نه روحانیت بیعیب است، نه شریعتی ضد روحانیت | غلامعلی رجایی (بازتاب امروز ـ ۱۳۹۰)
نه روحانیت بیعیب است، نه شریعتی ضدروحانیت
غلامعلی رجایی
منبع: بازتاب امروز
تاریخ: ۱۳۹۰
بحثی در وبسایت «بازتاب امروز» بین غلامعلی رجایی و شخصی ناشناس در مورد نسبت شریعتی و روحانیت.
بخشی از مقاله «حسن برو آخوند شو!» نوشتهی غلامعلی رجایی
سالهاست درس تاریخ زندگی و اندیشههای امام را در مقطع کارشناسی ارشد تدریس میکنم. با اینکه سعی میکنم مطالبی که در هر ترم به دانشجوها ارائه میشود، تکراری نباشد، اما ارائه این درس برای من نشاط آور است.
با بیان وقایع زندگی امام و تاریخ مرتبط با ایشان به کسی میمانم که در گلفروشی کار میکند و سر و کارش مدام با گل و فضای جانش سرشار از عطر خوشبوی گلهای زیبایی است که نمونهای از بهشت در این دنیا هستند.
اقرار میکنم در این بیش از دو دهه تحقیق درباره تاریخ زندگی و مبارزه و رهبری امام به نکات بکر، زیبا، جالب و بعضا شگفتی رسیدهام که با توجه به پارهای ملاحظات مبتنی بر مصلحت که لازمه و از محدودیتهای تاریخ نگاری درعصر وقوع حادثهها هستند در ثبت تاریخی آنها درمانده ام.
به دانشجویان گفتم، هنر امام این بود که با درک تجربه دو حادثه مهم تاریخ ایران یعنی تحریم تنباکو و مشروطیت از پایگاه روحانیت و مرجعیت حرکت کرد و نظامی مستبد، وابسته ارتجاعی و کهن را با اتکا به آگاهی و اراده و قیام مردمی که به آنها عشق میورزید، مردمی که دعوت او را برای قیام اجابت کرده بودند، بدون تردید برای همیشه برانداخت.
به دانشجویان متذکر شدم، امام با توجه با کارکرد تاریخی نقش روحانیت در بیداری مردم و مبارزه با ستم داخلی و خارجی به درستی بر روی نقش روحانیت در بیداری مردم انگشت گذاشت و نتیجه هم گرفت. به دانشجویان گفتم، گاه امام سوگند میخورد این اهمیت دادن وی به نقش روحانیت، به خاطر آن نیست که وی روحانی است و مثلا تعصب هم لباسیهایش را دارد، بلکه از آن جهت است که این قشر را برای مردم مفید میداند و الا همانگونه که خود او- البته قبل از انقلاب – میگفت از بسیاری از آنها – روحانیون- متنفر است و در یک توصیهای رادیکالی به جوانهای انقلابی گفت: من نمیدانم چرا جوانها عمامههای اینها- روحانیونی که سد راه انقلاب و نهضت بودند- را از سرشان برنمیدارند!! هم از این منظر بود که امام با نظرمرحوم دکترشریعتی که به تز اسلام منهای روحانیت معتقد بود و آن را تاکید میکرد به شدت مخالف و آن را رد می نمود.
دکتر شریعتی این نظر را با توجه به تتبعات تاریخیاش ارائه داد. تتبعاتی که در آنها غالب روحانیون را در مقابله با رژیمهای مستبد، ساکت و یا موید ستمهایشان میدید و از جمله مرحوم علامه مجلسی را به خاطر دعا به جان سلطان حسین صفوی در مقدمه کتاب زاد المعاد خود و تقدیم آن به شاه بیکفایت صفوی، روحانی درباری و مروج تشیع صفوی مینامید. ادعایی که امام در اولین فرصتی که به مصلحت دید، در رد آن، بی آنکه از دکترشریعتی نامی ببرد، سخنانی بیان نمود و آن را اشتباه و نادرست دانست و روشنفکران دینی را از ورود به عرصه چنین قضاوتهایی برحذر داشت.
عمیقا معتقد هستم یکی از دلایلی که امام تا آخرعمرشان از دکتر شریعتی به روشنی نامی نبردند و نقش بی بدیل او را در بیداری نسل جوان و برخی از متدینین تایید نکردند، همین اظهارات تند دکتر شریعتی در باره مرحوم علامه محمدتقی مجلسی بود. چون حمایت یا تجلیل امام از دکتر شریعتی، وی را رو در روی جامعه سنتی و مقدسین مخالف دکتر قرار میداد. مقدسینی که باعث شدند وی به رغم آن همه محبوبیت و نفوذ در جامعه ایران پس از انقلاب تفسیر عرفانی سوره حمد خود را درسال 1358 که از تلویزیون پخش میشد و با استقبال گسترده مردم مواجه شده بود، پس از 5 جلسه تعطیل کند. این تصمیم امام به تعطیلی جلسه تفسیرخود، به خاطرآن بود که یکی از بزرگان حوزه -غیرقم- با نوشتن نامهای به ایشان تهدید کرده بود در صورت ادامه این تفسیر- کفن پوش به خیابان خواهد آمد!
اعتراض آن عالم برجسته و مورد احترام امام به طرح نظریه ناب عرفانی وحدت وجود در تفسیر بود. نظری که برمبنای آن جو سنتی حوزه، قائلان به آن- وحدت وجودیها- را در دهه سی و چهل کافر میدانست! و هرگز طرح و ترویج این نظر را بر نمیتافت. نظری که در حوزه نجف به مراتب بیشتر از حوزههای قم و حوزههای سایر شهرهای ایران مطرود بود و صاحب چنین تفکری در نجف و کربلا از مرتبه روحانی خود در نظر اهل علم – و به تبع آنها در میان مردم – کاملا ساقط میشد. هم بر این مبنا بود که حتما به توصیه امام، دو فرزندش، سید مصطفی و سید احمد روحانی شدند و اکنون فرزندان این دو عزیز درگذشته و به حق پیوسته،که رضوان و غفران خدا بر آنان باد، نیز درکسوت محترم روحانیتاند.
اخیراً به مناسبتی درخدمت جناب آیت الله سید حسن خمینی کنارحسینیه جماران بودم، خاطره کوتاهی گفت که توجه به آن منشأ، این نوشته گردید. این خاطره بیانگر آن است که امام با توجه به کارکرد تاریخی نقش مهم روحانیت درعرصه دینی، سیاسی و فرهنگی کشور، این مهم را نه تنها درمیان فرزندان، که فرزندان فرزندان خود هم با تاکید و جدیت خاصی دنبال و به تعبیری کار را از خاندان خود شروع کرده است.
وقتی از جناب حاج سید حسن آقا پرسیدم: امام این توصیه را در چه سن و سالی به شما فرمود، گفت: امام این توصیه را یک بار نگفت. خیلی وقتها میگفت. و افزود: در فاصله سالهای 1364 تا 1367 امام هر وقت مرا میدید به من میفرمود: حسن برو آخوند شو . ایشان میگفت: امام همین توصیه را هم به مرحوم پدرم کرده بود. بعدها معلوم شد امام به سایر نوههای خود که بعضا در دانشگاه درس میخواندهاند، این توصیه را هم کرده است.
یکی از نوههای امام که از دوستان نزدیک دوران جنگ است، به من میگفت: براساس همین توصیه آقا، از 8 نوهای که امام از فرزندان دختر و پسر داشتند، 6 نفرشان آخوند شدهاند و در حوزه مشغول به تدریس و تحصیل هستند.
جناب سید حسن خمینی که اخیرا شنیدم فرزند 14 ، 15 سالهاش سید احمد – که همنام پدر بزرگش مرحوم حاج سید احمدآقاست- هم یکسال است وارد درس و بحث حوزه شده است، میگفت: این اواخر امام یکبار با تکرار این توصیه همیشگی، به من گفت: در این قشر، خوبهایش خیلی خوبتر ازخوب های اقشار دیگر و بدهایش خیلی بدتر از بدهای بقیه اقشار هستند.
نمیتوان انکار کرد امروزه و به خصوص در سالهای اخیر و چند برابر شدن قیمت کالاهای مورد نیاز ضروری مردم، که بعضی متاسفانه این ناکارآمدی را به حساب دین و روحانیت نهادهاند، پایگاه و جایگاه مبلغان دین، هم به این دلیل و هم به دلیل عملکرد بد برخی در مناصب اجرایی و مدیریتی، در نظرها آسیب جدی دیده است که باید برای آن فکری کرد، پیش از اینکه، تجربه تلخ مشروطیت، – که در آن روحانیت که سلسله جنبان اصلی این ماجرا بود چنان از صحنه کنار زده شد که تا سالها بعد در لاک انزوا فرو رفت و از حضور درعرصه سیاست به شدت خودداری نمود- تکرار شود.
پاسخ نویسندهای ناشناس به یادداشت «حسن برو آخوند شو»
پس از مطالعه مطلب “حسن برو آخوند شو” مندرج در سایت آنچنان حیرتی بر تار و پود وجودم نشست که نتوانستم نسبت به آن بی تفاوت بوده و از قید نوشتن نقدی چند خطی بر آن بگذرم. حیرت اینجانب نه از جهت صرفاً محتوای نوشته، بلکه بیشتر از آن جهت است که سطور را کسی نگاشته که قلم و عملش میان اهل اندیشه به حریت شهره بوده و البته این گونه نوشتار از جنابشان و آن دفاع تمام قامت و به قول یکی از دوستان دهه شصتی از امام و روحانیت از روشنفکری متعهد همچون دکتر رجائی فقط با این نگاه قابل قبول است که نگاه نسل اول انقلاب نسبت به امام و روحانیت با نوعی شیفتگی همراه است و آن نسل که برخیشان روزگاری در جبهه های جنگ با شنیدن نام امام و پیام امام اشک از پهنای صورتشان سرازیر می شد و اکثراً تصویری از امام را در جیبشان داشتند که در شرایط سخت جبهه و در محاصره ها و زیر توپ و ترکش و خمپاره با نگاه کردن به آن آرام میشدند.
به طور کلی نسل اول با آن رابطه عاشق و معشوقی که میان خود و امام ایجاد کرده بودند قابل قبول است و طبیعتاً در رابطه عاشق و معشوقی قضاوت و نقد و تفکر در برابر معشوق به کنار میرود و نتیجه اش میشود “حسن برو آخوند شو” و امتیاز نسل سوم و البته تاکید کنم که برخی از نسل سوم که به سمت تفکر و تعقل و مطالعه روی آورده اند و نه آنان که روزمره شده اند یا دنبال پول و مقام و مد و دنس و… رفته اند، نسبت به نسل اول این است که نسل سوم امام و روحانیت متعهد را دوست میدارد و این یک گام بالاتر از عشق است که معلم شهید دکتر شریعتی به زیبایی میگوید:”خدایا!! به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است. “
و نسلی که امام را و روحانیت متعهد را به جای عشق ورزیدن دوست بدارد به تاریخ اجازه قضاوت در خصوص امام را نیز می دهد و درباره برخی از مراحل تاریخی و اعلام نظر ها و تصمیم گیری های امام و روحانیت در سطور تاریخ بحث میکند و ایراد میگیرد و البته شاید ایرادی نیز بر ایراد وی وارد باشد که این نشان دهنده پویایی نسل سوم است و ذوب شدن برای نسل سوم پذیرفته نیست که بیاییم نقش بی بدیل دکتر شریعتی در انقلاب را که آقای رجائی نیز به آن اشاره میکنند را به دلیل عدم نام آوردن امام از ایشان زیر سوال ببریم.
در اینجا سوال بنده از آقای رجایی این است که اگر به زعم شما نام نبردن از دکتر شریعتی توسط امام به دلیل نقد دکتر شریعتی از روحانیت سازشکار صفوی بوده، بفرمایید امام کدام شخصیت غیر روحانی را در روشنگری و بیداری نسل جوان سهیم دانسته اند که حالا شریعتی را سهیم ندانند و از ایشان نام نبرند؟!
بر خلاف نظر آقای رجائی، قائل نیستم که امام با شریعتی مشکل داشته اند، فقط این بوده که ایشان روحانی نبوده است. البته اگر مشکلی بود، در مراسم تشییع و تدفین دکتر شریعتی در دمشق که در اوج فشار و اختناق رژیم شاه انجام میشد، حاج آقا مصطفی فرزند بزرگشان را با آن همه محدودیت به سوریه نمی فرستادند که به همراه امام موسی صدر و شهید چمران و دیگر بزرگان در مراسم شرکت کنند.
پسر حاج آقا مصطفی که در دوره ای مراودات بسیاری با امام داشته در خاطره ای نقل میکنند: “در نجف در لب حوضی که در حیاط داشتیم نشسته بودم و تعدادی از کتابهای شریعتی را که به تازگی از تهران برایم رسیده بود در داست داشتم که امام برای وضو دم حوض آمدند و من را که داشتم کتابها را ورق میزدم را دم حوض دیدند و کتابی را از دستم گرفتند و ورق زدند و بعد گفتند، فلان کتابش را هم خوانده ای؟ و در فلان کتاب دیگرش این صحبت را کرده و…. از صحبتهای امام این بر می آمد که اشراف خاصی روی کتابهای شریعتی دارند و بسیاری از کتابهایش را مطالعه کرده اند و در نهایت به امام گفتم نظر شما درباره شریعتی چیست که امام فرمودند: حرفهای خوبی میزند ولی این را بدان که علمای ما حرفهای بهتری دارند که بلد نیستند چگونه بزنند ولی ایشان بلد است چگونه حرف بزند”.
این خاطره و فرمایش حضرت امام موید همان عرض بنده است که امام خوشبینی خاصی نسبت به هم لباسانشان داشتند و ماندگاری کلام شریعتی بعد از 35 سال از هجرت وی و رکورددار شدن تیراژ کتابهای وی پس از انقلاب و درخشیدن کلام وی پس از انقلاب و جایگاه وی در میان نسل سوم انقلاب، آن هم در زمانی که اکثر تریبونها در سی و چند سال گذشته در اختیار روحانیت بوده و عدم موفقیت قابل قبول روحانیت در تبلیغ اسلام هم قابل توجه است.
نکته دیگری که از نوشته آقای دکتر رجائی عجیب بود، ضد روحانیت نمایاندن دکتر شریعتی بود که به گونه ای مغالطه آمیز و به سبک مغالطه پهلوان پنبه و ارائه ترجمه زننده از نظریات شریعتی من باب روحانیت تحت عنوان اینکه شریعتی به تز اسلام منهای روحانیت معتقد بود، نظریات شریعتی را پایین آورده اند. حال آنکه شریعتی آخوند زاده ای بود که در نهایت نیز قبل از عروج بنا به اعتقادی که به روحانیت متعهد و آزاده داشت، بجای آنکه به یک شخصیت دانشگاهی در خصوص اصلاح کتابهایش که به نظر خودش عاری از اشکال نبود اجازه دهد، می آید به یک تحصیل کرده حوزه و البته متعهد و آزاده، در این خصوص وصیت میکند و بجای آنکه به پروفسور فلانی و دکتر فلانی وصیت کند، به محمدرضا حکیمی که بجای پاریس و لندن در مشهد تحصیل کرده و صاحب اثر گرانقدری چون الحیاة است، وصیت میکند و به وی اجازه میدهد با آثارش هر چه میخواهد بکند و البته اگر شریعتی به زعم برخی ضد روحانیت بود آیت الله منتظری، آیت الله خامنه ای، و یا حتی شهید بهشتی آن روحانی بزرگ و مبارز نستوه آن گونه از شریعتی دفاع نمیکردند.
کاری که شریعتی کرد جدا سازی میان روحانیت متعهد و روحانی درباری بود. و این کار را به قصد خدمت به روحانیت متعهد انجام داد و چه خوب از پس این کار بر آمد و البته طبیعی نیز بود که عده ای به دلیل تعرض به صنفشان از دست وی آزرده شده باشند. آیا میشود منکر صدمات روحانیت درباری به اسلام و مملکت شد و آیا میشود روحانیت صفوی را مبارز نامید؟!
آقای دکتر رجائی! شما که خوب تاریخ میدانید بار دیگر در لابلای برگهای تاریخ نگاه کنید ببینید آن زمان که محمود افغان به پشت دروازه های اصفهان رسید و با وجود برتری نظامی کامل سپاه ایران نسبت به سپاه محمود افغان ، چه کسی پیشنهاد گرفتن استخاره را به شاه سلطان حسین صفوی داد و در جواب استخاره گفت که باید تسلیم شویم و برای جنگیدن بد آمده است! و دوره ای سراسر نکبت و بدبختی زیر یوغ محمود افغان را برای ملت مسلمان شیعه ایران فراهم کرد.
آقای رجائی به عنوان استاد تاریخ باید خوب بداند که ریشه بسیاری از خرافات و بدعتهای زننده از همان زمان صفویه است. بدعتهایی مانند علم و قمه و… که فقهای روشن بینی چون حضرت امام به درستی در برابر آن موضع گرفتند.
در نهایت درخصوص شریعتی این را عرض کنم که شریعتی با وجود بسیاری از اشتباهاتی که بر وی وارد است، ولی ضد روحانیت نبوده و بزرگترین مدافع روحانیت متعهد و البته قوی ترین هجوم برنده به روحانیت درباری بود و نسل سوم به علت سیلی که به روحانیت درباری زد، همچنان به وی دست مریزاد می گوید.
البته شریعتی در آن سالها درخصوص روحانیت هشدار دیگری نیز داد و آن مواظبت از تبدیل شدن روحانیت به طبقه خاص و دادن امتیازات خاص به روحانیت بود؛ چیزی شبیه به آن چیزی که در قرون وسطی کشیش ها و کلیسا بر سر مردم اروپا آورد و شریعتی هشدار داد که افتادن در این دام اولین آسیبش برای خود روحانیت است. همان گونه که در اروپا در زمان رنسانس باعث نابودی دین و حذف دین و روحانیت از جامعه میشود.
هشداری که امروز تا حدودی قابل لمس است. اینکه از نصیحت امام نسبت به خانواده شان درخصوص آخوند شدن تفسیر خاصی را استنباط کنی،م خیلی موجه نیست و توصیه امام به عنوان یک روحانی درباره آخوند شدن به فرزندان و نوه هاشان امری جدید و نو نیست. و بسیاری از خاندان های روحانی مانند شاهرودی و صدر و… نسلهاست که قبای روحانیت بر تن می کنند و این امر اکنون در خانواده اکثر مراجع و روحانیان بلند مرتبه رایج است و استنباط مسائلی خاص و احساسی در این باره، نوعی سطحی نگری است و چه بد که در این میان شریعتی را بکوبیم و با دفاعیات عجیب نسبت به روحانیت به تحکیم طبقه روحانیت که به نظر شهید بهشتی بزرگترین آفت روحانیت همین طبقه شدن آن است، دامن بزنیم و آن هم در زمانی که وظیفه مقابله با این پدیده برای دفاع از روحانیت متعهد بیش از هر زمان روی دوش فرزندان حزب الله سنگینی میکند.
* امضا محفوظ
پاسخ دکتر غلامعلی رجایی به ناقد
بعداز اینکه سایت بازتاب به درج یادداشت” حسن برو آخوندشو” اینجانب همت گماشت، ناقدی محترم دراقدامی ستودنی به نقد این یادداشت پرداخت که لازم دیدم توضیحاتی براین نقد به محضر خوانندگان گرامی ارائه نمایم واز دست اندرکاران این سایت که همواره درعمل نشان داده اند به اصول نقد و تضارب اندیشه ها اعتقاد داشته ودارند ،کمال سپاس را دارم.
“هم ازاین منظربود که امام با نظرمرحوم دکترشریعتی که به تز اسلام منهای روحانیت معتقد بود و آن را تاکید می کرد به شدت مخالف بود و آن را رد می نمود.
دکترشریعتی این نظر را با توجه به تتبعات تاریخی اش ارائه داد. تتبعاتی که در آن ها غالب روحانیون را درمقابله با رژیم های مستبد، ساکت و یا موید ستمهایشان می دید واز جمله مرحوم علامه مجلسی را بخاطردعا بجان سلطان حسین صفوی در مقدمه کتاب زادالمعاد خود و تقدیم آن به شاه بی کفایت صفوی ، روحانی درباری و مروج تشیع صفوی می نامید .ادعایی که امام در اولین فرصتی که به مصلحت دید،در رد آن، بی آنکه از دکترشریعتی نامی ببرد، سخنانی بیان نمود وآن را اشتباه و نادرست دانست و روشنفکران دینی را از ورود به عرصه چنین قضاوتهایی برحذر داشت.
عمیقا معتقد هستم یکی از دلایلی که امام تا آخرعمرشان از دکتر شریعتی به روشنی نامی نبردند و نقش بی بدیل او را دربیداری نسل جوان و برخی از متدینین تایید نکردند ،همین اظهارات تند دکتر شریعتی در باره مرحوم علامه محمدتقی مجلسی بود. چون حمایت یا تجلیل امام از دکتر شریعتی، وی را رو در روی جامعه سنتی ومقدسین مخالف دکتر قرار می داد .مقدسینی که باعث شدند وی به رغم آن همه محبوبیت و نفوذ در جامعه ایران پس از انقلاب تفسیرعرفانی سوره حمد خود را درسال 1358 که از تلویزیون پخش می شد و با استقبال گسترده مردم مواجه شده بود ،پس از 5 جلسه تعطیل کند.”
این همه مطالبی است که من در یادداشت “حسن برو آخوند شو” درارتباط با دکتر شریعتی نوشتم و متاسفانه ناقد محترم در یک داوری نادرست آن را به حساب تخطئه دکتر از سوی اینجانب تلقی نموده است!
آنگونه که در این سطور می بینید در این یادداشت:
1- به نحوه موضعگیری امام درباره نقش روحانیت پرداخته ام و نه دکتر شریعتی و بطور گذرا در مثالی بدون جانبداری به موضع ایشان درقبال دکتر شریعتی پرداخته ام.
2- به ارائه دیدگاه ونظرخود مبنی بر عدم تایید امام بطورعلنی از موضع دکتر شریعتی در قبال ایشان – نه همه مواضع دکتر- اشاره کرده ام و این البته بمعنای تخطئه همه نظرات ومواضع مرحوم دکتر از سوی امام نیست.
3- بر خلاف ادعای ناقد محترم، من نه تنها دکتر شریعتی را تخطئه نکرده ام بلکه حتی به نقش بی بدیل ایشان در بیداری نسل جوان وبرخی از متدینین اشاره نموده ام .آیا این بمعنای تخطئه دکتر است که ناقد محترم در سراپای نوشته خود به آن پرداخته است؟
4- من در جلد چهارم سیره امام خمینی که بطور مستقل به بیان خاطراتی در باره نظر امام در باره دکتر شریعتی پرداخته ام، از تاسف امام نسبت به درگذشت زود هنگام دکتر از قول جناب آقای سید محمود دعایی اشاره کرده ام و در خاطره دیگری از قول جناب آقای صالحی کرمانی گفته ام که امام ایشان را از مطالعه آثار دکتر ونقل گزیده آنها برای دانش آموزان دبیرستانهای کرمان- که اودر آنها تدریس می کرد- منع نکرده است.
5- در پایان با تاکید براینکه بنده با نظر امام درمورد اشتباه دکتر شریعتی در ارائه تز اسلام منهای روحانیت موافقم- واین البته بمعنای آن نیست که من شیفته هرگونه نظراز سوی امام باشم یا روحانیت را طبقه جدابافته وتافته ای بدانم که همیشه بار عملکردی حق بجانب او بوده وهست! – به خاطره ناشنیده ای ازجناب حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی، نوه گرامی امام که مدتی را درسالهای 65 و66 درخدمت ایشان درتبلیغات جبهه وجنگ قرارگاه خاتم الانبیاء بودم، اشاره می کنم که وقتی قصد داشت به مرخصی برود، از وی خواستم بطور خصوصی دردیداری که با امام دارد نظر ایشان را درباره دکتر شریعتی بپرسد که پذیرفت. پس ازاینکه از مرخصی به قرارگاه بازگشت، به من گفت: در مورد دکتر از آقا سوال کردم ،فرمود: من بنا ندارم دراین مساله وارد بشوم.