Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


«خطیبی» چون تو اَم آرزوست! | حسن محدثی گیلوایی (خبرگزاری کتاب ایران، ایبنا ـ ۲۹ خرداد ۱۳۹۹)

«خطیبی» چون تو اَم آرزوست!

حسن محدثی گیلوایی
منبع: خبرگزاری کتاب ایران، ایبنا
تاریخ: ۲۹ خرداد ۱۳۹۹

 

مقدمه
نخستین بار چند دهه پیش، از مرحوم دکتر روح‌الامینی، استاد درس مردم‌شناسی در دانش‌گاه تهران شنیدم که به تخفیف می‌گفت شریعتی «خطیب» بود. بعدها بارها و بارها این سخن را از افراد گوناگون شنیده‌ام که او یک «خطیب» بود. هر بار وجهی از تخفیف در این وصف وجود داشت. اینک استاد مصطفی ملکیان چنین توصیف و تخفیفی را کامل کرده و به‌نظر می‌رسد به نهایت رسانده است: «ویژگی بعدی دکتر شریعتی که آن هم به شخصیت و منش‌اش ارتباط داشت، و آن این که شریعتی، بیش از هر چیز سخنران بود. منظورم این است که با احساسات، هیجانات و عواطف مخاطبان بازی می‌کرد. ولی روشنفکران بعد از انقلاب، بیش‌تر معلم و مدرس‌اند. در سخنرانی‌ها‌یشان هم درس می‌دهند. شما وقتی به سخنرانی دکتر علی شریعتی گوش می‌کنید، خیلی احساسات و عواطف و هیجانات دارید، غلیان پیدا می‌کنید. می‌گویید حق با اوست، آفرین و هورا… اما وقتی سخنرانی‌اش تمام شد، اگر کسی از شما بپرسد که عصاره‌ سخنرانی دکتر شریعتی چه بود، آن گاه می‌بینید مثل ماهی که از چنگ‌تان می‌گریزد، چیزی در مشت ندارید.

نمی‌توانید مثلا بگوید سخنرانی یک مقدمه داشت، سه تا ذی‌المقدمه داشت، یک مدعا و دو تا دلیل داشت. چون خطیب بود. از خطه‌ خراسان بود و در آن خطه سخنرانان قهار داشتیم. مثل فخرالدین حجازی. «هیاهو بر سر هیچ». خدا رحمت‌اش کند اما هر وقت به ایشان فکر می‌کنم یاد گفته‌ شکسپیر می‌افتم که «هیاهو بر سر هیچ.» شریعتی خطیب بود و منظورم همان خطابه‌ صناعات خمس ارسطویی است. یعنی با هیجانات، احساسات و عواطف سر و کار داشت.

اما وقتی پای صحبت روشنفکران پس از انقلاب می‌نشیند [می‌نشینید]، احساسات، عواطف و هیجان شما در کار نیست و دایم باید فکر کنید که استدلالش چه بود. […] این که گفتم مذمت نیستند، معنایش این است که این‌ها معلم‌اند. یعنی با ذهن مخاطب کار دارند، استدلال می‌کنند، مدعا پیش می‌کشند، ادله‌ مخالفان را نقد می‌کنند و دلیل خودشان را می‌خواهند تقویت کنند. شما آیا از دکتر شریعتی سخنرانی سراغ دارید که بگوید من در این سخنرانی دو مدعا دارم؟ مدعای اول را یک دلیل تایید می‌کند و مدعای دوم را سه دلیل. در تمام سخنرانی شریعتی یک مورد نمی‌توانید بیابید که این گونه باشد” (زمانیان، 1399، کانال تلگرامی خرد منتقد، به نقل از ملکیان).»

ارزیابی‌ای شبیه این سخنان، که قبلاً بیش‌تر تکرار می‌شد، این بود که شریعتی روشن‌فکر زمان نهضت است و حالا که زمانه‌ استقرار رسیده است، پس دوران او سپری شده و اندیشه‌های وی منقضی و منسوخ شده است. من مایل‌ام در ادامه قدری درباره این مدعیات درباره‌ علی شریعتی درنگ کنم.

ناسزایی به نام «خطابه»
مفهوم «خطابه» تاریخی ناخوش‌آیند دارد. فنی بوده است برای متقاعد کردن طرف مقابل، صرف‌نظر از ارائه‌ استدلال قانع کننده. آن‌طور که افلاطون گفته است، اهل خطابه گویا دغدغه‌ حقیقت نداشته‌اند. آن‌ها بیش‌تر مهارت سخن‌وری داشته‌اند. سوفسطائیان از جمله کسانی بوده‌اند که از فن خطابه بهره می‌برده‌اند تا طرف مورد خطاب را اقناع کنند و متقاعد سازند. در نظر ارسطو نیز خطابه برای سخن گفتن با عوام به‌کار گرفته می‌شود؛ سخن گفتن با کسانی که مطالب پیچیده را درنمی‌یابند. ارسطو نیز در خطابه جایی برای استدلال نمی‌دید (آقایانی چاوشی و آقایانی چاوشی، 1395: 193-190). لاجرم اگر خطابه، حاوی حقیقت و سخن استدلالی نیست و صرفاً بر احساسات تکیه می‌کند و شیوه‌ای از سخن‌وری برای متقاعد کردن و اقناع کردن صرف است، نمی‌بایست حیاتی ماندگار و زایا داشته باشد و چون درختی ریشه‌دار و پربار ظاهر گردد و پس از سپری شدن زمان محدودی می‌بایست چون برگ و باری خشک و بی‌ریشه، از قلمرو فرهنگ تارانده شود و بی‌اعتبار گردد.

باری، ملکیان همین معنا از خطابه را برای سخنان و آثار علی شریعتی به‌کار برده است. خطابه در این معنا چندان بهره‌ای از خردمندی ندارد. «هیاهو بر سر هیچ» است یا آن نوع سخن‌وری است که عصاره‌ای اندیشه‌وارانه و تأمل‌برانگیز ندارد. اگر خطابه‌های شریعتی چنین اوصافی داشته باشند، لاجرم نباید ماندگار و در درازمدت، تأثیرگذار باشند.

پرسش‌هایی درباره‌ «خطابه‌»های ماندگار و اثرگذار
اکنون چهل و سه سال از زمان وفات علی شریعتی گذشته است، اما گفت‌وگو درباره‌ او ادامه دارد. پس دیگر نمی‌توان گفت که او ایده‌ئولوگ عصر نهضت بوده است. اکنون که بیش از چهار دهه از استقرار نظام برآمده از انقلاب 1357 گذشته است، گفتن چنین سخنی منجر به مضحکه شدن گوینده‌ آن می‌‌گردد. اما پرسش من این است که اگر او «خطیبی» بود که بر بال احساسات و عواطف مخاطبان خود سوار می‌شد و بر امواج احساسات سوار گشته بود، و از سخنان او عصاره‌ای و اخگری از اندیشه قابل برگرفتن نبود، چه‌گونه توانست این همه تأثیر بر صاحب‌نظران گوناگون بگذارد؟

چه‌گونه اندیشه‌ او توانست از سطح مرزهای کشور و خاورمیانه فراتر برود و در سطح آسیا و آفریقا و حتا فراتر از آن تأثیر بنهد؟ چه‌گونه است که از متفکران بزرگ مسلمان در آسیا و افریقا نظیر چاندرا مظفر و فرید ایساک از بزرگی و تأثیرگذاری او یاد می‌کنند؟ این کدام خطیبی است که چنین بُردی از تأثیرگذاری را در سطوح بین‌المللی و در چندین دهه بعد از مرگ‌اش داشته و دارد؟

به‌نظر می‌رسد درباره‌ تأثیرگذاری صاحب‌نظرانی که تأثیرگذاری‌شان از مخاطبان بلافصل‌شان فراتر رفته و مخاطبان فراوانی در زبان‌های دیگر و زمان‌های دیگریافته و بر آن‌ها تأثیر نهاده است، دیگر نمی‌توان چنین تحلیل‌ها و تبیین‌هایی را قانع کننده و قابل دفاع دانست.

لزوم تمایز فرم و محتوا  
به‌نظر می‌رسد برای تبیین تأثیرگذاری این‌گونه متفکران و صاحب‌نظران، صرف نظر از نوع تأثیر و چه‌گونه‌گی داوری ما درباره‌ حد و میزان تأثیرگذاری، می‌بایست فرم سخن آنان را از محتوای آن یا معنای سخن را از صورت آن جدا کرد. اگرچه نسبتی وثیق بین این دو هست، اما نمی‌توان اهمیت هر یک از آن‌ها را جداگانه مد نظر نداشت و یکی را به دیگری فروکاست. اگر تمام تأثیرگذاری سخن آن را به فرم نسبت بدهیم، اهمیت محتوا را نادیده گرفته‌ایم و اگر به فرم بی‌اعتنا باشیم، اهمیت ابزار و فنون سخن‌وری را نادیده گرفته‌ایم. تبیین تأثیرگذاری ماندگار و وسیع یک متفکر و صاحب‌نظر به فرم سخن‌وری وی، تخفیف آشکار اهمیت فکری او است و بی‌تردید نادیه گرفتن نظام فکری وی است.

مقایسه‌ نظام‌مندی فکری شریعتی و ملکیان
وقتی آرا و آثار شریعتی و ملکیان را در مقایسه‌ با هم مورد بررسی قرار می دهیم، درمی‌یابیم که ملکیان متفکری است که از توانایی تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار است، اما در نظام‌سازی فکری چندان توانا و تأثیرگذار نیست. مهم‌ترین تلاش او برای نظریه‌پردازی تز عقلانیت و معنویت او است که هرگز نتوانست به نوعی جریان‌سازی نظری و معرفتی بیانجامد و به سلسله‌ای از بحث‌ها دامن بزند. از این جهت وقتی کار نظریه‌‌پردازی ملکیان را با متفکرانی چون شریعتی و سروش مقایسه می‌کنیم، تفاوت‌هایی جدی می‌بینیم. ملکیان درباره‌ موضوعات و مقولات بسیار گوناگونی سخن گفته است و درباره‌ هر مقوله به نکات جزئی و زیرمقوله‌ها، توجهی اکید و جالب توجه دارد. از این رو، او در ریزبینی و موشکافی بسیار توانا است و از این جهت از او می‌توان بسیار آموخت. اما در میان روشن‌فکران معاصر، کسانی چون شریعتی و سروش در نظریه‌پردازی بسیار تواناتر عمل کرده‌اند؛ صرف نظر از اعتبار نظریات‌شان. شریعتی در ارائه‌ نوعی الاهیات انتقادی یا رهایی‌بخش و نظریه‌ اجتماعی دینی بسیار توانا و تأثیرگذار بوده و دکتر سروش در ارائه‌ نظریه‌ قبض و بسط تئوریک شریعت و نظریه‌ رؤیاهای رسولانه جریان‌سازی فکری کرده‌اند و رشته‌‌ای درازدامن از گفت‌وگوها را پدید آورده‌اند.

بررسی آرای شریعتی نشان می‌دهد که می‌توان از او به عنوان متفکری دارای مبانی فلسفی مشخص سخن گفت و بنیان‌های فلسفی او را مشخص ساخت. در مورد دکتر سروش نیز این موضوع صادق است و می‌توان مبانی فلسفی اندیشه او را از دل آثارش استخراج نمود.

اندیشه‌های این دو متفکر معاصر به حدی از انسجام نایل گشته‌اند اما در مورد آرای مصطفی ملکیان این مبانی فلسفی هنوز تبلور نیافته‌اند و به‌نظر می‌رسد نمی‌توان هنوز تبار یا نظام فکری او را دقیقاً مشخص ساخت.

نتیجه‌گیری:‌ شریعتی و اعاده‌ی حیثیت از «خطابه»
به‌نظر می‌رسد بُرد تأثیرگذاری شریعتی با بسیاری از متفکران قبل و بعد از او قابل مقایسه نیست. من در این که شریعتی «خطیب» بود، تردیدی ندارم. اما فرق است بین متفکری که «خطابه» ‌را به‌منزله‌ شیوه‌ سخن‌وری برمی‌گزیند و «خطیبی» که می‌خواهد عوام را متقاعد کند و سخن‌اش از «استدلال» و «برهان» عاری است. به‌نظر می‌رسد میراث شریعتی می‌تواند ما را به معنا و مفهوم مثبتی از «خطابه» توجه دهد و همانا درک ما را از آن مثبت سازد؛ آن معنا از خطابه که مد نظر متفکّر رومی سیسرون بود که قائل به «ارتباط وثیقی میان سخنوری و خردمندی» بود (همان: 193). «سیسرون خردمندی بدون هنر سخنوری را کم‌فایده و سخنوری نابخردانه را بی‌فایده خوانده است»(همان: 193). در نظر وی، «چنانچه کسی که از حکمت و خرد برخوردار است، نتواند با بیان فصیح و با هنر سخنوری آن را به دیگران منتقل سازد، در انتقال حکمت خویش به دیگران و ارتقای آگاهی و شناخت دیگران ناتوان است»(همان: 194). به‌نظر می‌رسد عصر ما اینک به «خطیبی» شریعتی‌گونه نیاز دارد که هم‌چون او ما را هم‌زمان به اصلاح خود و اصلاح جامعه فراخواند و شور و شعوری تازه برانگیزاند، نه این‌که یگانه راه اصلاح جامعه را در اصلاح خود ببیند.

منابع
آقایانی چاوشی، لیلا و آقایانی چاوشی، روح‌الله (13959 “متن عرفانی به‌مثابه خطابه”. پژوهش‌نامه‌ی نقد ادبی و بلاغت. سال 5، شماره‌ی 1، بهار و تابستان 1395.
زمانیان، علی (1399) “شریعتی یک استثنا بود: گزارشی از نشست دوستان با ملکیان”. کانال تلگرامی خرد منتقد، 27 خرداد 1399،  https://t.me/kherade_montaghed/659

 



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : ژوئن 18, 2020 599 بازدید       [facebook]