارد و ناگزیر آدمیان جنبه اثباتی برای نقد وضع موجود را در اندیشههای دیگر متفکران میجویند.
با این حال هر نظام اندیشهگی در وجه اثباتی دارای دو ویژگی نگاه آرمانی و کلاننگر و دوم، ویژگی مرحله و مدلساز و الگوساز میباشد که بیگمان رابطهای میان این دو برقرار میشود که نحوه تنظیم این دو نگاه (کلاننگر ـ مرحلهای)، ویژگی اثباتی هر اندیشهای را در جامعه نشان میدهد که اگر دومی بر اولی حاکم شده باشد، اندیشه وارد مرحله ماندگاری و ایستایی شده است و اگر دومی بر اولی حاکم شود نشان از مرحله عدم ثبات و نهادینه نو … اندیشه میباشد و اگر میان دو نگاه تعامل انتقادی باشد نشان از ثبات خلاق اندیشه در مرحله تئوری و عمل در جامعه دارد.
از همین روی نظام اندیشهگی که در ساخت کلان در پی ارائه آرمان به مفهوم چراغ راه نه مکانی برای رسیدن به مقصود است در حقیقت با ارائه نگاه کلان آرمانی مانند عرفان ـ برابری، آزادی در پی آن است که قطار در حال حرکت جوامع و اندیشه در حال شدن انسانها را، به سوی سرزمین ناپیدای آزادی و عدالت رهنمون کند که در این مسیر پر فراز و نشیب آرمانها همچون فانوس دریایی در اقیانوس پر اضطراب زندگی انسانها، رخ مینمایند و مسیر و راه روشن میکنند تا حرکت ادامه یابد. در جهت چنین باوری است که ارائه دیدگاه کلاننگر آرمانی همانند آرمانهایی مانند عرفان، آزادی و برابری نمایان و توجیه میشود و در ادامه این تعاریف آرمانی است که الگوهای اسطورهای برای الهامبخشی به زندگی و اندیشه انسانها ارائه میگردد.
با این حال تغییر در حال «شدن»ای در زمان حال جریان دارد و هر جریان فکریی که سودای تحقق یافتن در شرایط عینی را دارد به نگاه مرحلهای یا ممکن توجه دارد؛ به عبارتی بینش تحولطلب در این مرحله است که ناگزیر است در رابطه با دیدگاه کلان سلبی و اثباتی خود، در وهله اول به نقد وضع موجود بپردازد. برای انجام نقد وضع موجود و قدرت مسلط، که لازمه حرکت هر اندیشه یا ایدئولوژی خلاق است، نگاه سلبی کلاننگر به عنوان راهنمایی الهامبخش، مؤثر واقع میشود؛ چرا که در نگاه سلبی کلان نگر نحوه ترسیم پیدایش ظلم و ستم که ریشه طبقاتی – اجتماعی، اجتماعی – فردی،… دارد بسیار مهم است و اندیشمند با نظام اندیشهگی در پرتو نگاهی است که به نقد قدرت مسلط و شرایط موجود میپردازد و با عطف به زاویه دید کلان سلبی خود مانند «زر و زور و تزویر» که شکل منفی دانایی، ثروت و قدرت است به بررسی علل پیدایش قدرت مسلط موجود و بررسی ضعفهای آن میپردازد.
در ادامه نقد وضع موجود و قدرت مسلط است که اندیشه نقاد در قالب یک اطلاحگر عمیق وارد شده و در پرتو نگاه کلان مثبت خویش به ارائه طریق صحیح میپردازد؛ با این حال در نظام اندیشهگی کلان که دارای آرمانی و الهامبخش است، نقد وضع موجود معنی مییابد. اما نقد در پی اثبات است و اثبات نیز احتیاج به اندیشه مرحلهای و مشکلگشا در رابطه با وضع موجود دارد که این ویژگی اثباتی نیاز به تئوری نقد وضع موجود و تئوری مرحلهای اندیشه ساز برای ارائه مدل و الگو تحققی در جامعه دارد و در جهت چنین باور اخلاقی است که منظومه تفکر یک اندیشمند در سه عرصه: ۱- نگاه کلاننگر و آرمانی؛ ۲- نقد وضع موجود؛ ۳- ارائه طریق مرحلهای برای تحول بهینه اوضاع؛ شکل میگیرد که برخی اندیشههای دوران ساز با نگاه عمیق به دنبال رابطه تناقض آمیز نهضت و نظام بودهاند و بیم آن را داشتهاند که توقفگاه در مسیر تبدیل به مقصد نهایی شود و یا این که جریان تفکر ناتوان در بخش ارائه مدل شود، در چالش این «بیم و امید» و «خوف و رجا» است که برخی اندیشمندان به مسأله «نقد و نقد» در عرصه اندیشه و نظریه «انقلاب در انقلاب» یا اصلاحات در انقلاب یا اصلاحات در اصلاحات رسیدهاند این متفکران نظریههای مزبور را در عرصه بینشی مورد توجه قرار داده و در عین حال به عرصه روشی آن نیز توجه مبذول داشته اند.
به دیگر سخن، نظریههای مزبور گاه دچار بدفهمی شده است به طوری که بسیاری تفکیک بینش و روش را درک نکردهاند و پنداشتهاند که نظریههای مزبور زمانی از اصلاح یا انقلاب میگویند و بیشتر به نحوه تحقق باورهای خود توجه دارند. در حالی که این نظریهها با توجه به شرایط زمانه روش اصلاح یا انقلاب را طرح میکنند، اما در عرصه بینش مراد از انقلاب یا اصلاح شامل عرصههای متفاوتی است که باید به عمق این نظریهها توجه کرد.
با این همه، شریعتی اندیشمندی است که در عرصه تحول و تغییر همیشگی انسان و جامعه، دارای نگاه کلانبین و آرمانی است که آن را عرفان و برابری و آزادی نامید؛ به عبارتی او بهترین شکل مدل تقسیم قدرت، ثروت و دانایی را در جهت سه شعار یاد شده میداند؛ از سویی وی آرمانها را در مکانی متوقف نمیکند بلکه آنها را انگیزه اثباتی کلان برای تغییر وضع موجود میداند و در پی این نقد، رؤیا و سودای ارائه اندیشه و مدل مناسب مرحلهای در جهت آرمانها را دارد.
وی چنین سودای پر ارجی را «ایدئولوژی» مینامد. به عبارتی شریعتی «ایدئولوژی» را به مفهوم شدن دائمی باورد دارد. این شدن در مرحله و شرایط زمانی و مکانی ناگزیر به طرح اندیشه و مدل مرحلهای تحققی محصور در زمان و مکان است و تنها راه ایستایی اندیشه مرحلهای نیز ارتباط با آرمان های خلاق-اثباتی از یک سو و از طرفی دیگر نیاز به شرایط زمانه است. در این جهت است که اندیشه تحول معنی مییابد و در جهت اندیشه تحول است که مفهوم اصلاحات در اندیشه چنین متفکری تعریف و تبیین میشود.
اصلاحگری در بینش یا روش
با این وصف اصلاحگری در اندیشه شریعتی، هم تعریف روشی دارد و هم بینشی؛ یعنی اگر اصلاحات را روش به معنی اقدام در چهارچوب یک نظام اعتقادی-سیاسی بدانیم به مفهوم تلاشی است تا زنگارها و غبارهای حول یک تفکر را از سراپرده یک نظام اعتقادی یا سیاسی بزداید. البته به شرطی که نظام مزبور جوهره تحول اصلاحگری را داشته باشد. بیگمان در این مرحله به روش اصلاحگرایانه توجه داریم که در مقابل روش انقلابی- یعنی برانداختن یک نظام اعتقادی و سیاسی –قرار میگیرد که انقلابیون سودای جا به جایی کامل نظام مزبور را دارند.
اگرچه جای توضیح دارد که بگوییم شریعتی به روش اصلاحی و روش انقلابی برای تغییر در جای مناسب خود باور دارد و آن را در دوران زندگی سیاسی خویش به کار گرفته است.
اصلاحگری در بینش
در راستا و هم سوی تحقق آرمان بلند انسانی است که برنامه مرحلهای و مقید به شرایط زمانی و مکانی باید مدل تحققی را نیز دارا باشد یا مدل و الگوی مناسب خود را توجیه کند. این گونه است که نگاه بینشی به اصلاحات معنی و مفهوم مییابد. در همین راستاست که نظام اندیشهگی یک متفکر در تلاش ارائه مدل اثباتی مرحلهای به تعریف و تبیین چگونگی ضرورت تحول مینشیند و تلاش میورزد تا بینش خود را در این رابطه تبیین نماید.
شریعتی در این تبیینگری از «اصلاح انقلابی» دفاع کرده و اصلاح رفرومی و انقلاب را امری نادرست قلمداد نموده است و راه اصولی تحول معقول در جامعه و انسان را اصلاح انقلابی دانسته است. به عبارتی بعد از به کار گیری هر روشی برای تحول، بخصوص تغییر سیاسی او شیوه اصلاح انقلابی را توصیه میکند و خواستار به کار بستن این شیوه است.
الف) بینش انقلابی
در نظام اندیشهگی که خواستار تغییر سنت کهنه و یا برخورد با محافظه کار یا کنسرواتیسم است میتوان به سبک و سیاق انقلابی، در روش و بینش، همه عناصر کهن را به مبارزه طلبید و خواستار نابودی سپر آنان شد و در این راه نیز با قید مطرود بودن سنت کهن و یا هر گونه باور اعتقادی در این مورد به شیوه انقلابی رفتار کرد.
اما در حوزه تغییرات سیاسی که تمایل دارد تا به نقد قدرت مسلط بپردازد، اگر بینش انقلابی چه از راه مسالمتآمیز (اصلاحگری) با شیوه قهرآمیز (واژگونی نظام سیاسی)، بر سرکار و قدرت آید تمایل به واژگونی مجموعه نهادها و ساختارها و رابط قدرت مسلط دارد و در عرصه اندیشه و تفکر نیز به دنبال جایگزین کردن باور و عقاید جدید در جامعه ما میباشد.
در دیدگاه شریعتی چنین تغییری ویرانگری شدید به دنبال دارد حتی اگر عاملان این تغییر انسانهای با صلاحیتی باشند، نتیجه اعمال ایشان سمت و سویی نادرست مییابد جالب آن است که شریعتی، هم در مورد برخورد با باورها و اعتقادات یک جامعه و هم در عرصه برخورد با حاکمیت سیاسی بعد از انقلاب، برخورد انقلابی را باور ندارد، بلکه به اصلاح انقلابی تکیه دارد.
رئالیسم (واقعیگرایی) در این مرحله باید در خدمت ایدهآلگرایی (آرمان مطلوب) و یا وضعیت بهتر قرار گیرد.
در این زمینه نقد شریعتی به کسانی که قصد زیر و رو کردن همه بنیانهای جامعه را به نام انقلاب فکری و اعتقادی دارند، بسیار جدی است اگرچه این نقد کینهورزانه نیست.
برخورد وی با اندیشه لائیک وارداتی در جامعه ما، در همین راستا انجام میگیرد که این دیدگاه جدای از روش انقلابی در برخورد با حکومتها یا شیوه مدهای تبلیغ عقیده خود، در عمل به زیر و رو کردن بنیان اعتقادی جامعه و افراد مشغول میشود که نتیجه آن ستودنی کامل جامعه و نظام اندیشه آن و ناموفق بودن جریانات مزبور در تحقق اهداف (حتی انسانی) خود انسان میباشد.
در همین راستاست که متفکران اندیشه ورز لائیک (لیبرال ـ مارکسیست) در ایران در عمل ناتوان از تحقق اصلاح اصولی در افکار جامعه و در نتیجه ناتوان در تحول مثبت در ساختار عینی جامعه اعم از سیاست، اقتصاد و فرهنگ و پیریزی نظام سیاسی مردم سالار بودهاند. دیدگاه مزبور در گرایشات گونهگون خود با توجه به انواع روشهای مسالمتجو (اصلاحطلبانه) و یا انقلابی در عمل در پی ایجاد انقلابی در اندیشه ها و ساختارها بود که در عمل چندان موفق عمل نمیکرد.
شاید از مسائل جالب روزگار ما باشد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گرایش سنتی که تمایل به کسب قدرت سیاسی داشت تلاش کرد که به روش انقلابی عمل کند و بنش ملغمهای از کهنگی و اندیشه کهنه را با کمک ابزار مدرن محقق سازد که در عمل نتیجه این تلاش به وازدگی از مذهب انجامید.
شریعتی که به روش انقلابی بدون بینش اصلاح انقلابی اعتقادی نداشت منتقد واقعی چنین برخوردی میتواند باشد؛ چرا که جای جای آثار وی چنین پنداشتی را نوید میدهد که وی در نقد باورهای این چنینی کوشیده است.
ب) اصلاح رفرومیستی
نقد شریعتی به اصلاح رفرومیستی صریح است و آن را نمیپسندد؛ چرا که در جریان این اصلاحطلبی هیاهو برای هیچ است و با تغییرات سطحی و بدون تغییر در بنیانهای ساختاری و نظام اندیشهگی این بار مسأله تحول مدام منتفی میگردد، به عبارتی انقلابِ در بینش و روش در سودای نفی مداوم قرار گرفته و وجه اثباتی خودش را فراموش میکند. در اصلاح رفرومیستی همه چیز فدای همان محافظه کاری ریشهدار میشود که ویژگی مانا و ایستایی برای نظام اندیشه و ساختارهای اجتماعی به وجود آورده است. در این میانه اهداف در پرتو تصلب سیستم و نهادهای سنتی اسیر میگردد و تغییرات سطحی در عمل به اصلاح واقعی که سودای تحول به نفع بهبود وضع مردم را دارد، منتهی نمیگردد.
جالب آن است که شریعتی در نقد سنت به این ویژگی ـ یعنی دیرپایی و مقاومت تفکر سنتی ـ توجه داشت و میدانست که باورها در افکار و آداب و رسوم و ساختارها در عینیت جامعه در شکل کهنه خود، مانع تحول میباشند؛ به عبارتی سنت اعتقادی مسند نظام سیاسی استبدادی و سیستم اقتصادی سلطهگرا را توجیه میکند و به دیگر سخن تک صدایی فرهنگی، تکتازی و سیاسی و تکنولوژی اقتصادی هر سه از یاران قدیم میباشند.
تجربه انقلاب سال ۵۷ و حوادث بعد از آن نشان داد که جریان بینشی و مردمگرای اصلاحطلب حتی با روش انقلابی تغییر در عمل به تحول بنیادی در جامعه یاری نمیرساند و به گونهای سرانجامی توأم با یأس و اضطراب و سختی برای جامعه به ارمغان میآورد.
با این همه تاریخ بشر مملو است به حاکمیت جریاناتی رفرومگرا که در عمل مغلوب بنیانها و باورهای سنتی و کهنه شده و در عمل اصلاح و تحول را در جامعه عقیم گذاردهاند و راه را برای تحول اصولی در جوامع فرد و بسته نگه داشتهاند. از همین روست که نقد شریعتی به جریان رفرومگرای اصلاحطلب در بینش بسیار جدیتر از نقد جریان انقلابی تحولطلب است. چرا که وی اولی را مقاومت دیرپا در برابر تحول در جامعه میداند، اما دومی بیشتر مسئله ثانوی و عاملی نه چندان تعیینکننده و مقابل در برابر اصلاحات است که باید آن را در حوزه درون تفکر و عمل جریانات و حرکت آخرین مورد نقد ـ البته نقد اصولی ـ قرار داد، اما همین جریانات انقلابی افراطی هستند که در رابطه تقابلی، عمر و دیرپایی بینشهای سنتی و کهنه را توجیه میکنند؛ چرا که با اعمال ویرانگر خود، ترس و اضطراب را در جامعه بالا میبرند. شریعتی به عامل بازدارنده توجه دارد و نفس آنان را در تاریخ گذشته و تاریخ حال در برخورد با حزب توده در سال ۱۳۲۰تا ۱۳۳۲بازگو میکند؛ چرا که بینش و روش انقلابی افراطی به واسطه هجوم سلبی خود به همه مبانی و بنیانها و ساختارها احساس امنیت را از انسانها و جامعه سلب میکند که در نتیجه این هجوم، جامعه را به پذیرش محافظهکاری ناخواسته و اجباری مجاب میکند.
ج) اصلاح انقلابی، اصلاحطلبی رادیکال یا ریشهای در بینش
رهیافت مشخص و قابل اتکای نظام اندیشهگی شریعتی، توصیه جدی به «اصلاح انقلابی» است. بیتردید در این دو کلمه ترکیبی قصد وی نوعی اتصال بیدلیل مفاهیم به یکدیگر نیست؛ چرا که اصلاح به مفهوم روند حرکت منطقی جامعه در بازخوانی رادیکال مبانی فکری و اعتقادی جوامع دارای تمدن، ممکمن است. زیرا اصلاح و مصلحت هر جامعه دیرپا، در سنت او نهفته است که قابل بازخوانی میباشد؛ به عبارتی اگر با روش مسالمتجویانه و قهرآمیز جریانی موفق به کنترل اوضاع سیاسی شود، وظیفه دارد تا با بینش اصلاح انقلابی به اصلاحات ادامه دهد. چرا که اصلاح با این شیوه چون ویژگی انقلاب به مفهوم تحول عمیق را با خود دارد، میتواند موفق عمل کند و جامعه را در عین ارتباط با گذشته دچار تحول و تغییر اصولی کند.
اصلاح اصولی (انقلابی) در باور شریعتی دارای ویژگیها و اعمال روشهایی است که عبارتند از: ۱ـ باور و اعتقاد عمیق و ریشهای به اصلاحات و داشتن تئوری تغییر؛ ۲ـ اجتماعی شدن اندیشه اصلاح یا داشتن با بیان مناسب برای اجرای آن در جامعه در قالب تشکّلات؛ ۳ـ شرایط مناسب جامعه و انسانها برای تغییر. از نظر شریعتی هر اصلاح اصولی نیاز به کار فرهنگی و ریشهداری در جامعه دارد که مورد نیاز تحول و تنویر افکار اقشاری از جامعه است که میتوانند ضرورت تحول و تغییر را در جامعه درک کرده و با توجه به پیش شرط اصلاطلبی اوصولی موج عمیقی در جامعه به راه اندازند. لازمه چنین حرکتی در عرصه تفکر داشتن ایدئولوژی (برنامه) تغییر است که آن برنامه تغییری که مورد نیاز افراد و جامعه مزبور باشد. شریعتی اعتقاد داشت که آمدن انبیاء نیز مبتنی بر نیاز جوامعی بود که در آن صاحب رسالت میشدند. کار آگاهیبخش، زمینهساز اصلاحگری اصولی در جامعه است. در این زمینه وی به سیره پیامبر توجه دارد. از نظر وی اساس تبلیغ و آموزش و اعتقادی موجب شد که پیامبر یارانی با عزم و جزم برای تغییر بیابد و به دنبال این ویژگی اندیشه تغییر و تحول در جامعه فرگیر گشت و اندیشه تغییر، میل به تحول را ایجاد کرد. ورود پیامبر به مدینه زمینهساز تحول جدی و نحوه اجرای تغییرات ریشهای بود که نوعی اصلاحگری به شمار میآمد. در این میانه جالب آن بود که پیامبر هر نقطهای را که با جنگ یا مسالمتآمیز فتح میکرد در اجرای اصلاحات به اصولی خاص توجه داشت:
۱ـ توجه به ویژگی آن سرزمین؛ ۲ـ اجرای احکام به آداب و رسوم و سنت مردم آن منطقه؛ ۳ـ تحول توأم با آگاهی و تغییر تدریجی انسانها و قوانین؛ ۴ـ استفاده از جوهر و گوهر سنتها و آداب رسوم آن سرزمین.
چنین ویژگی را بعد از پیامبر مسلمین فاتح در برخی از سرزمینهای فتح شده انجام دادند، اما هرگز این سنت درست را به خوبی در بسیاری از سرزمینهای فتح شده اجرا ننمودند.
رفتار پیامبر در مدینه شیوه اصولی، اصلاح انقلابی بوده که با دقت و درایت و حوصله و سعه صدر وی انجام گرفت. برخورد تدریجی برای اجرای احکام جدید، بردباری و صبوری برای تحول در جامعه، هموار کردن تغییر عینی با تنویر ذهنی افکار مسلمین از جمله شیوههای اصولی پیامبر بود که او را سلطان قلبها میکرد و وی را از ردیف حکام صاحب قدرت خارج ساخته و در زمره رهبران محبوب قرار میداد.
در راستای چنین باوری بود که طالقانی به عنوان رادیکالیسم معقولی که هم اصلاح ریشهای را باور داشت. و هم رفتار تند و زور و خشن را نمیپسندید، باور داشت که ناسخ منسوخ در آیات قرآن را باید طور دیگری دید. چرا که جامعه و انسانها ویژگی بازگشت به عقب دارند. و صرف اعلام مسلمانی، افراد جامعه نمیتوانند، بهانه اجرای شیوهها و سیاستهایی باشد که اجرای آنها حتی در صورت درستی در توان جامعه و افراد نیست و عکسالعمل نامعقول به وجود خواهد آورد.
شاید هیچ اندیشمندی بعد از انقلاب به اندازه طالقانی با مردم بر سر لطف نبود با این حال او رادیکالی معقول بود که سودای تحوا اصولی داشت؛ چرا که میدانست تحول عمیق نیاز به زمان و انسانهای آماده و تئوری مناسب دارد.
با این حال نگاه شریعتی به اعمال پیامبر در مدینه عمیق و بس جالب است.
پیامبر با تئوری آماده اما قابل تحقق برای حل مسائل جامعه و افراد وارد عمل میشد، رابطه نیاز و نزول آیات جالب توجه است. بعد از ۱۳سال در مکه که شاکله اصلاح اصولی در باورها ایجاد شده این بار در مدینه عدهای آماده تحوّل، به نام انصار وجود دارند که باید با مهاجرین که با آیات مکی آشنا هستند هم دوش شوند. در سایه این همراهی آموزش انصار از آیات مکی ممکن است و از طرفی دیگر این بار جامعه نظمی را طلب میکند که در حوزه قدرت و حاکمیت است. پیامبر حاکمیت خود را مشروط بر رضایت مردم میکند. در این رابطه مکانیزم بیعت که سابقه دیرینه دارد به کار گرفته میشود. این بار بیعت در امور گوناگون انجام میگرفت. مسلمانان در امری بیعت میکردند و در اموری دیگر میتوانستند بیعت نکنند و در عین حال مسلمان باقی بمانند. در ادامه، حق انسانی اقلیتهای مذهبی مدینه که دارای سابقه دیرینه بودند محترم شمرده شد و هزاران مورد شاهد و مثال دیگر نشان میدهد که پیامبر با توجه به آداب و رسوم و قالبهای زمانه، تلاش میکند که با رعایت این قالبها، مفهوم این سنن را تغییر داده یا بازسازی نماید. شریعتی در این زمینه مثالهای فراوانی میآورد و گوشزد میکند که حج، ثار (انتقام خون قبیلگی)، جوانمردی و ایثار و بسیاری از آداب و رسوم زمان جاهلیت به وسیله پیامبر با مفهوم نو به کار گرفته شد این شیوه ترجمان اصلاحات اصولی حاکمیتی بود که همراه تئوری و همراه همراهان دارای عزم و جزم و جامعه آماده و پذیرا برای تحول تدریجی گشته بود. در این تحول اصولی که هزار شاهد و مثال میتوان برای آن اقامه کرد دیگر پس از فتح هر سرزمینی از قطع و قمع که رفتاری انقلابی خوانده میشود، خبری نبود، در عین این که محافظهکاری به معنی استمرار روش گذشتگان نیز پذیرفته نمیشد.
شریعتی با چنین بازخوانی سنت و رویهی پیامبر به تحولات جامعه و انسانها نگاه میکند. وی ۱ـ داشتن تئوری تغییر؛ ۲ـ نیروی منظم و با برنامه طالب تغییر؛ ۳ـ شرایط اجتماعی پذیرای تغییر را شرط هر گونه اصلاح اصولی در جامعه و انسانها میداند. در غیر این صورت هر گونه تغییر و تحولی در انسانها و جامعه یا به رفرومیسم سطحی مبتلا خواهد شد یا به نوعی انقلابیگری ویرانگر.
با چنین نگاهی شریعتی به نسبت تجارب انقلاب اسلامی و اصلاحات کنونی چه دید و پیامی میتواند داشته باشد. بیگمان با چنین شناختی از شریعتی وی معلم اصلاح انقلابی است نه معلم انقلاب و نه معلم اصلاحات رفرومیسم. در کوران شرایط انقلابی سال۵۷ توصیه او به انقلابیون این بود که میان روش قهرآمیز با بینش قهرآمیز فاصله بگذارید. کما این که روش قهرآمیز که انتخابی از سر اجبار و به ضرورت … زمانه است با بینش قهرآمیز آمیخته شد و اهداف انقلاب سال ۵۷ در محاق خشونت و کینهورزی به فراموشی فرو رفت. انقلاب سال ۵۷ در فقدان تئوری و برنامه اصولی و کارا، بانیان معتقد و با برنامه و شرایط آماده برای ایجاد تحول، برخوردی ناپخته کرد. به عبارتی به جای گرم کردن اندیشه و ضرورت تحول، به سوزاندن اندیشه تحول پرداخت. نگاهی به اَعمال پیامبر بعد از فتح مکه و شیوههای اصلاح تدریجی اما اصولی وی در مدینه و مکه و بخصوص شیوه امام علی در حکومت کوفه که شریعتی شیفته آنان بود نشان میدهد که وی چقدر به اعمال و رفتار بعد از انقلاب منتقد است. چرا که آن چه بر انقلاب بهمن ۵۷ رفت تلفیقی از روش قهرآمیز به نام انقلاب و بینش رفرومیستی به نام اصلاحات بود. به دیگر سخن در کوران قهر و تندی به نام انقلاب، نظم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی باز تولید شد که همان باورهای قبل از انقلاب را میپسندید و آنها را به نام انقلاب و ارزش سامان میداد.
باید نقد به انقلاب اسلامی ۵۷ را با توجه به آرای باورهای شریعتی به جای مناسبتری حواله کرد.
روند اصلاحات و اصلاح اصولی
حال اگر بپذیریم که در باور شریعتی اصلاح اصولی به ۱ـ تئوری و برنامه مناسب؛ ۲ـ نیروی با اعتقاد و جزم و عزم (سازمان مناسب)؛ ۳ـ شرایط اجتماعی پذیرای اصلاحات نیاز دارد، روند اصلاحات کنونی در جامعه ما چه سمت و سویی خواهد داشت. البته باید توجه داشت که هیچ جنبش اجتماعی مطابق برنامههای روی کاغذ رخ نمیدهد، اما رابطه خلاق میان جنبش مزبور با تئوری مناسب امکان استمرار و اصلاح اصولی آن را مهیا میکند.
اصلاحات بینش و روش
بسیاری نام اصلاحطلبی را بر تحولات سال ۱۳۶۷بیشتر متوجه روش کرده و اصلاحات را در مقابل انقلاب میگذارند. در حالی که این دو در مقابل با یکدیگر نیستند. در روش انقلابی هم تحول عمیق وجود دارد و همچنان که در روش اصلاحطلبی نیز میتوان تحول را سراغ گرفت. انقلاب در روش مفهوم برانداختن یک نظام روشی قهرآمیز است. محصول شرایط مشخصی است. همانطور که برخورد مسالمتآمیز نیز برای تغییر اوضاع محصول شرایط خاص خود میباشد. از همین روی محدود کردن واژه اصلاحات به روش مسالمتآمیز اشتباهی بزرگ است همانگونه که محدود کردن واژه انقلاب به روش قهرآمیز اشتباهی بزرگتر است و خطاهای بینشی و رفتاری فراوانی را به وجود خواهد آورد.
چرا که جنبش اصلاحطلبی سال ۷۶در ادامه انقلاب ۵۷ و به دنبال مطالبات واقعی آن، یعنی آزادی و استقلال و جمهوریت مبتنی بر ارزشهای مذهبی است که همین مطالبات در نهضت ملی که جنبشی اصلاحی در روش شمرده میشود قابل ردیابی است و میتوان با اندکی دقت مشابهت آن را با مطالبات دوران مشروطه دید؛ مشروطهای که در روش مسالمتآمیز و قهرآمیز را با خود داشته است.
از همین روی شایسته است که ابتدا به روند اصلاحطلبی کنونی در بینش توجه شود و آنگاه به روش مسالمتآمیز آن. بیتردید چنین توجهی نسبت به آرمانهای انقلاب سال ۵۷ هم اصولی و هم احترامآمیز میباشد که اصلاحات به دلیل احیای آن آرمانها به روش مسالمتآمیز تکیه دارد.
با این حال «اصلاح انقلابی» یا «اصلاحطلبی اصولی» شریعتی برای جنبش اصلاحات چه پیام و دستاوردی میتواند داشته باشد؟
اگر چه نمیتوان کتمان کرد که روند اصلاحات در ایران با آثار شریعتی که در دسترس نیروهای جوان اصلاحطلب قرار دارد، اتمسفری رادیکال ساخته و از سوی نسل میانسال به گونهای در اتمسفر اندیشه شریعتی رشد کرده است؛ هر چند نقدهایی به برخی آرای وی وجود دارد، با این حال شریعتی از چهرههای شاخص محبوب دوران اصلاحات است. با این همه وی هزاران سخن با جنبش اصلاحات دارد که بس جالب توجه است.
اصلاحات در بینش و مسالمت در روش
سخن و آموزه بیان شریعتی، در مورد اصلاحات کنونی این است که اصلاحات باید عمیق باشد و اصلاحطلبی را به عنوان روش، یعنی شیوه مسالمتآمیز تغییر و تحول، محدود نکنید، بلکه به مضمون اصلاحطلبی اخیر بیندیشید. این مضمونگرایی به اصلاحات در ادامه شعارها و مطالبات دوران انقلاب مینگرد که مدتها بود که به دست فراموشی سپرده شده بود. سپهر کلان آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی (اسلامیت با مضمون جمهوریت) آن هم اسلامیت نه فقط به معنی شیعه، آن هم شیعه فقهی، بلکه اسلام به معنی دینی که اکثریت مردم به آن باور دارند، مورد توجه است و باید مورد توجه جریان اصلاح قرار گیرد. به عبارتی آن وعدههای عالی باید مورد عنایت و توجه قرار بگیرد، حال با هر روشی که متناسب شرایط زمانه باشد بیگمان جریان اصلاحطلب اصولی، در پی خشونت و تندی نیست. به شهادت تاریخ، اصلاحطلبان اصولی در فضای خشونتبار قربانی اول بودهاند. در ادامه این توجه، اندیشمندی ایده و فرهنگساز و عزمآفرینی چون شریعتی اصلاحطلبان را به عمقبینی دعوت میکند و بر سر آرمانهای روشنفکری دینی میایستد که این آرمانها همانا ایستادگی بر سر غنای تئوری لازم برای استمرار و بقای اصلاحطلبی است.
در حیطه تفکر اندیشمندانه شریعتی، حوادث سیاسی معلول تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی و اقتصادی و ساختاری در جامعه است؛ چرا که در غیر این صورت تحولات سیاسی عمر چندان دیرپایی نخواهد یافت.
به عبارتی موج اصلاحطلبی در پی تحولی بنیادی در جامعه در حال رخ دادن است. در این میانه نیاز به تئوریپردازی در مورد مسائل فرهنگی ـ سیاسی ـ اقتصادی کاری بس مهم و تعیینکننده خواهد بود. اندیشمندان دستگاهساز، اتمسفر اندیشه برای معتقدان به وجود میآورند، و در این اتمسفر نظریهپردازان درباره اقتصاد و سیاست و فرهنگ به شکل کاربردی نظر میدهند. به عبارتی شریعتی به عنوان نظریهپرداز تحول و تغییر به مخاطبان عام خود حرکت در مسیر اصلاحات را بشارت میدهد، همانطور که در کوران انقلاب ۵۷ با آثار وی بسیاری از نیروها به خدمت انقلاب درآمدند؛ هر چند که او هرگز نمیپنداشت ایران در سال ۵۷ با انقلاب بزرگی مواجه خواهد شد.
با این حال سخن شریعتی با اندیشمندان و تولیدکنندگان نظریه مرحلهای تحول این است که تا حد امکان به عنوان روشنفکری بوی خلاء تئوریک جنبش اصلاحی را بکاوند و بر غنای آن بیفزایند. امروزه این خلاء تئوریک در مفهومسازی به چشم میخورد. وی در دوران خود، آن زمان که موج چپ غیر مذهبی بر تارک اندیشه سیطره داشت تلاش کرد که رهیافت چپ مذهبی در دوران جدید را تبیین کند و تا حد امکان تلاش کرد در این راه قدمهایی بردارد. امروز نیز خواسته وی آن است که اندیشه روشنفکران مذهبی به الگودهی به عنصر بومی و وطنی برای پیشبرد اصلاحات توجه داشته باشد.
به دیگر سخن نسبت اندیشهگی شریعتی به روند اصلاحات کنونی همانند دوران انقلاب با اندیشمندان و فعالان سیاسی غیر مستقیم است، زیرا وی به واسطه توان شاکلهسازی جهت کلی روند جریان تحول و پیشرفت را معین میکند. با این حال در عرصه تئوریک توصیه وی به اصلاحطلبان این است که اصلاح عمیق یا اصلاح انقلابی در عرصه تئوریک مبانی فکری ـ نظری و از سویی تفکر رفرومگرای سنتی و همینطور تفکر لائیک غیربومی در معرض مواجهه نظری قرار دارد که باید این رقابت را ارج نهاد و سعی نمود که با نظریهپردازی اصولی به نیازهای تئوریک در عرصه فکر ـ نظر اصلاحطلبی ایرانی پاسخ گفت. این خلاء نظری ـ فکری در سالهای ۵۷ باعث رشد تفکر سنتی شد و در سال ۱۳۵۲موجب رشد اندیشه مارکسیستی در برابر چپ مذهبی گشت.
به نظر میرسد که هشدار شریعتی در عرصه فرهنگ و آداب و رسوم این است که برای گریز از خطر اُملیسم و تحجرگرایی باید به نسبت میل جامعه به فکلیسم، به شبه مدرن توجه داشت و برای جامعه با توجه به شرایط زمانه به فرهنگسازی و ساخت آداب و رسوم مناسب اقدام نمود.
در عرصه سیاست، توجه شریعتی به مدلسازی مطلوبی است که جامعه را به سوی دموکراسی نخبهگان رهسپار نکند؛ چرا که تمایلات سیاسی در جامعه استعداد نخبهپذیری سنتی و نوع مدرن آن را دارد.
در عرصه اقتصاد، پرهیز شریعتی از حاکمیت سرمایه سالاری غیر تولیدی است. چرا که سرمایهداری در ایران خصلت تولیدی ندارد و بعید است که با توجه به ساختار اجتماعی ـ اقتصادی بتوان امید داشت که چنین خصلتی را پیدا کند. بیگمان این ویژگی را دولت با برنامه هدایتگر میتواند به اقشار اجتماعی اعطا کند.
باید توجه داشت که در موج جهانی فعلی اقتصاد بازار، حقوق بشر و دموکراسی پارلمانی، برخی در صدد تحقق ناقص اقتصاد بازار (که البته شکل صحیح آن در ایران غیر ممکن است)؛ اجرای حقوق بشر و دموکراسی پارلمانی را در جامعه به فراموشی بسپارند.
در عرصه آزادیهای مدنی، تأکید شریعتی بر آزادی و الزام بر رعایت کرامت انسان است که البته رویکرد وی به گوهر وعنصر آزادی تعالیبخش اما آزادانه است. تحقق چنین آزادی منوط به نظریهپردازی مناسب و زمینهسازی شرایط عینی برای تحقق آزادیهای اصولی در جامعه است که پیشرو این آزادیها میباید اندیشمندان خلاق بومی باشند.
مطالب مرتبط:
همایش باز اندیشی اندیشه های شریعتی (مشهد ـ ۱۳۷۹)