پوپکم ( شعر ۱۳۳۶)
پوپکم
شعر از دکتر شریعتی سروده شده در تاریخ۱۳۳۶
پوپکم
پوپک شیرین سخنم
این همه فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر
این همه قصه شوم از کس و ناکس مشنو
غافل از دام هوس
این همه در بر هر ناکس و هر کس منشین
پوپکم پوپک شیرین سخنم
تویی آن شبنم لغزنده گلبرگ امید
من از آن دارم بیم
کاین لجنزار تورا پوپکم آلوده کند
اندر این دشت مخوف
که تو آزادیش ای پوپک من میخوانی
زیر هر بوته گل
لب هر جویه آب پشت آن کهنه فسونگر دیوار
که کمین کرده تو را زیر درختان کهن
پوپکم دامی هست
گرگ خونخواره بد کاره بد نامی هست
سالها پیش دل من که به عشق ایمان داشت
تا که آن نغمه جان بخش تو از دور شنید
اندر این مزرع آفت زده شوم حیات
شاخ امیدی کاشت
چشم بر راه تو بودم که تو کی میآیی
بر سر شاخه سر سبز امید دل من
که تو کی میخوانی پوپکم یادت هست؟
در دل آن شب افسانهای مهتابی
که بر آن شاخه پریدی
لحظهای چند نشستی
نغمهای چند سرودی
گفتم این دشت سیه خوابگه غولان است
همه رنگ است و فریب
صید همچون تویی ای پوپک خوش پروازم
مرغ خوش خوان خوش آوازم
به خدا آسان است
این همه برق که روشنگر این صحرا است
پرتو مهری نیست
نور امیدی نیست
آتش برق نگاهی ز کمین گاهی است
همه گرگ و همه دیو
در کمین تو و زیبایی تو
مرو ای مرغک زیبا
برهر رهگذری
همه دیوند کمین کرده نبینند تو را
دور از دست وفا پنهان از دید عشق نفریبند تورا
علی شریعتی؛شهریور ۱۳۳۶