… بعد از سه سال که از شهادت و هجرتات میگذرد… (مجله محراب ـ ۱۳۵۹)
… بعد از سه سال که از شهادت و هجرتات میگذرد…
پوران شریعترضوی
منبع: گاهنامه محراب
زمان: ۱۳۵۹
متن حاضر در سال ۱۳۵۹ به شکل نامهای خطاب به علی شریعتی نوشته شده است و در آن به شرح اوضاع اجتماعی و سیاسی جامعه ایران و تجربه انقلاب اشاره دارد.
علی جان
بعد از سه سال که از شهادت و هجرتت میگذرد، این اولین بار است که میخواهم با تو صحبت کنم، و درواقع نامهای به تو بنویسم. تو در میان ما نیستی، اما هر جا که میروم (در هر خانهای، هر مؤسسهای و هر محیط آموزشیای)، یاد تو،اسم تو، کتاب تو، وجود ترا اثبات میکند، صدای نوار سخنرانیهای تو در فضای خیابانهای شهر طنین میاندازد و در نوای ضبط صوت خانهها، نهیب مهربان و کوبندهی تو آگاهی میبخشد و گفتهات را تصدیق و تکرار میکند که ـ شهادت حضور در صحنهی حق و باطل همیشهی تاریخ است ـ و تکرار میشود.
علی! میخواستم بگویم، همچنانکه زندگی مردان بزرگ ثمربخش زندگی هموطنان و همنوعانشان است، هستند کسانی که مرگشان پر بارتر و ثمربخشتر و پر برکتتر است و تو نیز از این مردانی!
من بعنوان همسرت داغی بزرگ را بر قلب تحمل میکنم و تنها نسیم عشق طرفدارانت است که از سوزش آن میکاهد، زیرا آنها روح وسیعت را بر در و دیوار شهرهای وطن به شهادت گرفته و زندگیات را در لابهلای نوشتهها و آثارت آذین هر کوی و برزن نمودهاند و اینست که قلب پر تپشت را هر روز زندهتر از روز قبل نگه میدارد.
و اما پس از شهادتت نمیدانی چه گذشت، جرقهای که تو در جان شاگردان و پیروان و فرزندانت زدی، خرمن احساسشان را شعلهور کرد و مصمم و بیقرار به انتقام بر قابیلیان کشاند و پس از چندی که روستاهای دورافتاده و محروم همیشه مدنظرت بوسیلهی منتقمانت از چشمه نوشتهها و آثارت سیراب شدند، آتش و آب بهم پیوست و آن سوزاند و این شویاند تا که حتی خاکستر قابیلیان عصر نیز از زمین پاک شد و زمین پاک پاک شد.
اما علی از آنجا که دست استحمار، همیشه از آستین دوست بیرون میآید فاجعهی پیشبینی شدهی تو رخ داد و انقلاب پیش از شکوفائی آن آگاهی در تمام اذهان، بوقوع پیوست و این سیل خروشان را خیلی زود به مردابی بدل نمود.
بگذریم ….
در اوایل جای تو خیلی خالی بود: عکس تو در کنار رهبر انقلاب حاضر است اما وجودت غایب، مینمود. مردم این غیبت را با عقلشان میفهمیدند و با وسعت مهربانیشان پر میکردند (عکست را، پوسترت را، نوارت را، نوشتهات را با احساس بینظیری و بدون آنکه فشار تحمیل و تبلیغی وادارشان کند تکثیر مینمودند، شعر میسرودند، سرود میخواندند و خلوصشان در تمام اعمالشان متجلی میگشت.
باور کن که ما باور کردیم ….
اما گویا به باورمان نیز باید شک میداشتیم؟! زیرا درست چند ماه بعد از سکون این تلاطمات و فروکش این هیجانات، در حاکمیت قشر خاص، کم کم به گونهای عکسها جمع شد و از دسترس مردم دور ماند، و حتی اشعاری که مردم درباره تو سروده و شعارهایی به خاطر تو ساخته بودند، از برنامههای رادیو و تلویزیون حذف گردید. اما علیرغم این اعمال هنوز هم روحت در بین توده حضور دارد و زندگیات وسوسهکنندهی زندگی در بین قشر تحصیلکرده است. زیرا هرکس مرا میبیند میپرسد اگر دکتر شریعتی بود امروز در مقابل قشر حاکم چه موضعی میگرفت، چه میکرد؟ خصوصاً که بسیاری از دوستان و همرزمانت ماهیت خود را بصورت بدی بروز دادهاند و این پیروانت را هراسانتر ساخته است. آنها حق دارند، زیرا که دوستان تو به کسانی پیوستهاند که ضد مبارزهاند حال آگاهانه یا ناآگاهانه.
بهرحال نتیجهاش، برعلیه فرزندان مبارز و شجاع این مملکت عمل کردنست و اینطور بنظر میرسد که گفتههای تو در مرحله به مرحله این تحولات جلوهگر میشود: هر انقلابی فرزندان صدیقش را میخورد. چه تأسفبار است که تاریخ اینگونه تکرار میشود.
علی تو در زندگی رهبر و معلم من بودی و از دست دادن شوهر و پدر فرزندانم غمی است بس دشوار. خصوصاً که فرزندانمان با از دست دادن پدری چون تو بیتابتر گشتهاند و نگهداری آنها کاری بس دشوار است.
در مقابل، غمی جانگدازتر و سهمگینتر و سنگینتر است که جان و روح مرا میکاهد و آنهم مسئولیت وارث آدم بودن و بازمانده حسین شدن است و ترسی که این بار امانت در جان هرکسی میکارد مرا بر سر دوراهی بزرگ زندگی قرار میدهد. اما اینجا زمین وطن است و کربلای ایران ـ ایران و جو بعد از انقلاب ـ ما نمیدانیم چگونه طی کنیم. آیا در این کشتنگاه حق راه علی پیش گیریم یا راه حسین را لبیک گوئیم.
آیا با استخوانی در گلو و خاری در چشم خود را به عمق سکوتمان مصلوب کنیم، یا حسینوار دشنهی ظالم را با سرخی شهادتمان رسوا نمائیم؟!
بهرحال حرف، حرف دوراهی ما تنها نیست، که تمامی پیروانت از تو میپرسند. و من به احترام رسالتی که در آغاز پیوند زندگی مشترکمان به جان خریدم باید بگویم و میگویم:
با وجود جو حاکم بر اجتماعمان در انحصار گروه خاص …. باید اذعان دارم که آزادیهای نسبی و صدی پنجاهی را هنوز در اختیار داریم و چنانچه دکتر شریعتی بصورت عینی و عملی زنده بود و جسمیت داشت از این آزادیها صد در صد استفاده میکرد. در این لحظات، شبها و روزهایی که مثل شبهای قدر میماند باید بار این مسئولیت را عمیقتر احساس کنیم و برماست که این بار گران را به سر منزل برسانیم یعنی مبارزه را شدیدتر و عمیقتر و چنانچه تاکید، همیشهی دکتر است ـ در راه آگاه کردن تودهها و قشر ناآگاه و تحت استحمار جامعه ـ به پایان برسانیم.
و اینست که حالا شب و روز تلاش میکنیم تا نوشتههایت را بصورت کتاب و ترجمه به زبانهای محلی و بومی، لری، کردی، آذری و عربی در دسترس همه قرار دهیم و میخواهیم گفتههای پربارت را به تمام نقاط محروم ایران هدیه کنیم تا خدمتی به حق تودهی مردم کرده باشیم به این امید که همان کنیم که تو میخواهی.