دستنوشتهی شریعتی در پشت کارتپستال نگهبان بند کمیته مشترک (۱۳۵۲)
آیا این غنچه باز میشود؟
سالها پس از انقلاب این کارت پستال در اختیار خانواده شریعتی قرار گرفته است. تاریخِ نوشته شدنِ این کارت اسفندماه ۱۳۵۲ است. علاوه بر کارت پستال، مشروحِ خاطرهی این سرباز نگهبان از علی شریعتی نیز ضمیمه شده است.
علی شریعتی، زندانی کمیتهی مشترک ضدخرابکاری، تمامی مدت اسارتش را در سلول انفرادی به سر میبرده است. همین تنهایی او را به سرباز وظیفهای که نگهبان بند نیز بوده نزدیک میکند؛ نگهبانی که مخفیانه برایش کتاب تهیه میکرده است. سرباز نگهبان که عاشق دختری از روستایش بوده، از شریعتی میخواهد که نامهای از طرف او بنویسد به این امید که راهی به دلی باز کند. این کارت پستال، که به خط شریعتی است، همان متنی است که سرباز نگهبان برای محبوب روستایی خود میفرستد (یا نمیفرستد؟).
سالها پس از انقلاب این کارت پستال توسط همان سرباز وظیفه دیروزی در اختیار خانواده شریعتی قرار گرفته است. تاریخِ نوشته شدنِ این کارت اسفندماه ۱۳۵۲ است. علاوه بر کارت پستال، مشروحِ خاطرهی این سرباز نگهبان از علی شریعتی نیز ضمیمه شده است.
«گل زرد، گل سرخ و غنچهای که امیدی در دل خود بسته است و دارد باز میشود. خیلی به این غنچه فکر میکنم، خیلی، ساعتها، شبها و… همیشه. به امیدش، به آیندهاش و به انسانهایی که دلهاشان به او شبیه است و شاید سرنوشتشان هم با او یکی است. و از خود همیشه میپرسم: آیا این غنچه باز میشود؟ میشکفد؟ آفتاب روشن و گرم آسمان بر قلب بسته و تنگش خواهد تابید؟ نسیم بهار گلبرگهایش را نوازش خواهد داد؟ بلبلی به شوق دیدارش برای او آوازهای عاشقانه خواهد خواند؟ و بالاخره پروانهای بر سرش خواهد نشست و قطرهی پاک بارانی و شبنمی در دهانش خواهد چکید؟ نمیدانم، هیچ چیز نمیدانم، این گل زرد و گل سرخ هم در انتظار او هستند و نگران سرنوشت او. آیا میپژمرد و بر باد میرود یا میشکفد و زندگی میکند؟ هیچ نمیدانم و تمام رنج من همین است. اما اواخر اسفند است و فروردین نزدیک، سوی بهار دلم را امیدی میدهد. میگویند در بهار همهی غنچهها باز میشوند! درست است.»