بررسی نامهای منتشر نشده از دکتر شریعتی؛ بهزاد نبوی (روزنامه سلام ـ مرداد ۱۳۷۲)
بررسی نامهای منتشر نشده از دکتر شریعتی
بهزاد نبوی
منبع: روزنامه سلام، شماره ۶۰۱، ص ۱۱
تاریخ: ۱ مرداد ۱۳۷۲
توضیح پیرامون پرونده مربوط به شریعتی و ساواک:
چاپ «نامه منتشر نشده دکتر علی شریعتی» در مجله ۱۵ خرداد در ۱۳۷۲ ـ که گویا حاوی پاره ای از نامهها و بازجوییهای شریعتی در زندان شاه توسط اداره ساواک بود ـ و به دنبال آن انتشار جلد سوم کتاب نهضت امام خمینی، عکس العملها و اعتراضهای متعددی را از سوی شخصیتهای سیاسی و فرهنگی در محدوده زمانی فروردین تا بهمن ۱۳۷۲ به دنبال داشته است. آنچه در پی میآید واکنش بهزاد نبوی به این پروندهی مجله ۱۵ خرداد است.
مقدمه:
۱ ـ آرزو و انتظارم این بود که انقلاب ما بتواند دهها شریعتی و مطهری و متفکر نظیر اینها در دامن خویش تربیت بکند. بگذریم که این انتظاراتمان عملی نشد که هیچ، حتی این عزیزان را هم از دست دادیم.
۲ ـ من مرادم این است که از نامه دفاع کنم و بعید میدانم که مطالب نامه خصوصاً آن تحلیلی که از جامعه (زمان شاه) کرده از عهده آنهایی که میخواهند پروندهسازی بکنند، ساخته باشد که چنین نامهای را جعل کنند.
تذکرات:
۱ ـ من واقعاً دلم بهحال انقلاب خودمان میسوزد و احساس میکنم یک عدهای ناآگاهانه یا یک سری دستهایی در کار است که میخواهند انقلاب ما را از پیشینههای افتخارآمیز و مفاخر ملی ـ اسلامیاش جدا کنند. اینها خیال میکنند که این کار به نفع انقلاب است. چون بدین وسیله انقلاب خیلی برجسته میشود. ببینید چطور انقلاب مشروطه و نهضت ملی را از ما گرفتند. به نظر من انقلاب ما، مکمل مشروطه و نهضت ملی و پانزده خرداد است. حالا ما بیائیم و بگوئیم که این انقلاب آن هم با یک خرده تخفیف فقط با ۱۵ خرداد ارتباط دارد. ولی از همه آنهای دیگر جدا و ضد همه آنهاست. آن وقت این جنبشها و این افتخارات ملی را که پیشینه بسیار مهم و افتخارآمیزی است برای ملت ما یکسره بسپاریم به دست دشمنانش. اگر انقلاب پیشینه خود را حفظ میکرد و خود را ادامهدهنده حرکتهای ملی ـ اسلامی میدانست خیلی محکمتر میتوانست در پایگاه و جایگاه خودش بایستد تا اینکه همه اینها را طرد و نفی بکند. ما در مورد انقلابیون و مصلحین اجتماعی و متفکرین انقلابی (ستارخان، مصدق، شریعتی …) هم اینطور عمل کردیم … .
۲ ـ در انقلاب ما ظاهراً کسانی هستند که دوست دارند بگویند شریعتی ساواکی بوده، که چه بشود؟ که پیروز بشوند و بگویند دیدید ما پیروز شدیم …
۳ ـ مرحوم شریعتی الان مرحوم شده و او نیاز ندارد که بگوئیم ساواکی است یا خیر. این مسأله از او چیزی کم نمیکند، اثری هم بر او نمیگذارد، بلکه اثرش روی انقلاب ما است.
۴ ـ بعضی با شعار دکتر علی شریعتی (معلم شهید ما) به دنبال انقلاب ما آمدند چرا اینها را از انقلاب جدا کنیم. آیا این مظلومیت انقلاب ما نیست؟ انقلاب نمیخواهد اینطور باشد. یکسری آدمهای کجاندیشی ـ مثل بنده ـ این کارها را میکنند و چوبش را انقلاب میخورد.
پیرامون نامهها و اسناد:
۱ ـ در مورد صحت سندها خیلی تردید ندارم.
۲ ـ به شیوه کار اعتراض دارم، شیوه ماکیاولیستی است. در این شیوه انسان برای رسیدن به هدف به هر وسیلهای متشبث شود، روزگاری این شیوه را اسلامی نمیدانستیم ولی ظاهراً با تبصرههایی آن را اسلامی کردهاند. مخالفت با شریعتی عیبی ندارد اما چرا برای خراب کردنش متوسل به وسایلی بشویم که ناجوانمردانه است.
۳ ـ سئوال من از کسانی که این اسناد را منتشر میکنند این است که مثلاً شریعتی ساواکی بوده؟ جواب این سؤال که از این سند فهمیده نمیشود ولی اگر منظورتان این است که این چیزها را شریعتی نوشته، من تقاضا دارم که پرونده تمام زندانیان سیاسی را ـ از جمله بنده ـ منتشر کنید.
۴ ـ در زندان سیاسی دو روش برخورد وجود دارد:
الف: دفاع حقوقی در محاکمه غیرعلنی: که همه پذیرفته بودند وقتی بازجویی است تا میتوانید خودتان را ضعیف نشان دهید و کوتاه بیائید و کاری کنید که مشکل ایجاد نشود. در این دفاع چیزهایی مینوشتیم که مثلاً انقلاب شاه و اصلاحات را قبول داریم.
ب: دفاع ایدئولوژیک در محاکمه علنی: چون رژیم میخواست بهتر بهرهبرداری کند آنجا افراد به سیم آخر میزدند.
۵ ـ همه مطالب نامه جزء اعتقادات شریعتی نیست، چه، عمده مبارزات ایدئولوژی و فکری شریعتی از سال ۵۱ ـ ۵۰ به بعد شروع میشود و تقیه هم ممکن است در آن باشد.
نکات نامه:
ـ شریعتی اصلاحات رژیم را قبول داشته.
ـ شریعتی از تغییر روشهای ساواک سخن گفته [البته درست هم است].
ـ گفته است من امیدوار شدم بدون انقلاب هم میتوان تحول ایجاد کرد [از نظر اجرایی نوعی رفرمیست].
ـ شریعتی با روحانیت مخالف بوده است.
در مورد بند اول: کار سیدجمال را که هدفش اصلاً انقلاب از بالا بود چطور میشود توجیه کنیم؟ اگر شریعتی بگوید من رفرمیست هستم این مثلاً افشاگری میشود.
در آن زمان مسأله این بود که اصلاحات ارضی چه هست؟ لذا شریعتی در سال ۴۸ تحلیلی از اصلاحات داشت که ما در سال ۵۴ ـ ۵۵ به آن رسیدیم. شریعتی اگر تفکری هم داشت در بین مبارزین (حتی انقلابیون)، جبهه ملیها و بسیاری گروههای دیگر که مبارزه میکردند تنها بود. آنها شعارشان این بود که اصلاحات آری، دیکتاتوری نه، شریعتی هم از آن نسل بود، مگر چه عیبی دارد ….
ـ نوشتن آن نامه در آن زمان (ساواک حاکم بر تمام مقدرات بود) به مدیرکل ساواک خیلی قوی بود. میخواست در زیر چتر ساواک زندگی کند.
ـ اگر شما بخواهید برای مدیرکل ساواک نامه بنویسید مگر غیر از نوشتن اعلیحضرت فایده دارد.
ـ نامه شریعتی عین همان دفاع حقوقی است، که میخواست فضای کار خودش را بسازد.
ـ مرحوم شریعتی درست فهمیده بود که هیئت حاکمه در ایران برخلاف رژیمهای سیاسی دیگر طبقه اجتماعی و پایگاه طبقاتی مشخصی ندارد. اگر دولت پایگاه طبقاتی ندارد پس به چه کسی متکی است. و این قابل توجه است. چه، آشنایان تاریخ معاصر میدانند که شاه توسط انگلیسیها به سلطنت رسیده بود.
ـ در مورد تغییر روش ساواک هم شریعتی درست میگفت، چه بعد از بختیار تا شروع مبارزه مسلحانه در کشور، ساواک خیلی دمکراتیک برخورد میکرد.
ـ در مورد برخورد ساواک با افراد هم میتوان گفت، مگر ساواک با اشخاص مثل شریعتی و یا امام همان معاملهای را میکرد که با امثال بنده میکرد؟
ـ مخالفت شریعتی با روحانیون هم، مخالفت با گروه مرتجع آنها بود، ما متفکرینی هم داشتیم که ضد روحانیت مرتجع بودند.
انتظار ما از افراد
۱ ـ آیا از امام انتظار داشتید همانند یک بسیجی ۱۷ ساله باشد؟
۲ ـ شما از آقای مطهری انتظار داشتید چهگوارا باشد؟ [از باب روش منظورم است نه از باب تفکر].
۳ ـ انتظار ما از شریعتی چیست؟ من شریعتی را یک متفکر بزرگ مسلمان، انقلابی میدانم که مروج و احیاگر اسلام انقلابی خصوصاً در بین روشنفکران جوان بود. آدم از یک متفکر انقلابی انتظار ندارد که خودش انقلابی باشد. اگر یک فکر انقلابی ارائه بدهد لازم نیست که خودش هم به کوه بزند. اگر شریعتی جز آنطور عمل میکرد مگر میتوانست تا سال ۵۰ ـ ۵۱ در حسینیه صحبت کند؟
۴ ـ پیرامون یک متفکر میبایست از تفکر او سخن به میان آورد. (اُنظر الی ما قال …)
۵ ـ بعضی مرحوم شریعتی را جای یک رهبر انقلاب مینشانند. به شریعتی نباید به عنوان یک رهبر انقلاب نگاه کنیم. آقای مطهری را من یک متفکر خیلی خوب و برجسته و قوی میدانم و واقعاً او هم به احیای دین کمک کرده بسیار مهم کمک کرد، ولی من او را یک رهبر انقلاب نمیدانستم و نمیدانم. البته در مورد شهید بهشتی این قضیه را میگویند. چرا که او از لحاظ ساختمان، ساختار فکری و عملی و اجرائیش از یک خانواده دیگری بود. از دکتر بهشتی انتظار یک مجری قدرتمند و از استاد مطهری انتظار یک متفکر داشتند.