نظری به مواضع اصولی معلم شهید | ابوذر ورداسبی (گاهنامه محراب ـ ۱۳۵۹)
نظری به مواضع اصولی معلم شهید
ابوذر ورداسبی
منبع: گاهنامه محراب (شماره اول)
تاریخ: ۱۳۵۹
در این شرایط حساس تاریخی، که خلق ما درگیر مبارزه با امپریالیسم امریکاست و میهن و مکتب از هر سو در معرض توطئههای امپریالیسم جهانخوار و ارتجاع غدار و سازشکاران مکار است و در اکثرموارد حقوق حقه مستضعفین، در سایه شوم توجیهات انحرافی از مذهب، پایمال میگردد و شیرهی جانشان بوسیله طبقات ارتجاعی استثمارگر مکیده میشود، ضرورت شناخت و بازشناسی اندیشههای شریعتی و درک مواضع اصولی مکتبی وی بیش از پیش احساس میشود.
و اگر در نظر آوریم که امروز افراد و گروهها، هر یکی از پایگاههائی گوناگون با افکار معلم شهید برخورد میکنند، این ضرورت و نیاز را دو چندان بیشتر احساس میکنیم.
بسیاری از مرتجعین و قشریون و آنهاییکه درد مکتب و مردم ندارند و حتی روحشان را به ارباب «زر و زور و تزویر» فروختهاند، موذیانه و تحت عنوان تجلیل از معلم شهید چنین وانمود میکنند که با شریعتی هم موضع و همفکر هستند.
عدهی زیادی نیز که تا این لحظه بر سر دوراهی اسلام و ارتجاع و خلق و ضد خلق فروماندهاند، خود را مدافع موضع مکتبی شریعتی میدانند.
محافل ارتجاعی، که با قدم زدن در مسیر سرمایهداری خونخوار و جهانخوار میخواهند خشم و خروش تودهها را در کانالهای انحرافی و شکستطلبانه بیندازند، تضاد شریعتی با روشنفکران۱ و یا مارکسیستها را مطلق میکنند و به اذهان سادهاندیش میباورانند که از نظر معلم شهید عامل اصلی گرفتاریها و دزدهای جامعه ما روشنفکران و یا کمونیستها هستند و بعکس عده زیادی نیز با مطلق کردن تضاد شریعتی با روحانیون باین نتیجه میرسند که وی از بنیاد و بطور کامل روحانیت را نفی کرده و با یکایک آنان سر ضدیت و مخالفت داشته است.
شگفت اینکه هر دو دسته برای اثبات این برداشتهای متضاد و انحرافی به سخنان و آثار معلم شهید استناد میکنند و حجت درستی ادعای خویش قرار میدهند.
در یک تحلیل دقیق و درست باید گفت که شریعتی از زندگی معیار و میزان داشته است به بیان دیگر، ما در هرچه شک کنیم در این شک نتوانیم کرد که شریعتی خط اصولی مبارزه را قاطعانه و صادقانه تحلیل و تعقیب کرده است. و چنانکه میدانیم خط اصلی مبارزهی با «زر و زور و تزویر» است. مبارزه با قاسطین و ناکثین و مارقین تاریخ، پر پیدا است کسی که در مسیر اصلی و اصولی مبارزه حرکت کند و دوستان و دشمنان واقعی مردم و مکتب را بدرستی و با تکیه بر بصیرت و بینائی باز شناسد و موشکافانه ماهیت و عملکردهای گوناگون آنان را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد نمیتواند تضاد خویش را با روحانیت و یا مارکسیستها و یا روشنفکران مطلق کند.
خط اصیل مکتبی شریعتی بما میآموزد که «روحانیت اگر نیاز زمان را درک کند، نیاز طبقات محروم را درک کند، تضاد طبقات را حس کند ـ استثمار را بفهمد، فقه را از محدوده یک عده پولدارها بیرون آورد،»۲ و در یک کلام با «زر و زور و تزویر» به مبارزه برخیزد و بطور نسبی علیوار زندگی کند و علیوار کار و تولید کند مشروعیت دارد و شایسته حرمت و حمایت است. والااصرو بار سنگینی بر دوش اسلام و مسلمین میباشد. شریعتی در این زمینه با مرحوم آیتالله نائینی متفکر و مجتهد بزرگ شیعه هم عقیده است که «ظلم شیعه استبداد دینی و علمای سوء بر ضعفای شیعه بیش از ظلم سپاه یزید بر امام حسین است.»
محافل واپسگرا، امروز بمردم چنین تلقین میکنند که گویا همیشه روشنفکران عامل و مجری سیاستهای استعماری بودهاند و از روحانیون هیچیک در خدمت امپریالیسم و استعمار قرار نگرفتهاند و در تامین مقاصد آنان کوچکترین نقشی نداشتهاند!
و حال آنکه امام خمینی تصریح میکند «اگر معممین ساختگی و روحانینماهای بیحیثیت در جامعه ساقط شده نتوانند مردم را بفریبند دستگاه جبار هیچگاه موفق باجرای نقشههای شوم استعمارگران نخواهد شد.»
و «ما پیش از هر کار لازم است تکلیف خود را با روحانینماها که امروز از خطرناکترین دشمن برای اسلام و مسلمین محسوب میشوند و بدست آنها نقشههای شوم دشمنان دیرینهی اسلام و دستنشاندگان استعمار پیاده و اجرا میگردد، روشن سازیم و دست آنها را از حوزههای علمیه، مساجد و محافل اسلامی کوتاه کنیم تا بتوانیم دست تجاوزکار استعمار و مخالفین اسلام و قرآن کریم را قطع کرده، از استقلال و صیانت کشورهای اسلامی و ملت اسلام دفاع نماییم.»۳
در مورد روشنفکران، شریعتی با کنار گذاردن مفهوم بورژوائی روشنفکری، درک و تحلیل تازهای بدست میدهد و آنان را کسانی میداند که «رسالت خدائی و پیامبرانه را در جامعهی انسانی و در جریان تاریخ بر دوش دارند.»
و «روشنفکران برخلاف انتلکتوئلها یک گروه مشخص و دارای پایگاه اجتماعی ممتاز نیستند. روشنفکران برخلاف انتلکتوئلها از نظر طبقه اجتماعی در برابر یا در کنار توده مردم و عوامالناس قرار نمیگیرند، زیرا روشنفکری، یک صفت بارز معنوی در انسان است نه یک فرم اجتماعی مشخص روشنفکران الزاماً تحصیلکرده و دانشمند نیستند و میان انتلکتوئل و روشنفکر رابطهی دوجانبه عموم و خصوص منوجه وجود دارد …»۴
بنابراین براساس خط اصولی شریعتی روشنفکران یک تیپ یا قشر ممتاز اجتماعی نیستند که در برابر صنف یا گروه اجتماعی دیگری بنام روحانیون قرار بگیرند و اساساً در اسلام صنف یا گروهی که از وضعیت اجتماعی ممتازی برخوردار باشد، وجود ندارد.«تنها جائی که واقعاً تاریخ نشان میدهد که تخصص وجود ندارد، در حول و حوش پیغمبر است که شما تخصص اجتماعی نمیبینید، یعنی تمام مسلمانان در آن واحد مرد عمل و اندیشه و ایمان و مبارزه، و مرد کار در صحرا، و مرد زراعت، و مرد اجتماعی، و مرد حقوق، و مرد مسجد، و مرد عبادت و مرد سیاست میباشد، که خود پیغمبر، یکی از نمونههایش است. شما نمیتوانید «تیپ» برایش معین کنید که او چه تیپ آدمی است؟ تیپ کارگره؟ تیپ رزمنده است؟ تیپ تاجره؟ تیپ خانواده دوست و اهل خانواده و پدر خوب و شوهر خوب است؟ یک تیپ اجتماعی، سیاستمدار و مردمدار و مرجعی که بنشیند و همه بیایند مشکلاتشان را بگویند، این تیپی است؟ یک تیپ اقتصادی، یک تیپ رهبر سیاسی ـ نظامی، یا یک آدم زاهد و عارف و خودساز و درونگرا و اینهاست؟ اینها را نمیتوانم در شخصیت او تفکیک کنیم.۵
در برخورد با مارکسیسم، شریعتی برغم فراز و نشیبهای زمانه و ضربهی اپورتونیستهای چپنما، هرگز خط اصولی و ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری را فراموش نکرده و تغییری در تضاد اصلیاش ایجاد ننموده، دشمن اصلی همچنان امپریالیسم و نظام پلید سرمایهداری میباشد.
شریعتی امپریالیسم را خصم و مارکسیسم را در مبارزهی ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری رقیب اسلام میداند. پس از ضربهی منحرفین چپنما و رهائی از زندان گفته است که «مبارزهی خصم (امپریالیسم) با یک حقیقت و قدرت (اسلام) مبارزهی اصولی است، یعنی اختلاف و تضاد در هدفهاست، در مبانی است، در مقاصد است. اسلام در برابر استعمار، در برابر امپریالیسم جهانی، یک چنین رابطهای دارد، یعنی رویاروئی دارد. این میخواهد که آن نباشد و آن میخواهد که این نباشد و ریشهکن شود، زیرا در اصول، در آرمانها و در هدفها با هم تضاد دارند، آن به نجات و آزادی و کمال انسان و به صلح و عدالت میاندیشد و این به استثمار خلقها و ملتها و به حقکشی و نابود کردن انسان و به تبدیل انسان به یک خوک مصرفکننده، یا به یک کارگر استثمارشونده و یا یک بردهی سیاسی. بنابراین تضاد این دو، تضادی اصولی است. از طرف دیگر همین اسلام ـ که در جامعهی امروز و در نسل امروز، یک دعوت فکری و جذبکنندهی نسل جوان و روشنفکر است ـ خود بخود با ایدئولوژی دیگری که همین هدفها را شعار خودش قرار داده است و مدعی همین آرمانها است، تضاد پیدا میکند. این تضاد، تضاد دو رقیب است، نه دو خصم، دو رقیبی که در آرمانها و شعارها با هم مشترکند، اما در شکل دعوت، در طرح مسائل، این، آنرا غلط میشمارد و باطل و آن، این را غلط میخواند و باطل۶ و در این جدال و برابریخواهی و در این رقابت است که صداقت و لیاقت هر کدام، برای تحقق شعارهایشان و میزان راستی و صدق و ارزششان، مشخص خواهد شد و واقعاً استعدادشان برای اینکار در زمان، معین خواهد گردید.۷
و «در اینجا (در رابطه با امپریالیسم) درگیری سیاسی و نظامی و اقتصادی است و در آنجا (در رابطه با مارکسیسم)، درگیری علمی و فکری و ذهنی است.»۸
چنانکه میبینید از نظر شریعتی، درگیری نظامی با برخورد قهرآمیز و مسلحانه با امپریالیسم امری طبیعی و اجتنابناپذیر است اما تضاد و درگیری اسلام و مارکسیسم از آنجا که یک تضاد و درگیری علمی و فکری و ذهنی است راه حل مسالمتآمیز دارد و باید از هرگونه درگیری نظامی و راه حل قهرآمیز پرهیز نمود. با مارکسیسم درگیری عقیدتی و نبرد ایدئولوژیک داریم و با امپریالیسم درگیری نظامی و مبارزه سیاسی و اقتصادی.
جنبه دیگر فکر و موضع اصولی شریعتی در این زمینه، این است که اسلام وقتی میتواند حقیقت تفوق یابنده و ارجحیت و احقیت خود را بر مارکسیسم ثابت کند که در نوک پیکان مبارزات جهانی ضد استثماری قرار گیرد. در شرایط حاکمیت عام و بیدادگر امپریالیسم و تسلط خشن سیستم خونخوار سرمایهداری، با بحث آزاد و مناظره تلویزیونی نمیتوان برتری و حقانیت یک طرز فکر یا ایدئولوژی را به اثبات رساند.(قابل توجه مدعیان بحث آزاد!).
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۱ ـ منظور از روشنفکران در اینجا تحصیلکردهها و درسخواندگان جدید است.
۲ ـ به مقالهی تخصص نگاه کنید.
۳ ـ آوای انقلاب گزیدههائی از نامهها، اعلامیهها و نطقهای امام خمینی، ص۱۶۸
۴ ـ بازگشت به کدام خویش ص۱۵۵
۵ ـ تخصص ص ۴ و ۳
۶ ـ برای اطلاع دقیقتر و بیشتر در این زمینه به کتاب «آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع … » رجوع کنید.
۷ ـ خودسازی انقلابی مقالهی چگونه ماندن ص ۱۷ ـ ۱۸ ـ ۱۹ همانجا ص ۳۲
ویژهنامه (گاهنامه محراب ـ ۱۳۵۹)