خروج از بنبست نابرابریها با گفتمان نوشریعتی | محمدرضا خاوش (روزنامه همدلی ـ ۲۹ خرداد ۱۳۹۸)
خروج از بنبست نابرابریها با گفتمان نوشریعتی
محمدرضا خاوش
منبع: روزنامه همدلی
تاریخ: ۲۹ خرداد ۱۳۹۸
یکی از نشانههای تفکر عمیق، ماندگاری و پویایی آن است و کمشمار هستند کسانی که تفکر و اندیشهشان دارای این ویژگی باشد و در گذر ایام، گرد فراموشی بر آن ننشسته باشد؛ شریعتی از جمله این کمشمار افراد است و تفکرش دارای چنین ویژگی است. شریعتی کسی است که در تاریخ و فکر معاصر ما پایدار و زنده است؛ از اینروست که بعد از گذشت ۴۲، همچنان در فضای فکری جامعه، صاحبنظران و نظریهپردازان از شریعتی میگویند و مینویسند و گاهی بر سر آرای او جدل میکنند.
یکی از تازهترین بحث و جدلهای نظری پیرامون شریعتی، بحثی است که یوسف اباذری به عنوان یک جامعهشناس در ضرورت بازخوانی نظریات شریعتی در قالب «گفتمان نوشریعتی» مطرح کرد و ضمن آن مدعی سوءاستفاده افرادی مثلهانری کربن، احسان نراقی و سیدحسین نصر از آرا و واژگان وی شد.
اباذری دراین بحث به پیچیدگی شرایط جهانی امروز اشاره و چنین استدلال کرده است که این پیچیدگی نسبت به دوره حیات شریعتی، بسیار بیشتر شده است؛ چرا که تقسیمبندی قبلی میان استعمار و مستعمرهها بر هم خورده است و در کشورهای جهان سوم اقلیتی وجود دارند که منافعشان در گروی بازار جهانی است و دولتهای به اصطلاح ملی خودشان دست به کار شدهاند و دست به استعمار میزنند. بنابراین بهزعم اباذری ما با جوامعی روبهروییم که یک طرف آن صاحبان سرمایهاند و طرف دیگر تامینکنندگان این سرمایه و استعمارشوندگان! و لذا در تحلیل شرایط کنونی و برای یافتن راه حل، ناگزیریم به سخن گفتن از جامعه سرمایهداری و غیرسرمایهداری و رجوع به واژگان شریعتی.
اباذری، ضمن بحث خود به تحلیل اوضاع ایران پرداخته و این ادعا را مطرح میکند که: «در دوران شاه دو جریان رسمی وجود داشت. جریان نخست شریعتی و آلاحمد بودند که از بازگشت به خویشتن حرف میزدند. گروه دوم امثالهانری کربن، احسان نراقی و سیدحسین نصر بودند که واژگان آل احمد و شریعتی را دزدیدند. بدبختانه بعد از انقلاب واژگان امسالهانری کربن و نراقی بود که حاکم شد.»
وی سپس در تبیین و اثبات مدعای خود به مقایسهی جریان شریعتی و کربن میپردازد. اباذری معتقد است که از نظر شریعتی شیعه به قوم خاصی اطلاق نمیشود، بلکه شیعه یعنی گروهی که به دنبال آزادی و عدالت هستند. بنابراین شریعتی از آزادیخواهی و عدالتخواهی استقبال میکرد. بهزعم اباذری، پرولتاریا در کلام مارکس همان شیعه در کلام شریعتی است و او میخواست این آزادی به همه تعمیم پیدا کند نه فقط خود شیعه. اباذری در تشریح دیدگاه کربن نیز میگوید: «هانری کربن اعتقاد داشت که یک مکتب خاص شیعی وجود دارد و امامان نیز آن را به گروه خاصی از مردم منتقل میکنند. بنای کربن بر این بود که برای شاه یک وضعیتی را مهیا کند؛ از آن دست که در زمان ساسانیان وجود داشت. یعنی شاه هم رهبر مملکت و هم رهبر دین باشد.» اباذری معتقد است که در تفکر کربن، یک جور فره ایزدی به شاه منسوب میشود؛ یعنی همان چیزی که شریعتی در مقابل آن ایستاد. بهزعم وی هم اکنون هم افرادی مانند سیدجواد طباطبایی و نحله فکری او ادامهدهنده همین راه هستند؛ کسانی که اباذری آنها را «فاشیزمهای جدید ایرانی» میخواند و معتقد است که تلاشهای آنها برای حاکمیت سیاستهای نئولیبرالیستی به تفکرات جداییطلبانه و فرقه گرایانه دامن میزند.
اباذری در ارتباط با تبعات ناشی از این نوع تفکر نئولیبرالیستی و شووینیستی، از کشور سوریه به عنوان یک مصداق عینی نام میبرد که وضعیت امروز آن ناشی از دنبال کردن چنین تفکر سیاسی است؛ کشوری که مردمش به این نتیجه رسیده بودند با جداییطلبی و پیوستن به سیاست جهانی و بازار آزاد وضعیتشان بهبود خواهد یافت. به عبارتی با رشد نئولیبرالیسم اقوام به شکل عینی میل به جدا شدن دارند. دولت سوریه نیز برنامه نئولیبرالی را پیاده کرد و یک نوع جنگ داخلی رخ داد. مسئله فقط یک چیز ذهنی نیست. زمانی که سیاستهای نئولیبرالیسم رخ میدهد، افراد فکر میکنند که باید به بازار جهانی بپیوندند. نئولیبرالیستها اعتقاد دارند که دولت- ملت چیز بیهودهای است و واحد یا دین است یا زبان است. پدیدهای که طبل جدایی را در بسیاری از جاها به صدا درآورده است.
اباذری از محمد قوچانی به عنوان یکی از افراد مهم این نحله که به عنوان یک روزنامهنگار سیاسی و سوژه نئولیبرال، پروژه بازار آزاد و ایرانشهری را همزمان پیش برده است، نام میبرد و اعتراف میکند که در فضای آکادمیک تا به حال فقط راجع به اقتصاد نئولیبرال صحبت شده است، ولی به سوژه نئولیبرال که شامل سلبریتیها و سیاستمداران امروز میشود، توجهی نشده است. بهزعم اباذری اساساً اگر سوژه فعال سیاسی مانند قوچانی نبود دکتر طباطبایی جایی برای ارائه نظریاتش نداشت؛ چرا که قبلاً طباطبایی در حزب پان ایرانیست هم همین حرفها را میزد، ولی به آن توجهی نمیشد. وی همچنین میگوید: «چند سالی است در جامعه هم از سلطنت حرف زده میشود. از نظر عوام سلطنت بیاید یکی دو تا مسئله را حل خواهد کرد. یکی رابطه با غرب است که آمریکا فشارش را خواهد برداشت و طبقه متوسط به آرزوی چند سالهاش خواهد رسید. دیگری برای طبقات پایین هم رونق ایجاد میشود. همین الان نئولیبرالهای ایران امیدوارند که آمریکا بیاید و سرمایهگذاری بکند و کار ایجاد کند. این تئوری است که محمد قوچانی (به عنوان یک سوژه نئولیبرال) چند سال است روی آن کار کرده است و الان دارد زحماتش به بار مینشیند.»
این گروه فکری، منتقد جدی نظریات و آرای دکتر شریعتی هستند؛ به طور مثال محمد قوچانی مقاله بلندی با عنوان «روشنفکر مسلح» در نقد «مدل سیاسی دکتر شریعتی» نگاشته و مدعی شده است که از متن دکتر شریعتی «لیبرالیسم سیاسی»، که برای ما مفید است، به دست نمیآید.
«در واقع، این دیدگاه، دغدغه اصلی روشنفکرانی مانند شریعتی را «نابرابری» میداند و معتقد است که ایندسته از روشنفکران مهمترین مانع پیشرفت و اقتصاد آزاد هستند. از این جهت میگویند شریعتی «بنیادگرا» است.»
حسن محدثی؛ جامعهشناس، در بیان علت مقابله افرادی مانند قوچانی با تفکرات شریعتی چنین تحلیلی ارائه میدهد:«بلوک فکری حول شخصیتهایی مانند سیدجواد طباطبایی یا غنینژاد در حال شکلگیری است که نگاهی «ایرانپرستانه و ملیگرایانه و نیز نگاه بازار آزادگرایانه» دارند. این بلوک روشنفکری میخواهد کسب هژمونی کند. در کسب این هژمونی، غیری برای خودش میسازد. از روشنفکران دینی به خصوص شریعتی غیری میسازد که خیلی هم واقعی نیست. بهعبارتی، نه از متن شریعتی نه از پیروانش این غیر در نمیآید. تمام این غیر، کسانی هستند که در این سیستم هزینه دادهاند. تبعید شدهاند و فضاهای عمومی ندارند. ولی این بلوک سوم بازار آزادی که آقای قوچانی سخنگوی آن است در مهرنامه، غیری از شریعتی میسازد با اتهاماتی مانند داعشی، بنیادگرا، غربستیز …. متون امکان خوانش دارند، ولی آن بلوکی که دنبال هژمونی و غیرسازی است، شروع میکند به اتهام زدن به شریعتی. به نظر من آقای قوچانی دست کم میتوانست بگوید آثار شریعتی «پیامدهای ناخواسته» دارد. این خیلی متفاوت و صادقانهتر است. به نظر من آقای قوچانی سخنگوی این بلوک سوّم شده است.»
اباذری همچنین در بحث خود به تلاش غرب به ایجاد تفرقه و جنگ میان شیعه و سنی اشاره می-کند و از اینجهت نیز رجوع به تفکرات شریعتی را امری ضروری و راهگشا قلمداد میکند؛ چرا که در تفکر شریعتی همان قدر که به محرومان شیعه اهمیت داده میشود، محرومان دیگر اقوام نیز حائز اهمیتاند و کمک به آنها نیز از وظایف یک شیعه دانسته شده است.
حسن محدثی این بنیان و موضع فکری را چنین بیان کرده است: «شریعتی میگوید در تفکر شیعی، در نهضت شیعی، ویژگیهایی وجود دارد که انسانهای شیعی را در هر جای جهان با هم پیوند میزند. اگر مثل یک حبلالمتین به این تفکر متکی باشیم، میتوانیم همدیگر را پیدا کنیم. چنانکه معتقد است کسانی که «پادلوگوسمحور» هستند یا به عبارتی «اهل عمل» هستند، یک خانواده هستند. از قول قرآن میگوید ای نوح ما دو خانواده بیشتر نداریم، کسانی که اهل عمل صالح هستند و کسانی که عمل سیئه انجام میدهند: «در تمام بشریت، در طول زمان و عرض زمین، فقط و فقط دو تا خانواده است و دو تا ذریه و نژاد و تبار، عمل صالح و عمل فاسد! هر انسانی که یک «عمل صالح» است، اهل بیت تو است ای نوح!»
بنابراین در یک جمعبندی کلی میتوان گفت در بحث اباذری، خطر فاشیزمهای ایرانی جدید و نیز حاکمیت سیاستهای نئولیبرالیستی در جامعه به عنوان دلالتهای محوری ضرورت بازخوانی آثار شریعتی و برساخت گفتمان نوشریعتی عنوان شده است.
ضمن اینکه به نظر میرسد بازخوانی آثار شریعتی، نیازی است که امروزه در خارج از مرزهای ایران بهویژه در کشورهایی مانند ترکیه، مالزی و اندونزی که از مدلهای اسلام نواندیشانه، متجدد و اسلام آسیاییاند، و نیز در برخی از کشورهای عربی که دارای سنت چپ عربی مسلماناند مورد توجه قرار گرفته است؛ مثلاً درترکیه و استانبول کتابهای شریعتی در کنار آثار کسانی مانند جلال آلاحمد و دکتر نصر مورد اقبال است. احسان شریعتی در این مورد میگوید: «جریان ترجمه از زمان دیکتاتوری نظامی بهصورت یک نهضت فکری بهراه افتاد. مترجمان گوناگون در جاها و زمانهای مختلف در ترکیه آغاز بهترجمه آثار دکتر شریعتی کرده بودند که طی زمان تبدیل به جنبشی شد؛ و بعدها امثال انتشارات «فجر» آنها را در یک مجموعه آثار جمعآوری و منتشر کردهاند.
در استانبول به هر کتابفروشی بروید یک قفسه آثار دکتر وجود دارد. ناشران ترک مدعیاند که 100درصد آثار شریعتی در این کشورترجمه شده است. یعنی در ترکیه دکتر شریعتی مطرح است. از شریعتی بهعنوان یک متفکر، برداشتهای مختلفی درترکیه شده و در انحصار یک روایت خاص نیست، مانند خود ایران که برداشتهای مختلفی از شریعتی میشود، درترکیه هم همینطور است. علت استقبال مردم ترکیه از شریعتی این است که او از خویشتنی صحبت میکند که نه خویشتن ناسیونالیسمی بود، نه مذهبی بود، بلکه خویشتنی فراناسیونالیستی و فرامذهبی بود که بازگشت به قرآن و سیره حضرت رسولالله بود. مردم ترکیه که یک ریشه دینی دارند و کشوری است که از سنتها و آداب ورسوم تشکیلشده به شریعتی رجوع کردند. افزون بر اینکه پرسشهایی که مردم ترکیه داشتهاند، مبنی بر پرسشهای جامعهشناسانه، تاریخی، مذهبی را در شریعتی جستوجو نموده و پاسخ گرفتهاند.»
در این میان خصوصیات چندبعدی و بینارشتهای بودن رویکرد دکتر شریعتی، اساتید علوم انسانی و اجتماعی ترکیه را به خود جذب میکرده، چراکه هم بهروز و هم اعتقادی بوده است؛ جمیل مریچ اولین شریعتیشناس ترکیه از جمله این افراد است که علاقه زیادی به دکتر داشته است و قبل از مرگ نیز به شاگردانش گفته که همیشه آرزو داشته است که شخصیتی مانند دکتر شریعتی داشته باشد.
سوسن شریعتی در این ارتباط میگوید: «رابطه جامعه ترک با شریعتی طوماری بوده است، یعنی در آغاز منبعی برای منِ هویتگرای بنیادگرایِ رنجدیده از مدرنیته خشنِ لاییک و خسته از تقلیدِ غربیِ ترک بوده است که میخواهد خودش سر برآورد، نه فقط متفکر احیای اسلامی بلکه متفکر نقاد سنت نیز، منتقد تقلید از غرب و منتقد خوانش بنیادگرایانه از دین نیز. امروز آثار شریعتی در بالکان از پرفروشهاست.از ناشر ترکی آثار شریعتی پرسیدم: شریعتی در ایران مورد نقد است به واسطه نوعی شیعیگری. شما با شیعیگری شریعتی چگونه کنار میآیید؟ توضیحش قابل توجه بود: نگاه شریعتی به تشیع تاریخی است و نه فرقهای، تشیع را نهضت میخواهد و نه نهاد؛ چنانچه نقدش به تسنن اموی نیز همین است. تسنن محمدی و تشیع علوی را از یک جنس میداند و طبیعتا جامعه سنی مذهب ترک را برنمیآشوباند.
در کشورهای عربی نیز طی ده سال اخیر 70درصد آثار شریعتی به زبان عربیترجمه شده است. آقای بزی، رئیس انتشارات دارالامیر میگفت بازگشت به خویش شریعتی در مصر دهه هشتاد به صد هزار تیراژ هم رسیده است.
حداقل صد پایاننامه در کشورهای عربی به خصوص مصر درباره شریعتی نوشته شده است. امروز مخاطب شریعتی در برخی از کشورهای عربی، با شریعتی منتقد سنت آشنا است. در کنفرانس جامعهشناسی خاورمیانه، جامعهشناس لبنانی میگفت:«اگر آثار شریعتی نبود، ما سیدقطبی میشدیم.» به نظر میآید که موقعیت شریعتی هر بار با توجه به بستر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی این کشورها (که هم سنی است و هم شیعی) تغییر میکند و بسط مییابد. خود این نکته قابل توجه است».
در این میان علاوه بر فضای نشر، مطبوعات و حوزههای آکادمیک، گاهی مستندهایی در مورد شریعتی نیز ساخته شده است، در این ارتباط میتوان به مستندی با عنوان «شریعتی، معلم انقلاب» اشاره کرد که به تازگی در شبکه عربی «الجزیره» -متعلق به کشور قطر- نمایش داده شده است. این مستند که شامل گفتوگو با احسان شریعتی؛ فرزند دکترشریعتی و چهرههای فرهنگی ایرانی و عرب مانند:هادی خانیکی، عباس منوچهری، خسرو منصوریان، خنجر حمیه، محمود قانصو العاملی و… است، به حوادث مهم زندگی دکتر شریعتی و روند شکلگیری شخصیت فکری، اجتماعی و ابعاد مختلف اندیشهی او پرداخته است. ساخت و تولید چنین اثری در کشوری مانند قطر با توجه به شاخصههایی مانند رفاه اقتصادی و اجتماعی و سیطره سرمایهداری و بازار آزاد در آن، جای تامل دارد و به خوبی بیانگر اهمیت میراث فکری شریعتی به عنوان یک متفکر مسلمان و آگاه و الگوی اجتماعی دینی، برای برآورده کردن نیاز امروز جوامع مسلمان به آگاهی است. آگاهیای که ورای مرزهای جغرافیایی و قومیتی و ملی انتشار یافته است.
بنابراین امروز باید به جرات از شریعتی بگوییم! اندیشه شریعتی هنوز زنده و پویاست؛ بهترین دلیل این زنده بودن همین طرح بحثهاست؛ اینکه به هر بهانهای اهل اندیشه و قلم، مطبوعات و رسانهها به بازخوانی اندیشهها و آثارش میپردازند و بهانهای میجویند برای بازگشودن چندین و چند باره پرونده او. به عبارتی:«اندیشه شریعتی پر از گریزگاه است و در نتیجه به بنبست نمیرسد. فراتر از اینها شریعتی ضروری بوده است، چون نقش آینه را بازی کرده و ما هر بار با نگریستن به او، به یاد خود دینی، خود تاریخی و یک خود در جستوجوی خویشتن میافتیم».