بررسی کتاب حسین وارث آدم | احسان شریعتی (وبلاگ احسان شریعتی ـ دی ۱۳۸۸)
بررسی کتاب حسین وارث آدم
احسان شریعتی
منبع: وبلاگ احسان شریعتی
تاریخ: ۲۱ دی ۱۳۸۸
موضوع : مفهومِ عاشورا از دیدگاهِ شخصیتهای مختلف
این جلسه که به دعوت انجمن اسلامی دانشکدهی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، و با پیشنهاد موضوع “عاشورا و نهضت حسین از دیدگاه معلم شهید دکتر علی شریعتی”، ترتیب داده شده بود، دکتر احسان شریعتی به مفهوم عاشورا از دیدگاه شخصیتهای مختلف، و سپس به مقایسه با آراء دکتر شریعتی پرداختند. شرح این جلسه را در ذیل میخوانید:
بسم رب المستضعفین
خط الموت علی ولد آدم، مخط القلادﮤ علی جید الفتاﮤ / راه مرگ بر فرزند آدمی، خالکوبی گردنبندی است، بر گردن جواندختی
با این سخن، امام حسین حرکت خود را با ناتمام گذاشتن حج و رهسپاری به سوی عراق، آغاز نمود.
سوال ابتدایی این است که در عصر روز عاشورا در سال ۶۱ هجری در کربلا چه گذشت؟ قیامی شکل گرفت؟… مقاومت؟… افشاگری؟
در معنای حرکت حسین ابهاماتی وجود دارد. اولین نظریه، نظریهای اسطورهای است که در محافل سنتی و مذهبی مطرح شده است که عنوان میکند: با توجه به انحرافی که در حکومت بنیامیه (۵۱ سال پس از محمد) شکل گرفت، حسین بین دو راه “مقاومت و بیعت” قرار گرفت، و به دلیل امام بودن و دارا بودن علم لدنی(از دیدگاه تشیع)، از شهادت آگاهی داشت، اما این مسیر را انتخاب نمود و هدف را تحمل مصائبی میدانست همچون عیسی مسیح، که با گریستن بر او، انسانیت دچار پالایش گردد.
اولین بار توسط آیتالله صالحی نجفآبادی کتاب “شهید جاوید” در سال ۴۹ نوشته شد، که سری مقالاتی بود که در سالنامهی جعفری ۱۳۰۷ نوشته میشد، و بعدها آقای صالحی نجف آبادی این موضوع را مورد تحقیق هفت سال قرار دادند که با عنوان “مرد صلح و دفاع خونین” و سپس با عنوان “شهید جاوید” چاپ شد. آیتالله منتظری و مشکینی تاییدی بر آن نوشتند(البته بعدها آقای مشکینی تایید خود را از این کتاب لغو نمود). آقای صالحی در این کتاب میگوید که حرکت حسین سرنگون ساختن حکومت وقت و تاسیس حکومت اسلامی بود، و به این دلیل حج را نیمه تمام رها کرد و به عراق که مردماش دعوتنامه فرستاده بودند حرکت کرد.
عراق در زمان سعد ابن ابیوقاص به عنوان پایگاهی جنگی برای حمله به ایران بود، که بعدها تبدیل به شهر شد. عراقیها پس از نقض عهد معاویه با امام حسن، یزید را به عنوان جانشین خود برگزیدند. یزید خلافت را به حکومت سلطنتی مبدل ساخت که میبایست در تداوم نظام مدنی اسلام شکل میگرفت. بدین ترتیب انحرافی در تاریخ اندیشه سیاسی اسلام شکل گرفت و دوره فتنهالکبری(بعد از وفات پیامبر) شکل گرفت و در ادامه این زمان است که جنگ علی با ناکثین و مارقین و قاسطین شکل میگیرد.
معاویه پس از شهادت علی، جنگی با امام حسن برپا نمود، و بعد از این انحرافات دعوتهایی از امام حسین انجام شد. در این میان حاکمیت مدینه با یزید بود که برای بیعت با حسین در تلاش بود. حسین که حاضر به بیعت نشده بود، از شهرخارج میگردد و به حج میرود و چون قبلاً در مسالهی دفن امام حسن حرمت مکان نگه داشته نشده بود، از آنجا نیز به سمت عراق میرود، و پیش از خود، مسلم را میفرستد که بدست عبیدالله ابن زیاد کشته میشود.
از نظر تاریخی بهترین شکاف مساله عاشورا در کتاب نهضت امام حسین و قیام کربلا، نوشتهی آقای دکتر زرگری نژاد است که با نظریهی دکتر شریعتی آشنا بوده و با الهام از او خرافات تاریخی که در مسالهی عاشورا مطرح بوده است را رد نموده است و با تحقیقی که ایشان انجام دادهاند مشخص شده است که طبق اسناد تاریخی نظریهی دکتر شریعتی صحیح بوده است.
نظریهی دوم، نظریهی بنیادگرایانهی آقای صالحی است، در حالیکه روشنفکری عالم بودند و (نه به معنای واپسگرا باشد)، منظور او از حرکت امام حسین تشکیل حکومت اسلامی است و هدف او این است که قیام کرده ولی در جنگ شکست خورده است، و به دلیل دیر مطلع شدن از خبر شهادت مسلم، در مخمصه اسیر شده، که یا باید میایستاده و یا باید تن میداده است.
در ردیهای که بر این کتاب نوشتند، یعنی “کتاب شهید آگاه” نوشته لطفالله صافی گلپایگانی، منظور از حرکت امام حسین را آگاهی بر شهادت خود میداند و طبق نظریهی سنتی که امام معصوم و عالم است، نمیتواند از شهادت خود بیخبر باشد. در نظریهی بنیادگرایانه، امام از شهادت خود مطلع بوده است و شهادت به این دلیل شکل گرفته است که هر ساله این مسائل تکرار شود(عزاداری)،نقطهی اصلی این نظریه عالم بودن امام است.
در نظریهی سوم که دکترشریعتی در سالهای ۴۹ـ۴۸ حسین وارث آدم و شهادت که در سال ۵۱ نوشتهاند (دارای روحیهی مثبتتر و مقاومتری است) و پس از شهادت (که برای دریافت نظریهی دکتر شریعتی هر سه باید همراه هم و کامل خوانده شود ) میگوید، شهادت امری مستقل از جهاد (در معنای قتال) است و شهادت یک ایثار زندگی و وظیفه است.
شهادت حمزهای و حسینی متفاوت است، که حمزه در جنگ مقاومت میکند و کشته میشود، ولی شهادت حسینی شهادت در عصر نتوانستنی است که به هیچ وجه جریانات سیاسی ایدهآل محقق نمیشود و در این شرایط باید با ایثار زندگی خود، ارزشهای کمالیه را احیاء نمود. و براساس خطبهای از علی “شهادت روشنگری ارزشهایی است که نفی شده است”. امام حسین اگر استراتژی سرنگونی حکومت را در نظر داشت، راههایی دیگر وجود داشت که مثلاً جبههای تشکیل دهد و با شکلگیری نیروها به دشمن حمله کند.
امام حسین در مسیر، راه را بر اطرافیان باز میگذارد، چرا که عاقبت این سفر چیزی جز کشته شدن نیست، و هر که چنین نمیخواهد، بازگشتِ او ممکن باشد. مفهومی که در این جریان است، درست مقابل ظاهر آن است، و در ظاهر اینگونه مینماید که هماهنگ با نظریه است.
در نظر شریعتی، در تاریخ اسلام انحرافی شکل گرفته و به نام اسلام حکومتی تشکیل شده است که فتوای قتل امام حسین نیز از شُریح قاضی گرفته میشود که او بدعتگذار است و در مقابل خلیفهای قرار گرفته است که ادامه دهندهی نظام پیامبر است و از دین خارج شده است.
در این مقطع، نبرد مذهب علیه مذهب شکل میگیرد. پیام این خون مهمتر از خود خون است که زینب این مسئولیت را بر عهده میگیرد و شریعتی جهاد را به شهادت و شهادت را به پیام تبدیل میکند.
در اتهاماتی که بر شریعتی وارد میسازند، روحیهی شهادت و خشونت طلبی است. اما تبیین شریعتی در ادامه استراتژیای است که از امامت دارد و خط مشی روشنگری و انقلاب فرهنگی دارد و حوادث تاریخی را مهم نمیداند، بلکه انحرافاتی که در تاریخ اسلام شکل گرفته است و در واقع یک جنبهی اخلاقی، عقیدتی، و ارزشی دارد که مقابل انحرافات اسلامی است.
پس از انقلاب بر جنبهی عرفانی و وجود شناختی قضیه تکیه کردند و نظریهی مهمی وجود نداشت. در کتاب “عاشورا در گذر به سکولار” با برخی از روشنفکران دینی مصاحبه نمودهاند که در برگیرندهی تحلیلی از این موضوع و نظراتی دربارهی شریعتی است. در این کتاب روشنفکران بر نظریات گذشته ایراداتی وارد نمودهاند و معتقدند که باید به سمت بُعد اخلاقی، و عرفانی این قضیه حرکت نمود که در عصرسکولار برای کل بشریت مفید باشد و عاشورا را به نمادی بدل کرد مانند شهادت سقراط که شهادتی اخلاقی است، یا شهادت مسیح که جنبهی اخلاقی جدیدی داشت که اخلاق و انسانیت جدید میآورد و امام حسین با مذاکره با خود و خانواده و یارانش مدل اخلاقی کلی ارائه داده است و باید به شکل تئوریزهشده ارائه شود.
بحث اول این است که این واقعهی تاریخی چطور بوده است؟ که کتاب آقای زرگرینژاد از این حیث مهم است و نشان میدهد که چه خرافاتی ایجاد گشته است. و بحث دیگر بحثی دینی است، و اینکه از این وقایع در عصر امروز چه الگوبرداریای میتوان نمود و اگر برای زندگی مفید نباشد، به حوادث تاریخی مردهای میماند که مورد استفاده نیستند.
رخدادهای تاریخی منحصر و یگانه است و حوادث تاریخی تکرار نمیگردند. البته ممکن است که در شرایط مشابه اتفاق بیفتند، ولی اصل واقعیت تاریخی نیستند، به قول اقبال لاهوری، که همه انسانها را منحصربفرد میداند.
پرسش دیگر این است که امام حسین براساس چه متدی این روش از مبارزه را انتخاب نموده است؟ در متدلوژی اسلام، اجتهاد دارای شرایط خاصی است و این آموختن از تجربهی امامان سنت و حدیث یا سیره است که مهمترین آن “کتاب و سنت” است، و عقل و اجماع که برای علما است، و دکتر شریعتی،”علم و زمان” را مطرح میکند که بدست انسان است ولی کتاب و سنت اصل است. براساس این متد، تمام موضوعات مطرحشده باید طبق قرآن باشد(البته قرآن روشی دارد که گاهی تناقضآمیز است) و مقصود این است که خود برداشتهای تاریخی صاحب متدلوژی هستند و دیگری شرایط زمانی است و الگوبرداری نسبی است.
در شرایط کنونی پیام زینبی خون حسین چیست؟ زیرا شرایط کنونی با شرایطی که در آن نظریات مطرح شده است متفاوت است. درحال حاضر چیزی که انجام نشده است شرایط جمعی و اجتماعی خود ماست و بسیاری از نظریهها که بیاستفاده شده است، و از اساس غیرقابل استفاده و بیهوده در نظر گرفته میشود، ولی در شرایط زمانی خودشان کارگشا بودند. این نکته اهمیت دارد که چه شباهتهایی بین شرایط آن زمان و شرایط فعلی است و دو پیشبینی دکتر شریعتی صحیح مینماید، اینکه از لحاظ شواهد تاریخی مشخص گردیده است که جامعهی ایران، جامعهای مذهبی است و چه در صورت قبول این نکته و چه نه، لاجرم باید آن را به درستی شناخت.
همانطور که دکتر شریعتی در کتاب “اسلامشناسی” مشهد عنوان نموده است، به علت داشتن جامعهای دینی، قبل از هر جنگی برای رهایی از استعمار، استحمار، استثمار، رهایی خود اسلام است از زندان استحمار قدیم (ارتجاع مذهبی) و استحمار جدید(ایدئولوژیها و نظامات فکری). در تفکر دکتر شریعتی ابتداَ مبارزه با استحمار است، قبل از اینکه مبارزه با امپریالیسم و دیکتاتوری استثماری باشد.
جملهی دکترشریعتی:”اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر” به مفهوم خشونتطلبی نیست و در واقع بر این معناست که در عصری که نمیتوانی، بمیر و با خون خود پیامی را برسان و تنها شکل جهاد دارد، و آگاهیبخشی است که مسئولیت زینب است.
جوهر امامت از دید دکتر شریعتی، در نظر اول، رهبری فکری،(عقیدتی،اخلاقی،ارزشی) و نه رهبری سیاسی است، که در اینصورت به “خلافت” قدیم و “دولت” در معنای جدید مبدل میگردد، بنابراین تفکیک وجود دارد و ائمه قصد کسب قدرت نداشتند، که اگر هدف آنان این بود، با تشکیل سپاهی بر علیه دشمن قیام مینمودند و اصولاً خط مشی آنها آگاهیبخشی بوده تا کسب قدرت سیاسی.
شکل حکومت کردن امام علی نیز به عنوان حکومتی سیاسی نبوده است و با حکومتهای سیاسی دیگر تفاوت داشته است، که از نظر سنت ضعف محسوب میگشته است و دارای فضیلتی نمیدانند، به این دلیل آنها به تقدم شیخین (ابوبکر،عمر) عقیده دارند، زیرا در زمان عثمان و علی جنگهای داخلی شکل گرفت.
بنابراین علی شیوهی حکومت ارزشی دارد تا حکومتی سیاسی، و بیشترین زمان حکومتاش به جنگ با مارقین، ناکثین، قاسطین میگذرد.
شرایط فعلی(حال) با شرایط پیش از انقلاب متفاوت شده که درگذار به سمت تجدد،مردم سالاری سیاسی، اجتماعی، حقوقی و نظامات آموزشی بود که دانشگاه در مقابل مکتب ساخته شد و دادگستری در برابر محاکم شرعی شکل گرفت.
پس از انقلاب تمام این جریانات زیر سوال رفت و به سمت سنتی بازگشت. ابتدا تفکر غالب این بود که جامعهی مدنی را روشنفکرانی مانند شریعتیها و… پایه ریزی نمودند، باتوجه به اینکه ایدئولوگ انقلاب دکتر شریعتی بود، اما پس از انقلاب اینگونه نشد و تفکر شریعتی به حاشیه رانده شد.
زمانی که از حسین و عاشورا صحبت میشود باید بدانیم کدام حسین؟ زیرا شرایط فرق کرده است و در این شرایط باید درس شهادت را به شکل فلسفی، وجودشناختی، و اخلاقی عرضه کرد، که قابل جذب باشد و نه فرهنگی که نمیدانیم چیست و خواهان جذب آن، نیز، هستیم.
شهادت مفهومی غنی و گواهی بر آگاهیِرهایی بخش است و جنبهی آزادی خواهی مثبتی دارد که نافی وضع موجود است و حاوی جنبههای معنوی است که آزادگی را نیز در بر دارد.
مولوی داستانی را نقل میکند که در شهر حلب سوریه، شیعیانی گریه میکردند و او گفته است که بر خود گریه کنید که آنها رهاشدهاند، در حالیکه شما در ذلت و خواری هستید!
عرفان حلاج و عینالقضاﮤ، عرفانی شهودی است که تفاوت آن با عرفان وجودی در نوع آگاهی دادن به وجود انسان است، بنابراین شهادت مفهومی عرفانی و غنی پیدا میکند که قابل بررسی است و در جملهی آغازین این جلسه “خط الموت علی ولد آدم، مخط القلادﮤ علی جید الفتاﮤ”: “خط” در واقع همان راه است و از خط گرفته شده است که انسان به عنوان موجودی متناهی که مرگ برآن قطعی است که به زبان فلسفی، انسان یک هستی برای مرگ است، اما زمانی که این نوع مرگ انتخاب میشود به مانند خالکوبی زیبایی بر گردنی زیبا میماند که در بر دارندهی مفهومی زیباشناختی است.