Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


گزارش کامل «سمينار شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» ( خبر گزاری کار ایران) ۱۳۷۶

گزارش کامل «سمينار شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا»

اشكوري: شريعتي همچنان در ميان ما زنده است

پيمان: شريعتي براي رهايي جامعه از قيود دروني آن تلاش كرد

تهران- خبرگزاري كار ايران

 

سمينار «شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» در سي‏ امين يادمان دكتر علي شريعتي روز يكشنبه با حضور چهره‌‏هاي علمي و سياسي در حسينيه ارشاد آغاز به كار كرد.

 

به گزارش خبرنگار “ايلنا”، در ابتداي اين سمينار كه با حضور چهره‌‏هايي همچون عزت‌‏الله سحابي، محمد ملكي، حسين رفيعي، احسان شريعتي، سوسن شريعتي، هادي خانيكي، فاطمه گوارايي و جمعي از اساتيد دانشگاه و دانشجويان در حسينيه ارشاد برگزار شد، «ناصر ميناچي»، مدير موسسه حسينيه ارشاد و از نزديكان مرحوم شريعتي به آخرين شب زندگي دكتر شريعتي اشاره كرد و گفت: آن شب در اتاق كوچك زير شيرواني با هم نشسته بوديم و از محنت‌‏ها و غم‌‏هاي يكديگر با هم گفت‌‏وگو مي‌‏كرديم. اين گفت‌‏وگو به قدري دردناك بود كه من و مرحوم شريعتي با هم اشك مي‌‏ريختيم.

وي افزود: شريعتي در آخرين شب زندگي‌‏اش از دوستاني كه به ظاهر دوست اما در واقع دشمن بودند، صحبت كرد. وي از يكي از روزنامه‌‏ها گله داشت كه چرا برخي مقالاتش را به گونه‌‏اي چاپ كردند كه القا شود، شرط آزادي دكتر از زندان چاپ آن مقالات بوده است.

ميناچي تصريح كرد: حق دكتر شريعتي اين بود كه امروز در ايران كنار مرقد مطهر امام رضا(ع) دفن شده بود اما اين مساله كه از وصاياي ايشان است، هنوز محقق نشده و جاي تاسف دارد.

در ادامه اين مراسم استاد «طاهر احمدزاده»، مدير موسسه كانون نشر حقايق اسلامي و از نزديكان محمدتقي شريعتي (پدر دكتر علي شريعتي) در توصيف علي شريعتي گفت: وي نويسنده‌‏اي بي‌‏درد نبود بلكه از سوز دل و از سر درد سخن مي‌‏گفت و مي‌‏نوشت. اين پدر و پسر از جمله انسان‌‏هايي بودند كه قران درباره ايشان مي‌‏گويد «من المومنين الرجال» يعني مرداني هستند كه در عهد خود با خدا استوار ماندند و به پيمان‌‏شكني آلوده نشدند.

وي با بيان اينكه دكتر شريعتي در فاصله زماني محدود چند ساله اكثر آثار خود را به زيور طبع آراست، گفت كه شريعتي به وي گفته است رژيم مهلت زيادي به او نخواهد داد كه نداد.

احمدزاده گفت: شريعتي در اين مدت زمان كوتاه آثار خوبي از خود به جاي گذاشت و به نظر من اگر از اين آثار تنها «اسلام‌‏شناسي» و «مذهب عليه مذهب» باقي مانده بود، بر اين باورم كه شريعتي رسالت خود را در برابر خدا و خلق به انجام رسانده بود.

به گزارش خبرنگار “ايلنا”، «حسن يوسفي اشكوري» از شاگردان دكتر شريعتي نيز طي سخناني گفت: امروز 30 سال از شهادت و هجرت جاودانه دكتر شريعتي مي‌‏گذرد، هرچند در اين 30 سال تحولات عظيمي در جامعه ما و جهان اتفاق افتاده و نيازها, مقتضيات و حساسيت‌‏ها تا حدودي نسبت به دوران دكتر شريعتي متفاوت شده است اما شريعتي همچنان در ميان ما زنده است.

وي افزود: سخن گفتن از شريعتي در حسينيه ارشاد تحت عنوان سمينار، صرفا تجليل و بزرگداشت و يك وظيفه اخلاقي صرف نيست بلكه فراتر از آن است. شريعتي در نامه‌‏اي به دكتر ميناچي گفت حسينيه ارشاد ديگر يك مكان از آجر و سنگ آهن نيست بلكه نماد حركت است. سخن گفتن از شريعتي تحت عنوان سمينار چيزي در ادامه همان حركت است. اميدوارم در اين گفت‌‏وگوها صاحب‌‏نظران مطالبي بگويند در بسط و تعميق انديشه‌‏هاي شريعتي كه جامعه هنوز به آن نياز دارد.

وي با طرح اين سوال كه «شريعتي امروز چه پيام‌‏هايي براي ما دارد؟» اظهار داشت: به قول دكتر سروش سفره شريعتي آن قدر رنگين است كه كسي از كنار آن گرسنه برنمي‌‏خيزد.

اشكوري، «موكول كردن انتخاب هر نوع فكر و ايمان به شناخت» را، اولين پيام دكتر شريعتي براي جامعه امروز ايران برشمرد و خاطرنشان كرد: شريعتي تاكيد داشت هر كسي هر انتخابي مي‌‏كند، قبل از هر چيز خود را مفيد به شناخت و كسب آگاهي از موضوع انتخاب خود كند و از اين رو شريعتي در ميان متفكران نوانديش جامعه ما پيش از ديگران بر خرافه‌‏زدايي و اتخاذ عقلانيت و دينداري مبتني بر شناخت تاكيد داشت.

موسس دفتر پژوهش‌‏هاي فرهنگي علي شريعتي، با توجه به اين پيام، از روشنفكران جامعه خواست كه از انجام عكس‌‏العمل‌‏هاي عاطفي و احساسي و بدون شناخت در برابر شرايط جامعه پرهيز كنند.

اشكوري، «خودسازي و پارسايي فردي شريعتي» را دومين پيام وي براي جامعه ايراني عنوان كرد و گفت: خودسازي و پارسايي فردي كه شريعتي از آن تحت عنوان خودسازي انقلابي ياد مي‌‏كرد، يك اصل اساسي است. در حقيقت اين پيام براي ماست كه آزادگي مقدم بر آزادي است. كسي كه به پارسايي و خودساختگي نرسد، ممكن است در مقام محكوميت يك دموكرات باشد اما در مقام حاكميت يك مستبد، زيرا خودسازي نكرده است و هر كس كه به خودسازي رسيد، خود را به زر و زور و تزوير نفروخت.

وي با بيان اينكه شريعتي معتقد بود روشنفكران جامعه ايران بومي و مستقل نمي‌‏انديشند و تاكيد فراواني به استقلال فكري روشنفكران داشت، تصريح كرد: يك متفكر بايد قبل از هر چيز داراي استقلال راي باشد و اگر هم چيزي را از ديگران مي‌‏پذيرد، بتواند خودش از آن دفاع كند. قبل از انقلاب متفكران ما نظير شريعتي و بازرگان قبل از آنكه مبلغ باشند، مولد بودند.

اشكوري افزود: امروز به‌‏راحتي بحث عبور از شريعتي و شريعتي‌‏ها مي‌‏شود، اين خوب است. خود شريعتي هم مي‌‏گفت همه چيز را بخوان اما فراموش كن. اين عبور وقتي خوب است كه آدم آن انديشه شريعتي را فهميده باشد و از آن فراتر برود و اين آرزوي خود شريعتي هم بود.

وي «ارتباط روشنفكر با متن جامعه» را از ديگر پيام‌‏هاي شريعتي براي جامعه كنوني ايران دانست و گفت: شريعتي تلاش مي‌‏كرد سخنانش را به متن جامعه ببرد.

اين پژوهشگر افزود: روشنفكران ما با توده جامعه ارتباط ندارند و آنقدر نخبه‌‏گرا شده‌‏اند و به تفكر محض مي‌‏پردازند كه حرف‌‏هاي مردم را نمي‌‏شنوند و درد‌‏هاي آنان را فراموش كرده‌‏اند.

براساس گزارش خبرنگار “ايلنا”، در ادامه اين سمينار «علي طهماسبي»، دين‌‏پروژه و اسطوره‌‏شناس با موضوع «شريعتي؛ شاعر قبيله» سخنراني كرد.

وي در ابتداي سخنانش گفت: عنوان روشنفكر مذهبي و ديني به قدري دستمالي شده است كه پاسخگوي آنچه امروز مي‌‏خواهم بگويم نخواهد بود، به همين دليل عنوان شاعر را براي شريعتي انتخاب كردم. اصطلاح روشنفكر امروز گويي منقطع از جامعه است و ارتباط زيادي با دردها و رنج‌‏هاي مردم ندارد.

طهماسبي تصريح كرد: شاعر يك قبيله مبين روح جمعي يك قبيله است و به عنوان وجدان مغفوله‌‏ي قبيله، دردها و رنج‌‏هاي پنهان قبيله را آشكار مي‌‏كند.

وي افزود: شاعر به دليل داشتن ارتباط با روح جمعي قبيله، حوادث در كمين قبيله را پيشگويي كرده و با بازخواني اساطير و نياكان به قبيله در برابر دشمنان قدرت مي‌‏دهد.

اين دين‌‏پروژه با بيان اينكه شريعتي شاعر قبيله ماست، گفت: در انديشه شريعتي تقسيم‌‏بندي رايج دوست و دشمن در قبيله‌‏ها جاي خود را به تقسيم‌‏بندي حق و باطل مي‌‏دهد و كتاب «حسين وارث آدم» و «تشيع علوي و صفوي» نمونه بارز اين تقسيم‌‏بندي است اما جاي تامل دارد كه اين مرزبندي‌‏ها مي‌‏تواند در زمان ما گره‌‏گشا باشد يا نه؟

طهماسبي تصريح كرد: شريعتي به جاي اينكه حق و باطل را در گوهر آدم‌‏ها جست‌‏وجو كند، در جريان‌‏ها و شخصيت‌‏ها جست‌‏وجو مي‌‏كرد. اين رويكرد باعث شد تا به جاي مبارزه با ظلم و استثمار، تنها با ظالم و استثمارگر مبارزه شود. من با روستاها ارتباط زيادي دارم، مردم روستايي را ديده‌‏ام كه منتظر امام زمان (عج) بودند اما به هم ظلم مي‌‏كردند و كلك مي‌‏زدند. اين نشان مي‌‏دهد هنوز مفهوم ظلم‌‏ در جامعه ما جا نيفتاده است. ظلم يك مصدر است و اگر خود آن مورد تامل قرار نگيرد، دائم ظالم تحويل جامعه مي‌‏دهد.

وي به بازخواني شخصيت‌‏هاي ديني در چهارچوب ايديولوژيك در انديشه شريعتي اشاره كرد و اظهار داشت: در نظر شريعتي حقيقت از واقعيت برتر است. حقيقت آن بود كه علي بايد عدالت را در زمان خودش به ارمغان مي‌‏آورد اما «ابن‌‏ملجم» نگذاشت. حقيقت هميشه يك پله بالاتر از واقعيات است كه بايد در پروسه‌‏اي از واقعيات به آن رسيد.

طهماسبي تصريح كرد: شريعتي در اين بازخواني‌‏ها به واقع‌‏بودگي تاريخ دين، چندان اهميت نمي‌‏داد و بيشتر ذهن مخاطب را به حقيقتي معطوف مي‌‏كرد كه بايد مي‌‏بود و پديد مي‌‏آمد اما نيامده بود. با اين رويكرد شريعتي ذهن مخاطب را از توجه به گذشته واقعي، به آينده‌‏اي آرماني معطوف مي‌‏كرد.

اين دين‌‏پژوه و اسطوره‌‏شناس، گفت: نگاه معنوي شريعتي بيرون از عالم هستي نيست بلكه يك نگاه هستي‌‏شناسانه است. امروز آسمان انديشه ما بسيار قدسي است اما زميني كه روي آن زندگي مي‌‏كنيم، بسيار پلشت است و الفاظي كه بيان مي‌‏كنيم گويي هيچ ارتباطي با زندگي واقعي ندارد.

طهماسبي با بيان اينكه شريعتي در مقابله با مخالفان ايدئولوژي بازخواني شده‌‏اش زبان گزنده‌‏اي به كار مي‌‏برد، افزود: به‌‏كارگيري اين زبان از سوي وي به آن معنا نبود كه اجازه سخن گفتن به ديگران را ندهد.

وي اظهار داشت: ما مخاطبان شريعتي پيش از آمدن وي گويي قبيله خود را گم كرده بوديم، دين‌‏گرداني مثل وطنگرداني است و نسل امروز كه دين را رها كرده، نسل بي‌‏وطني است.

طهماسبي تصريح كرد: روزگار شريعتي براي ما روزگار نبود، ايديولوژيك بود كه امروز وجه تراژيك پيدا كرده است. در تراژدي آدمي از مرزهاي حق و باطل و درست و نادرست عبور مي‌‏كند و خود را در پنجه تقدير مي‌‏بيند كه دوست، دشمن را به بازي گرفته است. در تراژدي هر طرف كه كشته مي‌‏شود، هم راوي سوگوار است هم مخاطب اما در ايدئولوژي وقتي كساني از ما كشته شوند، شهيد و از طرف ديگر هلاك محسوب مي‌‏شوند. امروز شريعتي شاعر قبيله تنهايي ما شده است زيرا ديگر قبيله‌‏اي ديني و ايدئولوژيك ميان ما به‌‏ويژه روشنفكران نيست.

وي افزود: امروز هر كس به فكر خودش يا حداقل خانمش است، شايد ما اين مصيبت‌‏ها را مي‌‏بينيم تا به انديشه‌‏هاي شريعتي رجعت كنيم. به قول «تي اس اليوت» شاعر آمريكايي ما به همان جايي خواهيم رسيد كه آغاز كرده‌‏ايم اما اين بار رسيدن ما با شناخت همراه خواهد بود. شايد به شريعتي بازگرديم و اين بار وي را بشناسيم.

به گزارش خبرنگار “ايلنا”، در ادامه اين سمينار ميزگردي با موضوع «شريعتي و جامعه‌‏شناسي» با حضور «غلامعباس توسلي», «سارا شريعتي», «عبدالرضا نواح» و «محمدامين قانعي‌‏راد» برگزار شد.

در ابتداي اين ميزگرد «سراج‌‏زاده» مدير ميزگرد گفت: نقش شريعتي به عنوان آكادمسين كمتر شناخته شده است و بيشتر چهره ايدئولوگ وي جلب توجه كرده است.

وي با طرح سوالاتي از قبيل از ميان نقش دانشگاهي و ايدئولوژيك شريعتي كدام بارزتر بود؟ آيا ميان اين دو نقش تعارضي وجود دارد؟ آيا شريعتي جامعه‌‏شناس با حفظ سنت‌‏هاي جامعه‌‏شناسي حاوي ايده‌‏هاي جديدي در داخل كشور بود؟ اگر بومي‌‏سازي علوم انساني يك ضرورت است، مباحث شريعتي كمكي به آن مي‌‏كند يا نه، حاضران در ميزگرد را به چالش نظري كشيد.

«غلامعباس توسلي»، استاد جامعه‌‏شناسي دانشگاه تهران و يار هم‌‏دانشگاهي شريعتي در دانشگاه سوربن فرانسه، گفت: امروز پس از گذشت 30 سال از فوت مرحوم شريعتي، الحمدالله محفل وي گرم و رسالتش پابرجاست. وي نقش تعيين‌‏كننده‌‏اي در سرنوشت جامعه‌‏شناسي ايران داشت و بسياري را تحت تاثير قرار داد، به طوري كه بسياري از دانشجويان رشته‌‏هاي فني در سال‌‏هاي 53 تا 55 با رها كرد رشته تحصيلي خويش، به جامعه‌‏شناسي روي آوردند.

وي افزود: البته نقشي كه وي در ارتقاي رشته جامعه‌‏شناسي ايفا كرد، بعدها به خاطر ضديت با انديشه وي، باعث تبعات منفي براي جامعه‌‏شناسي هم شد.

توسلي تصريح كرد: شريعتي ضدپوزيتويست نبود و در آثارش از نقش تجربه در شناخت زياد صحبت كرده است اما پوزيتويست صرف هم نبود و فراتراز آن از ديالكتيك و تفسير و تفهم در جامعه‌‏شناسي صحبت مي‌‏كرد. وقتي از وي پرسيدند انديشه شما متكي به «كارل ماركس» است يا «ماكس وبر» جواب داد، انديشه من متكي به «ماركس وبر» است.

وي اظهار داشت: شريعتي جامعه‌‏شناسي را دوست داشت و جامعه‌‏شناس بود اما يك خودانگيختگي به حد اعلا در وي وجود داشت. به همين دليل كسي نبود كه در جامعه‌‏شناسي حل شود. جامعه‌‏شناسي براي وي يك هدف نبود بلكه يك وسيله بود. شريعتي مي‌‏گفت «ارزش» جايگاه برتري دارد و من نمي‌‏توانم خود را به «واقعيت‌‏ها» محدود كنم. علم يك ابزار است و اگر انسان را به اهدافش برساند ارزش دارد، در غير اين صورت علم, اسكولاستيك جديد است يعني كساني فقط به خود علم توجه دارند.

استاد جامعه‌‏شناسي دانشگاه تهران با اشاره به بحث افسون‌‏زدايي از دين در انديشه شريعتي، گفت: شريعتي قصد داشت با افسون‌‏زدايي از دين، نوعي عقلانيت را بر آن حاكم كند كه در تئوري «پروتستانيزم اسلامي» تجلي مي‌‏يابد.

توسلي با بيان اينكه شريعتي يك جامعه‌‏شناس متعهد بود، تصريح كرد: وي يك جامعه‌‏شناس منحصر به فرد بود و كسي نتوانسته جاي وي را پر كند. وي به دنبال ايجاد يك نوع جامعه‌‏شناسي بومي با توجه به شرايط اجتماعي و مذهبي ايران بود و اگر كسي بخواهد به دنبال يك جامعه‌‏شناسي برود كه درد مردم را بازگو كند، بايد از شريعتي شروع كند.

در ادامه اين ميزگرد «دكتر امين قانعي‌‏راد»، استاد جامعه‌‏شناسي دانشگاه تهران گفت: علم داراي يك خودآگاه و يك ناخودآگاه است. ناخودآگاه علم شامل مفروضات ارزشي, متافيزيكي و جامعه‌‏شناختي است. جامعه‌‏شناسي مثل هر علم ديگري يك سري مفروضات دارد و به يك معنا گرايش‌‏هاي مختلف سوسيولوژي(جامعه‌‏شناسي) حاوي پيش‌‏فرض‌‏هاي ايدئولوژيك است.

وي با بيان اينكه مفروضات و پيش‌‏فرض‌‏ها را همكاران خاموش نظريه‌‏ها نام گذاشته‌‏اند، افزود: برخلاف جامعه‌‏شناسي آكادميك، جامعه‌‏شناسي شريعتي پيش‌‏فرض‌‏هاي خود يا همكاران خاموش خود را پنهان نمي‌‏كند و اگر جامعه‌‏شناسي كلاسيك بر اساس خودآگاه خود صحبت مي‌‏كند. شريعتي دم به ساعت مفروضات خود را به ميان مي‌‏كشد و ارايه مي‌‏دهد و اين به صدا درآوردن همكاران خاموش ناشي از رسالتي بود كه شريعتي براي خودش قائل بود.

قانعي‌‏راد تصريح كرد: در هر نظريه جامعه‌‏شناسي، پيش‌‏فرض‌‏ها مثل موزيك فيلم است كه روي متن فيلم گذاشته مي‌‏شود. شريعتي در آثارش صداي اين موزيك را بالا مي‌‏برد و تلاش مي‌‏كند مفروضات ساير گرايش‌‏هاي جامعه‌‏شناسان را نيز بيان كند.

وي با بيان اينكه جامعه‌‏شناسي شريعتي از انسان‌‏شناسي فلسفي وي متاثر بود، اظهار داشت: شريعتي معتقد بود هر نظريه بايد به مفهوم انسان توجه كند، شريعتي در همه جا يك نوع اثبات انسان را جست‌‏وجو مي‌‏كرد. وي معتقد بود اگر جامعه‌‏شناسي به پيش‌‏فرض اثبات انسان متكي نباشد، مي‌‏تواند به زندان تبديل شود.

قانعي‌‏راد گفت: ما شاهد يك نوع اومانيزم مذهبي در جامعه‌‏شناسي شريعتي هستيم و انسان يك موجود دوبعدي متشكل از روح و خاك است كه باعث خويشاوندي انسان با خدا و طبيعت شده است البته شريعتي خدا و انسان را مقابل هم قرار نمي‌‏دهد.

وي با بيان اينكه انسان تمايل و كشش دروني به خودآگاهي دارد و در عرصه روزمره زندگي به دنبال شناخت و هويت‌‏يابي است، اظهار داشت: انسان تمايل به آزادي و عصيان دارد و به بهاي هبوط بر عليه هر چيزي كه مي‌‏خواهد وي را به بند بكشد، مي‌‏شورد. انسان تمايل ندارد در بهشتي زندگي كند كه برايش تعيين كرده‌‏اند و ترجيح مي‌‏دهد در زميني زندگي كند كه خودش ساخته است.

اين استاد جامعه‌‏شناسي گفت: جامعه‌‏شناسي شريعتي شرايط «شي‌‏وارگي» انسان و «سوژه‌‏شدگي» را بررسي مي‌‏كند و از يك طرف مي‌‏گويد انسان ماهيت خودش را بر اساس طرح خودش مي‌‏سازد و از طرف ديگر مي‌‏گويد تمام تاريخ من دست‌‏اندركار ساخت من بوده‌‏اند.

قانعي‌‏راد گفت: شريعتي در جامعه‌‏شناسي توضيح مي‌‏دهد كه انسان چگونه تحت تاثير جامعه از خودبيگانه مي‌‏شود و به عنوان يك جامعه‌‏شناسي رهايي‌‏بخش نشان مي‌‏دهد كه چگونه مي‌‏توان اين حصار را شكست. وي نشان مي‌‏دهد كه جامعه‌‏شناسي را نمي‌‏توان به يكي از دو بعد ايدئولوژيك يا تكنولوژيك تقليل داد و چنين نيست كه هميشه تكنولوژي ما را بكشد و ايدئولوژي ما را رها كند. اين هر دو مي‌‏توانند ما را به بند كشند و رها كنند و اين درسي براي روشنفكران امروز جامعه ماست كه في‌‏المثل دين و توسعه را مقابل هم قرار مي‌‏دهند.

در ادامه اين ميزگرد «دكتر عبدالرضا نواح»، استاد جامعه‌‏شناسي درصدد پاسخگويي به «احسان نراقي» بر‌‏آمد كه در مصاحبه‌‏اي گفته بود، «انديشه شريعتي به خاطر عدم توانمندي زباني وي نمي‌‏تواند با ژرژ گورويچ (انديشمند فرانسوي) ارتباط داشته باشد.»

نواح گفت: اين اولين بار است كه كسي منكر چنين رابطه‌‏اي مي‌‏شود و آن هم از طرف كسي است كه ارتباط كمتري با شريعتي داشت. به نظر من شريعتي و گورويچ داراي شباهت‌‏هاي انكارناپذيري هستند، به حدي كه شريعتي يك گورويچ است.

وي افزود: اولين شباهت اين دو متفكر، زندگي و سلائق علمي آنهاست. تربيت گورويچ فلسفي بود و در سال 1932 كتاب «گرايش‌‏هاي موجود در فلسفه آلمان» را نوشت و تا آخر عمر اكثر كتاب‌‏هايش را در حوزه «فلسفه مضاف» تاليف كرد. عمده آثار شريعتي هم به‌‏خصوص در «كويريات» يك نوع فلسفيدن از جنس فلسفه مضاف است و در ثاني نگرش كل‌‏نگر و اجتماعي هر دو متفكر شاهد ديگري به ارتباط آنهاست.

اين استاد جامعه‌‏شناسي با بيان اينكه گورويچ و شريعتي هر دو از بينش ديالكتيك برخوردار بودند، اظهار داشت: در بحث كليت جامعه‌‏شناختي و نسبي‌‏گرايي معرفتي، گورويچ كوشيد تا با در نظر گرفتن آزادي انسان و رويكرد اگزيستانسياليستي، جامعه‌‏شناسي را از جزميت بيندازد. شريعتي هم به پيروي از وي، مدل‌‏هاي تعميم‌‏يابنده و نظريات اجتماعي رايج و حتي به لحاظ بي‌‏طرفي آنها را مورد انتقاد قرار داد.

بر اساس اين گزارش، «سارا شريعتي» به عنوان آخرين سخنران ميزگرد «شريعتي و جامعه‌‏شناسي» گفت: در ميان چهره‌‏هاي گوناگون شريعتي، چهره شريعتي جامعه شناس به دليل ابهام در نسبت ميان شريعتي و دانشگاه ناشناخته مانده است.

وي افزود: عده‌‏اي مي‌‏گويند معرفي چهره شريعتي جامعه‌‏شناس چه ربطي به ما دارد؟ گيريم كه اثبات كنيد شريعتي جامعه‌‏شناس بود، چه دردي از ما دوا مي‌‏كند؟ من مي‌‏گويم ربط اين مساله به خود شريعتي بازمي‌‏گردد. 30 سال است كه از شهادت شريعتي مي‌‏گذرد و ما مي‌‏خواهيم نشان دهيم وي چگونه جامعه‌‏شناس بود. اين فرايند در خصوص بسياري از متفكران طي شده است كه ميراث علمي آنها تحت تاثير فعاليت اجتماعيشان قرار گرفته است.

استاديار جامعه‌‏شناسي دانشگاه تهران و فرزند مرحوم دكتر شريعتي تصريح كرد: اين اتفاق براي ماركس هم افتاد و روزگاري وي كليد فهم جهان بود ولي با فروريختن ديوار برلين همه از پايان ماركس صحبت كردند اما يك دهه بعد «دريدا» از شبح ماركس و بازگشت وي سخن گفت. آيا مي‌‏توان امروز هم از بازگشت شريعتي صحبت كنيم، آري و نه؟ آري زيرا شريعتي در اين 30 سال حضور داشته است و نه زيرا هيچ‌‏گاه فراموش نشده است و هر كس كه مي‌‏خواهد در ايران درباره دين و تاريخ صحبت كند، ناگزير است تكليف خود را با ميراث فكري شريعتي روشن كند.

شريعتي با بيان اينكه شريعتي ايدئولوژيك همواره در كانون مباحث و گفت‌‏وگوهاي انتقادي روشنفكران قرار داشته است، اظهار داشت: دانشگاه هيچ‌‏گاه به ارزيابي ميراث جامعه‌‏شناسانه شريعتي نپرداخت و با اين سايه گسترده بر سر جامعه‌‏شناسي ايران تعيين تكليف نكرد.

وي افزود: شريعتي جامعه‌‏شناس، يك چهره آكادميك و بسيار امروزي است و نظريه‌‏هاي چون «جامعه در حال گذار»، «تفكيك ميان زمان تاريخي و اجتماعي», «نهضت و نهاد», «سه‌‏گانه دين, طبقه و دولت» و… متعلق به وي است كه گاهي به انديشمندان ديگري نسبت داده شده است.

استاديار جامعه‌‏شناسي دانشگاه تهران تصريح كرد: از تنش ميان علم و ايدئولوژي و تنش ميان تضاد و نظم اجتماعي تحت عنوان پارادوكس‌‏هاي جامعه‌‏شناسي شريعتي نام برده مي‌‏شود اما اين پارادوكس‌‏ها به نحوي پارادوكس خود علم جامعه‌‏شناسي نيز هست. جامعه‌‏شناسي در مواجهه با پرسش‌‏هايي نظير نسبت فرد و جامعه, ساختار و كنش, علم و اتوپيا … رويكردهاي گوناگون يافته كه اين تكثر وجود يك تئوري عمومي در جامعه‌‏شناسي را زير سوال برده است.

شريعتي گفت: «آگوست كنت» شهروند جامعه انقلابي بود و شاهد فروپاشي نظم قديم سلطنتي و مساله شخصي‌‏اش آن بود كه چگونه به جامعه سامان دهد؟ اتوپياي وي دين بشري بود. «كارل ماركس» محصول يك جامعه نابسامان و شاهد رنج كشيدن كارگران بود و اتوپياي وي جامعه كمونيستي بود. «اميل دوركيم» مساله شخصي درباره نهاد دين داشت و اينكه وقتي دين اعتبار خود را از دست مي‌‏دهد، سيمان محكم‌‏كننده جامعه چيست و اتوپياي وي پي‌‏ريزي يك اخلاق مدني بود. همه آنها يك مساله فردي داشتند و كار آنها فقط توصيف جامعه نبود بلكه مداخله بود.

وي گفت: جامعه‌‏شناسي انتقادي سنتي كه شريعتي به آن متعلق بود، اغلب از جانب مخالفانش متهم به سلبي بودن است بله زيرا جامعه‌‏شناسي انتقادي كارگزار نظم اجتماعي نيست بلكه بازتابش واقعيت اجتماعي و تعين انتقادي آن است و به قول «بورديو» بايد صداي كساني باشد كه بلندگو ندارند. جامعه‌‏شناسي انتقادي قرار نيست كه يك علم خنثي و بيگانه از مداخله اجتماعي باشد.

شريعتي تاكيد كرد: چهره شريعتي جامعه‌‏شناس ناشناخته مانده است و آنهايي كه شريعتي را به ما شناساندند و مايي كه بر حسب نياز خود از شريعتي گزينش كرديم، بايد جامعه‌‏شناسي واسطه و دريافت‌‏كنندگان را مطالعه كنيم.

وي با اشاره به چهره‌‏هاي گوناگون مرحوم شريعتي در حوزه‌‏هاي سياست، عرفان و جامعه‌‏شناسي، گفت: ما با يك شريعتي روبرو نيستيم بلكه با شريعتي‌‏ها روبرو هستيم كه گاه در برابر هم هستند اما من از اين مساله تشتت را نتيجه نمي‌‏گيرم بلكه غنا را نتيجه مي‌‏گيرم. همه اين شريعتي‌‏ها در يك فرد و نام وحدت پيدا كرد و آنچه به همه اين چهره‌‏ها وحدت مي‌‏دهد، جهت است كه همه چيز را معنادار مي‌‏كند و البته مي‌‏تواند همه چيز را بي‌‏معنا كند. جهت همان عاملي است كه باعث مي‌‏شود همه اين چهره‌‏ها ما را به سمت و سويي هدايت كند.

به گزارش خبرنگار “ايلنا”، ميزگرد دوم سمينار «شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» در روز اول با عنوان «شريعتي و راز معنا» با حضور امير رضايي, علي قاسمي, فرامرز معتمد دزفولي و عباس منوچهري برگزار شد.

در ابتداي جلسه، «امير يوسفي» مدير اين ميزگرد با طرح سوال از چيستي پروژه معناجويي شريعتي و عرضه تفسير معنوي از جهان، حاضران در ميزگرد را به جوابگويي دعوت كرد.

«امير رضايي»، مترجم و نويسنده حاضر در اين ميزگرد با تفكيك دو جريان عرفان مومنانه و عرفان عاشقانه از يكديگر، گفت: حاملان عرفان مومنانه پيامبران ابراهيمي هستند و حاملان عرفان عاشقانه، عرفا يا پيامبران غيرابراهيمي. متاسفانه اين دو جريان در تاريخ در هم تنيده شده و تحت عنوان عرفان اسلامي شناخته مي‌‏شود، در حالي كه اين عنوان فقط بايد به عرفان مومنامه اطلاق شود.

وي تصريح كرد: ابراهيم در انديشه شريعتي جايگاه برجسته‌‏اي دارد زيرا ابراهيم راه رستگاري است و پس از شريعتي تاكنون به ابراهيم (ع) به عنوان باني عرفان مومنانه توجه نشده است. شايد تصور بر اين است كه ابراهيم تنها يك نقش تاريخي داشت و بعد از بنا كردن مكه ديگر دوره‌‏اش تمام شده است اما شريعتي به اين معتقد نبود بلكه معتقد بود اگر ابراهيم شناخته نشود، اسلام شناخته نمي‌‏شود.

اين مترجم و نويسنده گفت: عرفان مومنانه به معبود تعلق دارد، حاصل رابطه با معبود ايمان است. عارف مومن به اصلاح جامعه مي‌‏پردازد، روشنفكرپرور است و دغدغه بقا دارد اما عرفان عاشقانه به معشوق تعلق دارد، حاصل رابطه عشق است و عارف عاشق به اصلاح فرد مي‌‏پردازد، مريدپرور است و دغدغه فنا دارد.

رضايي اظهار داشت: نخستين روشنفكر ديني كه ميان عرفان عاشقانه و مومنانه تفكيك قائل شد، اقبال لاهوري بود با آن جمله معروف كه «پيامبر به معراج مي‌‏رود و به زمين بازمي‌‏گردد اما عارف به معراج مي‌‏رود و بازنمي‌‏گردد». شريعتي نيز با نقد مولوي و حلاج و محي‌‏الدين عربي، به نقد عرفان عاشقانه پرداخت.

«علي قاسمي»، ديگر پژوهشگر اين ميزگرد «نظريه ايمان در الاهيات شريعتي» را موضوع سخنراني خود انتخاب كرد و گفت: نظريه ايمان در الاهيات شريعتي كمتر مورد توجه قرار گرفته است. محور الهيات در صدر اسلام شرك و كفر و در سده‌‏هاي بعد به محور ايمان استوار بود. شريعتي عمل صالح را محور الاهيات خود قرار داد و تلاش كرد در پرتو عقل قرآني راه رسيدن به حقيقت و رستگاري را از طريق كنش معطوف به تغيير فراهم كند.

وي افزود: شريعتي با اين رويكرد مسووليت‌‏ تغيير را از دوش خداوند برداشته و بر دوش انسان ‌‏مي‌‏نهد و در عرصه اجتماعي دست به نوعي تحول‌‏پذيري معرفت‌‏شناسانه مي‌‏زند به گونه‌‏اي كه راه رسيدن به خدا را از بستر مردم ميسر مي‌‏داند.

«فرامز معتمد دزفولي» نيز با موضوع«تجربه مدرنيته ايراني» در اين ميزگرد گفت: من معتقد به روخواني «لوكاچي» از انديشه شريعتي هستم.

وي توضيح داد كه پس از ماركس جبرگرايان اقتصادي به خوانش آثار وي پرداختند كه هيچ نوع اختياري را برنمي‌‏تافتند اما در خوانش «لوكاچ» اختيار به انسان بازمي‌‏گردد.

معتمددزفولي گفت: پروژه انديشدگي شريعتي و سرمشق انديشه وي را در «كويريات» به‌‏خصوص كتاب «كوير» مي‌‏توان ديد. مسائل كانوني كه نبض تپنده آثار شريعتي است، در همان كوير مطرح شده است و كوير جز محكمات و اصول راهبردي وي است.

«عباس منوچهري»، استاد دانشگاه تربيت مدرس نيز كه در اين ميزگرد حاضر بود، گفت: روش انديشه‌‏شناسي و فهم يك انديشه بسيار مهم است. يكي از اين روش‌‏هاي نوع مواجهه با متن، شيوه گفت‌‏وگو با متن است. يعني با يك دغدغه و سوال به سراغ متن برويم و از طريق اين دغدغه با متن رابطه برقرار كنيم.

وي شناخت انديشه عرفاني شريعتي را كليد شناخت كل انديشه شريعتي دانست و تصريح كرد: انديشه انتقادي شريعتي از انديشه عرفاني وي ملهم است.

منوچهري درباره ويژگي‌‏هاي انديشه انتقادي، گفت: اين انديشه قائل به اين است كه در پس ظواهر مي‌‏توان به حقيقت رسيد. در پس پرده ما شاهد سلطه و سركوب هستيم و آدميان نسبت به اين سركوب‌‏گري وقوف ندارند و حتي خلاف آن فكر مي‌‏كنند.

وي چهارگانه استبداد, استعمار، استحمار و استثمار را نمونه گوياي انديشه انتقادي شريعتي در مورد موضوع سركوب‌‏گري برشمرد و خاطرنشان كرد: در تفكر انتقادي شريعتي دو موضوع نقش كليدي دارد؛ يك نقد ايدئولوژي و دوم نقد عقلانيت ابزاري. يك معناي ايدئولوژي فهم اشتباه است و معناي ديگر آن آرمان‌‏خواهي است و شريعتي ايدئولوژي را به هر دو معنا به كار مي‌‏برد.

اين استاد دانشگاه اظهار داشت: شريعتي ايدئولوژي را به معناي آرمان‌‏گرايي، امتداد نقد اجتماعي و ضرورت خواستن وضع متفاوت مي‌‏دانست نه به معناي تحريف و استثمار.

منوچهري افزود: انديشه انتقادي جوهره عرفان شريعتي است. وي وقتي از نيايش بحث مي‌‏كند، نيايش تجلي‌‏گاه عشق و مبارزه و جهاد براي عدالت اجتماعي و رسيدن به وضع مطلوب است.

وي با اشاره به اينكه هر جا سخن از عرفان گفته مي‌‏شود، عقل‌‏ستيري در كنار آن مطرح مي‌‏شود، افزود: در آثار شريعتي هم اگر صحبت از عقل‌‏ستيزي است، مشابه مكتب فرانكفورت و مكتب انتقادي ستيز با عقل ابزاري است كه در زمان ما در سرمايه‌‏داري ظهور كرده است.

بر اساس گزارش خبرنگار “ايلنا”، آخرين ميزگرد روز اول سمينار «شريعتي؛ ديروز, امروز, فردا» با موضوع «شريعتي و بازخواني اسلام» با شركت حبيب‌‏الله پيمان, فروغ جهانبخش, حسين روحاني و محمد عثماني برگزار شد.

در ابتداي ميزگرد، «حبيب‌‏الله پيمان» دبيركل جنبش مسلمانان مبارز گفت: شريعتي قبل از آنكه از اروپا به ايران بيايد، فعاليت‌‏هاي سياسي و اجتماعي داشت و حتي جست‌‏وجوهايي را براي مبارزه مسلحانه آغاز كرد اما منصرف شد و بعد از مدتي تصميم گرفت به ايران بيايد.

وي تصريح كرد: شريعتي به اين نتيجه رسيد چه كساني، همه يا بخشي از انسان‌‏هاي زير سلطه مي‌‏خواهند اين زنجير را پاره كنند. اگر مردم خود در قيد و بند باشند، نمي‌‏توانند اين رسالت تاريخي را انجام دهند و شريعتي شناخت جامعه و تلاش خود را براي رهايي جامعه از قيود دروني، آغاز كرد زيرا هر انقلابي بدون چنين رهايي فكري يك فاجعه به بار مي‌‏آورد.

پيمان گفت: شريعتي وقتي در مشهد بود، فقط به اسلام مي‌‏پرداخت اما در تهران كه با يك جنبش اجتماعي روبرو شد، به بازسازي مذهب شيعه پرداخت. قبلا شريعتي معتقد بود چون از پيامبر(ص) هيچ متني نمانده، مجبور است به دو منبع قرآن و تاريخ و سنت رجوع كند اما پس از حضور در تهران تاريخ شيعه نيز به اين منابع اضافه شد كه خلاف رويه سابق وي بود.

دبيركل جنبش مسلمانان مبارز اظهار داشت: شريعتي از اينجا به بعد به بازسازي و طرح ارزش‌‏هاي شيعه نه از دل واقعيت‌‏هاي تاريخي بلكه از درون شخصيت علي(ع) و ياران وي مي‌‏كرد و يكي از چيزهايي كه در اين ميان از دست مي‌‏دهد روش فكري‌‏اش است كه رجوع به سنت و قران بود. اين دو منبع تنها منابعي در اسلام بودند كه تحت تاثير قدرت قرار نداشتند.

پيمان تصريح كرد: شريعتي تاكيد دارد كه علماي تشيع پيش از صفويه در طول قرن‌‏ها زير پرچم حسيني بودند اما با تاسيس حكومت صفويان، نقطه عطفي در تشيع روي مي‌‏دهد و تشيع صفوي به عنوان يك سلوك و انديشه ديني آشكار مي‌‏شود، اما شواهد تاريخي نشان مي‌‏دهد اكثر علماي برجسته شيعه بعد از غيبت با تيپ شيعه صفوي قرابت بيشتري دارند.

در ادامه اين ميزگرد «فروغ جهانبخش»، استاد دانشگاه‌‏هاي «مك گيل» و «كويينز» كانادا به بررسي مشابهت‌‏هاي انديشه شريعتي و سيد قطب پرداخت.

وي گفت: تاكنون كمتر التفاتي به تشابهات فكري دكتر شريعتي با انديشمندان جهان اسلام شده است. شريعتي به همان اندازه كه وامدار الكسيس كارل» و انديشه سوسياليستي بود، به همان اندازه مديون انديشه «سيد قطب» پدر انديشه اسلام انقلابي است كه توسط رژيم ناسيوناليست «جمال عبدالناصر» در سال 1963 اعدام شد.

جهانبخش با مقايسه تحليلي ميان انديشه‌‏هاي سيد قطب و شريعتي، گفت: مخاطب انديشه هر دو آنها جوانان هستند، برخلاف «محمد عبده» و «جمال عبدالناصر» كه مخاطبشان علما و سياستمداران هستند. هر دو روح لطيف و داراي سابقه روزنامه‌‏نگاري و سردبيري در مجلات را دارند و پدران هر دو داراي گرايش‌‏هاي ملي بودند كه به فرزندانشان منتقل شده است.

جهانبخش تصريح كرد: شريعتي و سيد قطب سابقه آشنايي با علوم اسلامي سنتي و نحوه دينداري سنتي و دردمندي از اين نحوه منفعل دينداري را دارند، با اين تفاوت كه آشنايي و انس سيد قطب با قران بيشتر است.

اين استاد دانشگاه ادامه داد: هر دو انديشمند مغضوب حكومت و جريان‌‏هاي سنتي و منفعل زمان خويش بودند و هر دو براي تحصيل با بورس دولتي به غرب رفتند و عليه دولت‌‏هاي خود شوريدند و ناقد زندگي مدرن در غرب شدند، در عين حال نقدهاي شريعتي به غرب واقع‌‏بينانه‌‏تر بود.

فروغ جهانبخش گفت: هر دو انديشمند از جريان‌‏هاي ليبرال سكولار سرخورده بودند. در جريان ملي شدن نفت شريعتي از مصدق حمايت كرد و به خاطر همين دستگير شده بود اما بعدها از اين جريان رويگردان شد و سيد قطب هم كه در سال 1951 از جمال عبدالناصر، رهبر ملي مصر حمايت مي‌‏كند، در نهايت توسط وي به زندان مي‌‏رود.

وي درباره تشابهات گفتماني شريعتي و سيدقطب، گفت: هر دو انديشمند ضرورت داشتن ايدئولوژي اسلامي را به عنوان آلترنانيو مدنظر دارند، هر دو به وجود تم جاهليت و حاكميت نظام شرك معتقدند كه در تحليل نهايي نظام توحيدي جايگزين آن مي‌‏شود و جهاد مفهوم مشترك اين دو براي رسيدن به اين نظام توحيدي است.

جهانبخش گفت: شريعتي تنها كسي نبود كه ايدئولوژي اسلامي را پروراند -البته تنها شخص در جهان تشيع بود كه اين انديشه را پروراند- و انديشه‌‏اش از دو ساخت ايراني, شيعي برخوردار است.

«حسين روحاني»، دانشجوي كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه اصفهان نيز طي سخناني با موضوع «بررسي تحليلي ايدئولوژيك كردن دين از نگاه علي شريعتي» در اين ميزگرد گفت: ايدئولوژيك كردن دين يكي از مهمترين دستاوردهاي علي شريعتي است كه موجب پيروزي انقلاب و به حركت در آمدن توده ستم‌‏ديده مردم شد.

وي گفت: در رابطه علم با دين «نحله انطباقي» معتقد است كه بين دين و علم انطباق وجود داشته و نگاه حداكثري به دين دارد كه مرحوم بازرگان از جمله اين افراد بودند. «نحله استخدامي» متعلق به روحانيون نوگراست كه از لحاظ فكري به مقتضيات زمان و مكان توجه دارند اما منابعشان منابع سنتي دين است و در تحليل نهايي يك رويكرد حداكثري به دين است.

روحاني افزود: نحله تفكيكي درباره علم و دين ريشه در نظريات پوپر, كانت و فلسفه تحليلي دارد و تعدادي از افراد اين جريان از گذشته ايدئولوژيك خود ابراز ندامت كرده‌‏اند. رويكرد علي شريعتي به دين تطبيقي است و وي مبدع ايدئولوژيك كردن دين است.

وي تصريح كرد: جريان فكري تفكيكي معتقد است ايدئولوژيزه كردن دين زمينه را براي طرد ديگر انديشه‌‏ها و به محاق فرستادن دموكراسي را فراهم مي‌‏كند اما من معتقدم انديشه ايدئولوژيك كردن دين نه‌‏تنها موجب حاكميت فناتيزم و دگماتيزم نمي‌‏شود بلكه بر عكس موجب پويايي تكامل فكري و عمل هدفمند يا پراكسيس است.

در پايان اين ميزگرد، «محمد عثماني»، كارشناس ارشد علوم سياسي با رويكردي «گادامر»ي به بازخواني مثلث «عرفان، آزادي و برابري» پرداخت و گفت: يك متن داراي ويژگي‌‏هايي است كه اين امكان را به آدمي مي‌‏دهد تا آن را در معرض پرسش‌‏هاي گوناگون قرار دهد و از آن پاسخ جديدي دريافت كند.

وي افزود: گادامر معتقد است كه پديده هرمنوتيكي را بايد طبق الگوي گفت‌‏ گوي دو نفره مشاهده كرد و بر اساس روش پرسش و پاسخ و به روشي ديالكتيك به فهم متن پرداخت.

عثماني تصريح كرد: سه‌‏گانه عرفان، برابري و آزادي را مي‌‏توان به مشابه ميدان مركزي انديشه‌‏هاي شريعتي برشمرد.

به گزارش خبرنگار “ايلنا”، اولين روز از سمينار سه روزه سي‌‏امين سالگرد شريعتي ساعت 7 بعد از ظهر يكشنبه پايان يافت.

خانواده مرحوم شريعتي به‌‏ويژه احسان شريعتي در فرصت‌‏هاي استراحت بين ميزگردها مورد پرسش علاقه‌‏مندان به شريعتي قرار مي‌‏گرفتند.

 

لینک:اینجا



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : اکتبر 18, 2015 443 بازدید       [facebook]