درباره «تفسیر نوین» | دکتر علی شریعتی (اواخر دهه ۴۰)
درباره «تفسیر نوین»
دکتر علی شریعتی
تاریخ: پایان دهه ۴۰
منبع: آثار گونهگون (م.آ ۳۵)
این مقاله توسط دکتر علی شریعتی در اواخر دهه ۴۰ و به دنبال اولین چاپ کتاب تفسیر نوین اثر استاد محمد تقی شریعتی ( پدرش) نوشته شدهاست. این مطلب برای اولینبار در مجموعه آثار ۳۵ ( گونه گون) در سال ۶۷ به چاپ رسیده است.پیش از این شریعتی در مقالهای تحت عنوان « معبودهای من» در باره نسبت خود و پدرش نوشته است اما این یاد داشت نگاه یک متفکر مذهبی جوان است به پروژه اصلاح دینی که با پدرانش کلید خورده است.
دوران طولاني انحطاط مسلمانان دارد سپري میشود.[i] «قرون وسطي»ی اسلام نيز پايان میگيرد و «رنسانس»- تجديد ولادت- ما هم آغاز شده است و به روشني احساس میتوان كرد كه در كالبد سرد و بي جان اين «امت»، آن «روح»- كه قرآن از آن سخن میگويد- دوباره دميده است.
روان، تنها را حيات میبخشد و اين «روح»، روانها را!
هر چند چون عصر مسيح و قيصر، فلسطين استعمار زده و منحط شرق و روم استعمارگر و متمدن غرب كه آن، در جهل مردم و جمود مذهب و همدستي وهمداستاني ميان احبار استحمار گر دين موسي و عمال استعمارگر دنياي قيصر، به اسارت و ذلت افتاده بود و اين، در سايه و سلاح و صنعت و غارت جهان و بردگي ملتهاي آسيا و آفريقا، به اوج قدرت و ثروت و حكومت بر سرنوشت زمين رسيده بود، عصر ما نيز، عصر ضعف و جهل و ذلت وارثان ابراهيم است و قدرت و مدنيت و عزت وارثان روم، اما، آنان كه به «آيات خداوند» ايمان دارند و میدانند كه: «كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره» باور دارند كه از آيات او اين است كه گاه « از آنجا كه در محاسبههاي ما نمیآيد، خداوند در نجاتي میگشايد» و « از غرقاب ظلمت عام، به سوي نور، راه میگشايد» و «زنده را از مرده و مرده را از زنده، بيرون میآورد» و هرگز، همچون شبه روشنفكران حسابگري كه تنها «ظاهر حيات دنيا» را مینگرند، ايمان و اميد خويش را در گرو بازي قدرتها و قياس نيروهاي مادي نمیكنند و «بر روي زمين سير كردهاند و سرنوشت اقوام و سرگذشت قدرتهاي گذشته را نگريسته اند» و ديدهاند كه « چه بسا قدرتها كه از اينان قدرتمندتر بودند و، در زمين، استعمارگرتر. و بارها خدا به آنان آيات خويش را نشان داده است كه چگونه ابراهيم بت شكن را از خانة آزر بت تراش برآورده و موسيِ فرعون شكن را در دامن فرعون پرورده و محمد و علي آزاد كنندة كعبه و كوبندة شرك و اشرافيت قريش را از قلب قريش بيرون آورده، و آنان كه مژدة خداوند را شنيدهاند كه «مردمي را كه در زمين به استضعاف محكوم شدهاند، به پيشواني جهان برخواهيم كشيد و وارثان زمينشان خواهيم كرد»، و وعدة خداوند را حق میدانند كه «زمين را بندگان شايستهام به ميراث خواهند گرفت» و به راستي هم میفهمند و هم يقين دارند كه رسالت پيامبر ما، رسالتي جاودانه است و امامت علي ما، امامتي زنده و نجات بخش وبالاخره، آنها كه چون يهود «دست خدا را بسته» نمیدانند و چشم دارند و میبينند و گوش دارند و میشنوند و دل دارند و میفهمند، اكنون، به روشني احساس كردهاند كه آن «روح» در كالبد مردة ارواح اين قوم باز آمده و «روح القدس» بر بكارت فطرت اين امت دميده و…
خدايا!
«مسيح نجات» در ميان ما زاده شده است!
اين موج را كه در انبوه خلايق خواب گرفته و نوميد افتاده است نمیبيني؟
او است كه اين «قوم قاعد» را به قيام میخواند و «مستضعفان زمين را بشارت میدهد، بشارت امامت زمان، بشارت وراثت زمين»!
صداي پايش را نمیشنوي؟
در اعماق آرام گرفتة درون خويش!
در اندرون رام شده و تهي خلق خدا، پيروان محمد!
وگرنه، پس اين همه هول وهراس بوسفيانها و بوجهل ها! و توطئههاي قيصر وكسرويهاي شرق و غرب از چيست؟
ودر ميان پيروان علي نيز هم! باور داران آگاه و راستين مذهب «امامت» و «عدل»!
وگرنه، پس اين همه قساوت «قاسطين» و خيانت «ناكثين» و تعصب كور «مارقين» چرا؟
در قبرستان مرگ زده و اندوهبار و ساكت اين ديار، از شمال آفريقا تا خليج فارس و از آنجا تا شرق اقصي، اين «صور اسرافيل» – كه گورها را برمي شورد و كالبدها را كفن قرون میدراند و به پاي میدارد و قيامت و بعث و حشري از ارواح و از افكار بر میانگيزد-، از كجا دميده است؟ از كدام حلقوم؟
حرا!
حرا باز دهان گشوده است؟ و چه میگويم؟
حرا، هيچگاه، دهان نبسته است؛ حرا هميشه وحي میبارد؛ حرا هميشه پيام میرساند؛ حرا چهارده قرن است، باتو، با من، با ما همه، سخن میگويد! «پيامبر رحمت»، ما همه را، يكايك، در كنار خويش، در كنار دريچة حرا نشانده است و «خداي رحمن»، اين دريچه را به روي ما همه، يكايك ما همه، گشوده است.
و چه میگويم؟
حرا در دست ماست، در دست يكايك ما همه!
وتو، اي «انسان آگاه» در دين «خاتميت»!
وارث پيامبران توحيدي!
و تو اي روشنفكر راستين حق پرست حق جوي، در مذهب «غيبت»،
نائب ائمه عدلي!
و شما روشنفكران انسان انسان پرستي كه براي پاسداري «اصالت انسان» و «مسئوليت روشنفكر»، انسان را از بند اديان رها كرديد تا از «ذلت عبوديت» و «اسارت تقدير»- آنچنان كه متوليان رسمي اديان میفهماندند و شما متوليان رسمي انسان میفهميديد- اصالت و آزادي او را به او بازدهيد!
اكنون، در رسالت توحيد ابراهيم، نبوت محمد و امامت علي، بسيار برتر و شكوهمندتر و جديتر ازآنچه در خيال شما نيز نمیتواند گنجيد، انسان را بنگريد!
خلافت خدا در جهان طبيعت، وراثت پيامبر در جامعة انسان، و نيابت امام در امت اسلام!
اما چگونه ممكن است؟ رسالتي اين چنين سنگين! ادامة رسالت پيامبران، در دورة خاتميت، نيابت امامت ائمة راستين عصمت، در عصر غيبت؟
پيامبري، بي پيامبر،
امامت، بي امام؟
آري، اما
«كتاب» هست!
قرآن!
اين حراي هميشه ناطق! اين «وحي» همواره نازل!
و اين فرمان است!
در اين ظلمت عام زمين، بر گرد «جبل النور» حلقه زنيم،
در اين تفرقههاي بي شمار، بر «ريسمان خداوند» چنگ اندازيم.
و در اين مهلكههاي جهل و جور و شرك، مشعل قرآن را دوباره در جمع خويش برافروزيم و به نور او، ببينيم!
جهل را، انسان را، زندگي را، پيش پاي خويش را، چهرة خويش را و چهره يكديگر را!
«به قرآن باز گرديم»!
اين راه نجات و چراغ هدایت ما است،
و اين تنها ميزان ايمان و شناخت ماست،
مرگ خرافههاي بي شماري كه به نام دين، بر جان ما ريختهاند و میريزند، احياي حقيقتهاي بسياري كه به نام دين، از انديشة ما بردهاند و از چشمهاي ما پنهان كردهاند، و اين است كه «آنها» يا آن را به تير میزنند،
يا در شمال آفريقا پاره پاره میكنند،
يا در پارلمان انگلستان، با خشم، بر ميز میكوبند،
و يا در اينجا، از مسجدها و مدرسه هامان جمع میكنند و بالاي طاقچه اش مینهند، «كتاب» درس و بحث و خواندن و فهميدن را، «شيء» مقدسي میكنند، «ابزار استخاره، ماية بركت، حرز بچه و زائو و ديوانه»[ii]، و از « پيش روي» تأمل، در «بيداري»، بر میگيرند و « پشت سر» میگذارند، در هنگام «خواب» !
و باز، به كلي، از شهر و از زندگي بيرون میبرند، میبرند به قبرستان و براي مرگ! يعني كه زندهها اين كتاب را نمیفهمند، مردهها میفهمند! يعني كه كتاب زندگي مفاتيح الجنان است و كتاب مرگ، قرآن!
و بدتر از دشمن، دوست نابودش میكند، نه با اهانت، كه به احترام!
«آقا، اين قرآن، اولاً آن قرآن نيست، اين قرآن موجود قابل اعتبار نيست، در آن دست بردهاند كم و زيادش كرده اند[iii]، قرآن حقيقتي نزد محمد(ص) بود، به علي داد، وقتي عثمان مشغول جمع و تدوين قرآن شد، آن را بار شتري كرد وآورد نزد عثمان، آن را نپذيرفتند. علي (ع) خشمگين شد و اعلام كرد كه ازين پس، ديگر هرگز آن را نخواهيد ديد»!
« و سپس، همچنان پنهاني، دست به دست، در خانة اولاد اطهارش میگشت تا رسيد به امام زمان، كه با خود، آن را غيب كرد و ظاهر نخواهد شد مگر در آخرالزمان، پس از ظهور فرج»!
و باز هم براي محكم كاري، كه هرگز، انديشهها به سراغش نروند:
«وانگهي، اين قرآن را ما نمیفهميم، اگر كسي بخواهد اسرار و معاني يي را كه فقط در نقطة زير«ب» در بسم الله نهفته است، تفسير كند، عمر پايان میيابد و تفسير آن پايان نمیيابد»!
براي اينكه بترسانند كه برخي گستاخي نكنند و به آن نزديك نشوند:
«پيغمبر فرمود: من فسرالقرآن، برأيه، فليتبوه مقعده من النار! يعني هر كه قرآن را با عقل خود تفسير كند، مقعدش را ازآتش كنند»![iv]
و اين است كه، قرآن، حتي در يك سورة كوچك، ( ) همچون مشت محكمي كه پياپي بر دهان اين دشمنان دوست نما، فرود میآورد، باز تكرار میكند كه:
لنيسره للذكر!
و با خشم بر سر اينان. فريب خوردگاني كه به وسوسۀ اينان، قرآن را میبوسند و لب طاقچه میگذارند، و هم از صحنۀ مطالعه و هم حتي از حوزۀ درس و مدرسۀ علوم دين خارج كردهاند، فرياد میزند:
افلا يتدبرون القرآن؟
و با آگاهي از اين خطر است و براي معرفي خود و وظيفۀ معتقدان به خود است كه خود را، خيلي ساده، اما سخت پر معني، «قرآن » ناميده است، يعني «كتاب خواندن»، و براي دشمني با يك كتاب، چه توطئهاي نابود كنندهتر و خصمانهتر از اينكه، به هر عنواني و چه به اهانت و چه هب حرمت، كاري كنند كه آن را نخوانند؟!
و اين است كه پيامبر ما، با چنين تعبير تكان دهندهاي وصيت میكند كه:
«تركت فيكم واعظين: ناطقا، و صامتا،
الناطق: القرآن،
الصامت: الموت!
و نيز:
اني تاركت فيكم الثقلين:
«كتاب الله» و «عترتي»
«كتاب الله» و «سنتي».
عترت؟ آري، آموزگار مطمئن و آگاه كتاب و سنت.
و اين است كه حسينيۀ ارشاد، همگام با همۀ روشنفكران مسئول مسلمان كه تنها راه آگاهي، اصلاح، حركت و نجات مسلمانان را در چنگ زدن به اين دو ميراث بزرگ رسالت میدانند و همراه با همۀ وفاداران به «تشيع علوي»، كه براي رهائي از انبوه خرافهها، تخديرها، انحرافها و وسوسهها و تبايغات و تلقينات كاذب، تنها راه چاره را باز آوردن قرآن از جهان اموات، به جامعۀ احياء و طرح مجدد آن در حوزه و دانشگاه و مسجد و حسينيه و… متن زندگي خويش میدانند، شعار «بازگشت به قرآن» را به عنوان تنها عامل تعيين كنندۀ خط مشي خويش و جهت دهندۀ تمامي كوششهاي تحقيقي، تبليغي و آموزشي اسلامي و شيعي خويش انتخاب كرده است، و در اين راه، تا كنون، به تشكيل چند كلاس آموزشي قرآن در سطحهاي ابتدائي، متوسط و عالي، يك دورۀ تفسير عالي قرآن، چند گروه تحقيقي، يك گروه ويژۀ «قرآن شناسي» براي كار تحقيقي قرآن با كامپيوتر- كه تا كنون موفق شده است، نسخۀ كاملي از قرآن، با علائم مغناطيسي ويژۀ زبان ماشين تهيه كند- و ترجمۀ تحليلي روشن و دقيقي از قرآن به زبان فارسي- كه به زودي انجام خواهد يافت، پرداخته است.
و در تعقيب اين هدف، بر آن شده است تا كارهاي تفسيري يا تحقيقي را كه دربارۀ قرآن وجود دارد، يا ايجاد تسهيلاتي، در اختيار كليۀ مردم نيازمند و بخصوص طلاب علوم ديني و دانشجويان دانشگاهها قرار دهد.
در اين راه مقدس، به عنوان نخستين گام، «تفسير نوين» اثر استاد محمد تقي شريعتي انتخاب شد كه ثمرۀ رنج و كار عمر مردي است كه سراسر زندگي اش را درراه نشر حقايق اسلامي، مبارزه با خرافهها، هجوم انديشههاي انحرافي و جهاد و اجتهاد در راه عقيده، بيداري افكار و نهضت مترقي و اصلاحي اسلامي، بر اساس قرآن به سر آورده است و در طريق احياي ايمان و به ويژه، گرايش نسل تحصيل كرده و جوان اسلام و تشيع، سهم بزرگي را [ ؟ ]
استاد شريعتي يكي از قرآن شناسان بزرگ و صاحب سبك و از متخصصان تفسير در عصر ماست كه به راستي عمر را يكسره با قرآن زندگي كرده است و محور اصلي تحقيقات و خدمات علمي و تبليغي و كوششهاي فكري اسلامي و شيعي اش، قرآن بوده است.
«تفسير نوين»- كه فعلاً جزء آخر قرآن را شامل است- نخستين بار در آغاز جشن چهاردهمين قرن بعثت – سال [ ؟ ] – از طرف شركت انتشار چاپ شد و به علت نياز شديدي جامعۀ مسلمانان و گرايش نويني كه نسبت به قرآن در ميان جوانان و روشنفكران پديد آمده است و نيز، به سبب سبك تحقيقي ويژة آن، شمول آن بر آراء مفسران بزرگ اسلامی، عدم تعصب، نقد و بررسی آرا مختلف، استقلال فكر، بينش علمي و مترقي، تكيه بر آثار علمي و نتايج اجتماعي آيات، نثر ساده و خالي از تعقيدات لفظي و اصطلاحات فني و جمع ميان سبك نقلي و عقلي در تفسير و تفسير قرآن با خود قرآن بخصوص اجتناب، از گرايشهاي انحرافي معمول در بسياري از تفاسير گذشته- كه هر مفسري، بر اساس رشتۀ تخصصي و مشرب فكري خاص خويش (فلسفی، عرفاني، اخباري، كلامي، ادبي… ) به قرآن جهت انحرافي میدادند و يا تنها بر يك وجهۀ خاص آن تكيه میكردند- و كوشش در يافتن و وفادار ماندن به راه مستقيم و منطق و خط مشي و جهت گيري خاص قرآن، از طرف مردم و بخصوص روشنفكران و نسل جوان بشريت استقبال شد و در ظرف [ ؟ ] سال، چهار بار به چاپ رسيد.
ولي، از آنجا كه، عليرغم تعدد چاپ در اين مدت كوتاه و تيراژ زياد هر چاپ، همچنان نياز عمومي به شدت احساس میشود و به خصوص، از آن رو كه حسينيۀ ارشاد بيشترين تكيه اش بر طرح مسائل اسلامي در ميان نسل جوان و گرايش روشنفكران و گروههاي تحصيل كرده به اسلام و تماس با قرآن است و اكثريت اين گروه كه طلاب علوم اسلامي و دانشجويان را تشكيل میدهند به همان اندازه كه بيشترين شايستگي معنوي را براي داشتن كتاب دارند، كمترين امكانات مادي را براي تهيۀ آن دارايند! از همت مردان ايماني كه در اين عصر، كمك به نشر افكار و آثار ارجمند علمي اسلامي را از بزرگترين خدمات ديني و عالي ترين خيرات اسلامي میدانند و به ارزش اجتماعي و رضايت خدائي اينگونه عملي در اين زمان كه زمان انحراف افكار و عقايد و هجوم تبليغات ضد ديني و ضد اخلاقي است و به خصوص نسل جوان و تحصيل كردۀ ما است كه بيشتر از همه قرباني آن است، استمداد كرد تا در اين راه، كمبود مادي«اهل معني» را جبران كنند تا اينگونه آثار علمي اسلامي كه خوراك فكری جامعۀ ماست و نيروي مقاومت معنوي نسل جوان و تحصيل كردۀ ما در برابر تهاجم نيرومند فرهنگهاي استعماري و تبليغات انحرافي، به ارزاني و حتي به رايگان، در اختيار آنان كه مغزهاي اجتماع ما هستند، قرار بگيرد.
خوشبختانه، براي نشر «تفسير نوين» استاد محمد تقي شريعتي، كه حسينيۀ ارشاد به عنوان نخستين اثر ازين سلسلۀ انتشارات، انتخاب كرده است، همفكر آگاه ما، جناب آقاي حاج سيد احمد دستمالچي كه خداوند نعمت «ايمان و آگاهي بر اينكه چگونه به ايمان بايد خدمت كنند» را توأمان به وي ارزاني كرده است، هزينۀ آن را تعهد كردند و به اين اميد كه ديگر مردان ايمان و خدمت به ايمان، به هر شكلي و از هر راهي كه خود تشخيص میدهند، در اين راه به ياري اسلام و مردم برخيزند، دومين گام را برگرفتند و حسينيۀ ارشاد، آرزومند است كه در برابر سيل نشريات جنسي بدآموز و در قبال دستگاههاي تبليغي مذاهب ديگر و حتي فرقههاي مجعول و گمراه كننده كه كتابهاي تبليغاتي زهرآگين خويش را، با فريبنده ترين اشكال، بر جوانان و حتي خانوادههاي ما به رايگان عرضه میكنند، ما هم كاري بكنيم و بخصوص، مسلمانان دين باور و آگاهي كه خداوند به آنان امكان مادي خدمتي داده است، گامهاي بلندي پيش نهند و اين كار را كه يكي از بهترين خدمتهاي سودمند ديني در اين زمان است، در جامعه رسم كنند تا كتاب را هم- در ديني كه دين كتاب است – لااقل يكي از «شعائر ديني» به شمار آورند و نشر فكر را – در مذهبي كه بر فكر استوار است – دست كم، يكي از خدمات مذهبي بشناسند!
[i] مقاله اي است كه در معرفي و به مناسبت چاپ «تفسير نوين» استاد محمد تقي شريعتي – توسط حسينية ارشاد- نوشته شده است («بنیاد»).
[ii] تعبير سيد جمال بزرگ.
[iii] «فصل الخطاب» محدث نوري معروف استاد مرحوم قمي صاحب مفاتيح ونيز رواياتي راه يافته حتي در كافي، راجع به تحريف قرآن!
[iv] با چه تردستی «رأی» را در این روایت که معنی پیشداوری و نظر قبلی و عقیده شخصی است، «عقل» ترجمه میکنند! در صورتی که «رأی» یعنی «عقیده نظر شخصی» و به اصطلاح علمی «پیشداوری». یعنی هر که قرآن را با نظرها و تعصبات شخصی و افکار و عقاید قبلی خود تفسیر کند جایگاهش از آتش است، یعنی، قرآن را با عقل و منطق آزاد و فکر شسته تفسیر کنید و آیات را با نظریات قبلی و آراء شخصی خود تطبیق ندهید، آنچنان که خود اینها میکنند! وگرنه، مگر جز با عقل میشود قرآن را یا هر معنی دیگری را فهمید؟ مگر باز اینها که قرآن را بدون دخالت عقل، یعنی با بیعقلی تفسیر میکنند، اینکه باید قرآن را از ائمه آموخت و با استناد به روایات درست خاندان پیامبر، این خود نیز حکم عقل است و وسیلۀ تفسیر قرآن با روایات و باز خود عقل است.