Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


شریعتی چگونه شریعتی شد؟ | سیدمحمدباقر تلغری‌زاده (وبسایت ملی مذهبی ـ تیر ۱۳۹۱)

شریعتی چگونه شریعتی شد؟

سیدمحمد باقر تلغری‌زاده
منبع: سایت ملی مذهبی
تاریخ: ۱۲ تیر ۱۳۹۱

 

شخصیت و نقش و نفوذ اجتماعی آن نه صرفاً زاییده نبوغ و توانایی‌های فردی است و نه حاصل صرف تاریخ، فرهنگ و جامعه، بلکه بر آیند تعامل و ترکیب عوامل فوق است.

 

IMG_2500-350x170

تو در نماز عشق چه خواندی؟

که سالهاست

بالای دار رفتی و این شحنه های پیر

از مرده ات هنوز

پرهیز میکنند …

در کوچه باغهای نیشابور

مستان نیمشب، به ترنم، آواز های سرخ ترا

ترجیع وار زمزمه کردند

نامت هنوز ورد زبانها ست.[i]

با وجود گذشت سی و پنج سال از خاموشی صدای شریعتی و وقوع تحولات شگرف فکری- سیاسی در سطح جهانی و داخلی، که پیشنیه آن در خلاف مسیر فکری وی و یا دستکم با فاصله گرفتن از آن پیش رفته و می رود نیز به رغم تلاشهای بسیاری که در این میان در راه فراموشی نام و راه او صورت گرفته و می گیرد، “نامش هنوز ورد زبان هاست.” و هر کجا سخن از اندیشه و به ویژه نواندیشی دینی و دین و سیاست به میان آید شریعتی با تمام قامت در برابر چشمان ما حاضر می شود. به راستی در سخن شریعتی چه رازی نهفته است که وی را در زمان حیاتش در صدر روشنفکران زمانش نشاند و کلامش را خاصه برای آنان که به قالب های رسمی “شرقی” و “غربی” نمیگنجند و در جستجوی “انسان” و “جهان” یا به قول حافظ “آدم” و “عالم” ی دیگرند، همچنان جذاب و رهگشا ساخته است؟

به بیان دیگر می توان پرسید که سرمایه سخن شریعتی چیست و چه بود و بطور کلی چه ویژگی هایی شریعتی را، شریعتی ساخت؟

در نوشته کوتاه زیر کوشش می شود تا با برشمردن ویژگی هایی چند پاسخی اجمالی به پرسش بالا داده شود.

در ابتدا شاید یاد آوری یک نکته – هر چند نسبتا بدیهی – خالی از فایده نباشد و آن اینکه شخصیت و نقش و نفوذ اجتماعی آن نه صرفا زاییده نبوغ و توانایی های فردی است و نه حاصل صرف تاریخ، فرهنگ و جامعه، بلکه بر آیند تعامل و ترکیب عوامل فوق است. به عنوان مثال بعید به نظر می رسد که کس دیگری، هر چند از هر نظر بر شریعتی برتر باشد، بتواند در فضای کنونی ایران به چنان منزلت و نفوذی مانند وی دست بیابد. پس از این اشاره کوتاه به عوامل سازنده شخصیت و نفوذ آن، به عوامل و ویژگی های شخصیت شریعتی می پردازیم:

1 – دو فرهنگی بودن

آنچه شریعتی را از بسیاری از تحصیلکردگان دانشگاهی و فرنگ رفته ها و نیز نمایندگان فرهنگ سنتی زمانش متمایز می کرد دو فرهنگی بودن وی بود.

شریعتی در یک خانواده اصیل مذهبی و در سایه تربیت پدری دانشمند که عالم و عامل به قرآن و نهج البلاغه بود پرورش یافت. این بود که از همان آغاز نوجوانی اندیشه و احساس او در مسیر مذهبی به حرکت افتاد، بطوری که دین دغدغه و مشغولیت تمام عمری وی شد و در این مسیر تا بدانجا پیش رفت که طرحی نو در افکند و بنیانگذار “اسلام شناسی” – به معنی علمی کلمه – در ایران و بطور کلی در سطح “جهان اسلام” گردید. اگر بپذیریم که اسلام – صرف نظر از همه تفاسیر و جلواتش – مهمترین عامل سازنده فرهنگ ایرانی و فرهنگهای کشورهای مسلمان نشین بطور کلی است، یعنی همان فرهنگی که از آن به “فرهنگ اسلامی” یاد می شود، به یکی از رموز نفوذ کلام شریعتی و حرکت آفرینی وی و در عین حال ناکامی روشنفکران غیر دینی و عدم توفیقشان در این خصوص، پی خواهیم برد. از سوی دیگر ،شریعتی به رغم نمایندگان فرهنگ سنتی ما، که نه با فرهنگها و فلسفه های بیگانه آشنایی داشتند و نه با “روح زمان” ، پس از رفتن به فرانسه و تحصیل و تحقیق با مکاتب جامعه شناختی، هنری و فلسفی و سیاست و جهت گیری های جهانی آشنایی بسیاری خوبی به هم رسانده و با دو مکتب فلسفی- اجتماعی مطرح آن زمان، یعنی مارکسیسم و اگزیستانسیالیزم، شناخت عمیقی پیدا کرده بود . کوتاه سخن اینکه شریعتی از گشت وگذاز و جستجوی مستمر در فرهنگ شرقی و غربی و تامل و اندیشه در مبانی آنها به چنان منزلتی دست یافته بود که می توانست – بطور نسبی – در هر دو فرهنگ به دیده نقد نظر کند و نقاط قوت وضعف آنها را ارزیابی . و ما امروزه بیش ار هر زمان دیگر به وجود متفکران و روشنفکران ” دو فرهنگی” همانند شریعتی و حاصل و برنهاد (سنتز) فکری آنها، که زاییده رویا رویی و برخورد خلاق و نقادانه با دو فرهنگ شرقی و غربی است، نیازمندیم.

2 -ایمانی ژرف و اعتماد به نفسی شگفت انگیز

هنگامی که شریعتی فعالیت های فکری فرهنگی خود را آغاز کرد جهان میان دو اردوگاه سرمایه داری و سوسیالیستی (مارکسیستی)، تقسیم شده بود. هر دو اردوگاه از پشتوانه وسیع فرهنگی ، سیاسی واقتصادی برخوردار بود. در آن زمان اما در تصور بسیاری از روشنفکران جریان سرمایه داری، جریانی رو به زوال بود و برعکس ، مارکسیسم جریانی پیشرو بشمار می آمد که آینده جهان را از آن خود می کرد. در سطح جهانی بسیاری از متفکران و دانشمند ان به مارکسیسم روی آورده بودند و جریان مارکسیسم در همه جای جهان، حتی در خود آمریکا که مرکز اردوگاه سرمایه داری بود، تغذیه فکری می شد. در سطح داخلی نیز، به ویژه در سطح دانشگاهی، بیشینه نیروهای سیاسی گرایش مارکسیستی داشتند. در این رابطه گزارش کوتاه آقای طه حجازی از برخوردش با یکی از محققان برجسته و نخبگان فرهنگی کشور یعنی استاد شفیعی کدکنی، استاد مدعو دانشگاه پرینستون آمریکا، بسیار شنیدنی است:” [موقعیت مارکسیسم به گونه ای بود] که دکتر شفیعی کدکنی [که] در تابستان 1356 هنگامی که تازه از آمریکا برگشته بود و من با او از تاثیر و تهیج و تحریک اندیشه های دینی دکتر شریعتی و اسلام تهذیب شده و آزاد یبخش در اذهان نسل تحصیل کرده و مردم، صحبت می کردم او معتقد بود و با چه حرارتی می گفت: به زودی تمام این منطقه را جنگ های چریکی مارکسیستی فرا می گیرد و کشورهای منطقه یکی پس از دیگری، دارای حکومت های مارکسیستی می شوند”.[ii]

البته استاد شفیعی در این داوری تنها نبود بلکه چنان که گفته شد اساسا فضای روشنفکری آن زمان در سلطه مارکسیسم بود. اما شنیدن سخنانی این چنین از ربان مسلمانی آگاه و روشن اندیش همچون استاد شفیعی برای درک فضای حاکم بر اذهان روشنفکران آن زمان بسیار در خور توجه وتامل است.

و اما از مسلمانان و روحانیت سنتی و بعضا وابسته به دستگاه آن زمان که از هیچگونه آزار، تهمت و افترایی نسبت به شریعتی دریغ نداشتند که بگذریم باید گفت که بخش نسبتا آگاه روحانیت هم پس از اینکه مرحوم مطهری از حسینیه برید و به شریعتی پشت کرد، دست از حمایت نسبی خود از شریعتی کشید.

البته در این میان بودند تعدادی از مسلمانان آگاه و نواندیش، همچون مرحومان استادان طالقانی، بازرگان، سحابی و … که هم پیوسته پشتیبان شریعتی بودند و هم با ایجاد زمینه و فضای روشنفکری مذهبی و پرورش نسلی از نواندیشان دینی و پدید آوردن آثار علمی مذهبی زمینه رشد حرکت شریعتی را از پیش فراهم آورده بودند؛ زمینه ای که بدون آن شاید شریعتی به آن منزلت و نفوذی که رسیده بود نمی رسید. با اینهمه می توان گفت شریعتی در میدانی که پا گذاشته بود یکه و یکه تاز بود. او در آن زمان با وجود آگاهی و شناخت عمیق از اقتدار و توانمندی های فکری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی هر دو ارودگاه و به رغم فشار و آزار های ساواک و جناح های سنتی و بعضا وابسته روحانیت و بازار، برای شاگردان و مخاطبانش سوره روم را تفسیر می کرد که به قول خودش پیامی بود به “روشنفکر آگاه و مسئول” تا با یاد آوری وضعیت مسلمانان صدر اسلام و نهضت جوان توحیدی به رهبری پیامبر که از سوی هر دو قطب قدرت جهانی آن زمان، یعنی ایران و روم، در معرض خطر و تهدید قرار داشت، امید را در دل آنها شعله ور سازد و بیم و هراس ناشی از کمبود عده و عده در برابر اقتدار دو اردوگاه را از دل آنان بزداید.

به راستی که چنین ایمان و اعتماد به نفسی مایه حیرت و شگفتی است.

چنین بود که شریعتی در مدت عمر کوتاه فعالیت فکری – فرهنگی خود توانست اسلام و مسلمانان را از لاک “تدافعی “ در بیاورد و حتی در سطح دانشگاهی فضا را از دست روشنفکران غیر مذهبی بگیرد.

3 -ذهنی خلاق و با افقی گسترده

با نگاهی اجمالی به مجموعه آثار سی و پنج (سی و هفت) جلدی شریعتی و موضوعات متنوع آنها به وسعت گستره اندیشه وی پی می بریم؛ موضوعاتی همانند: اسلامشناسی، دین شناسی تطبیقی، عرفان، جامعه شناسی، جریان های فلسفی – اجتماعی، انسان شناسی، زبان شناسی و ادبیات، هنر و … که پرداختن به آنها به قول مرحوم سپهری از نسبت داشتن نویسنده (گوینده) ” با تمام افق های باز “[iii] حکایت دارد یا به اصطلاح دکتر سروش نشانی است بر ” هاضمه ای فراخ”. با اینهمه در زیر اینهمه کثرت و تنوع و موضوعات به ظاهر متضاد، از موارد جزیی که بگذریم، در کل با یک وحدت اندیشه رو به رو می شویم؛ اندیشه ای که گر چه گاه تضاد و تناقضاتی را در برداشته، اما در کل در جهتی واحد طی طریق کرده و بالیده است. و بیانگر این نکته که صاحب این اندیشه پیش از اینکه به فرزندش، که برای تحصیل به آمریکا رفته بود، توصیه کند که:” به عنوان یک جهت فکری و مطالعاتی، خوب است از هم اکنون مثل کبوتری که آشیانه می چیند، در مسیر کار و بار و سیر و سیاحت در آفاق و انفس، از این برو آن بر، هر جا که بیابی و هر وقت که پیش آید … شاخه ای، برگی، خاشاکی که در بنای آشیانت بکار آید برگیری و بر هم نهی و کافی است که همواره در این فکر باشی، بی هیچ رنج و صرف وقت و پول زیادی، کم کمک تمامی مصالح لازم را گرد بیاوری و یکبار می بینی که گنجینه ای کامل و گران قیمت در اختیار داری که با میلیونها تومان پول و زحمت بسیار هم فراهم نمی تواندشد و در ضمن هم خوش خشک مطالعه می کنی و قدم به قدم پیش می روی و بعدها می بینی، بی آنکه دویده باشی و از نفس افتاده باشی و عرقها ریخته باشی، فرسنگها راه را، آهسته و راحت و طبیعی طی کرده ای و به آبادی نزدیک شده ای … آثار بزرگ و جاودان اندیشه و ایمان و حرکت در تاریخ آدمیزاد را باید از هم اکنون یواش یواش جمع کرد و کم کم با آنها آشنا شد. مطالعات تخصصی و متفرقه هیچوقت دیر نمی شود. باید فرهنگ داشت، ذخایر فکری بشری را به چنگ آورد، با آنچه نبوغها و تمدنهای بزرگ انسانی، نوع انسان ساخته اند آشنایی یافت، بعد هر کاری که می خواهی بکن و هر حرفی که خواهی داشت بزن. خلاصه ” بی مایه فطیر است”[iv] خود بدین توصیه جامه عمل پوشانده بود.

وجود این امر، یعنی استفاده از مفاهیم و مکاتب فکری گوناگون باعث بدفهمی اندیشه شریعتی هم از سوی جناح سنتی مذهبی گردید و هم از طرف روشنفکران غیر مذهبی. شریعتی خود این وضعیت خود را با استفاده از شعر عطار ” راهی میان مسجد و میخانه” نامیده بود:

” نه در مسجد گذارندم که: رند است نه در میخانه کاین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است بجویید، ای عزیزان کاین کدام است؟” [v]

والبته این طبیعت هر اندیشه نو و قالب شکنی است که با بد فهمی رو به رو شود. اما از این نکته که بگذریم با ید گفت که در خصوص شریعتی بسیاری از غرض ورزی ها و حقد و حسد ها هم در کار بود.

روشن است که نه عمر کوتاه شریعتی و نه امکانات محدود و تعهد اجتماعی وی و نه آزار و اذیت های ساواک به او چنین امکانی می داد تا بتواند در همه این حوزه ها به صورت تخصصی وارد شود. تازه اگر این موانع هم در کار نمی بودند، با توجه به گستردگی این موضوعات به سختی می توان تصور کرد که شریعتی یا هر کس دیگری، ولو نابغه، بتواند در همه این رشته ها از موضع تخصصی وارد شود. با اینهمه شریعتی، به سائقه هوش سرشار و شم قوی و به اصطلاح عامیانه امروزی ” آنتن” بسیار قوی و حساسی که داشت توانست بسیاری از نکته ها را بگیرد، که خارج از قلمرو تخصصی وی بود.

ویژگی برجسته دیگر شریعتی که در این میان رخ می نمایاند همانا قوه خلاق و استقلال اندیشه اوست.

بر خلاف بسیاری از روشنفکران آن زمان و متاسفانه این زمان هم، هر چند با درجه ای کمتر، که شریعتی آنها را “روشنفکران ترجمه ای” یا به عبارت دیگر ” ترجمه ای اندیش” می نامید از درگیری نقادانه با هیچکدام از بزرگان اندیشه زمانش بیمی به دل راه نمی داد و به جرئت می توان گفت که کمتر مطلبی است که وی از کسی گرفته باشد و در آن دخل و تصرف نکرده باشد. و این همان چیزی است که قدمای ما از آن به عنوان ” قوه تصرف” یا ” ملکه اجتهاد” یاد می کردند. آری به راستی که شریعتی به معنای دقیق و فنی کلمه ” مجتهد” بود و نه “مترجم” ، هر چند که مقام مترجمی هم در جای خود در خور بسی اهمیت است.

4 -هنرمندی و هنر پروری

اگر چه این بند را می شد زیر بند پیشین هم آورد و در واقع در همانجا هم اشاره ای به این موضوع شد، اما ذکر آن تحت عنوانی جداگانه به خاطر اهمیت خاص آن است، به ویژه از این نظر که هنر- به استثنای شعر و خطاطی و نوعی خاص از موسیقی – تا آن زمان در بین مذهبی ها تا حدود زیادی مهجور بود و متاسفانه هنوز هم – البته با درجه ای پایین تر – به همین گونه است. البته این امر علل دینی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی گوناگونی دارد که از موضوع بحث ما خارج است. هر چه بود نتیجه این کار هم به زیان دین تمام شد و هم به زیان هنر.

شریعتی خود نه تنها هنرمند بل هنر شناس و نظریه پرداز هنر هم بود. با شناخت عمیقی که از هنر و مکاتب هنری داشت دریافته بود که هنر نیز در کنار علم، فلسفه و دین نگاه و زبان خاص خود را دارد، که البته با دین خویشاوند است. در نتیجه طرد هنر و یا حتی کم توجهی بدان محروم کردن انسان از یکی از زبان های ویژه خویش در رابطه با فهم خود و جهان است. چنین بود که وی هنر را یکی از موضوعات مهم سخنرانی ها و نوشته های متعدد خود قرار داد و در این راستا به نظریه پردازی هم دست زد،[vi] چیزی که او را نه تنها در میان متفکران مذهبی، بل در میان روشنفکران غیر مذهبی ایران هم، در موقعیتی ممتاز قرار میدهد، چرا که از میان این متفکران کمتر کسی- اگر نخواهم بگویم هیچکس غیر از او – دست به نظریه پردازی در خصوص هنر نزده است. با این همه شریعتی به صرف سخن گفتن در مورد هنر اکتفا نکرد، بلکه در مقام عمل هم علاقه و وفا داری خود را به هنر نشان داد. برای نمونه باید از اجرای نمایشنامه ابوذر در حسینیه ارشاد همراه با موسیقی یاد کرد که به رغم فشارهای متعددی – حتی از جانب دوستان- که بر وی وارد آمد حتی حاضر به اجرای تئاتر بدون موسیقی نشد؛ کاری که در آن زمان، و البته تا حدود زیادی در این زمان نیز، یک نوع تابو شکنی و بدعت و در حکم یک خودکشی معنوی بشمار می رفت. خوب چنین بود که شریعتی توانست در روی آوردن شاگردان و مخاطبان خود به مسائل و موضوعات هنری و در پرورش روحیه هنر در آنها سهم در خور توجهی ایفا کرد.

5 – اتخاذ خط مشی درست و واقع بینانه

روزگاری که شریعتی فعالیت های فکری- فرهنگی خود را آغاز کرد، فضای سیاسی ایران بسته بود و جریان های سیاسی یا به حاشیه رفته و کنار کشیده بودند یا به مبارزه مسلحانه روی آورده بودند.به لحاظ استراتژیک هم این پرسش مطرح بود که: ریشه و عوامل ناکامی جامعه ایران چیست و به اصطلاح تضاد اصلی چیست و چگونه می توان با آن مقابله کرد؟ در آن زمان بسیاری استعمار یا امپریالیزم را تضاد اصلی می دانستند. برخی هم مانند مرحوم استاد مهندس بازرگان ریشه درماندگی ایرانی ها را در استبداد درازدرنگ می دانستند.

طرفداران نظریه نخست عوامل اصلی شور بختی جامعه ایران را در دخالت بیگانگان جستجو می کردند و برای علل داخلی اهمیت بسیار کمتری قائل بودند. این نظریه دارای ضعف اساسی است، هر چند بر خلاف نظر نافیان ” تئوری توطئه” یکسره اشتباه نیست، چه اینکه دخالت های غربیان در امور کشورهای غیر غربی، از جمله ایران، چیزی نیست که قابل انکار باشد و با ترفند های تئوریک بتوان وجود آن را ابطال کرد. با وجود این ضعف اساسی این نظریه این بود که نقش ” خود” مثبت و منفی – را بسیار کمرنگ می کرد و در موارد افراطی حتی آن را نا دیده می گرفت. چنین بود که در مقابل این پرسش که: چرا غربیان توانستند در مقررات و سرنوشت ما دخالت کنند؟ در می ماند. به قول مرحوم سید اشرف الدین قزوینی (نسیم شمال):

بود اگر گردن مشروطه کلفت پس چرا زود به یک تیر به خفت؟

نظریه دوم، نظریه استبداد، ضعف های نظریه نخست را نداشت. اما از پس پاسخگویی درست به این پرسش بر نمی آمد که: علت خوگیری ایرانیان به استبداد چه بوده و چیست؟ به عنوان مثال جای این پرسش باقی است که: چرا ما بعد از مدت کوتاهی از سرنگونی استبداد شاهنشاهی به استبدادی دیگر دچار شدیم؟

این بود که شریعتی با وجود آگاهی از نقش منفی استعمار و استبداد، قدمی فراتر گذاشت و عله العلل را در استحمار جستجو کرد، هر چند نمی توان نقش استعمار و استبداد را در پیدایش و رواج استحمار نا دیده گرفت، و متناسب با آن خط مشی ” آگاهی بخش” را برگزید و بر این بودکه برای استعمار و استبداد زدایی نخست باید استحمار زدایی کرد. به نظر می رسد که سیر جریانات بعد از انقلاب در جهت تایید برتری نظریه وی بر دو نظریه فوق بوده است.

و اما خط مشی شریعتی در حوزه اندیشه از این هم آگاهانه تر و هوشیارانه تر بود. در میان متفکران و نواندیشان مسلمان ایرانی شریعتی نخستین کس یا دستکم یکی از نخستیان کسانی بود که به درستی پی برده بود که فلسفه و علوم انسانی مدرن که در واقع روح مدرنیته غربی را نمایندگی میکنند، دیگر در بند اثبات وجود یا عدم وجود خداوند یا به طور کلی امور ماورایی و متعالی – همان گونه که در فلسفه و کلام قدیم مرسوم بود – نیستند. بلکه مسئله محوری آنها تفسیری است که از جهان و انسان بدست می دهند؛ تفسیری که پایه در خود سامانی انسان و جهان دارد. البته این بدان معنا نیست که پدید آوردگان اندیشه مدرن انسان هایی بی خدا بودند، خیر، اما نوع نگاه آنها به جهان، انسان و جامعه انسانی به گونه ای بود که جای چندانی برای خدا و امور ماورایی و متعالی باقی نمی گذاشت. به عبارت بهتر خدای آنها خدایی خصوصی بود که به گوشه کلیسا پناه جسته و یا در خلوتسرای خانه منزوی شده بود. و اما شریعتی با طرح توحید به عنوان یک جهان بینی و با تاکید بر این نکته که اسلام یک اصل بیشتر ندارد و آن اصل توحید است، چنان تفسیری از آن بدست داد که هستی با همه مظاهر آن، یعنی طبیعت، انسان، جامعه و تاریخ بیانگر حضور خدا و نیاز به وی بود. و اما سیر تاریخ در غرب نشان می دهد که تصور انسان غربی از رابطه بین انسان و خدا، پیوسته رابطه ای مبتنی بر غلبه و تسلیم یا حکایت “دو پادشه اندر یک ولایت” بوده است. هر گاه خدا غلبه و مرکزیت می یافته است انسان به حاشیه می رفته است و بر عکس، هر وقت انسان مرکزیت می یافته است جای را بر خدا تنگ می کرده است. برای نمونه در قرون وسطی با مرکزیت یافتن خدا توجه به انسان و حقوق انسانی کمتر وکمتر شد و بر عکس، در دوران مدرنیته انسان دایر مدار عالم شد و خدا را به گوشه تبعید فرستاد.

و اما شریعتی با تفسیری که از انسان شناسی توحید بدست داد نشان داد که در ادیان توحیدی، بویژه اسلام، رابطه انسان با خدا، رابطه دو ” خویشاوند” یا دو “همدم “ است. و بر این اساس بود که انسان را “خدا گونه ای در تبعید ” خواند. مطابق این دیدگاه،هر چه انسان به ارزشهای وجودی خود- بر خلاف دیدگاه غالب بر اومانیسم غربی- بیشتر آگاه شود، به خدا نزدیکتر می شود یا به عبارت دیگر: انسان هر چقدر ” خود آگاه “تر می شود به همان میزان “خدا آگاه ” تر می شود و احساس نیاز او به خدا بیشتر و قوی تر.[vii]

به باور من توحید شناسی و انسان شناسی شریعتی پادزهری است قوی در برابر سم نفی گرایی (نیست انگاری) ، که همه مکتب های غیر مذهبی بیش و کم با آن دست به گریبانند. از این رو توسعه و تعمیق و احیانا جرح و اصلاح آن یکی از مسائلی است که می تواند و باید وجهه همت کسانی قرار گیرد که به استمرار اندیشه شریعتی باور دارند.

6 – زبانی گویان و خامه ای سحر انگیز

در اینکه آیا زبان است که مرز اندیشه را تعیین می کند و یا بر عکس، اندیشه است که مرز زبان را، میان زبان شناسان و صاحب نظران حوزه فلسفه زبان اختلاف وجود دارد. اما شاید همه آنها بر سر این نکته که میان آن دو پیوندی تنگاتنگ وجود، با همدیگر توافق نظر داشته باشند. به هر حال شاید بطور کلی بتوان گفت که : هر چه اندیشه انسان فراخ تر باشد زبان او نیز گشاده تر خواهد بود و بر عکس.

در این میان اندیشمندان نوآور وضعیتی خاص دارند. آنها برای بیان اندیشه های جدید خود نیازمند به خلق مفاهیم جدیدند. از این رو می بینیم که متفکر نو اندیشی همچون شریعتی به خلق ده ها مفهوم تازه دست می زند که برخی از آنها مانند “زر و زور وتزویر” زبانزد خاص و عامند.

استفاده فراوان و بجا از صنعت جناس، یعنی بکار بردن کلمات هماهنگ و آهنگین، مانند ” نداشتن و نخواستن”، “مکنون و معنون” و … که همگی بار فرهنگی – اجتماعی دارند، و همچنین پسوند های خوشتراشی مانند “وار” و “گونه” در ترکیباتی مانند: پیامبر وار و علی گونه، خلق تشبیهات و استعارات و بطور کلی پیرایه ها و آرایه های ادبی نو و گونه گون، نثر وی را از جذابیتی خاص برخوردار کرده است.

به گونه ای که برخی از آثار او همانند” توتم پرستی” ، “هبوط در کویر” ، نیایش” و … را در ردیف شاهکارهای نثر معاصر قرار دارده است. اما با وجود نو بودن اندیشه ها، مفاهیم و سبک و شیوه بیان، زبان شریعتی از سادگی و شفافیت خیره کننده ای برخوردار است. گویی زبان فارسی دردستان وی همچون خنگ راهواری است که آن را به هر کجا که بخواهد، کوه، دره، دشت و دریا، می تازاند بی آنکه نشانه اندکی ناهمواری در آن دیده و احساس شود. این است که به رغم بکارگیری جملات طولانی، که گاه از یک صفحه تجاوز می کند، خواننده با شتاب و اشتیاق و بدون احساس خستگی و تنگ نفسی به دنبال وی می دود تا به او برسد و سخن نهاهایی اش را بشنود.

7 – دلی آیینه وار و جانی شیفته

اگر همه ویژگی های شریعتی را، که در بالا از آن یاد شد، در یک کفه ترازو بگذاریم و صداقت، صافی و شیدایی و شیفتگی وی را در کفه دیگر آن، شاید مبالغه نکرده باشیم.

اگر کسی به دقت به نوارهای صدای شریعتی گوش بسپرد می بیند که لحن و موسیقی کلام وی به تناسب وضعیت زمان ایراد سخنرانی تغییر می کند. گاه با لحنی حماسی و شورنده رو به رو می شود و زمانی با لحنی ملایم و مغموم و یا نغمه های خسته و شکسته. گویی آنچه از دهان گوینده بیرون می آید دیگر الفاظ نیستند، بل پاره های وجود وی هستند که آنها را در جهت تحقق رسالت خویش، که چیزی جز دریدن پرده های جهل در همه عرصه فکری، دینی، فرهنگی و اجتماعی و همچنین مبارزه با صور گوناگون ستمگری نیست، نثار کند. آری، ترکیب اندیشه و احساس از شریعتی چنان شخصیتی ساخته بود که وی را در شمار یکی از بزرگترین مدافعان فکور و پرشور محرومان در آورده بود. و بی جهت نیست که وی در نزد مردمی که از شکاف میان دل و زبان و سخن و عمل بسیار رنج برده و می برند، اینهمه محبوب باشد. به قول حافظ

صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی محبوب طبع مردم صاحبنظر شود.

سخن آخر

قصد من در اینجا، چنان که از عنوان مقاله پیداست، نه نقد شریعتی، یعنی برشمردن نقاط قوت و ضعف وی، بلکه تنها بر شمردن نقاط قوت وی بوده است، که شاید بتوان با بررسی و دقت بیشتر نقاط دیگری هم بدان افزود.

خواستم نشان دهم که خلاف آنچه که برخی از مخالفان و معاندان وی می گویند، محبوبیت او زاییده صرف “شاعری”، “نطاقی” ، ” هنرمندی” و “شور آفرینی” نیست، بل بر آمده از دل ترکیبی از ویژگی های گوناگون است، که در بالا بدانها اشاره شد؛ ویژگی هایی که حتی یکی از آنها می توانست- البته در سطحی پایین تر – وی را به شهرت نسبی برساند.

آری، “چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد” (حافظ)

منابع:

[i] بخشی از شعر حلاج ازکتاب در کوچه باغهای نشابور ص 49-48 سروده شفیعی کدکنی.

[ii] طه حجازی، تاثیر نو گرایی دینی بر ادبیات، سایت ملی- مذهبی 23 اردیبهشت 1391٫

[iii] بر گرفته از شعری بنام دوست که گویا در رثای فروغ فرخزاد سروده شده است. نگاه کنید به سپهری ، هشت کتاب، چاپ دوم، ص 399٫

[iv] با مخاطب های آشنا، م. آ. ا، ص 92

[v] دیوان عطار، حواشی و تعلیقات از م. درویش، چاپ چهارم، ص 194

[vi] در این رابطه مراجعه کنید به م.آ. 32 تحت عنوان هنر.

[vii] در این خصوص نگاه کنید به م. آ. 16و م. آ. 24٫

منبع: وبسایت ملی-مذهبی،



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : آوریل 25, 2015 879 بازدید       [facebook]