«ما و بحرانهای تو در تو» (کانون توحید تهران ـ ۳۰ خرداد ۱۳۹۸)
ما و بحران های تو در تو
مکان: تهران، کانون توحید
زمان: ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی به مناسبت چهل و دومین سالگرد شهادت شریعتی مراسمی را تحت عنوان «ما و بحران های تو در تو» در کانون توحید و به تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ برگزار کرد. در آغاز این مراسم که به یاد پوران شریعترضوی برگزار شد ویدئو کلیپی از مراسم تشییع و خاکسپاری پوران شریعت رضوی پخش شد. در ادامهی مراسم خانم پروین منصوری متن سخنرانی پوران شریعت رضوی را با عنوان «پس از شریعتی» ـ که در مراسم سالگرد شهادت شریعتی در سال ۱۳۸۲ ایراد شده بود ـ برای حضار قرائت کرد. در این مراسم چهار محور مورد بحث قرار گرفت: بحران معنا و بدیل مذهبی بحران دینی (احسان شریعتی)، ایران و بحران ملیت (محمد جواد غلامرضا کاشی)، در دفاع از مسئولیت اجتماعی (نرگس سوری) و ائتلاف مسلط و بحران اقتصادی ایران (مسلم زمانی).
آرمان ذاکری (فارغ التحصیل جامعه شناسی دانشگاه تهران در مقطع دکترا) که اجرای مراسم را بر عهده داشت با طرح این موضوع که بحران اصلی این دوران ازهمپاشیدگی «ما» است، هدف اصلی این همایش را بررسی پاسخهای ممکن شریعتی، از منظر ملی، اخلاقی، اجتماعی به این بحران دانست.
اولین سخنران این مراسم، مسلم زمانی (دانشآموختهی رشته اقتصاد در دانشگاه تربیت مدرس) در سخنرانی خود تحت عنوان «ائتلاف مسلط و بحران اقتصادی ایران» چنین گفت:
ساختار اقتصادی هر کشور بسته به فرهنگ، تاریخ و منابع آن کشور بر مجموعهای از روابط ساخت مییابد. روابطی همچون سرمایه – نیروی کار، دولت – اقتصاد و یا شیوهی ادغام در نظام اقتصاد بینالملل بنیانهای ساختار اقتصادی یک کشور هستند. ساختار اقتصادی ایران متأثر از همین روابط تاریخی موجود است. روابطی مبتنی بر قدرت تصاحب منابع و ارزش مازاد اقتصادی که در ایران نامتوازن است و توزیعی ناعادلانه دارد و به همین علت بحرانزا شده است. بحران اقتصادی ما محصول پیشروی نیروهایی است که در هر دورهی تاریخی با صورتبندی متفاوتی از متن تاریخ سر برمیآورند و در هر دوره به استراتژی متفاوتی برای تصاحب منابع متوسل میشوند. برنامهی تعدیل ساختاری، اجماع واشنگتن یا سیاستهای خصوصیسازی، استراتژی این ائتلاف تاریخی «زر و زور و تزویر» است. همان ائتلاف تاریخی معروف که شریعتی در متن تاریخ شناسایی کرده است و محصول پیشروی این ائتلاف تشدید نابرابری، شخصیتزدایی از جامعه و گرفتارشدن جامعه در رکود بلندمدت اقتصادی است.
ازاینرو، برای رهایییافتن از استیلای این ائتلاف یگانه راه موجود، نقد عملی رادیکال این ائتلاف تاریخی است؛ و نقد عملی رادیکال فقط با ائتلاف و صفبندی ایدئولوژیکی، اقتصادی و سیاسی کارگران، دانشجویان، معلمان و در دو کلمهٔ محرومان و محذوفان امکانپذیر است.
«در دفاع از مسئولیت اجتماعی» عنوان دومین سخنرانی این مراسم بود که توسط نرگس سوری (دانشجوی دکترای جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) ایراد شد. او در سخنرانی خود عنوان کرد:
ما اکنون در جامعه پساانقلابی به سرمیبریم که دورهی غلیان و جوشش جمعی -که برآمده از وضعیت انقلاب ۵۷ بود- را پشت سر گذاشته و در عرصهٔ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دچار گسست از ایدهآلهای جمعی دورهٔ انقلاب شده، و در برابر، نوعی روحیهٔ فردگرایی بر آن حاکم شده است.
آنچه که ما شاهد آن هستیم ایناست که از دل فراخوان مدام جامعه «پسا-انقلابی» به «رئال-پلیتیک» و عقلگرایی ابزاری و نفی هرگونه چشمانداز اتوپیایی، نوعی «دیستوپیای» اجتماعی سربرآورده که یکی از نشانههای صریح آن بحران اخلاقِ جمعی و رواج فردگرایی و منفعتطلبی است که همبستگی اجتماعی و به تبع، هستی اجتماعی را تهدید میکند.
در چنین شرایطی، دفاع از مسئولیت اجتماعی که شریعتی از آن سخن میگفت برای فراروی از بحران فردگرایی خودخواهانهای که “مای جمعی” را تهدید میکند، ضرورت مییابد. بازگشت به «مسئولیت اجتماعی» بدان شکلی که شریعتی آنرا صورتبندی کردهاست، میتواند ما را از افتادن در دام دو بحران جدی بازدارد:
– نخست، فردگرایی که میتواند به ایجاد ویرانشهری توتالیتاریستی منجر شود؛
– و دوم، استحاله شدن در جامعه که رهایی و خوداتکایی فردی را به محاق میبرد و او را ازخودبیگانه میکند.
در مفهوم «مسئولیت اجتماعی»، هم ایدهآلگرایی و اخلاق جمعی، که شرط بازآفرینی دوباره جامعه است، وجود دارد و هم سوژگی و ارادهمندی فردی که اصالتِ انسان را تضمین میکند.
در این بخش از برنامه، سعید رضادوست (حقوقدان و شاعر) شعر «شمع زندان»، سرودهی شریعتی را با دو تار خراسانی اجرا کرد که با استقبال گرم مخاطبین روبهرو گشت.
در ادامه، محمدجواد غلامرضا کاشی در سخنرانی خود با عنوان «ایران و بحران ملیت»، نگاه شریعتی را به ملیت چنین ترسیم کرد:
سازماندهی سیاسی در فرم ملتها، جهانرواترین صورت بندی حیات جمعی، در مقایسه با صور دیگر تجربه شده در تاریخ بشری است. پیش از ملتها، سازماندهی سیاسی یا در صورت بندی امپراتوریها اتفاق میافتاد، یا در صورت بندی قبیله و عشایر و طوایف. امپراتوریها صرفاً از طریق قتل و تجاوز به همسایگان زندگی میکردند و فرم قبیله و ایل نیز در زمره خشنترین و خاص گراترین الگوی زیست جمعی بود. ملیت اما از آن دو تجربه تاریخی بیشتر قابلیت همگرایی با ارزشهای جهانروا دارد. نباید فراموش کنیم پیش از آنکه خواست دمکراسی و عدالت در دنیای مدرن ظهور کند، صورت بندی ملی بر جوامع مدرن سیطره یافت و بستر ساز طرح آن خواستهای آرمانی گردید. البته نباید فراموش کرد که ملی گرایی میتواند به یک روایت یکسان ساز ناسیونالیستی و فاشیستی سقوط کند، اما در تجربه قرن نوزده و بیست آنچه عموماً رخ داده پشتیبانی ملیت از رقابتهای سیاسی و دمکراتیک بوده است. در پرتو همبستگی ملی نیروهای متعارض طبقاتی، قومی، اجتماعی و جنسیتی، با یکدیگر ستیز کردهاند بی آنکه تنازعات به یک منازعه خونین تبدیل شود.
آنچه در ایران امروز، نگرانی بر میانگیزد، کاستی گرفتن احساس تعلق ملی است. در درون حاکمیت، نیروهای سیاسی، در هیچ زمینهای با یکدیگر به همگرایی نمیرسند، و هر یک برای پیشبرد خواست سیاسی خود، تنها به حذف رقیب میاندیشد و نفع یا خیر عمومی، به لحاظ اخلاقی، هیچ طرفی را محدود نمیکند. بخشی از نیروهای سیاسی در خارج از حاکمیت نیز، گاهی برای پیشبرد خواست خود، تا مرز حمایت از جنگ علیه ایران پیش میروند. خواست زندگی در ایران، برای نسلهای جدید، کمتر میشود و تنازعات قومی نگران کننده است و گاهی تا مرزهای گسیختگی از کشور پیش میرود.
کاستی گرفتن تعلق ملی، حاصل چهار دهه ساختار متمرکز و تمامیت گرای سیاسی بوده است. این ساختار با تکیه وافر بر ارزشهای یکسان ساز، هر گونه تمایز، فردیت و تفاوت را طرد و منکوب کرده است. سیطره ارزشهای نولیبرال نیز البته مزید بر علت بوده است و ما را با واقعیت زوال عرصه عمومی مواجه
کرده است. سیطره فردیت، و کاستی گرفتن ذخائر و احساسات جمعی حاصل تجربیات عینی و فاجعه بار بوده است اما سیطره این ارزشها نیز به سهم خود منجر به پیامدهای فاجعه باری شده است. حیات مدنی تضعیف شده، گروههای هم پیمان برای دفاع از دمکراسی و عدالت ظهور نمیکنند، خشونت، توطئه، و فقدان اخلاق سیاسی جامعه را هر روز رنجورتر از پیش میکند. به نظر میرسد نیازمند اعاده همبستگی ملی باشیم البته با روایتی که مقتضی تمایز و فردیت و کثرت جامعه سیاسی است.میراث روشنفکران دینی پس از انقلاب عموماً در تقابل با نظم ایدولوژیک خلق شده است. به جهت بستر تاریخی تولدشان، بیشتر زائل کننده ارزشهای جمعی بودهاند. با هر گونه میانجی و باورها و ارزشهای همبسته ساز ستیز کردهاند. آنها بیشتر مدافع فردیت و حقوق و ارزشهای فردی بودهاند و تلاش کردهاند فرد را از قلمرو حیات عمومی منزوی کنند. بنابراین برای احیای تعلقات جمعی و ملی، نیازمند مواریث روشنفکران پیش از انقلاب هستیم.
مهمترین چهره در آن میان دکتر علی شریعتی است. شریعتی ملیت را هستی تاریخی و مقدم بر هویت دینی ایرانیان شمرد، درکی جهان روا از ملیت عرضه کرد و مهمتر اینکه فهمی جهانروا و متلائم با صورت بندی جهانروای ملی از جامعه ایرانی عرضه کرد. بر میراث دکتر علی شریعتی باید ملاحظات ناشی از
تجربه پس از انقلاب را افزود و افق امروز را با افق دورانی شریعتی در نسبت گفتگویی قرار داد. در نتیجه این گفتگو، نطفههای بارور نشده حقوق فردی و حقوق بشر در منظومه جهانروای شریعتی بارور خواهند شد و ترسیم کننده چشم انداز جامعه ایرانی خواهد بود.
احسان شریعتی آخرین سخنران این مراسم بود که بحران معنا را از مهمترین بحرانهای جامعه معاصر ایرانی دانست. وی پروژه شریعتی در این خصوص را در سخنرانی خود با عنوان «بحران معنا و بدیل مذهبی بحران دینی» چنین ارائه کرد:
برغم غلبهٔ گفتمانهای سنتگرا-و-بنیادگرایانهٔ دینی بر فضای جامعه در چند دههٔ گذشته، چرا هنوز به ایفای «رسالتی اجتماعی» برای دین قائلایم؟ به عبارتی دیگر، چه نیازی به «اصلاحگری» دینی، بهویژه در شرایط حاکمیت دینی و بهشکل متناقضنما، بحران معنوی-اخلاقی ناشی از آن؟
بحران اخلاقی-معنوی کنونی جامعهٔ ایرانی ناشی از غلبهٔ گفتمان و عملکرد دورانی بنیادگرایی سنّتی است. این بحران به نقطه یا مرحلهٔ تعیینکنندهٔ خود رسیده است و جامعه و نظم (یا بینظمی) موجود، باید تصمیم بگیرد:
– یا پیرایشگری بخردانهٔ انتقادی، انسانی و مردمی، اصلاحگری دینی گوش بسپارد؛
– و یا در آینده، به زبان خشن و قاهرانهٔ سکولاریسمی دینهراس و نامتساهل تن دهد.
برای تحقق تدریجی نظمی نوین و پیمودن راه رشدی موزون-و-پایدار، وظیفهٔ «ما»، مقابله با افراط-و-تفریطهای فرهنگی گذشته است.
در برابر حاکمیت روایتِ شرعی-فقاهتی بر جامعه، شاهد واکنشهای گوناگونی بودهایم در عقب نشینی بهسمت: سنّت، اخلاق، معنویت،عرفانهای شرقی و غربی، فرقهگرایی، جهانوطنی، فردگرایی، و خصوصیسازی دینی، و …
«نقد دین»، پیشدرآمد هر نقدی است. اگر «حقیقت» دین همان ایمان درونی و صمیمی (در نسبت با امر قدسی و الوهی) است، بُعد بیرونی-اجتماعی داشتن دین از آنروست که مؤمنان یک دین با یکدیگر نوعی باهمستان یا «امت» تشکیل میدهند. دو دین «باز و بستهٔ» نهضتی و نهادین، همواره در تاریخ دو نقش و در دو جهت متضاد بازی کرده است. ازاینرو، نمیتوان ساحت اجتماعی دین را نادیده گرفت.
«دینپیرایی» شریعتی، از پی سایر اصلاحگران پیشگام، بازخوانی و اجتهاد «کتاب و سنت»، متکی به آخرین دستآوردهای «علم و زمان» بود برای برساختن «کلامی نو» یا نوعی «الهیات رهائیبخش». دینی که شریعتی جوهرش را نوعی «عرفان» میخواند، دینی گشوده بر همهٔ افقهای معنوی است. این عرفان در سطح اجتماعی بهشکل اصل «همبستگی» معنوی (مانند اصل «برادری» در شعارهای انقلاب فرانسه) بیان میشود. برای جریان فکری «نوشریعتی»، نقش دین، پشتوانهٔ معنوی-اخلاقی شدن برای جنبش تغییر-و-تحولخواهی در «جامعه» (و نه در «دولت») است.
در حاشیه این مراسم غرفهی کوچکی برای نمایش و فروش کتابهای شریعتی و پیراشریعتی برگزار شد.