مراسم اربعین حسینی ؛ دکتر احسان شریعتی (مشهد- دی ۱۳۹۰)
باز خوانی فلسفه شهادت
دكتر احسان شريعتي
به مناسبت اربعين حسيني در جمع دانشجويان در مشهد با موضوع “بازخواني فلسفه شهادت” سخنرانی کرد.
.«…بنابراين برداشتي كه از جمله ” اگر ميتواني بميران، اگر نميتواني بمير” ميشود، اين است كه شريعتي ميخواهد بگويد ما در عصر نتوانستن هستيم و بايد بميريم، اما اين مردن طبعا نوعي خودكشي از نوع اديان و فرهنگهاي ديگر نيست؛ چرا كه در اسلام خودكشي نداريم و هنگامي كه ميخواهيم بميريم نيز از خودمان دفاع خواهيم كرد؛ اما جنبه دفاعي، جنبه فرعي قضيه است و جنبه اصلي پيامي است كه مطرح ميشود…»
احسان شريعتي گفت: دكتر شريعتي شهادت را يك كار آگاهيبخش و افشاگرانه ميدانست. به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، منطقه خراسان، دكتر احسان شريعتي به مناسبت اربعين حسيني در جمع دانشجويان در مشهد در سخناني با موضوع “بازخواني فلسفه شهادت” افزود: مفتخرم به اينكه در شهر خودم، مشهد، سرزمين شهادت، حضور دارم و شايسته است از بزرگان گذشته چون استاد محمدتقي شريعتي و دكتر علي شريعتي و همه كساني كه طي سالهاي پيش از انقلاب و پس از انقلاب با مبارزات فكري و تلاشهاي عملي خود براي ما سنت و ميراث عزيزي را به يادگار گذاشتند، ياد کنم.
وي همچنين گفت: اينكه در آينده موفق شويم راه گذشتگان را به خوبي ادامه دهيم، به وفاداري به گذشته و نوآوري براي امروز و فردا نياز دارد. اين استاد دانشگاه افزود: موضوعي را كه براي سخنراني پيشنهاد شده بود از نظر تحقيقي و پژوهشي به كارهايي كه پس از انقلاب انجام شده است، ارجاع ميدهم كه يكي از استادان تاريخ كه در زمينه تاريخچه قيام حسيني كارهاي تحقيقي و تاريخي ارزندهاي انجام داده، دكتر زرگرينژاد است.
شريعتي يادآور شد: بحثي كه پيرامون آن صحبت ميكنيم، نه خود واقعه تاريخي عاشورا و بررسي ابعاد و فلسفه آن است كه درسهايي است كه به عنوان يك مدل حركت اجتماعي از اين قيام در طول تاريخ گذشته گرفتهايم.
وي افزود: اولين بار اين سوال پس از شهريور 1320 مطرح شد؛ يعني زماني كه در سال 1326 كانون نشر حقايق اسلامي در مشهد توسط استاد محمدتقي شريعتي و دوستان ديگري از جمله آقاي احمدزاده بنيانگذاري شد و از سوالات كليدياي كه استاد مطرح كرده بود، اين بود كه “چرا حسين (ع) قيام كرد؟”
شريعتي در ادامه با اشاره به برداشت سنتي، اسطورهاي و تراژيك از قيام عاشورا افزود: آن وجهي كه گستردهترين قرائت و برداشت از اين حادثه و پديده تاريخي است، همان دريافت سنتي و اسطورهاي است كه هر ساله در ابعاد گستردهاي در كشور به ويژه بعد از انقلاب شاهد آن هستيم و تصوري كه وجود دارد، بيشتر حالت احساسي و اسطورهاي است كه البته به طور ناخودآگاه است و در واقع فلسفه و چرايي اين حركت كمتر از شكل ناخودآگاه اسطورهاي و تراتژيك واقعه، تحليل و بررسي ميشود.
وي يادآور شد: در كنار اين برداشت سنتي از واقعه عاشورا چند نظريه نيز مطرح شد كه در پيش از انقلاب يكي از اين نظريهها، نظريه «شهيد جاويد» مرحوم صالحي نجفآبادي بود كه در واقع قيام حسيني را تلاش و جهادي در راه برقراري و تاسيس حكومت اسلامي و سرنگوني حكومت جائر و غاصب اموي كه ميخواست خلافت اسلامي را سلطنتي كند، قلمداد كرده بود . اين نظريه بحثهاي بسياري ايجاد كرد و نظريهاي در برابر نظريه سنتي و يك برداشت سياسي و انقلابي از اين حادثه تاريخي بود.
احسان شريعتي تصريح كرد: برداشت سوم از آن دكتر شريعتي بود كه در واقع شهادت را يك كار آگاهيبخش و افشاگرانه ميدانست و با الهام از آموزههاي امام علي (ع) در نهج البلاغه، جهاد و شهادت را از يكديگر تفكيك كرد.
وي با بيان اينكه درباره انديشه و راه دكتر شريعتي، سوءتفاهمهاي بسياري وجود دارد، اظهار كرد: اين موضوع نيز يكي از آن پروندههايي است كه اين گونه برداشت شده است كه گويا تحليل شريعتي يا شعارهايي كه در آن زمان مطرح كرده است، مانند ” اگر ميتواني بميران و اگر نميتواني بمير” به تقويت جو خشونتگرايي و مرگطلبي دامن زده و يا اينكه برداشتهاي خاصي از اسلام كه همان برداشت انقلابي قهرآميز است، در نگاه او سيطره پيدا ميكند كه اين نوع نگاه به ويژه پس از انقلاب ايجاد شد كه آخرين نمونه آن انتقاداتي است كه اخيرا توسط دكتر سروش مطرح شده كه دكتر شريعتي يك استثناء را به يك قاعده تبديل كرده است؛ يعني از ميان همه ائمه(ع) گويا فقط امام حسين (ع) است و قيام و مبارزه در تشيع و اسلام، مشي غالب بوده است.
شريعتي تصريح كرد: بايد ببينم اين انتقادات چيست و آيا جوهر پيام بحث فلسفي شهادت دكتر و به طور كلي بحث امامت و شيوه و رويكرد وي نسبت به تشيع و اسلام، درست فهميده شده است.
وي خاطرنشان كرد: با توجه به اينكه بعد از انقلاب در يك نظام و حاكميت ديني قرار داريم طبعا نوع قرائت ما از دين به علتي كه موضوع آن در اين نهضت نوزايي، رنسانس يا پيرايشگري و رفرماسيون ديني است، بايد ديد كه موضوع يا شكل بحث ديني و مظاهر مذهبي از نظر محتوايي چه تفاوتي دارد.
شريعتي افزود: اصولا نوع قرائت دكتر شريعتي از فلسفه شهادت خلاف اين تصور رايج است و آن قرائت اين است كه او در اين قيام با تفاوتگذاري و تمايز ميان جهاد و شهادت ميخواهد بگويد شهادت يك مبارزه افشاگرانه، آگاهيبخش و روشنگرانه است و ميخواهد ما از اين قيام، استراتژي روشنفكر انقلابي را الهام بگيريم كه در واقع استراتژي خود شريعتي در جو انقلابي، مبارزه مسلحانه و قهرآميز بود. در دهه 50 ، شريعتي بحث شهادت را مطرح كرد كه تبيين استراتژي خودش بود و در حوادث مهم تاريخ تشيع نيز همين استراتژي تعقيب ميشود.
فرزند دكتر علي شريعتي در ادامه گفت: اين همان استراتژي پيام، آگاهي و رهايي بخشي است كه استراتژي روشنفكر انقلابي است كه از مبارزات سياسي رايج و به ويژه انقلابي و قهرآميز متمايز است؛ چرا كه در آن روش، قرائتي از دين بود كه مبارزه قهرآميز را توجيه مذهبي ميکرد؛ در حالي كه قرائت شريعتي تاكيد را بر پيام ميگذاشت.
احسان شريعتي افزود: اينكه شريعتي ميگويد “در عصر نتوانستن”، بايد اين كار را كرد، در واقع “عصر نتوانستن” همان عصري بود كه جهاد در آن عصر ممكن نبود و “بايد” همان ابلاغ پيام بود و مهمتر از جنبه سياسي حادثه عاشورا جوهر آن بود كه نوعي مبارزه افشاگرانه بود.
وي ادامه داد : اين مبارزه افشاگرانه براي اعتراض به مسخ اسلام، ارزشها و مفاهيم اسلامي بود؛ چنانكه در حكومتي كه داعيه اسلام دارد، دشمنان اسلام به نام اسلام، خاندان پيامبر را كه سمبلها و نمادهاي اسلام راستين بودند، قرباني ميكنند.
وي اضافه کرد: اگر شريعتي درباره اين تجربه منفي بحث كرده است كه چگونه انقلابها فرزندان خود را ميخورند و يا به انحراف كشيده ميشوند و يا ….، در واقع تاكيد بر روي آگاهي و پيام و در حقيقت همان فرياد زينب (س) است كه اعتبار، اصالت و تقدم پيدا ميكند.
شريعتي خاطرنشان کرد: بنابراين برداشتي كه از جمله ” اگر ميتواني بميران، اگر نميتواني بمير” ميشود، اين است كه شريعتي ميخواهد بگويد ما در عصر نتوانستن هستيم و بايد بميريم، اما اين مردن طبعا نوعي خودكشي از نوع اديان و فرهنگهاي ديگر نيست؛ چرا كه در اسلام خودكشي نداريم و هنگامي كه ميخواهيم بميريم نيز از خودمان دفاع خواهيم كرد؛ اما جنبه دفاعي، جنبه فرعي قضيه است و جنبه اصلي پيامي است كه مطرح ميشود.
وي با بيان اينكه متاسفانه جوهر بحث فلسفه شهادت، پس از شهادت دكتر شريعتي بد فهميده شده است، گفت: در دوران پس از انقلاب در يك دوره شبهه قرار داريم؛ يعني در دوره شباهت مفاهيم به سر ميبريم که اين امر طبيعي است؛ چرا كه به طور كلي، از يك دوران گذار که پيش از انقلاب بوده است، به سوي شرايط پس از انقلاب در حرکت هستيم.
وي ادامه داد: به تعبير يكي از روشنفكران، مقصود نه فردا كه پس فرداست؛ يعني با چشماندازي بلندمدت به سوي آرمانهايي مانند استقلال، آزادي، عدالت اجتماعي و نظامي كه جمهوري باشد و از نظر صبغه عقيدتي و ملي، ايراني و اسلامي باشد، حركت كنيم؛ يعني ملت، يك جمهوري با اين مشخصات را ميخواستند؛ بنابراين در مسير آرمانهايي كه در حال گذار به سوي آن هستيم، طبعا ممكن است اين حركت فراز و نشيب نيز داشته باشد كه داشته است.
احسان شريعتي در ادامه گفت: از نظر مفاهيم نيز در دوره شباهتها و شبههها به سر ميبريم؛ به اين معنا كه همه چيز به همه چيز شبيه است و مرزهاي همه افراد با يكديگر در هم آميخته است و سوءبرداشتها بسيارند؛ از جمله در چنان موقعيت انقلابي و قهرآميزي ميبينيم كه شريعتي يك پيام آگاهيبخش را براي روشنفكران تبيين كرد؛ اما از آن، برداشت غلط شده است.
فرزند دكتر شريعتي يادآور شد: اگر در آن زمان، شريعتي به اين امر متهم ميشود که ميخواهد مسير مبارزه را به سوي بحثهاي فكري، انتزاعي و روشنفكرانه منحرف كند، امروز نيز به اين متهم ميشود كه ميخواست به جو انقلابي و خشونت دامن بزند؛ مثل اينكه تمام هدف ايشان اين بوده است كه از مفاهيم مذهبي براي تغيير يك رژيم سياسي استفاده ابزاري و مبارزاتي كند؛ يعني تمام اين حرکت و خط مشي با برداشتهاي اشتباه فرو كاسته ميشود.
وي تصريح كرد: كل تحليل شريعتي و استراتژي پروژه روشنفكري ديني يا جنبش نوزايي و رنسانس فرهنگي، رفرماسيون و پيرايشگري ديني است كه اين جنبش از سيدجمال شروع شد و علامه اقبال لاهوري و دكتر علي شريعتي نيز در آن سهم داشته و نمادهاي آن هستند.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: اين جنبش يك متد ويژه دارد كه اين متد، نه سنتگرايي، نه بنيادگرايي و نه نقادي است؛ بلكه همه اينها هست و هيچ كدام از آنها نيست؛ يعني جنبههاي مثبت آنها را در خود دارد، بدون داشتن عناصر منفي كه به قول نيچه عبارت است از سنتگرايي و بينش عتيقهجاتي آنتيکي که از گذشته فقط به عنوان يك شي عتيقه تجليل كنيم، ولي نتوانيم عظمت و اصالت آن را درك كنيم.
وي ادامه داد: اشکالي كه در بنيادگرايي وجود دارد، اين است كه نميتواند جهان زيست سنت سلف صالح را از خود متدلوژي سيره و سنت تفكيك كند و همه را با هم حفظ ميكند و يا به سوي گذشته بازميگردد؛ در حالي كه جنبش احياگري كه سيد، اقبال و شريعتي ميگفتند، در واقع نگاهي به آينده دارد و از گذشته، متدلوژي و شيوه پيامبر (ص) را براي تغيير جامعه جاهلي به جامعه طراز اسلام ميآموزد.
شريعتي ادامه داد : مولفه و سنتزي كه شريعتي دارد به ما شيوهاي را ميآموزد که يك شيوه خاص و روش چهارمي در برابر سنتگرايي، بنيادگرايي و نقاديگري به نام شيوه نوزايي، پيرايشگري ديني و رنسانس در زمينه اجتماعي و سياسي است که نه رفرميسم است و نه انقلابيگري؛ بلكه يك روش سوم است كه ميشود گفت بعثت يا رفرمهاي انقلابي است كه به تعبير شريعتي ميخواهد از سنت و سيره نبي و ائمه با رفرم در فرمها، محتوا را به شكل انقلابي و از نظر بينشي، منشي و روشي تغيير دهد.
وي تصريح کرد: خط مشي كلي ما نيز اين است كه در برابر استبداد از آزادي، در برابر استثمار از عدالت و در برابر وابستگي از استقلال دفاع ميكنيم و اينها خط مشيهايي است كه شعارهاي كلي نيست بلكه ميتواند برنامههاي جزئي، عملي و كارشناسانه نيز باشد.
احسان شريعتي تصريح كرد: در دوره كنوني نيز كه در دوره شبهه به سر ميبريم، براي اينكه عصر تازهاي در كشورمان آغاز شود، بايد از سنت گذشته پروژه روشنفكري ديني بازخواني مجددي داشته باشيم. متاسفانه گرايشهايي كه روشنفكران پس از انقلاب داشتهاند، امروز آنها را با بحراني مواجه كرده است كه گويي طرح و پروژه اوليه بحثهاي آنها ريشه ندارد و مثل اينكه ميخواهند از صفر آغاز كنند.
وي ادامه داد : اين در حالي است که اين جريان تا نيمه راه آمده است و همانطور كه شريعتي ميگفت «من به دنباله كار اقبال ميانديشم و سخن ميگويم»، ما نيز امروز با توجه به تغيير سرمشقها، سرلوحهها و گفتمانهايي كه دوره او داشته است و تفاوتهايي كه در سرمشقهاي او با دوران ما پيدا شده، بايد بگوييم دنباله شريعتي سخن ميگوييم؛ چرا که امروز در دنيا، دوره و جامعه ديگري زندگي ميكنيم كه صورت مسائل متفاوت است و نسلها تغيير كردهاند و با نسلهاي جديدي مواجه هستيم كه حافظه تاريخي آنها ضعيف شده و در نسل چهارم نيز مشاهده ميشود که امروز نوعي انقطاع پيدا شده است.
احسان شريعتي خاطرنشان کرد: به همين دليل به انجمنهاي اسلامي پيشنهاد دادهايم و برنامهاي داريم تا بازخواني متون بنيانگذار پروژه روشنفكري ديني را آغاز كنيم كه آخرين آنها شريعتي است و يك خوانش و قرائت مجدد از شريعتي داشته باشيم كه چه ميخواست بگويد و آيا درست فهميده شده است، اين ميتواند حركت تازهاي در انجمنهاي اسلامي باشد. ميخواهيم به نسلهاي جديد جنبش دانشجويي كه رابطه آنها با گذشته ضعيف شده است، قوام جنبش دانشجويي و جنبش روشنفكري در حوزه ديني و ملي را يادآوري کنيم.
به گزارش ايسنا، منطقه خراسان، احسان شريعتي در ادامه و در پاسخ به پرسشي مبني بر اينکه تعريف جامع و كاملي از روشنفكري ديني فعلي ارائه دهيد، گفت: اين همان پروژهاي بود كه از پيش از انقلاب نيز توسط روشنفكراني كه اعتقادات يا جهانبيني توحيدي و به طور مشخص اسلامي و مذهبي داشتهاند، وجود داشته است. پس از انقلاب نيز گرايشي پيدا شد كه به اين نام معروف است و چهرههاي آن را ميشناسيم.
وي با بيان اينكه دو گرايش پيش و پس از انقلاب روشنفکري ديني، داراي تفاوتهايي با يكديگر هستند و نقدهايي را نيز به هم وارد ميکنند، افزود: از منظر مفهومي ميتوانيم اين پديده را اينگونه تحليل كنيم که مثلا آيا روشنفكري ديني ميشود يا نميشود؟ كه بيشتر از جانب روشنفكران و دينداران ميشنويم که نميشود، که اين نظر يک برداشت ديني است كه اصولا با هر گونه روشنفكري و شايد حتي هر گونه روشنفكري مخالف باشد و يا يك برداشت روشنفكرانه است كه ميگويد هرگونه دين يا دينداري با روشنفكري به معنايي كه در غرب رايج است، تناقص دارد.
وي ادامه داد: در اين ميان تز سومي نيز به وجود آمد كه تا دوران مشروطه يك برداشتي از دين حاكم شد كه حتي در حوزه روحانيت نيز گرايش مكتب نجف که قرائت ملاكاظم خراساني و مرحوم نائيني را از دين داشت، جنبش مشروطه را تاييد كردند.
احسان شريعتي يادآور شد: پس از آن در جامعه نيز نسلي پيدا شد كه در بين روحانيون، مرحوم طالقاني و در بين تحصيل كردهها مهندس بازرگان را ميتوان از اين جريان نام برد و بعدها، گروهها و نيروهاي سياسي، مذهبي به وجود آمد كه چنين گرايشهايي داشتند و از انقلابيون آن زمان نهايتا شريعتي است که در دهه 50 يكي از سمبلهاي اين جريان بود.
وي افزود: اين جبنش يك جريان سومي است كه از نظر اجتماعي و تاريخي ميشود بهتر از جنبه مفهومي آن را تحليل كرد. در دوره جديد نيز ممكن است اين بحث وجود داشته باشد که روشنفكري با ديني و ملي با مذهبي ميتوانند تناقضاتي با يكديگر داشته باشند، اما پاسخ آن است که يك نوعي از دين با نوعي از روشنگري در تناقض است و نوعي از دين با نوعي از روشنگري همخواني دارد.
فرزند دکتر شريعتي ادامه داد: در حال حاضر نيز در ميان نيروهاي موسوم به روشنفكر ديني بحراني ديده ميشود كه يكي از ريشههاي آن اين است كه گويي سرخطها و ريشههاي اين پروژهها و طرحي که پيش از آنها تعريف شده است را گم كردهاند كه بعضي اوقات بحثهاي بيريشه ميكنند.
وي در پاسخ به پرسشي مبني بر اين كه آيا درست است كه شريعتي دين را عامل برانگيختگي معرفي كرد، گفت: تشخيصي كه آنها دادند اين بود كه جامعه ايران به هر حال مذهبي است و اين تشخيص درستي بود و درستي خودش را طي انقلاب و پس از آن نشان داد كه جامعه ما يك جامعه عميقا مذهبي است و حتي اين موضوع را ميتوان در خاطرات يك ناظر بيگانه مثل سوليوان، سفير آمريكا نيز مشاهده کرد.
شريعتي ادامه داد: شريعتي ميگويد من به عنوان يک انسان مذهبي، نه به عنوان کسي که فقط ميخواهد از دين به عنوان تاكتيك استفاده كند بايد دين را بشناسم، ولي اگر اعتقاد ديني هم نداشته باشيم، بايد دين را بشناسيم؛ بنابراين دينشناسي را پيشنهاد ميدهد.
وي اضافه کرد: در آن زمان نيروهاي اجتماعي و فرهنگي به اين مساله توجه نميكردند و چون دين به شكل ظاهري، رسمي و دولتي به حاشيه رفته بود فكر ميكردند در يك جامعه سكولار و يا در حال انتقال هستند؛ در حالي كه هنگامي كه اين پرده كنار رفت، جامعه واقعي خودش را نشان داد.
وي افزود: ما با دين مواجه هستيم، يا به آن اعتقاد داريم يا نداريم؛ اگر اعتقاد داريم بايد يك برداشت جديد از دين داشته باشيم كه به نفع انسان، آزادي، عقل، پيشرفت و همه آرمانها باشد و اگر نتوانيم اين برداشت را داشته باشيم و به جامعه ديني تفهيم كنيم كه دين حقيقي ديني در مسير انسان، آزادي، عقلانيت و پيشرفت است، نميتوانيم پيش برويم.
احسان شريعتي در پاسخ به يكي از حضار نيز گفت: ما از دكتر شريعتي دفاع نميكنيم؛ به خصوص ما كه منسوب به ايشان هستيم، اما فقط ميخواهيم امكان شناخت درست را ايجاد كنيم.
فرزند دکتر شريعتي تصريح کرد: هر تزي که دكتر شريعتي دارد به جز مساله كلي زر، زور و تزوير به شكل سلبي است و عرفان، برابري و آزادي به شكل ايجابي است. مباحث ديگر وي تزها و نظرياتي قابل بحث است و ممكن است اشتباهاتي هم داشته باشد که خودش قبل از همه با توجه به تحول فكري كه داشت خيلي از آنها را رد كرده است. زماني که خود او با تزهاي خودش اين گونه برخورد كرده و به ما آموخته است كه نظراتش را به چالش بكشيم، پس نميتواند فرد دگمي باشد.
احسان شريعتي افزود : اينكه دوستاني از جمله دکتر سروش به دكتر شريعتي انتقاداتي دارند كه در اين جلسه نام آنها مطرح شد، ما از آنها سپاسگزاريم كه با انتقادهاي خود اين بحثها و تفكر را زنده نگه داشتهاند و تفكر شريعتي اين شانس را دارد که هميشه نقد و بررسي شود.
وي در پايان در پاسخ به اينكه چرا مقبره دكتر را به ايران و به خصوص مشهد منتقل نميكنيد با خنده گفت: ابتدا بايد ملت بر سر محل آن بين مشهد، مزينان، سبزوار و حسينيه ارشاد توافق كنند، سپس دولت نيز با خودش توافق كند و بعد ملت و دولت با هم توافق كنند که به اين ترتيب اين مساله با چند شرط مواجه ميشود.