گزارش کامل «سمينار شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» ( خبر گزاری کار ایران) ۱۳۷۶
گزارش کامل «سمينار شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا»
اشكوري: شريعتي همچنان در ميان ما زنده است
پيمان: شريعتي براي رهايي جامعه از قيود دروني آن تلاش كرد
تهران- خبرگزاري كار ايران
سمينار «شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» در سي امين يادمان دكتر علي شريعتي روز يكشنبه با حضور چهرههاي علمي و سياسي در حسينيه ارشاد آغاز به كار كرد.
به گزارش خبرنگار “ايلنا”، در ابتداي اين سمينار كه با حضور چهرههايي همچون عزتالله سحابي، محمد ملكي، حسين رفيعي، احسان شريعتي، سوسن شريعتي، هادي خانيكي، فاطمه گوارايي و جمعي از اساتيد دانشگاه و دانشجويان در حسينيه ارشاد برگزار شد، «ناصر ميناچي»، مدير موسسه حسينيه ارشاد و از نزديكان مرحوم شريعتي به آخرين شب زندگي دكتر شريعتي اشاره كرد و گفت: آن شب در اتاق كوچك زير شيرواني با هم نشسته بوديم و از محنتها و غمهاي يكديگر با هم گفتوگو ميكرديم. اين گفتوگو به قدري دردناك بود كه من و مرحوم شريعتي با هم اشك ميريختيم.
وي افزود: شريعتي در آخرين شب زندگياش از دوستاني كه به ظاهر دوست اما در واقع دشمن بودند، صحبت كرد. وي از يكي از روزنامهها گله داشت كه چرا برخي مقالاتش را به گونهاي چاپ كردند كه القا شود، شرط آزادي دكتر از زندان چاپ آن مقالات بوده است.
ميناچي تصريح كرد: حق دكتر شريعتي اين بود كه امروز در ايران كنار مرقد مطهر امام رضا(ع) دفن شده بود اما اين مساله كه از وصاياي ايشان است، هنوز محقق نشده و جاي تاسف دارد.
در ادامه اين مراسم استاد «طاهر احمدزاده»، مدير موسسه كانون نشر حقايق اسلامي و از نزديكان محمدتقي شريعتي (پدر دكتر علي شريعتي) در توصيف علي شريعتي گفت: وي نويسندهاي بيدرد نبود بلكه از سوز دل و از سر درد سخن ميگفت و مينوشت. اين پدر و پسر از جمله انسانهايي بودند كه قران درباره ايشان ميگويد «من المومنين الرجال» يعني مرداني هستند كه در عهد خود با خدا استوار ماندند و به پيمانشكني آلوده نشدند.
وي با بيان اينكه دكتر شريعتي در فاصله زماني محدود چند ساله اكثر آثار خود را به زيور طبع آراست، گفت كه شريعتي به وي گفته است رژيم مهلت زيادي به او نخواهد داد كه نداد.
احمدزاده گفت: شريعتي در اين مدت زمان كوتاه آثار خوبي از خود به جاي گذاشت و به نظر من اگر از اين آثار تنها «اسلامشناسي» و «مذهب عليه مذهب» باقي مانده بود، بر اين باورم كه شريعتي رسالت خود را در برابر خدا و خلق به انجام رسانده بود.
به گزارش خبرنگار “ايلنا”، «حسن يوسفي اشكوري» از شاگردان دكتر شريعتي نيز طي سخناني گفت: امروز 30 سال از شهادت و هجرت جاودانه دكتر شريعتي ميگذرد، هرچند در اين 30 سال تحولات عظيمي در جامعه ما و جهان اتفاق افتاده و نيازها, مقتضيات و حساسيتها تا حدودي نسبت به دوران دكتر شريعتي متفاوت شده است اما شريعتي همچنان در ميان ما زنده است.
وي افزود: سخن گفتن از شريعتي در حسينيه ارشاد تحت عنوان سمينار، صرفا تجليل و بزرگداشت و يك وظيفه اخلاقي صرف نيست بلكه فراتر از آن است. شريعتي در نامهاي به دكتر ميناچي گفت حسينيه ارشاد ديگر يك مكان از آجر و سنگ آهن نيست بلكه نماد حركت است. سخن گفتن از شريعتي تحت عنوان سمينار چيزي در ادامه همان حركت است. اميدوارم در اين گفتوگوها صاحبنظران مطالبي بگويند در بسط و تعميق انديشههاي شريعتي كه جامعه هنوز به آن نياز دارد.
وي با طرح اين سوال كه «شريعتي امروز چه پيامهايي براي ما دارد؟» اظهار داشت: به قول دكتر سروش سفره شريعتي آن قدر رنگين است كه كسي از كنار آن گرسنه برنميخيزد.
اشكوري، «موكول كردن انتخاب هر نوع فكر و ايمان به شناخت» را، اولين پيام دكتر شريعتي براي جامعه امروز ايران برشمرد و خاطرنشان كرد: شريعتي تاكيد داشت هر كسي هر انتخابي ميكند، قبل از هر چيز خود را مفيد به شناخت و كسب آگاهي از موضوع انتخاب خود كند و از اين رو شريعتي در ميان متفكران نوانديش جامعه ما پيش از ديگران بر خرافهزدايي و اتخاذ عقلانيت و دينداري مبتني بر شناخت تاكيد داشت.
موسس دفتر پژوهشهاي فرهنگي علي شريعتي، با توجه به اين پيام، از روشنفكران جامعه خواست كه از انجام عكسالعملهاي عاطفي و احساسي و بدون شناخت در برابر شرايط جامعه پرهيز كنند.
اشكوري، «خودسازي و پارسايي فردي شريعتي» را دومين پيام وي براي جامعه ايراني عنوان كرد و گفت: خودسازي و پارسايي فردي كه شريعتي از آن تحت عنوان خودسازي انقلابي ياد ميكرد، يك اصل اساسي است. در حقيقت اين پيام براي ماست كه آزادگي مقدم بر آزادي است. كسي كه به پارسايي و خودساختگي نرسد، ممكن است در مقام محكوميت يك دموكرات باشد اما در مقام حاكميت يك مستبد، زيرا خودسازي نكرده است و هر كس كه به خودسازي رسيد، خود را به زر و زور و تزوير نفروخت.
وي با بيان اينكه شريعتي معتقد بود روشنفكران جامعه ايران بومي و مستقل نميانديشند و تاكيد فراواني به استقلال فكري روشنفكران داشت، تصريح كرد: يك متفكر بايد قبل از هر چيز داراي استقلال راي باشد و اگر هم چيزي را از ديگران ميپذيرد، بتواند خودش از آن دفاع كند. قبل از انقلاب متفكران ما نظير شريعتي و بازرگان قبل از آنكه مبلغ باشند، مولد بودند.
اشكوري افزود: امروز بهراحتي بحث عبور از شريعتي و شريعتيها ميشود، اين خوب است. خود شريعتي هم ميگفت همه چيز را بخوان اما فراموش كن. اين عبور وقتي خوب است كه آدم آن انديشه شريعتي را فهميده باشد و از آن فراتر برود و اين آرزوي خود شريعتي هم بود.
وي «ارتباط روشنفكر با متن جامعه» را از ديگر پيامهاي شريعتي براي جامعه كنوني ايران دانست و گفت: شريعتي تلاش ميكرد سخنانش را به متن جامعه ببرد.
اين پژوهشگر افزود: روشنفكران ما با توده جامعه ارتباط ندارند و آنقدر نخبهگرا شدهاند و به تفكر محض ميپردازند كه حرفهاي مردم را نميشنوند و دردهاي آنان را فراموش كردهاند.
براساس گزارش خبرنگار “ايلنا”، در ادامه اين سمينار «علي طهماسبي»، دينپروژه و اسطورهشناس با موضوع «شريعتي؛ شاعر قبيله» سخنراني كرد.
وي در ابتداي سخنانش گفت: عنوان روشنفكر مذهبي و ديني به قدري دستمالي شده است كه پاسخگوي آنچه امروز ميخواهم بگويم نخواهد بود، به همين دليل عنوان شاعر را براي شريعتي انتخاب كردم. اصطلاح روشنفكر امروز گويي منقطع از جامعه است و ارتباط زيادي با دردها و رنجهاي مردم ندارد.
طهماسبي تصريح كرد: شاعر يك قبيله مبين روح جمعي يك قبيله است و به عنوان وجدان مغفولهي قبيله، دردها و رنجهاي پنهان قبيله را آشكار ميكند.
وي افزود: شاعر به دليل داشتن ارتباط با روح جمعي قبيله، حوادث در كمين قبيله را پيشگويي كرده و با بازخواني اساطير و نياكان به قبيله در برابر دشمنان قدرت ميدهد.
اين دينپروژه با بيان اينكه شريعتي شاعر قبيله ماست، گفت: در انديشه شريعتي تقسيمبندي رايج دوست و دشمن در قبيلهها جاي خود را به تقسيمبندي حق و باطل ميدهد و كتاب «حسين وارث آدم» و «تشيع علوي و صفوي» نمونه بارز اين تقسيمبندي است اما جاي تامل دارد كه اين مرزبنديها ميتواند در زمان ما گرهگشا باشد يا نه؟
طهماسبي تصريح كرد: شريعتي به جاي اينكه حق و باطل را در گوهر آدمها جستوجو كند، در جريانها و شخصيتها جستوجو ميكرد. اين رويكرد باعث شد تا به جاي مبارزه با ظلم و استثمار، تنها با ظالم و استثمارگر مبارزه شود. من با روستاها ارتباط زيادي دارم، مردم روستايي را ديدهام كه منتظر امام زمان (عج) بودند اما به هم ظلم ميكردند و كلك ميزدند. اين نشان ميدهد هنوز مفهوم ظلم در جامعه ما جا نيفتاده است. ظلم يك مصدر است و اگر خود آن مورد تامل قرار نگيرد، دائم ظالم تحويل جامعه ميدهد.
وي به بازخواني شخصيتهاي ديني در چهارچوب ايديولوژيك در انديشه شريعتي اشاره كرد و اظهار داشت: در نظر شريعتي حقيقت از واقعيت برتر است. حقيقت آن بود كه علي بايد عدالت را در زمان خودش به ارمغان ميآورد اما «ابنملجم» نگذاشت. حقيقت هميشه يك پله بالاتر از واقعيات است كه بايد در پروسهاي از واقعيات به آن رسيد.
طهماسبي تصريح كرد: شريعتي در اين بازخوانيها به واقعبودگي تاريخ دين، چندان اهميت نميداد و بيشتر ذهن مخاطب را به حقيقتي معطوف ميكرد كه بايد ميبود و پديد ميآمد اما نيامده بود. با اين رويكرد شريعتي ذهن مخاطب را از توجه به گذشته واقعي، به آيندهاي آرماني معطوف ميكرد.
اين دينپژوه و اسطورهشناس، گفت: نگاه معنوي شريعتي بيرون از عالم هستي نيست بلكه يك نگاه هستيشناسانه است. امروز آسمان انديشه ما بسيار قدسي است اما زميني كه روي آن زندگي ميكنيم، بسيار پلشت است و الفاظي كه بيان ميكنيم گويي هيچ ارتباطي با زندگي واقعي ندارد.
طهماسبي با بيان اينكه شريعتي در مقابله با مخالفان ايدئولوژي بازخواني شدهاش زبان گزندهاي به كار ميبرد، افزود: بهكارگيري اين زبان از سوي وي به آن معنا نبود كه اجازه سخن گفتن به ديگران را ندهد.
وي اظهار داشت: ما مخاطبان شريعتي پيش از آمدن وي گويي قبيله خود را گم كرده بوديم، دينگرداني مثل وطنگرداني است و نسل امروز كه دين را رها كرده، نسل بيوطني است.
طهماسبي تصريح كرد: روزگار شريعتي براي ما روزگار نبود، ايديولوژيك بود كه امروز وجه تراژيك پيدا كرده است. در تراژدي آدمي از مرزهاي حق و باطل و درست و نادرست عبور ميكند و خود را در پنجه تقدير ميبيند كه دوست، دشمن را به بازي گرفته است. در تراژدي هر طرف كه كشته ميشود، هم راوي سوگوار است هم مخاطب اما در ايدئولوژي وقتي كساني از ما كشته شوند، شهيد و از طرف ديگر هلاك محسوب ميشوند. امروز شريعتي شاعر قبيله تنهايي ما شده است زيرا ديگر قبيلهاي ديني و ايدئولوژيك ميان ما بهويژه روشنفكران نيست.
وي افزود: امروز هر كس به فكر خودش يا حداقل خانمش است، شايد ما اين مصيبتها را ميبينيم تا به انديشههاي شريعتي رجعت كنيم. به قول «تي اس اليوت» شاعر آمريكايي ما به همان جايي خواهيم رسيد كه آغاز كردهايم اما اين بار رسيدن ما با شناخت همراه خواهد بود. شايد به شريعتي بازگرديم و اين بار وي را بشناسيم.
به گزارش خبرنگار “ايلنا”، در ادامه اين سمينار ميزگردي با موضوع «شريعتي و جامعهشناسي» با حضور «غلامعباس توسلي», «سارا شريعتي», «عبدالرضا نواح» و «محمدامين قانعيراد» برگزار شد.
در ابتداي اين ميزگرد «سراجزاده» مدير ميزگرد گفت: نقش شريعتي به عنوان آكادمسين كمتر شناخته شده است و بيشتر چهره ايدئولوگ وي جلب توجه كرده است.
وي با طرح سوالاتي از قبيل از ميان نقش دانشگاهي و ايدئولوژيك شريعتي كدام بارزتر بود؟ آيا ميان اين دو نقش تعارضي وجود دارد؟ آيا شريعتي جامعهشناس با حفظ سنتهاي جامعهشناسي حاوي ايدههاي جديدي در داخل كشور بود؟ اگر بوميسازي علوم انساني يك ضرورت است، مباحث شريعتي كمكي به آن ميكند يا نه، حاضران در ميزگرد را به چالش نظري كشيد.
«غلامعباس توسلي»، استاد جامعهشناسي دانشگاه تهران و يار همدانشگاهي شريعتي در دانشگاه سوربن فرانسه، گفت: امروز پس از گذشت 30 سال از فوت مرحوم شريعتي، الحمدالله محفل وي گرم و رسالتش پابرجاست. وي نقش تعيينكنندهاي در سرنوشت جامعهشناسي ايران داشت و بسياري را تحت تاثير قرار داد، به طوري كه بسياري از دانشجويان رشتههاي فني در سالهاي 53 تا 55 با رها كرد رشته تحصيلي خويش، به جامعهشناسي روي آوردند.
وي افزود: البته نقشي كه وي در ارتقاي رشته جامعهشناسي ايفا كرد، بعدها به خاطر ضديت با انديشه وي، باعث تبعات منفي براي جامعهشناسي هم شد.
توسلي تصريح كرد: شريعتي ضدپوزيتويست نبود و در آثارش از نقش تجربه در شناخت زياد صحبت كرده است اما پوزيتويست صرف هم نبود و فراتراز آن از ديالكتيك و تفسير و تفهم در جامعهشناسي صحبت ميكرد. وقتي از وي پرسيدند انديشه شما متكي به «كارل ماركس» است يا «ماكس وبر» جواب داد، انديشه من متكي به «ماركس وبر» است.
وي اظهار داشت: شريعتي جامعهشناسي را دوست داشت و جامعهشناس بود اما يك خودانگيختگي به حد اعلا در وي وجود داشت. به همين دليل كسي نبود كه در جامعهشناسي حل شود. جامعهشناسي براي وي يك هدف نبود بلكه يك وسيله بود. شريعتي ميگفت «ارزش» جايگاه برتري دارد و من نميتوانم خود را به «واقعيتها» محدود كنم. علم يك ابزار است و اگر انسان را به اهدافش برساند ارزش دارد، در غير اين صورت علم, اسكولاستيك جديد است يعني كساني فقط به خود علم توجه دارند.
استاد جامعهشناسي دانشگاه تهران با اشاره به بحث افسونزدايي از دين در انديشه شريعتي، گفت: شريعتي قصد داشت با افسونزدايي از دين، نوعي عقلانيت را بر آن حاكم كند كه در تئوري «پروتستانيزم اسلامي» تجلي مييابد.
توسلي با بيان اينكه شريعتي يك جامعهشناس متعهد بود، تصريح كرد: وي يك جامعهشناس منحصر به فرد بود و كسي نتوانسته جاي وي را پر كند. وي به دنبال ايجاد يك نوع جامعهشناسي بومي با توجه به شرايط اجتماعي و مذهبي ايران بود و اگر كسي بخواهد به دنبال يك جامعهشناسي برود كه درد مردم را بازگو كند، بايد از شريعتي شروع كند.
در ادامه اين ميزگرد «دكتر امين قانعيراد»، استاد جامعهشناسي دانشگاه تهران گفت: علم داراي يك خودآگاه و يك ناخودآگاه است. ناخودآگاه علم شامل مفروضات ارزشي, متافيزيكي و جامعهشناختي است. جامعهشناسي مثل هر علم ديگري يك سري مفروضات دارد و به يك معنا گرايشهاي مختلف سوسيولوژي(جامعهشناسي) حاوي پيشفرضهاي ايدئولوژيك است.
وي با بيان اينكه مفروضات و پيشفرضها را همكاران خاموش نظريهها نام گذاشتهاند، افزود: برخلاف جامعهشناسي آكادميك، جامعهشناسي شريعتي پيشفرضهاي خود يا همكاران خاموش خود را پنهان نميكند و اگر جامعهشناسي كلاسيك بر اساس خودآگاه خود صحبت ميكند. شريعتي دم به ساعت مفروضات خود را به ميان ميكشد و ارايه ميدهد و اين به صدا درآوردن همكاران خاموش ناشي از رسالتي بود كه شريعتي براي خودش قائل بود.
قانعيراد تصريح كرد: در هر نظريه جامعهشناسي، پيشفرضها مثل موزيك فيلم است كه روي متن فيلم گذاشته ميشود. شريعتي در آثارش صداي اين موزيك را بالا ميبرد و تلاش ميكند مفروضات ساير گرايشهاي جامعهشناسان را نيز بيان كند.
وي با بيان اينكه جامعهشناسي شريعتي از انسانشناسي فلسفي وي متاثر بود، اظهار داشت: شريعتي معتقد بود هر نظريه بايد به مفهوم انسان توجه كند، شريعتي در همه جا يك نوع اثبات انسان را جستوجو ميكرد. وي معتقد بود اگر جامعهشناسي به پيشفرض اثبات انسان متكي نباشد، ميتواند به زندان تبديل شود.
قانعيراد گفت: ما شاهد يك نوع اومانيزم مذهبي در جامعهشناسي شريعتي هستيم و انسان يك موجود دوبعدي متشكل از روح و خاك است كه باعث خويشاوندي انسان با خدا و طبيعت شده است البته شريعتي خدا و انسان را مقابل هم قرار نميدهد.
وي با بيان اينكه انسان تمايل و كشش دروني به خودآگاهي دارد و در عرصه روزمره زندگي به دنبال شناخت و هويتيابي است، اظهار داشت: انسان تمايل به آزادي و عصيان دارد و به بهاي هبوط بر عليه هر چيزي كه ميخواهد وي را به بند بكشد، ميشورد. انسان تمايل ندارد در بهشتي زندگي كند كه برايش تعيين كردهاند و ترجيح ميدهد در زميني زندگي كند كه خودش ساخته است.
اين استاد جامعهشناسي گفت: جامعهشناسي شريعتي شرايط «شيوارگي» انسان و «سوژهشدگي» را بررسي ميكند و از يك طرف ميگويد انسان ماهيت خودش را بر اساس طرح خودش ميسازد و از طرف ديگر ميگويد تمام تاريخ من دستاندركار ساخت من بودهاند.
قانعيراد گفت: شريعتي در جامعهشناسي توضيح ميدهد كه انسان چگونه تحت تاثير جامعه از خودبيگانه ميشود و به عنوان يك جامعهشناسي رهاييبخش نشان ميدهد كه چگونه ميتوان اين حصار را شكست. وي نشان ميدهد كه جامعهشناسي را نميتوان به يكي از دو بعد ايدئولوژيك يا تكنولوژيك تقليل داد و چنين نيست كه هميشه تكنولوژي ما را بكشد و ايدئولوژي ما را رها كند. اين هر دو ميتوانند ما را به بند كشند و رها كنند و اين درسي براي روشنفكران امروز جامعه ماست كه فيالمثل دين و توسعه را مقابل هم قرار ميدهند.
در ادامه اين ميزگرد «دكتر عبدالرضا نواح»، استاد جامعهشناسي درصدد پاسخگويي به «احسان نراقي» برآمد كه در مصاحبهاي گفته بود، «انديشه شريعتي به خاطر عدم توانمندي زباني وي نميتواند با ژرژ گورويچ (انديشمند فرانسوي) ارتباط داشته باشد.»
نواح گفت: اين اولين بار است كه كسي منكر چنين رابطهاي ميشود و آن هم از طرف كسي است كه ارتباط كمتري با شريعتي داشت. به نظر من شريعتي و گورويچ داراي شباهتهاي انكارناپذيري هستند، به حدي كه شريعتي يك گورويچ است.
وي افزود: اولين شباهت اين دو متفكر، زندگي و سلائق علمي آنهاست. تربيت گورويچ فلسفي بود و در سال 1932 كتاب «گرايشهاي موجود در فلسفه آلمان» را نوشت و تا آخر عمر اكثر كتابهايش را در حوزه «فلسفه مضاف» تاليف كرد. عمده آثار شريعتي هم بهخصوص در «كويريات» يك نوع فلسفيدن از جنس فلسفه مضاف است و در ثاني نگرش كلنگر و اجتماعي هر دو متفكر شاهد ديگري به ارتباط آنهاست.
اين استاد جامعهشناسي با بيان اينكه گورويچ و شريعتي هر دو از بينش ديالكتيك برخوردار بودند، اظهار داشت: در بحث كليت جامعهشناختي و نسبيگرايي معرفتي، گورويچ كوشيد تا با در نظر گرفتن آزادي انسان و رويكرد اگزيستانسياليستي، جامعهشناسي را از جزميت بيندازد. شريعتي هم به پيروي از وي، مدلهاي تعميميابنده و نظريات اجتماعي رايج و حتي به لحاظ بيطرفي آنها را مورد انتقاد قرار داد.
بر اساس اين گزارش، «سارا شريعتي» به عنوان آخرين سخنران ميزگرد «شريعتي و جامعهشناسي» گفت: در ميان چهرههاي گوناگون شريعتي، چهره شريعتي جامعه شناس به دليل ابهام در نسبت ميان شريعتي و دانشگاه ناشناخته مانده است.
وي افزود: عدهاي ميگويند معرفي چهره شريعتي جامعهشناس چه ربطي به ما دارد؟ گيريم كه اثبات كنيد شريعتي جامعهشناس بود، چه دردي از ما دوا ميكند؟ من ميگويم ربط اين مساله به خود شريعتي بازميگردد. 30 سال است كه از شهادت شريعتي ميگذرد و ما ميخواهيم نشان دهيم وي چگونه جامعهشناس بود. اين فرايند در خصوص بسياري از متفكران طي شده است كه ميراث علمي آنها تحت تاثير فعاليت اجتماعيشان قرار گرفته است.
استاديار جامعهشناسي دانشگاه تهران و فرزند مرحوم دكتر شريعتي تصريح كرد: اين اتفاق براي ماركس هم افتاد و روزگاري وي كليد فهم جهان بود ولي با فروريختن ديوار برلين همه از پايان ماركس صحبت كردند اما يك دهه بعد «دريدا» از شبح ماركس و بازگشت وي سخن گفت. آيا ميتوان امروز هم از بازگشت شريعتي صحبت كنيم، آري و نه؟ آري زيرا شريعتي در اين 30 سال حضور داشته است و نه زيرا هيچگاه فراموش نشده است و هر كس كه ميخواهد در ايران درباره دين و تاريخ صحبت كند، ناگزير است تكليف خود را با ميراث فكري شريعتي روشن كند.
شريعتي با بيان اينكه شريعتي ايدئولوژيك همواره در كانون مباحث و گفتوگوهاي انتقادي روشنفكران قرار داشته است، اظهار داشت: دانشگاه هيچگاه به ارزيابي ميراث جامعهشناسانه شريعتي نپرداخت و با اين سايه گسترده بر سر جامعهشناسي ايران تعيين تكليف نكرد.
وي افزود: شريعتي جامعهشناس، يك چهره آكادميك و بسيار امروزي است و نظريههاي چون «جامعه در حال گذار»، «تفكيك ميان زمان تاريخي و اجتماعي», «نهضت و نهاد», «سهگانه دين, طبقه و دولت» و… متعلق به وي است كه گاهي به انديشمندان ديگري نسبت داده شده است.
استاديار جامعهشناسي دانشگاه تهران تصريح كرد: از تنش ميان علم و ايدئولوژي و تنش ميان تضاد و نظم اجتماعي تحت عنوان پارادوكسهاي جامعهشناسي شريعتي نام برده ميشود اما اين پارادوكسها به نحوي پارادوكس خود علم جامعهشناسي نيز هست. جامعهشناسي در مواجهه با پرسشهايي نظير نسبت فرد و جامعه, ساختار و كنش, علم و اتوپيا … رويكردهاي گوناگون يافته كه اين تكثر وجود يك تئوري عمومي در جامعهشناسي را زير سوال برده است.
شريعتي گفت: «آگوست كنت» شهروند جامعه انقلابي بود و شاهد فروپاشي نظم قديم سلطنتي و مساله شخصياش آن بود كه چگونه به جامعه سامان دهد؟ اتوپياي وي دين بشري بود. «كارل ماركس» محصول يك جامعه نابسامان و شاهد رنج كشيدن كارگران بود و اتوپياي وي جامعه كمونيستي بود. «اميل دوركيم» مساله شخصي درباره نهاد دين داشت و اينكه وقتي دين اعتبار خود را از دست ميدهد، سيمان محكمكننده جامعه چيست و اتوپياي وي پيريزي يك اخلاق مدني بود. همه آنها يك مساله فردي داشتند و كار آنها فقط توصيف جامعه نبود بلكه مداخله بود.
وي گفت: جامعهشناسي انتقادي سنتي كه شريعتي به آن متعلق بود، اغلب از جانب مخالفانش متهم به سلبي بودن است بله زيرا جامعهشناسي انتقادي كارگزار نظم اجتماعي نيست بلكه بازتابش واقعيت اجتماعي و تعين انتقادي آن است و به قول «بورديو» بايد صداي كساني باشد كه بلندگو ندارند. جامعهشناسي انتقادي قرار نيست كه يك علم خنثي و بيگانه از مداخله اجتماعي باشد.
شريعتي تاكيد كرد: چهره شريعتي جامعهشناس ناشناخته مانده است و آنهايي كه شريعتي را به ما شناساندند و مايي كه بر حسب نياز خود از شريعتي گزينش كرديم، بايد جامعهشناسي واسطه و دريافتكنندگان را مطالعه كنيم.
وي با اشاره به چهرههاي گوناگون مرحوم شريعتي در حوزههاي سياست، عرفان و جامعهشناسي، گفت: ما با يك شريعتي روبرو نيستيم بلكه با شريعتيها روبرو هستيم كه گاه در برابر هم هستند اما من از اين مساله تشتت را نتيجه نميگيرم بلكه غنا را نتيجه ميگيرم. همه اين شريعتيها در يك فرد و نام وحدت پيدا كرد و آنچه به همه اين چهرهها وحدت ميدهد، جهت است كه همه چيز را معنادار ميكند و البته ميتواند همه چيز را بيمعنا كند. جهت همان عاملي است كه باعث ميشود همه اين چهرهها ما را به سمت و سويي هدايت كند.
به گزارش خبرنگار “ايلنا”، ميزگرد دوم سمينار «شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» در روز اول با عنوان «شريعتي و راز معنا» با حضور امير رضايي, علي قاسمي, فرامرز معتمد دزفولي و عباس منوچهري برگزار شد.
در ابتداي جلسه، «امير يوسفي» مدير اين ميزگرد با طرح سوال از چيستي پروژه معناجويي شريعتي و عرضه تفسير معنوي از جهان، حاضران در ميزگرد را به جوابگويي دعوت كرد.
«امير رضايي»، مترجم و نويسنده حاضر در اين ميزگرد با تفكيك دو جريان عرفان مومنانه و عرفان عاشقانه از يكديگر، گفت: حاملان عرفان مومنانه پيامبران ابراهيمي هستند و حاملان عرفان عاشقانه، عرفا يا پيامبران غيرابراهيمي. متاسفانه اين دو جريان در تاريخ در هم تنيده شده و تحت عنوان عرفان اسلامي شناخته ميشود، در حالي كه اين عنوان فقط بايد به عرفان مومنامه اطلاق شود.
وي تصريح كرد: ابراهيم در انديشه شريعتي جايگاه برجستهاي دارد زيرا ابراهيم راه رستگاري است و پس از شريعتي تاكنون به ابراهيم (ع) به عنوان باني عرفان مومنانه توجه نشده است. شايد تصور بر اين است كه ابراهيم تنها يك نقش تاريخي داشت و بعد از بنا كردن مكه ديگر دورهاش تمام شده است اما شريعتي به اين معتقد نبود بلكه معتقد بود اگر ابراهيم شناخته نشود، اسلام شناخته نميشود.
اين مترجم و نويسنده گفت: عرفان مومنانه به معبود تعلق دارد، حاصل رابطه با معبود ايمان است. عارف مومن به اصلاح جامعه ميپردازد، روشنفكرپرور است و دغدغه بقا دارد اما عرفان عاشقانه به معشوق تعلق دارد، حاصل رابطه عشق است و عارف عاشق به اصلاح فرد ميپردازد، مريدپرور است و دغدغه فنا دارد.
رضايي اظهار داشت: نخستين روشنفكر ديني كه ميان عرفان عاشقانه و مومنانه تفكيك قائل شد، اقبال لاهوري بود با آن جمله معروف كه «پيامبر به معراج ميرود و به زمين بازميگردد اما عارف به معراج ميرود و بازنميگردد». شريعتي نيز با نقد مولوي و حلاج و محيالدين عربي، به نقد عرفان عاشقانه پرداخت.
«علي قاسمي»، ديگر پژوهشگر اين ميزگرد «نظريه ايمان در الاهيات شريعتي» را موضوع سخنراني خود انتخاب كرد و گفت: نظريه ايمان در الاهيات شريعتي كمتر مورد توجه قرار گرفته است. محور الهيات در صدر اسلام شرك و كفر و در سدههاي بعد به محور ايمان استوار بود. شريعتي عمل صالح را محور الاهيات خود قرار داد و تلاش كرد در پرتو عقل قرآني راه رسيدن به حقيقت و رستگاري را از طريق كنش معطوف به تغيير فراهم كند.
وي افزود: شريعتي با اين رويكرد مسووليت تغيير را از دوش خداوند برداشته و بر دوش انسان مينهد و در عرصه اجتماعي دست به نوعي تحولپذيري معرفتشناسانه ميزند به گونهاي كه راه رسيدن به خدا را از بستر مردم ميسر ميداند.
«فرامز معتمد دزفولي» نيز با موضوع«تجربه مدرنيته ايراني» در اين ميزگرد گفت: من معتقد به روخواني «لوكاچي» از انديشه شريعتي هستم.
وي توضيح داد كه پس از ماركس جبرگرايان اقتصادي به خوانش آثار وي پرداختند كه هيچ نوع اختياري را برنميتافتند اما در خوانش «لوكاچ» اختيار به انسان بازميگردد.
معتمددزفولي گفت: پروژه انديشدگي شريعتي و سرمشق انديشه وي را در «كويريات» بهخصوص كتاب «كوير» ميتوان ديد. مسائل كانوني كه نبض تپنده آثار شريعتي است، در همان كوير مطرح شده است و كوير جز محكمات و اصول راهبردي وي است.
«عباس منوچهري»، استاد دانشگاه تربيت مدرس نيز كه در اين ميزگرد حاضر بود، گفت: روش انديشهشناسي و فهم يك انديشه بسيار مهم است. يكي از اين روشهاي نوع مواجهه با متن، شيوه گفتوگو با متن است. يعني با يك دغدغه و سوال به سراغ متن برويم و از طريق اين دغدغه با متن رابطه برقرار كنيم.
وي شناخت انديشه عرفاني شريعتي را كليد شناخت كل انديشه شريعتي دانست و تصريح كرد: انديشه انتقادي شريعتي از انديشه عرفاني وي ملهم است.
منوچهري درباره ويژگيهاي انديشه انتقادي، گفت: اين انديشه قائل به اين است كه در پس ظواهر ميتوان به حقيقت رسيد. در پس پرده ما شاهد سلطه و سركوب هستيم و آدميان نسبت به اين سركوبگري وقوف ندارند و حتي خلاف آن فكر ميكنند.
وي چهارگانه استبداد, استعمار، استحمار و استثمار را نمونه گوياي انديشه انتقادي شريعتي در مورد موضوع سركوبگري برشمرد و خاطرنشان كرد: در تفكر انتقادي شريعتي دو موضوع نقش كليدي دارد؛ يك نقد ايدئولوژي و دوم نقد عقلانيت ابزاري. يك معناي ايدئولوژي فهم اشتباه است و معناي ديگر آن آرمانخواهي است و شريعتي ايدئولوژي را به هر دو معنا به كار ميبرد.
اين استاد دانشگاه اظهار داشت: شريعتي ايدئولوژي را به معناي آرمانگرايي، امتداد نقد اجتماعي و ضرورت خواستن وضع متفاوت ميدانست نه به معناي تحريف و استثمار.
منوچهري افزود: انديشه انتقادي جوهره عرفان شريعتي است. وي وقتي از نيايش بحث ميكند، نيايش تجليگاه عشق و مبارزه و جهاد براي عدالت اجتماعي و رسيدن به وضع مطلوب است.
وي با اشاره به اينكه هر جا سخن از عرفان گفته ميشود، عقلستيري در كنار آن مطرح ميشود، افزود: در آثار شريعتي هم اگر صحبت از عقلستيزي است، مشابه مكتب فرانكفورت و مكتب انتقادي ستيز با عقل ابزاري است كه در زمان ما در سرمايهداري ظهور كرده است.
بر اساس گزارش خبرنگار “ايلنا”، آخرين ميزگرد روز اول سمينار «شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» با موضوع «شريعتي و بازخواني اسلام» با شركت حبيبالله پيمان, فروغ جهانبخش, حسين روحاني و محمد عثماني برگزار شد.
در ابتداي ميزگرد، «حبيبالله پيمان» دبيركل جنبش مسلمانان مبارز گفت: شريعتي قبل از آنكه از اروپا به ايران بيايد، فعاليتهاي سياسي و اجتماعي داشت و حتي جستوجوهايي را براي مبارزه مسلحانه آغاز كرد اما منصرف شد و بعد از مدتي تصميم گرفت به ايران بيايد.
وي تصريح كرد: شريعتي به اين نتيجه رسيد چه كساني، همه يا بخشي از انسانهاي زير سلطه ميخواهند اين زنجير را پاره كنند. اگر مردم خود در قيد و بند باشند، نميتوانند اين رسالت تاريخي را انجام دهند و شريعتي شناخت جامعه و تلاش خود را براي رهايي جامعه از قيود دروني، آغاز كرد زيرا هر انقلابي بدون چنين رهايي فكري يك فاجعه به بار ميآورد.
پيمان گفت: شريعتي وقتي در مشهد بود، فقط به اسلام ميپرداخت اما در تهران كه با يك جنبش اجتماعي روبرو شد، به بازسازي مذهب شيعه پرداخت. قبلا شريعتي معتقد بود چون از پيامبر(ص) هيچ متني نمانده، مجبور است به دو منبع قرآن و تاريخ و سنت رجوع كند اما پس از حضور در تهران تاريخ شيعه نيز به اين منابع اضافه شد كه خلاف رويه سابق وي بود.
دبيركل جنبش مسلمانان مبارز اظهار داشت: شريعتي از اينجا به بعد به بازسازي و طرح ارزشهاي شيعه نه از دل واقعيتهاي تاريخي بلكه از درون شخصيت علي(ع) و ياران وي ميكرد و يكي از چيزهايي كه در اين ميان از دست ميدهد روش فكرياش است كه رجوع به سنت و قران بود. اين دو منبع تنها منابعي در اسلام بودند كه تحت تاثير قدرت قرار نداشتند.
پيمان تصريح كرد: شريعتي تاكيد دارد كه علماي تشيع پيش از صفويه در طول قرنها زير پرچم حسيني بودند اما با تاسيس حكومت صفويان، نقطه عطفي در تشيع روي ميدهد و تشيع صفوي به عنوان يك سلوك و انديشه ديني آشكار ميشود، اما شواهد تاريخي نشان ميدهد اكثر علماي برجسته شيعه بعد از غيبت با تيپ شيعه صفوي قرابت بيشتري دارند.
در ادامه اين ميزگرد «فروغ جهانبخش»، استاد دانشگاههاي «مك گيل» و «كويينز» كانادا به بررسي مشابهتهاي انديشه شريعتي و سيد قطب پرداخت.
وي گفت: تاكنون كمتر التفاتي به تشابهات فكري دكتر شريعتي با انديشمندان جهان اسلام شده است. شريعتي به همان اندازه كه وامدار الكسيس كارل» و انديشه سوسياليستي بود، به همان اندازه مديون انديشه «سيد قطب» پدر انديشه اسلام انقلابي است كه توسط رژيم ناسيوناليست «جمال عبدالناصر» در سال 1963 اعدام شد.
جهانبخش با مقايسه تحليلي ميان انديشههاي سيد قطب و شريعتي، گفت: مخاطب انديشه هر دو آنها جوانان هستند، برخلاف «محمد عبده» و «جمال عبدالناصر» كه مخاطبشان علما و سياستمداران هستند. هر دو روح لطيف و داراي سابقه روزنامهنگاري و سردبيري در مجلات را دارند و پدران هر دو داراي گرايشهاي ملي بودند كه به فرزندانشان منتقل شده است.
جهانبخش تصريح كرد: شريعتي و سيد قطب سابقه آشنايي با علوم اسلامي سنتي و نحوه دينداري سنتي و دردمندي از اين نحوه منفعل دينداري را دارند، با اين تفاوت كه آشنايي و انس سيد قطب با قران بيشتر است.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: هر دو انديشمند مغضوب حكومت و جريانهاي سنتي و منفعل زمان خويش بودند و هر دو براي تحصيل با بورس دولتي به غرب رفتند و عليه دولتهاي خود شوريدند و ناقد زندگي مدرن در غرب شدند، در عين حال نقدهاي شريعتي به غرب واقعبينانهتر بود.
فروغ جهانبخش گفت: هر دو انديشمند از جريانهاي ليبرال سكولار سرخورده بودند. در جريان ملي شدن نفت شريعتي از مصدق حمايت كرد و به خاطر همين دستگير شده بود اما بعدها از اين جريان رويگردان شد و سيد قطب هم كه در سال 1951 از جمال عبدالناصر، رهبر ملي مصر حمايت ميكند، در نهايت توسط وي به زندان ميرود.
وي درباره تشابهات گفتماني شريعتي و سيدقطب، گفت: هر دو انديشمند ضرورت داشتن ايدئولوژي اسلامي را به عنوان آلترنانيو مدنظر دارند، هر دو به وجود تم جاهليت و حاكميت نظام شرك معتقدند كه در تحليل نهايي نظام توحيدي جايگزين آن ميشود و جهاد مفهوم مشترك اين دو براي رسيدن به اين نظام توحيدي است.
جهانبخش گفت: شريعتي تنها كسي نبود كه ايدئولوژي اسلامي را پروراند -البته تنها شخص در جهان تشيع بود كه اين انديشه را پروراند- و انديشهاش از دو ساخت ايراني, شيعي برخوردار است.
«حسين روحاني»، دانشجوي كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه اصفهان نيز طي سخناني با موضوع «بررسي تحليلي ايدئولوژيك كردن دين از نگاه علي شريعتي» در اين ميزگرد گفت: ايدئولوژيك كردن دين يكي از مهمترين دستاوردهاي علي شريعتي است كه موجب پيروزي انقلاب و به حركت در آمدن توده ستمديده مردم شد.
وي گفت: در رابطه علم با دين «نحله انطباقي» معتقد است كه بين دين و علم انطباق وجود داشته و نگاه حداكثري به دين دارد كه مرحوم بازرگان از جمله اين افراد بودند. «نحله استخدامي» متعلق به روحانيون نوگراست كه از لحاظ فكري به مقتضيات زمان و مكان توجه دارند اما منابعشان منابع سنتي دين است و در تحليل نهايي يك رويكرد حداكثري به دين است.
روحاني افزود: نحله تفكيكي درباره علم و دين ريشه در نظريات پوپر, كانت و فلسفه تحليلي دارد و تعدادي از افراد اين جريان از گذشته ايدئولوژيك خود ابراز ندامت كردهاند. رويكرد علي شريعتي به دين تطبيقي است و وي مبدع ايدئولوژيك كردن دين است.
وي تصريح كرد: جريان فكري تفكيكي معتقد است ايدئولوژيزه كردن دين زمينه را براي طرد ديگر انديشهها و به محاق فرستادن دموكراسي را فراهم ميكند اما من معتقدم انديشه ايدئولوژيك كردن دين نهتنها موجب حاكميت فناتيزم و دگماتيزم نميشود بلكه بر عكس موجب پويايي تكامل فكري و عمل هدفمند يا پراكسيس است.
در پايان اين ميزگرد، «محمد عثماني»، كارشناس ارشد علوم سياسي با رويكردي «گادامر»ي به بازخواني مثلث «عرفان، آزادي و برابري» پرداخت و گفت: يك متن داراي ويژگيهايي است كه اين امكان را به آدمي ميدهد تا آن را در معرض پرسشهاي گوناگون قرار دهد و از آن پاسخ جديدي دريافت كند.
وي افزود: گادامر معتقد است كه پديده هرمنوتيكي را بايد طبق الگوي گفت گوي دو نفره مشاهده كرد و بر اساس روش پرسش و پاسخ و به روشي ديالكتيك به فهم متن پرداخت.
عثماني تصريح كرد: سهگانه عرفان، برابري و آزادي را ميتوان به مشابه ميدان مركزي انديشههاي شريعتي برشمرد.
به گزارش خبرنگار “ايلنا”، اولين روز از سمينار سه روزه سيامين سالگرد شريعتي ساعت 7 بعد از ظهر يكشنبه پايان يافت.
خانواده مرحوم شريعتي بهويژه احسان شريعتي در فرصتهاي استراحت بين ميزگردها مورد پرسش علاقهمندان به شريعتي قرار ميگرفتند.
لینک:اینجا