Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


امامزاده شریعتی | محسن زال (سایت بنیاد فرهنگی شریعتی ـ ۱۳۹۱)

امامزاده شریعتی

محسن زال
منبع: سیات بنیاد فرهنگی شریعتی
تاریخ: ۱۳۹۱

 

به بهانه نگاشته خانم صادقی

در احوال غزالی به روایت مرحوم زرین‌کوب در «فرار از مدرسه» آمده است که شیخ او امام‌الحرمین اهل جدل بود و وقتی برای جدل با رقیبی که یکبار شکستش داده بود به نیشابور رفت در نبرد پسین شکست خورد، حریف پیروز امروز و شکست‌خورده دیروز به طعنه به شیخ گفت: «امروز سگانت را با خود نیاورده‌ای» و مرادش طلبه‌هایی بود که همراه اساتید می‌رفتند و رجزخوانی می‌کردند. و این در غزالی سخت موثر افتاد و دیگر به جدل ننشست، نه خود جدل کرد و نه نظاره‌گر شد، نگارنده نیز برای ورود به این بحث قصد جدل ندارد و به ضرورت به نگاشتن برخاسته باری:

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق          آنکه او عالم سر است بر احوال گواست (حافظ)

 

index

دیباچه:

ماجرایی شده است این گفتگوی ثابتی شکنجه‌گر ساواک درباره شریعتی و دیگران، اگر نبود رفتار نادرست متولیان امروز حکومت این سفاکان جولان و مجال نمی‌یافتند تا میدان‌داری کنند و آنگاه چونان سخن برانند که گویی نه تاکی بوده است و نه تاکستانی. از سویی همسر شاه چونان از دوران سلطنت سخن می‌گوید که گویی «بهشتی بود و گم شد» و از سویی آدم‌کشان و سفاکان داد حقانیت سر می‌دهند. از این آه و افسوس که بگذریم تأملی بر سخنان خانم صادقی در فضای امروزین زندگی اتفاقا «غیر سیاسی» ما ضروری به نظر می‌رسد چرا که نکاتی ارزنده از آن به دست می‌آید که بیشتر به هویت ما برمی‌گردد تا به ساختار و چگونگی شکل سیاسی حکومت، جوهره بحث ایشان این است که نباید بت‌تراشی کرد و نباید به کیش شخصیت دامن زد و نباید امامزاده تراشید چرا که این امامزاده تراشی‌هاست که دودمان ما را به باد داده است و بساط استبداد را هر چه سنگین‌تر بر سرزمین ما نشانده است، و از این نظرگاه احسان شریعتی را به عنوان متولی حقیقت درباره پدرش به نقد می‌کشد و بهشتی را و… از نظر او انسانها را باید با خطاهایشان دید و این خطاکار دیدن نباید به نفی ارزش آنها بیانجامد و…

*در فضای ملتهب و سیاست‌زده امروزین ایران تا از دین نقدی برآید بسیاری کف و سوت می‌زنند و تا از شخصیت‌پرستی و قهرمان‌سازی ایرادی گرفته شود بسیاری به تأیید به پا می‌خیزند چرا که این مارگزیده‌ها هنوز نیش آن نوش را در تن خود احساس می‌کنند. این نکته قابل فهم است اما نباید آن را به عنوان حقیقت غیر قابل تغییر پذیرفت.گاه آنچه هست تحت تأثیر عصبیتی آنی‌ست، اما ته‌مانده چیز دیگریست و از وضعیتی دیگرگون حکایت می‌کنند چون اقبالی که به سکولاریسم به معنی راندن دین به عرصه خصوصی در میان عده‌ای از روشنفکران وجود دارد فارغ از امکان و عدم امکان آن به قولی:

«بگذار گرگ و میش هوا بگذرد اسماعیلت را به قربانگاه مبر شاید شیطان در تو حلول کرده باشد.»(؟)

گذشت زمان و تثبیت وضعیت آن شکل ماندگار فرهنگی را نمایان می‌کند و «واقعیت» امکانها را محدود می‌سازد. اما تا آن زمان هر شحنه‌ای مردمان را به سویی ره می‌نماید و راه‌گم‌کردگان نیز در پیش دوانند و از دست کسی کاری بر نمی‌آید هر چند هم که فریاد بزند راه این است و آنست چاه.

*سخن از باید و نباید ها در سطحی نظری همیشه درست اند؛ ایده افلاطونی و نمونه ازلی ساختن برای مفاهیم راه به جایی نمیبرد و جز سراب انتهایی نمینماید. امر کلی نادرست است ، از کل ها صحبت کردن در منطقی غیر انضمامی خوش تراش و دلفریب مینماید اما مساله آنجاست که در موقعی که این گزاره ها انضمامی میشوند، چه وضعیت ارزشی ای پیدا میکنند. صحت و سقم نظریات در عمل است که سنجیده میگردد.این که شخصیت پرستی بد است و تبعاتی ناخوشایند برای جامعه دارد نکته ای قابل قبول است.اما مساله بر سر تحقق این ایده است ،این که چه موقع این بت پرستی پا گرفته و بتی تراشیده شده محل تردید است. اگر شخصیتی محبوب و قابل احترام یاشد و مردم برایش احترام بسیار قایل باشند و به این ترتیب او را در جایگاهی که مستحق آن است بنشانند چه باید کرد. میرزا کوچک جنگلی مرد بزرگیست و این مملکت وامدار تلاش های به شکست خورده اوست اگر او محبوب و مورد احترام واقع میگردد ایراد فرهنگ کهنه پرست ماست؟میرزا با دیگران فرق دارد چه ما را خوش آید و چه نیاید. چونان که تختی. در تختی چیزی هست که او را ممتاز و یکه میکند. او رکورد دار بیشترین مدال حتی در کشتی هم نیست ولی ماندگار است و محبوب. این خاصیت جوامعی مثل جامعه ماست که هنوز به قهرمانان احتیاج دارد و به کسانی که از جان گذشته باشند و برای آرمانشان ایستادگی کنند. کیوان صمیمی با وحید افروخته فرق دارد همان طور که احمد شاه مسعود با ملا محمد عمر. مسعود بزرگ است چرا که در اوج ناامیدی و وقتی که افغانستان در دهان ارتجاع سرخ و سیاه فرو میرود میایستد و در دره پنجشیر حماسه میافریند و ناممکنی را ممکن میکند. حال تکلیف چیست چون احمد شاه محبوب مردمش میشود باید به این استدلال تن داد که این محبوبیت یعنی کیش شخصیت و کیش شخصیت یعنی بفرما زدن به استبداد و پس باید مسعود بزرگ نباشد تا این شر دفع گردد؟ این پرسشی بود که روشنگری نیز به نوعی درباره دین با آن مواجه بود برای این که مصیبت های بسیاری از دین دیده بود به نفی دین پرداخت و همه آتش ها را از گور دین دانست و چون کنت ادعا کرد که انسان در سن بلوغ است و دیگر احتیاجی به زعیم ندارد. اما واقعیت جامعه جز این بود دین به نیاز هایی پاسخ میگفت که وقتی بیرون رانده شد بنا به منطق وجودی خود جایش را به جانشینانی به مراتب وجشی تر و خونریز تر داد و جنگ جهانی دوم توسط همین انسانهای متمدن افروخته شد و همین متمدنان پنجاه میلیون نفر از همدیگر را کشتند و انسانهای بیگناه را به جرم داشتن مرامی خاص در آتش سوزاندند.این سوژه(انسان) که به قول فوکو متولد مدرنیته است دچار توهم نیزهست.نتیجه قهرمان زدایی در جامعه ای که برای تغییر وضعیت خود به خطر کردن و از خود گذشتگی احتیاج دارد چیست جز استوار تر گرداندن پایه های وضعیت موجود؟ وقتی همه مثل هم باشند چه کسی حاضر است خطر بیشتری را به جان بخرد و از زندگی خود مایه بگذارد؟ قهرمان خالق “ندای نه”است به آنچه که هست و مطلوب نیست و امید برای تغییرش نیز در انتهای شب ناامیدی کور سو میزند.

* تولد قهرمان نشات گرفته از منطق جامعه است و به دلخواه کسی نیست،این خاصیت هستی تاریخی ماست به قول هایدگر از قول هولدرلین” آنجا که طوفان بر آید مقاومت نیز رشد میکند”. بنابراین تا اطلاع ثانوی این مملکت استعداد قهرمان پروری را دارد و قهرمان نیز دارد. راه نقد “خدا سازی در روی زمین” نفی بزرگی دیگران نیست.

این که آدمی خطا کار است و امامزاده نیست(البته با تلقی سنتی فقهی ای که ایشان از امامزاده دارند و الا در مورد امامان و امامزاده ها نیز میتوان نگاهی دیگرگونه داشت) سخنی نیکوست اما نکته اینجاست که خطا با خطا فرق دارد این که احمد شاه زنش را ناموس خود میدانسته و راضی نبوده که او از خانه بیرون رود نقدی به اوست اما بزرگی او را کم نمیکند و او را در کنار ملا محمد و بن لادن نمینشاند. شکنجه گر و شکنجه شونده هر دو در زندگی خطاهایی داشته اند اما شأن آنها یکی نیست،این که هر کسی خطایی دارد این نتیجه را به ضرورت در پی ندارد که همه از نظر ارزش با هم برابرند . میرزا کوچک اهل استخاره بوده اما این نکته او را با شیخ فضل الله نوری یک کاسه نمیکند. خطاهایی نیز در مدیریت جنگ داشته اما با این خطا ها همنشین فتحعلی شاه نمیگردد. شریعتی به قول دکتر ملکی که ابوذری است در زمانه ما، بد قول بوده اما این شریعتی و ثابتی را هم پیمان نمیگرداند.

*نزدیکی به -از نظر من بزرگانی و از نظر ایشان- کسانی چون شریعتی نقطه منفی ای نیست که این قدر روی آن تاکید شود،این مساله آن قدر پیچیده نیست که این انداره احتیاج به طولانی نمودن مطلب داشته باشد. اگر شریعتی مشروب خوار بود و یا تریاک میکشید، از اولین کسانی که در این باره میتوانند نظر بدهند خانواده او هستند. گرفتن این صلاحیت از خانواده او از منطق و انصاف به دور است، بالاخره تریاک کشیدن احتمالا آن طوری که حضرات از شریعتی توقع دارند با سوزن و سنجاق نمیشده، شریعتی با آن روحیات سرکش و مشوش اصلا اهل خوردن تریاک هم که نبوده،چون در او اثر نمیکرده پس حتما باید با وافور تریاک میکشیده (نگارنده چون از نزدیک با این مسایل آشناست میداند که) وافور نیز دود بسیار دارد و وقت بسیار میگیرد و تهیه زغال دارد و این همه در خیابان ممکن نیست و تریاک بوی خاص میدهد. بالاخره شریعتی باید در خانه به این مهم میپرداخته و اگر مشکلی نباشد خانواده اش میتوانند در این مورد نظر بدهند .گویی دموکرات بودن و دنبال کیش شخصیت نگشتن معنیش این است که احسان شریعتی به گزارش مبهم انگلیس متوقف شود و با خود بیاندیشد که حتما پدرش موادی هم مصرف میکرده و او نمیدانسته و الا که آن گزارش نبود. چه بسا که شریعتی اصلا کالبد شکافی نشده تا بتوان بر نظر پزشکی قانونی با این تاکید انگشت گذاشت، هر چند بر نگارنده دانسته نیست.تاکید بر کدام گزارش است که علت مرگ را مصرف افیون یا مشروبات الکلی اعلام کرده.

*شریعتی خود این نکته را خوب فهمیده بود که ما از عقده حقارتی سنگین رنج میبریم و از این رو بود که پروژه اش تقویت مبانی شکل گرفتن هویتی ریشه دار بود، ما وقتی به مانعی برخورد میکنیم به همه چیز پشت پا میزنیم در صورتی که تاریخ ما تاریخ ماست و وظیفه اخلاقی ماست که به آن برگردیم،هموار کردن راه دموکراسی معنایش این نیست که تاریخ خود را با همه بزرگانش شخم بزنیم دموکراسی های بزرگ دنیا نیز بر خاطره جانفشانی بزرگان آنها استوارند،ریشه ها خطا ها را کمتر و سطحی تر میکنند ،شیخ فضل الله نوری خطا کار بود و فرزندش نیز خطا کار بود که بر جنازه پدر خنده میکرد و کیانوری نیز خطاکاری درآمد از نوعی دیگر،چرا که آنها در پی طرح انداختن سپهری بدون ریشه در سنت تاریخی خود بودند.

گذشته ما از تجارب قابل استفاده پر است از زیبایی ها و زشتی هایی که یک بار اتفاقش برای هفت پشت یک ملت بس است ،چه باید کرد باید از آنها گذشت چرا که وقتی به این تاریخ برگردی برخی قابل ستایشند و برخی قابل نکوهش و این دو سو بالاخره دو جرگه به وجود میاورند و چون این دو نیز به کیش شخصیت دامن میزنند پس باید یک لایه غیر گونی روی تاریخ گذشته کشید تا کسی از آن فرار نکند و به امروز ما قدم نگذارد تا باعث درد سر شود.

گویی سخن صحیح گفتن سخن بدون تاریخ گفتن است .این نکته قابل تامل است که در عرصه دانش بدون سنت سخن گفتن بیهوده یا پر خطاست. نقد دکتر اباذری همواره این است که دانش اجتماعی در ایران سنت درست و استواری ندارد و این مشکل ساز شده است.اگر این گونه باشد دیگر کسی نباید از کانت و هایدگر و هگل و… حرفی به زبان بیاورد چرا که با این کارش در پی امامزاده تراشی است و اگر کسی کانت شناس باشد کارش با کرام الکاتبین است چرا که نمونه مجسم یک بت پرست است،نفی سنت ها راهی به جای خوش گذاری نمیبرد و ممکن نیست چونان که دموکراسی نمیتواند بر فضا ریشه بگیرد تا مبانی فرهنگی برای یک نوع از نظام سیاسی فراهم نباشد نمیتوان آن را به پا داشت،بنا بر این این “روحیه قبیلگی” به قول نویسنده مقاله همان سنت در دانش و در مشی سیاسی و فرهنگی است و نمیتوان و نباید آن را نفی کرد.این روحیه قبیلگی تاریخ ماست خطا ها و پیروزی های ماست نقاط افتخار و سرافکندگی ماست شجاعت اخلاقی آن است که آن را بپذیریم و نقادانه بدان بنگریم.

*شریعتی نه متولی رسمی ای دارد و نه سازمانی مسلسل به دست منتظر منتقدان اوست تا از هستی ساقطشان کند ،فرزندان و شاگردانش نیز بنا بر منش و دانشی که از او به ارث برده اند به جان اهل مدارایند و اهل شنیدن به مصداق:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن(حافظ)

شریعتی خود میگوید:” خدایا این کلام مقدس که به روسو الهام کرده ای را از یاد من مبر که من دشمن تو و عقاید تو هستم اما حاظرم جانم را فدا کنم تا تو آزادانه عقایدت را بیان کنی”،و در سپهر اندیشه چون بت شکن است و مبانی تفکری ای را بنا مینهد که توحید را تبلور اجتماعی میبخشد راه را بر بت شدن میبندد چرا که نقد را جوهر انسانی میداند انسان ایدآل در نزد او از خود شروع میکند و مرتب به خود برمیگردد و از این روست که این انسان نه بت میشود و نه بت پرست،از این رو شریعتی نه بت شده است برای دوستدارانش و نه بت پرستانی دارد اتفاقا بزرگترین و دقیقترین منتقدانش از شاگردانش هستند.

شاهد آن نیز این که مطلب خانم صادقی را نگارنده روی سایت رسمی شریعتی دیده است .اما این بی انصافی است که بی طرفی را با بی جهتی یکی بگیریم. پیش رفتن این منطق است که ثابتی شکنجه گر را جلو تر از(به قول مقاله متولیانی چون) احسان شریعتی میداند. چرا که ثابتی از شاه نقد میکند و احسان خطا های پدر را نمیپذیرد. بی طرفی معنایش این نیست که هر کسی هر چیزی درباره شریعتی گفت شاگردانش بگویند:” البته چون ما اهل مدارا هستیم شما هم درست میگویید” در نتیجه شریعتی تریاکی بود مشروب خوار بود معشوق باز بود ساواکی بود ریاکار بود بی سواد بود طرفدار جمهوری اسلامی بود و احتمالا در یازده سپتامبر دست داشت و در کمبود مرغ نیز بی تاثیر نبوده و…این تلقی از مدارا مگر ساخت فرهنگ ما باشد و الا که این رفتار را مدارا خواندن وهن مداراست،

زیبنده تر آن است که ارزش ها را ارج بگذاریم و صلاحیت ها را به رسمیت بشناسیم،بالاخره شریعتی یک گونه ای بوده و گونه ای نبوده و رسیدن به چه بودن او از همه راه ها ممکن نیست.

مساله یافتن ارج اینان و ارزش گذاشتن به انسانها ییست که با زندگی گونه ای دیگر تا کرده اند،زاییده تاریخند و شرایط اجتماعی و فرهنگی خود،”کسانی که زندگی را دوست داشتند و ای دریغ که عمله مرگ خویش بودند و زندگی نکردند ، پر پر زدند” و “برای هر چیز کوچک و هر چیز پاک به خاک افتادند ” سختی کشیدند و زود رفتند ،اگر اشتباهی در آن نباشد در خاطرات مهندس میثمی آمده است که سعید محسن وقتی در استکانی کمر باریک چای میخورد به خنده گفته بود ما که دستمان به کمر باریکی نرسید و… اینان از لذت های زندگی خود خواسته چشم پوشیدند کاری که از کمتر کسی بر میاید این ملک ستار خان و میرزا و مصدق و شریعتی و …آنقدر ندارد که اعلام کند دوران قهرمانان گذشته است و استعداد قهرمان پروری از بین رفته .از ما بیش از این توقع نیست که اگر اینان را ارج نمیداریم حداقل به خاک تهمت و افترا و بدگویی نکشیم.

که :

بزرگش نخوانند اهل خرد               که نام بزرگان به زشتی برد (؟)



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : آوریل 12, 2015 1132 بازدید       [facebook]