نامه به جلال متینی (بهمن ۱۳۴۹)
نامه به جلال متینی
جناب آقای دکتر متینی ریاست محترم دانشکدهی ادبیات
با نهایت احترام، نامهی دانشکده را که در آن ساعات و حتی لحظات و آنات حضور و غیاب و ورود و خروج من ثبت شده بود دریافت کردم. در اینجا نمیخواهم به یک نامهی رسمی جوابی اداری داده باشم، چه با اینگونه مفاهیم و مصالح آشنا نیستم و اساساً در حال و هوای دیگری زندگی میکنم، بلکه قصدم این است که – بیآنکه بخواهم خود را تبرئه کنم یا به ایراد و اعتراضی نسبت به آنچه دربارهی من شده است بپردازم- به عنوان یک ارادتمند «آهسته» عرض کنم که گزارشگر آن «اوقات» چندان در کار خویش سهلانگار و به تعبیر درستتر ناپخته بوده است که حتی ساعات و روزهایی را که درس داشتهام و به دلیل این اصل که هیچ جلسهی درسی را غیبت نداشتهام و در دانشکده حاضر بودهام غایب گذاشته و این خود صحت و دقت گزارشهای او را متزلزل میکند و چون فکر میکنم که شخص سرکار جز اجرای یک مسئولیت قصدی نداشتهاید و بیشک نمیخواستهاید که به هر شکلی که ممکن شود در کار من اشکالی ایجاد شود و بدیهی است که بیش از هر کس نسبت به دقت و صحت تمام آن موارد استناد میخواهید یقین حاصل کنید، یادآوری چنین نکتهای را لازم شمردم و چون میدانم که مرا میشناسید و لااقل میدانید که به اندازهای ضعیف و جبون و مادی نیستم که به خاطر مصلحتهای شغلی و اداریام به هر کاری دست بزنم و هر عملی را مجاز بدانم و حتی دروغ را، مطمئنم که سخن مرا به اندازهی گزارش آن مأمور معتبر تلقی خواهید کرد، بهخصوص که قصد من آن نیست که بدینترتیب «دفع شر مقدر»ی را از نظر اداری کرده باشم و میخواهم که خود بدانید و سپس این نامه را دور بیندازید و این را نیز اضافه کنم که به همان اندازه که دانشکده نسبت به نقطههای قوت که غالباً دیگران در من میشناسند منکر است، من نسبت به نقطههای ضعفی که در خود مییابم معترفم و این است که در همان حال که در برابر هر گونه تصمیمی که دانشکده در باب من اتخاذ کند تسلیمام و حتی در آنچه حق بدیهی و مسلم هر کسی است کمترین توقعی ندارم…
ریاست محترم دانشکدهی ادبیات
پس از عرض سلام و اخلاص، چون شنیده بودم که موضوع سخنرانی من در تهران موجب سوءتفاهم شده است و نیز غیبت یکی از دانشجویان که در دفتر حضور و غیاب اینجانب منعکس نبوده است آن را تشدید نموده است، خواستم توضیحاً عرض کنم که اولاً از آن روز که مسألهی ضرورت منطقی حضور و غیاب را گوشزد فرمودید و از من خواستید که انجام دهم، من برخلاف سنت و حتی سلیقهای که در این باب دارم، امر سرکار را امتثال کردهام و پیش از این – که من در این باره دقیق نبودم و حتی آن را یک نوع «عمل تقویتی برای ضعف جاذبهی علمی خودم که قادر به کشیدن دانشجو به کلاس نیست» تلقی میکردم- اگر مسألهای بوده است باید به عنوان یک امر گذشته و منتفی شده تلقی شود و بههرحال هر تصمیمی که در این مورد اتخاذ شود من تسلیمام اما باید این تبصره را بیفزایم که وی دانشجویی مسن و بیمار بود و برای عمل چشمش از من اجازه خواست که به عنوان معلم کلاسش مطلع باشم که علت غیبتش از درس من چه بوده است و چون من مطمئنم كه اگر دانشجويي کلاس مرا نبیند و درسم را نشنود، با حفظ هیچ متنی (که هیچ متنی نیست) و مطالعهی هیچ بحثی (که آنچه در کلاس طرح میکنم برگردان متون چاپی نیست) نخواهد توانست در امتحان موفق شود (نمونهاش اوراق امتحانی و سؤالات امتحانی)، گفتم هر کس به هر صورت و در هر شرایطی بتواند خود را به سطح علمی مطلوب دانشکده و کلاس برساند میتواند از آنچه دیگر دانشجویان به علت رسیدن به این سطح برخوردار میشوند برخوردار شود، زیرا نمره را نه به عنوان حقالزحمهی شنیدن درس و حقالقدم آمدن به کلاس بلکه دانستن و فرا گرفتن آنچه تدریس میشود به شاگرد میدهیم و به نظر من اگر دانشجویی بدون شرکت در کلاس بتواند با مطالعهی شخصی خود را با حضوریافتگان در کلاس در یک سطح قرار دهد و درس را بدون تدریس معلم و حضور در کلاس یاد بگیرد نباید او را از نمرهای که به یاد گرفتن و دانستناش مربوط است محروم ساخت، چه در این صورت دانشجویی که راه معقولتر و سادهتری را برای رسیدن به هدف مشترکی انتخاب کرده است و به همان هدفی رسیده است که دیگران، محکوم نیست بلکه فکر میکنم این معلم است که باید کارش و درسش را در سطحی قرار دهد که دانشجو از حضور در کلاس وی بینیاز نباشد و گرنه اجبار وی برای حضور در کلاسی که از آن بینیاز است و غیبت خود را میتواند از طریق سادهتری جبران کند کار لقوی است و تحمیل بیثمری.
بههرحال چون فرموده بودید که از نظر مصالح اداری دانشکده ضرورت دارد، من هم اطاعت کردم و از آن موقع دقیقاً کنترل میکنم و موضوع غیبت آن دانشجوی بیمار مربوط به پیش از آن است و پس از آن علیرغم میل باطنی و مشی فکریام، تنها به خاطر عدم رنجش همکاران عزیزی که این عمل لغو را انجام میدهند و لازم میدانند، احتراماً انجام میدهم.
مسألهی دیگری که خواستم توضیحی عرض کنم کنفرانس من در تهران است که سوءتفاهمی را موجب شده است و اینکه عرض میکنم سوءتفاهم نه به معنی مجازی و به تعبیر اخلاقی بلکه به معنی واقع کلمه است و آن اینکه من در عدم اطلاع کنفرانسم به دانشکده به یک مسألهی اخلاقی میاندیشیدهام و سرکار گویا آن را برعکس به صورت یک عمل غیراخلاقی یا لااقل غیراداری تلقی فرمودهاید.
قبلاً باید عرض کنم که اینجانب که در دانشکدهی خودم که رسماً عضو آنم به عنوان یک عنصر ناقص مهمل و بد و حتی مضری تلقی میشوم فاقد همهی فضایل و صاحب همهی معایب، در دانشگاههای دیگر ایران نه تنها در چشم دانشجو بلکه در نظر اساتید و مقامات مسئول دانشگاهی مرد علم و فکر و فضیلت معرفی شدهام و علتش هم معلوم است و آن است که آنها همه «یا به خاطر نمره است که از من تجلیل میکنند و یا به خاطر جهلشان است و پایین بودن سطح علمیشان نسبت به اینجا که اَراجیف مرا میپسندند و یا به خاطر این است که من از تملق دیگران خوشم میآید»!
و بههرحال به هر علتی از طرف کلیهی دانشگاههای ایران تاکنون (در همین امسال) – غیر از خوزستان- برای ایراد کنفرانسهای علمی دعوت شدهام و این دعوت رسماً از طرف رییس دانشگاه انجام شده است و مخارج رفت و برگشت و پذیرایی مرا از بودجهی دانشگاه پرداختهاند و به عنوان استاد دانشکدهی ادبیات مشهد هم دعوت شدهام و تاکنون از میان این دعوتها دو کنفرانس در دانشکدهی نفت آبادان، یک کنفرانس در دانشگاه ملی و یک کنفرانس در دانشگاه آریامهر ایراد کردهام که بهشدت مورد تحسین و تجلیل واقع شده است و این فکر نمیکنم که برای دانشکدهی ادبیات مشهد حادثهای شوم باشد و موجب این همه ناراحتی از همه جا که به جاي دکتر هشترودی و دکتر شفق و مینوی و حکمت و دیگر علامههای تهران[1] استادیار این دانشکده را دعوت کنند و از این جهت بوده است که گرچه از ناحیهی بعضی سروران به خاطر این ذنب لایغفر سرزنش میشدهام و همواره مورد اتهام و اعتراض قرار میگرفتهام، پاسخی نمیگفتهام، که پاسخی نداشته است و بسیار هم سرافراز بودهام که برای دانشکدهای که بدان منسوبم شهرتی علمی در محیطهای دانشگاهی کشور کسب میکردهام، اما چون مطمئنم که نظر سرکار از این مقولهها نیست و نه زادهی اینگونه مسائلی که طبیعتاً هست و خواهد بود، بلکه جنبهی اداری آن طرح است نه روانیاش، گفتم که توضیحی عرض کنم تا نه از نظر اداری بلکه از نظر اخلاقی آن را توجیه کنم و نشان دهم که تلقی سرکار کاملاً با آنچه من به درست یا غلط تصور میکردهام متناقض است.
[1]– که هر سال برای ایراد کنفرانس دعوت میکردند.