تعهد؛ حسن حبیبی (لندن ـ ۴ تیر ۱۳۵۶)
تعهد۱
حسن حبیبی
مکان: لندن
زمان: ۴ تیر ۱۳۵۶
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله ربالعالمین الرحمنالرحیم مالک یومالدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدناالصراطالمستقیم صراطالذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین.
بسمالله الواحد القهار الجبار المنتقم، بسمالله الحیالقیوم، بسمالله الاحد الصمد، الذی لمیلد و لمیولد و لمیکن له کفوا احد.
بنام خدا، خدای بزرگ، خدای محّمد، خدای فاطمه، خدای علی، خدای حسین بنعلی،
خدای زینب، خدای امامان، خدای شهیدان، خدای مجاهدان، خدای متعهدان،
خدای بیکس و کاران خدای بیپشت و پناهان، خدای موحدان، خدای افتادگان، خدای ابوذرها،
خــــــدای ابوذرهــــــا
بنام خــــدا و بنام خـــــدا.
منالمؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو مابدلوا تبدیلا
«احزاب آیه ۲۳»
از جمله مومنان، مردانی هستند که به پیمان خویش با خداوند وفا کردند و بعضی از ایشان تعهد خویش را بسر برده (و شهادت یافته)اند و بعضی دیگر از ایشان به انتظار نشستهاند و به هیچوجه تغییری نیافتهاند.
درین حال و روزگاری که ما داریم، سخن گفتن برای من دشوار است و شاید هم شنیدن آن برای شما، نباید عذری خواست اگر لکنت زبانی باشد و یا سکوت بیاختیار و اندوهبار، چرا که نه این مجلس از زمرهی مجالس رسمی است و نه آنکه سخن از دوست رسمی بود و نه اینکه سخن میگوید با رسم سروکاری دارد، تا بههنگام سکوت گردد و یا به موقع گریززده شود، چرا که همهی مطلب گریز است. گریز به تعهد و یاد از تعهد است. آخر مگر نه اینست که یکی از وجوه مشخصهی ادیان ابراهیمی و نیز برداشت و تلقیای که این ادیان از انسان و آدم دارند، عهد و تعهد است. عهد و تعهدی که بر پایهی آزادی و آگاهی انسان استوار است. ذریهی آدم یکجا و یکسر، با خدای میثاق بستهاند. آدم و نوح و ابراهیم، موسی و عیسی و محمّد، متعهدند و در قید و بند عهد هستند، و همین تعهد است که رسالتهای بزرگ و پیامهای بزرگ برعهدهی انسان گذاشته است و همین تعهد است که ایفا و انجامش مستلزم حضور مداوم و آمادگی مستمر است،از سوئی با جهادها و کوششها و از سوی دیگر با شهادتهای متعالی و مرگهای زیبائی که «حیات اندر حیات»اند. فرزند آدم مطابق میثاقی که با خدای بسته است، متعهد است که در زمین و زمان، جز خدای را نپرستد و بنابراین با شرک، با نظام طاغوتی و غیر توحیدی درافتد. بنی آدم، هم در جمع و جماعت چنین تعهدی را بر ذمه دارد و هم عهد کرده است که یک تنه با زمین و زمان شرکآلوده درافتد:
با زمینی که ظلم و جور اشغالش کرده است به ستیزه برخیزد و با زمانی که ارزشهای عالی ادیان ابراهیمی را با جاهلیت جابجا نموده است و مینماید، پنجه در پنجه افکند و بدینسان است که حسین وارث آدم است و بدین ترتیب است که «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» معنی خود را با تمامی کمال و پرمایگیاش پیدا میکند. هر زمینی، در هر زمانی کربلا است. و معرکه نبرد حق و باطل است تا مرحله نهائی آن. یعنی تا بدانحد و مرز که آخرین منزل تنهائی و بی یار و یاوری از یک طرف و حد نهائی زور و قدرت لگامگسیخته و رجالهوار باطل و باطل خواهان است از طرف دیگر. و نیز هر زمانی، در هر زمینی عاشورا است. هر زمانی، هر لحظهای، درست همان لحظه و زمان و روز وقت قیام است و مقابله با باطل، در حد عاشورائی آن و با بار سنگینی از معانی که چنین عاشورائی در بردارد. آری در هر زمینی و در هر زمانی باید کربلا و عاشورا ساخت و با حکومت باطل و شرک که در صدد استحکام خود و ابدیجلوه دادن خویش است، بی یار و یاور و حتی بدون پشت و پناه درافتاد. بی آنکه استدلالات روشنفکرانه بهکمک بیهمتیها برخیزند و شرائط به اصطلاح زمانی و مکانی عاشورا (زمان) و کربلا (مکان) را بتوانند محدود کنند. چرا که در هر زمان و زمینی باید در استمرار ظاهری تاریخی باطل خدشه وارد ساخت و بقدر وسع اتصال حلقههای زنجیره آن را بر هم ریخت.
کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا.
با توجه بدین مفهوم روشن اسلامی است که باید دربارهی کوشش و جهاد، و هم شهادت و مرگِ متعهدانه و نیز عاملان این حماسهها یعنی مجاهد و شهید، اندیشه کرد؛ و این دو را با هم بررسی نمود. عظمت و اهمیت و حرکتآفرینی امام شهید، و مجاهد شهید و شهید علیالاطلاق به شهادت اوست، و هم به مفهوم و معنا و باری که این شهادت دارد و پیامی که در این شهادت نهفته است.
اما اگر این پیام در بوته فراموشی نهاده شود تنها میتوان به گزارشگری حال شهید و زجرها و شکنجههائی که تحمل کرده است پرداخت. اما در چه رابطه؟ معلوم نیست، زیرا یک سر رابطه، یعنی معنیکنندهی آنچه بر سر شهید آمده است (هدف و پیام شهادت) موردنظر و توجه کسی و در یادِ دیّاری نیست. درنتیجه آن همه زجر و شکنجه جنبه مادی پیدا میکند و شرح احوالات شهید، موضوع تحقیق و تتبع تاریخی میشود و وارد تاریخ میگردد و به گذشته نظر میافکند و در بسیاری از ازمنه و امکنه حتی حرکت رُبا میشود.
از جمله دلائلی که موجب چنین برداشتی میشود، به قول شریعتی عظمت شهید از یکسو و شخصبینی ما از سوی دیگر است. آنها که بیشتر محقق و کمتر بتپرست یا به تعبیر شریعتی شخصبین هستند به عظمت و والائی شهید و ایثار وی توجه میکنند و آنها که کمتر چنین و بیشتر شخصپرست و شخصبیناند همین والائی و ایثار و عظمت را هم به حقارت میآلایند و آنها را از دریچه حالتی شخصپرستانه و در تحلیل درست و توحیدی و قرآنی بتپرستانه بررسی میکنند و در هر دو حال این ترتیب کار موجب میشود که «آنچه از شهید بزرگتر است در زیر درخشش عظمت شهید دیده نشود، چیزی که شهید بهخاطر آن»۲ خود را به این یا آن صورت، به انحاء مختلف، با بکارگرفتن روشهای گوناگون مبارزه و کوشش و جهاد، به قربانگاه میکشاند و صادقانه و عاشقانه قربانی میشود. این درخشش و عظمت و یا طرز تلقی بتپرستانه ما از شهید است که سبب شده است همواره از شهید سخن بگوئیم اما «هرگز از آنچه شهید بهخاطر آن سخاوتمندانه خود را قربانی میکند یادی نکنیم».۳
لکن شهادت را هم نباید بدون توجه به شهید موردنظر قرار داد مفهوم ذهنی شهادت نیز در عمل و کار عینی و مشخص و ملموس و محسوس یک فرد یا یک دسته از افراد است که جنبه عینیت و واقعیت خارجی مییابد. شهادتِ شهید را، شخصیت شهید، راه رسم زندگی او در تمامی لحظات زندگی از آغاز تا انتها، معنی میکند و مفهوم میسازد و رنگ و جلا میدهد و پیام وی را از حالت رمزگونه از عالم غیب به میدان شهادت میآورد و انسانی و مردمی میکند، و بدینسان از شهادتهای اصطلاحی و یا واقعی دیگر که در راه هدفها و راه و رسمهای دیگرند مجزا میسازد و بالاخره شهادت اتفاقی و تصادفی و تحمیلی را (اگر چنین تعابیری اصولا درین باب بجا باشند) از شهادت حقیقی و واقعی (هر دو با هم) متفاوت میسازد. زندگی شهید و راه و رسم و حرف و سخن و عمل و حتی سکوت شهید (که به ظاهر عدم عمل در یک زمان معین است) همه نشاندهندهی آنند و روشنگر اینکه آیا شهیدِ منظور نظر، از آغاز کار و قیام و اقدام خود شهادت و مردن را بهعنوان حیات و بودن در یک مقام و درجه و مرتبه قرار میداده و صادقانه و عاشقانه پذیرای آن بوده است و یا اینکه بنایش بر آن بوده است که اگر در این قیام و اقدام عرصه بر او تنگ شد و شهادت بر او تحمیل گردید، تنها آن را بزرگوارانه بپذیرد. خلاصه آنکه با اختیار این شهادت را پذیرا شده و قدم در راهش نهاده است و یا این «جبر» را بزرگوارانه پذیرفته است یعنی چون مجبور با انتخاب بوده است، انتخاب اجباری خود را براساس مسئولیت آگاهانه و بزرگوارانه بهعمل آورده است. بدین گونه است که با شناختن شهید و راه و رسم زندگی او و قول و فعل و تقریر وی در همه دورهی زندگی روشن میشود که اعتقاد این شهید آیا این بوده است که:
انسان در صحنه نبرد حق و باطل، توحید و شرک، با توجه به مجموعهی آگاهیهای خود آزاد و مختار است و بدین سبب مسئول و متعهد است و یا گرفتار و دربند یک تقریر تاریخی که تحمیلگر است و شرائط مادی و وابستگیهای آدمی هستند که در تحلیل نهائی اجبارا جهتی را که باید درپیشگیرد تعیین میکنند و درنتیجه حدود مسئولیت و تعهد و نقش آگاهی نیز معین و محدود است.
با توجه به این دو برداشت است که شهید و شهادت را باید با هم، و هر دو را در رابطه با یکدیگر مطالعه و بررسی کرد و موقعیت این هر دو را در رابطه با مکتبی تعیین نمود که «شهادت در آن مکتب معنی میدهد و در آن طرز تفکر قابل توضیح است و درین عقیدهی خاص ارزش مییابد»۴ و شهید هم زندگی خود را در تمامی لحظات براساس و پایهی آن عقیده و مکتب قرار داده و مطابق و موافق آن عمل کرده است.
نتیجه آنکه شهید و شهادت و یا شهادتِ شهید، هر دو در رابطه با یک حقیقت واقعی دیگری که متعالی بر آنهاست و تعیینکنندهی ارزش و اهمیت آنهاست، معنی و مفهوم کامل و تمام عیار خود را پیدا میکند و در مورد بحث ما، شهید و شهادت مقام و موقع خویش را در رابطه با مکتب و عقیدهای که اسلام باشد، بدرستی و بطور کامل، مییابند. درواقع این اسلام است که شهادت شهیدان ما را تعریف و بیان میکند و نشان میدهد که چرا شهیدی در تمام زندگی و یا چون حّر از لحظهای که به حقیقت رو میکندو انتخاب نهائی را بهعمل میآورد شهیدوار عمل کرده است، و چرا بهعنوان شاهد و حاضر و ناظر بر حقیقت و حقانیت این اسلام و گزارشگر آن، خود را به میدان جانبازی و شهادت میافکند و حیات خود را بهعنوان شهید و اهمیت شهادت را بهعنوان یکی از راه و رسمهای مقابله با ظلم و جور (هنگامی که همهی راههای دیگر بستهاند) درین مییابد که شاهدوار بسوزد و بمیرد و در راه بقای عقیده فنا گردد.
راستی را بخواهیم اسلام است که معتقدان و مؤمنان بهخود را و شاهدان و شهیدان خود را آزاد و مختار و درنتیجه مسئول و متعهد خواسته است و میخواهد، در تمامی زمانها و همهی زمینها، در تمامی لحظات زندگی:
که این گواهی و شهادت در همه لحظات زندگی است و این شهید در سراسر زندگی خود، آزادانه راه خود را درین مسیر برمیگزیند، تا بر حقانیت اسلام بهعنوان دینی آزادساز و عدالتشعار گواهی دهد. با عمل خود، با گفتار خود و با رفتار خود. بنابراین در چنین شهادتی مکتب و عقیده و پیام آن است که مورد توجه شهید است.
درین مکتب، یعنی مکتبی که مبتنی بر فکر توحیدی است، هرگونه عمل و اقدامی در خط تسلسلی آن یعنی در خط تسلسل نهضت ابراهیمی طرح میشود. بهعبارت دیگر عمل و اقدام شهید اسلام را نه بهعنوان یک حادثهی تاریخی مجرد باید مطالعه کرد چون درین صورت یک امر معنوی ـ مادی، تاریخی، اجتماعی و دینی، یک امر جامع و شامل که معنی ابدی و ازلی و زنده و جاوید دارد (و چون چنین است همواره سرمشق و نمونه و الگو و اسوه حسنه است) بگونه امر و حادثهای مجرد، و یک ماجرای غمانگیز، مربوط به گذشته درمیآید، و شهادت بار معنی یک قهرمانی حماسی و تراژیک را، بر دوش گرفته میبرد.
چرا در اسلام لزوم شهادت احساس میشود. مسئولیت نبرد تاریخی با ظلم و جور، دروغ و نیرنگ و شرک و تفرقه و برتری نژادی، بر دوش همهی مسلمانان آگاه و مختار و آزاده است. از زیر بار این مسئولیت بطورکلی و عام، با استناد بهعدم قدرت و یا هرگونه عذر و بهانهی دیگر تا هنگامیکه آدمی خود را آگاه و آزاد احساس میکند نمیتوان شانه خالی کرد و در عینحال مسلمان بود. زیرا عدم قدرت نحوهی اهتمام فرد مسلمان را نسبت به امور مسلمانان (یعنی آنچه را منظور نظر دو هدف اساسی و اصلی اسلام است: عدالت، قیام به قسط، مبارزه با شرک، اخوت و …) دگرگون میسازد و اشکال آن را مختلف و متفاوت میکند. اما در اصل آن حرف و نقل و بحث و گفتگوئی را موجب نمیشود.
ازین جاست که همهی مسلمانان بهعنوان حافظ اسلام مدافع و بیانکننده اصول آن تلقی میشوند و بدینگونه است که حفظ اسلام حقیقی واقعی، دفاع از حریم اسلام حقیقی واقعی و بیان اسلام حقیقی واقعی است که مسلمان واقعی و حقیقی را معرفی میکند و بههمین دلیل است که میبینیم در کلمات ائمه شیعه، از جمله شروط اساسی امام و پیشوای هر دوره شرط «حفظ دین» : «حافظاً لدینه» ذکر شده است.
هنگامی که انحراف از خط اصلی پیش میآید، و خط توحیدی ترک میشود و خط شرک میشود، چنانچه زاویه انحراف کم باشد و یا از دیدها پنهان بماند و خصوصا توسط کسانی صورت گیرد که در خط اصلی برای خود حق آب و گلی منظور میداشتهاند، ممکن است اعلام مواضع انحرافی یک امر طبیعی و مطابق با واقع تلقی و یا تحمل و توجیه و معرفی گردد.
محیط ترور و ارعاب نیز درینگونه تحمیلها موثر است و سانسور هم کار خود را بهاندازه کافی میتواند صورت دهد. هنگامیکه در چنین شرائطی افراد صاحب قدرت زور خود را بکار بگیرند و جنجال تبلیغاتی را هم مورد استفاده قرار دهند و از موقعیت نامساعد و خصوصا از بهت و حیرت عمومی نیز برای سانسور حقایق حداکثر بهرهبرداری را بکنند، احتمال دارد که جانشینی ابوبکرها و کنار نهادن علیها، حتی به صورت یک تصفیه انقلابی نیز معرفی شود و انحراف بهعنوان انقلاب علمی توجیه و تفسیر گردد. در این گونه موارد مقاومت عناصر اصیل بهخوبی میتواند روشنگر باشد و به وجود انحراف گواهی دهد و توطئه سکوت را در مورد کسانیکه به انحراف تن ندادهاند بشکند و به یاری آنان بشتابند. درین شرائط هر قدر مقاومت جدیتر باشد، توفیق در مبارزهی با انحراف حتمیتر است. « نه » گفتن به انحراف « نه » گفتن به پیشنهاد همکاری با انحراف، و روشن کردن راه اصلی و اساسی، راه اصیل، گواه بودن و شهادت دادن به حقیقت است. اما ممکن است همین مواضع انحرافی، کار را سختتر کنند. ناکثین، و منافقانی که از پشت به اصالتها خنجر زدهاند به کمک دشمنان قسمخورده و تبلیغات آنها، اصول را هرچه بیشتر زیر ضربات خود خرد نمایند. درینحال گروهی که تحمل این همه ناجوانمردی را ندارند فریادمیکشند و کشته میشوند، یا کشته دست دوست سابق و یا کشته تیر آشکار و پنهان دشمن. گروهی دیگر نیز به کنجی میخزند، و واقع را بخواهیم درپای ظلم خودکشی میکنند۵ و دستهای دیگر نیز به دستگاه ظلم و جور میپیوندند.
وقتی اصول راستین قربانی میشود و خودکشی در پای ظلم و جور صورت میگیرد و دلالی و خودفروشی رونق مییابد، باید به جستوجوی نتیجه این همه اشتباه و نامردمی برای جوانهای نسلهای بعد برخاست. نتیجه، یأس و نومیدی است. وجود چشمها و دلهای نگرانی است که میبینند. هر روز گروهی از میان میروند، دستهای با خودکشی و دستهای با خودفروشی. دستهای بهنام عبادت و حفظ دین موجود و ضبط و ربط بقایای آن و مبارزه با بیدینی بهکمک گروهی بیدین که در قاموسش هیچ صداقتی وجود ندارد …. و دستهای در مقام تجارت، خودفروشی به قیمتهای گاه آنچنان ارزان که تعجبانگیز است حتی برای خریداران، و بالاخره دستهای هم از میان میروند چون پشت و پناهی ندارند و گرفتار ناکثین شدهاند. درینحال، که از همه سو ناامیدی و یأس حکمفرمائی میکند و مغزها نیز شستشو میشوند، و توجیهکارها از هر طرف باب روز است و همه چیز از دست رفته است و فرهنگ و عقیدهی اسلامی مبشر توحید و یکتاپرستی و یکتائی و اخلاص، وسیله توجیه و شرک و طاغوت شده است و دین که از هرگونه رسمیتی در راه خدا تن میزند، گرفتار رسمیت کامل و تمامعیار گردیده است، و زمان و زمین تقریبا بطور یکپارچه در اختیار قدرت غاصب است و ارزشها را یکپارچه دستگاه شرک تهیه میبیند و عقیدهها را و افکار را دستگاههای عقیدهساز و فکرساز معین میکنند، آری درین زمان، شهید یعنی آنکه باید گواه راستین همه این بدعتها و انحرافها از سوئی و شاهد، حقیقتهای ازلی و ابدی و اصالتهای اسلامی از سوی دیگر باشد، باید میداندار گردد و به مسئولیت خود عمل کند. مگر نه اینکه مسئولیت در هرحال هست و غیر قابل تقسیم است و توجیهبردار هم نیست.
آری شهید درین زمان که یأس بر روحیهها غلبه کرده است، باید قیام کند و به همه این باطلکاریها « نه » بگوید با دراندن پرده سکوت، با « نه » گفتن به «دین دولتی» و رسمی با « نه » گفتن به هرآنچه بنایش مسخ اسلام واقعی است چه از جانب چپ و انقلاب اصطلاحی و چه از سوی ارتجاعی که مؤید به تائیدات بازماندگان راه انقلابهای خیالی سرخ است. این نه گفتن، هم دستهجمعی است و هم فردی، چرا که درین مکتب، در اسلام، فرد هم مسئول است، انسانِ تنها نیز مسئولیت دارد. زیرا همانطور که دیدیم مسوولیت از آگاهی و ایمان پدید میآید، نه از قدرت و امکان. هرکس بیشتر آگاه است، بیشتر مسئول است. اما اگر شاهد آگاه سلاح برای نبرد ندارد، آگاهی انسانی و شهیدوار که دارد و همین کافی است که وی را به زیور این مسئولیت عظیم بیاراید. و شهادتِ خود را مایه بقای ایمان نسلهای بعد کند. آری همهی مردمی که در یأس و ترس تردید و سکوت بسر میبرند، ارزشهای فرهنگی و عقیدتیِ آنها پایمال شده، دین و دنیاشان هر دو رسمی گردیده، مرد و زنشان آلت فعلِ قدرت و بازیچه دست سرمایه و مصرف قرار گرفتهاند، علمشان، جهل و عزتشان، ذلّت و … شده است به قیام و فریاد، روشنگری، سکوت، کشته شدن و یا دِق مرگ شدن شهید نیاز دارد. و خدا ازین مسئول و متعهد میخواهد که به مئولیت و تعهدش درین لحظههای فضیلتسوز و دوران مرگ فضایل عمل کند و با مرگ خود به این فاجعهی عظیم، فاجعهی تبدیل حق به باطل و به خاموش کردن صدای حقپرستان و به وجود ظلم و جور شهادت دهد. آری به قول شریعتی:
«در همه قرون و اعصار، هنگامیکه پیروان یک ایمان و یک اعتقاد قدرت دارند با جهاد، عزتشان و حیاتشان را تضمین میکنند و وقتی که به ضعف دچار شدند و همه امکانات مبارزه را از آنان گرفتند با شهادت حیات و حرکت و زندگی و ایمان و عزت و آینده و تاریخ خودشان را تضمین میکنند زیرا : شهادت دعوتی است به همه عصرها و به همهی نسلها که: اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر.»
و اکنون در زمین و زمان ما، این علی شریعتی است که همراه با دیگر مجاهدان راه حق به این دعوت لبیک گفت، با انتخاب تنهائی و شکستن سد سکوت، با اعتراض به وجود حکومت زر و زور و تزویر و با جنگ با عمله این هر سه، به حضور اسلام راستین شهادت داد و شاهدوار، جمع و جماعت را به اسلام محمدی تشیع علوی فرا خواند. در سفری که در راه خدا آغاز کرده بود، لحظهای تردید نکرد و استوار در صراط مستقیم حق پیشرفت. بسیاری از همسفران،رفیق نیمه راه از کار درآمدند، از پشت بر وی خنجر زدند و در دام بازی دشمن افتادند. عهدشکنی همسفرانِ بی تصمیم سخت دلش را به درد آورد، اما گامهایش را سست نکرد، وقت خود را در پی پاسخگوئی به یاوهسرائیها تلف نکرد و پیش رفت. افسوس که بازیها و یاوهسرائیها، توسط همانها، همسفران بی تصمیم و رفیقان نیمهراه و دشمنهای قسمخورده و حاسدان و مغرضان ادامه دارد، و کار همه را دشمن سوگندخوردهای که از اسلام راستین زیان میبیند با ظرافتی تمامعیار همآهنگ میکند و از همهی خودخواهیها و زبونیها و حقارتهای ارواح کوچک به سود خود استفاده مینماید. اما اینهمه نیز گوئی پاسخیاند به نیایش علی که از خدای خود چنین خواسته است:
خدایا: به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بیثمری لحظهای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودهگیش سوگوار نباشم.
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم، اما آنچنان که تو دوست میداری.
خدایا: چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم دانست.
خدایا: همواره تو را سپاس میگزارم که هرچه در راه تو و در راه پیام تو، بیشتر میروم و بیشتر رنج میبرم آنها که باید مرا بنوازند میزنند، آنها که باید همگامم باشند، سد راهم میشوند ، آنها که باید حقشناسی کنند، حقکشی میکنند، آنها که باید دستم را بفشارند، سیلی میزنند، آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند، بیش از دشمن حمله میکنند و آنها که باید در برابر سمپاشیهای بیگانه، ستایشم کنند، تقویتم کنند، امیدوارم کنند و تبرئهام کنند، سرزنشم میکنند، تضعیفم میکنند، نومیدم میکنند، متهمم میکنند تا ـ در راه تو ـ از تنها پایگاهی که چشم یاریای دارم و پاداشی، نومید شوم، چشم ببندم و رانده شوم … تا تنها امیدم تو شود، چشم انتظارم تنها بهروی تو باز ماند، تنها از تو یاری طلبم، تنها از تو پاداش گیرم، در حسابی که با تو دارم شریکی دیگر نباشد تا: تکلیفم با تو روشن شود، تا تکلیفم با خودم معلوم گردد، تا حلاوت اخلاص را، که هر دلی که اندکی چشید، هیچ قندی در کامش شیرین نیست، بچشم. خدایا، اخلاص! اخلاص! اخلاص!
و میبینم که بزرگ مردِ تنهایِ صاحبدلِ دردمند، در تمامی راه این سفر به جانب حق، و حتی پس از به پایان رسیدن مرحلهای و آغاز مرحلهی دیگرش، بدلیل آنکه همچنان در راه پیام حق پیشتر میرود، بیشتر رنج میبرد و یاوهسرایان رهایش نمیکنند، که نباید هم رهایش کنند، چرا که با حقیقت ستیزه میجویند و راه و رسم شریعتی خار راه آنان است اما همین کوتهفکریها و دشمنکامیها، همانطور و همانسان که علی را در کار و راهش استوار ساخت، دوستان و همفکران رهرو وی را نیز به اخلاصی که در این نیایش آمده است نزدیکتر کند تا راه حق هموارتر گردد، تا نظیر این مرد سربدار و تنهای ما نظرها و عملهای همگان در یک رابطه توحیدی با هم یکی گردند و هرکدام بهکمک دیگری بکار گرفته شوند و سربداران زمانه، این توفیق عظیم را بدست آورند که بپاخیزند و بایستند و مثل یک انسان بزرگ، مثل یک شهید، آری، مثل یک شهید، در رابطهی با «یک» در رابطهی با جمع، در رابطه با اصل شهادت، شهیدوار زندگی کنند و شهیدوار نیز مرحله تازهای از سفر خود را به جانب «یک» به سوی «یک» ی آغاز نمایند. همانطور که فرزند علی، احسان، گفت این مجلس، مجلس «ختم» نیست که مجلس آغاز است. آغاز حرکت صفرهای دیگر به جانب «یک» است، به جانب «یکی» است، به جانبِ برای دیگران زندگی کردن است و بهخاطر جمع و جماعت انسانی و بهخاطر مردم، مردن است، راهی که همهی انسانهای بزرگ، همه شهیدان و همه امامان از آن راه رفتهاند و انا انشاالله بهم لاحقون.
والسلام
*******
۱. متن سخنرانی حسن حبیبی در مراسم تشییع پیکر دکتر علی شریعتی در مسجد امام لندن
۲ و ۳. شهادت. ص ۱۳ و ۱۴
۴. شهادت ص ۱۵
۵. شهادت ص ۳۰ -۲۹