چرخشهای اخلاقی در ایران و مسوولیت روشنفکر | مقصود فراستخواه (روزنامه شرق ـ ۱۶ آذر ۱۳۹۳)
چرخشهای اخلاقی در ایران و مسوولیت روشنفکر
مقصود فراستخواه
منبع: روزنامه شرق
تاریخ: ۱۶ آذر ۱۳۹۳
به مناسبت هشتادمین سالروز تولد علی شریعتی و نیز در آستانه شانزدهم آذر، انجمن اسلامی دانشجویان فنی دانشگاه تهران مراسمی تحت عنوان «آیین روشنگری» و در دو روز پیاپی برگزار کردند. در این همایش دو روزه مقصود فراستخواه، آرمان ذاکری و سوسن شریعتی به ایراد سخنرانی پرداختند. آنچه در پی میآید خلاصهای از مکتوب سخنرانی مقصود فراستخواه است که در روزنامه شرق منتشر شده است.
موضوع بحث اینجانب، تامل در فهمی است که از اخلاقی بودن خویش داشتیم و داریم. با نگاه مختصر به چرخش های اخلاقی جامعه معاصر ایران، می کوشم در باب کارنامه روشنفکران دینی، خصوصا شریعتی گفت وگویی شود. چرخش های اخلاقی از یک سو مساله ساز و از دیگرسو افق ساز بودند. حداقل سه چرخش را نام می برم: نخست گذر از اخلاق دینی به دین اخلاقی، دیگری افتادن به ورطه «گفتمان غیر اخلاقی» و سومی گسترش اخلاق غیر دینی و عرفی.
به طور سنتی، مذهبی ها اخلاقی بودن خویش را با دین صورت بندی می کردند. حیات اخلاقی از طریق عقاید رسمی و تکالیف و مناسک دینی توضیح داده می شد. کتاب هایی مثل معراج السعاده و جامع السعادات از نراقی های پسر و پدر در دوره قاجار تا آثار مرحوم مطهری، همه در چارچوب اخلاق مذهبی بودند. اخلاق برای بخش قابل توجهی از گروه های جدید اجتماعی بحث انگیز و مناقشه آمیز می شد، یعنی هم به لحاظ معرفت شناختی و نظری، پرسش های تازه ای به میان می آمد.
نمونه های دین اخلاقی و دین غیراخلاقی
نمونه برجسته ای از این روشنفکران دینی، بازرگان و شریعتی بودند. آنها تلاش می کردند از مفاهیم سنتی اخلاق، روایتی تازه به دست دهند، مثلااگر شجاعت یک ارزش اخلاقی بود، به آزادیخواهی و مطالبه حقوق انسانی تعبیر می شد. آن شهروند که بر حقوق بشری خویش پای می فشرد، با تجربه شجاعت، در حقیقت نوعی تمرین اخلاقی می کند. دانایی جدید که با شک و پرسشگری قرین بود، به تعبیر کانت صورتی از دلیری بود که نشانه ای از اخلاق در منش فکری تلقی می شد. مثال دیگر، شفقت و عدالت است که در صدر ارزش های اخلاقی قرار داشت، این نیز به کوشش برای برابری به معنای جدید تعبیر شد. عدالت طرحی اجتماعی برای توزیع بخت های زندگی به همه گروه ها و خصوصا توزیع مجدد فرصت ها به نفع فراموش شدگان و طرد شدگان جامعه است. به این ترتیب شرکت در طرح عدالت، تمرینی اخلاقی است. حیات معقول که در اخلاقیات سنتی بود، با عقلانیت جدید پیوند داده می شد. این فکری معقول و رفتاری معقول است که به دیگرانی که عقاید ما را ندارند و می خواهند زندگی کنند، احترام بگذاریم و حق انتخاب و سبک متفاوت زندگی شان را به رسمیت بشناسیم. روشنفکران دینی از مدارا و تسامح سنتی که فضیلتی اخلاقی بود، معنایی نزدیک تر به رواداری، آزادمنشی و کثرت گرایی جدید به دست دادند و از حلم و سعه صدر سنتی نوعی اخلاق و منش دموکراتیک فهمیدند. بازرگان در «کار در اسلام» (1325) عادت به بیکارگی را به مثابه یک مساله اخلاقی در ایران، مورد بحث قرار داد و اخلاق کار و اخلاق حرفه ای را به میان آورد: چندهزارسال شعر گفتیم، حال قدری هم کار کنیم. خود نیز در عمل چنین بود. 80سال پیش اتحادیه مهندسین ایران را به صورت یک شرکت هفت نفری تشکیل داد که از نخستین شرکت های مهندسین مشاور ایران محسوب شده است یا بعد از اخراج شدن از دانشگاه در سال1333 با استادان دیگر شرکت مهندسی یاد را به وجود آوردند. این درک تازه از دین به نوعی شبیه اخلاق پروتستانی بود که یک دیندار، اجابت دعوت حق را در کارکردن و تولید ثروت به همراه مصرف معقول می بیند و از نظر ماکس وبر به رشد اقتصادی برخی جوامع اروپایی کمک کرد. روشنفکران دینی دوکار مهم کردند؛ از یک سو، فضای معرفتی و افق فکری برای دین اخلاقی فراهم آوردند و از سوی دیگر میدان عمل اجتماعی برای رشد اخلاقی بخشی از قشرهای دینی جامعه را برپا ساختند، یعنی در اینجا می توان به روشنفکری دینی از این منظر نگاه کرد که هم مدرسه فکری برای دین اخلاقی به وجود آوردند و هم مکان های سومی برای ممارست اخلاقی ایجاد کردند. مکان سوم، مکانی است ورای مکان اول یعنی خانه و مکان دوم یعنی مکان های کار و آموزش رسمی. در مکان سوم افراد داوطلبانه جمع می شوند. مکان سوم بدون اینکه هویت های فردی را از بین ببرد، هویت های جماعتی ایجاد می کند. نسبتا جذاب است. خودجوش است. مکانی برای تعامل های اجتماعی است. ورای نقش های اجتماعی رسمی است. در مکان سوم، طبقه اجتماعی، حرفه و غیر آن، شرط عضویت نیست. مکان سوم هم سطح کننده است. معیارهای رسمی عضویت یا سلب عضویت ندارد. گفت وگوهایش گرم است. تازگی دارد. حالت خوشایند و دوستانه دارد. سرمایه اجتماعی باز تولید می کند. کانون ها و انجمن ها و حسینیه ارشاد نمونه ای از مکان های سوم بودند که تجربه تازه ای از دین اخلاقی را رونق می بخشید.
مقایسه دومشرب کارکردگرا و اگزیستانسیل
دین اخلاقی توسط روشنفکران دینی حداقل با دومشرب نسبتا متمایز توضیح داده می شد؛ یک مشرب بیشتر به کارکردهای بیرونی حیات اخلاقی توجه داشت. نماینده برجسته این مشرب مرحوم مهندس بازرگان بود. اما از همان زمان رویکردی هم بود که نگاه به درون حیات اخلاقی و محتوای وجودی آن داشت. رویکردی که حداقل بخشی از عمیق ترین سطوح و لایه های حیات خوب و شایسته اخلاقی را در فهم ها و تجربه های درونی طلب و تمنا می کرد. گوهر «دین اخلاقی» را در نوعی سلوک درونی و حس وحال های روحی جست وجو می کرد. این نگاه را که در آن روزها چندان نیز غالب نبود، می شد از زنده یاد شریعتی سراغ گرفت. ژانری که انصافا شریعتی مبدع آن شد. وقتی می گفت «آزادی، عدالت، عرفان» یا «آزادی، آگاهی، آفرینندگی»، نگاه به درون داشت. چه آن عرفان و چه این آگاهی و آفرینندگی، معنا و مفهوم وجودی داشت. معنایی اگزیستانسیل داشت. این نوع ادبیات عمدتا در شریعتی بود و نه در بازرگان. شما لنگه کویریات شریعتی را در هیچ کس دیگر نمی بینید. هرچند بازرگان نیز توجهی به درون دارد؛ مثلادر «دل و دماغ» (1326) یا «ضریب تبادل مادیات و معنویات» (1322) یا «عشق و پرستش» (1336) و «نیک نیازی» (1346). اما در شریعتی است که این عنصر از عمق و وضوح و تجلیات آشکارتر و نافذتری برخوردار می شود. شریعتی کویریات خویش را متمایز از اسلامیات و اجتماعیات می دانست: آنچه مردم می پسندند اجتماعیات است و آنچه هم خودم و هم مردم می پسندیم، اسلامیات است و آنچه برای خودم می پسندم، کویریات است. اینها را در مهم ترین آثار شریعتی می بینیم: «با مخاطب های آشنا»، «نیایش»، «هبوط در کویر»، «انسان بی خود» و «گفت وگوهای تنهایی». در آن غیبت محض، حضوری بود. کسی بی کسی ام را پر می کند. از عین القضات نقل می کرد که این را الم باید نه قلم. شمس صاعقه ای بود بر مولوی آنگاه که در مغرب خویش به مراد رسیده بود. می بینیم در منظر شریعتی، غروبی در خود آدمی هست و یکباره شروق روی می دهد و طلوع سر می زند. حتی تجربه امر الهی نیز برای شریعتی در یک جدال خیر و شر معنی دارد. همان طور که مارتین بوبر توضیح می دهد شر در عمق نیست، بلکه از سطح وجود آدمی او را غافلگیر می کند و با سرایتی ویروس وار انسان را که می تواند همه چیز باشد، هیچ چیز می کند. امر الوهی در حقیقت حس حضوری است که ما را از این ابتذال شرارت رهایی می بخشد. شریعتی را در کویریات خویش می بینیم که خدا را در برابر این زشتی ها، خیانت ها، ترویج ها و پستی ها و بی رحمی ها حس می کند. تنهایی اش را با یک تنهایی وجودی در هستی تقسیم می کند و باران مهربانی را به صورت اگزیستانس تجربه می کند. در اینجاست که تجربیات زیسته درونی از حیات اخلاقی مهم می شود. نگاه کارکردگرایانه به اخلاق شاید برای برخی مذاق ها قدری خشک و یکسره عقلانی بنماید، اما مشرب وجودی و اگزیستانسیل، محتوایی انرژیک و عاطفی دارد. اخلاق بشر نیازمند حس و حال است. مستلزم تنش های اگزیستانسیل است. احوال روحی و سلوک وجودی و تقلاها و تمناهای باطنی لازم دارد؛ آن هم نه در خلوت صوفیانه بلکه در جاری زمان، در متن عمل اجتماعی، از رهگذر نوعی پراکسیس وجودی. نوع تازه ای از پرکتیس های اخلاقی مشحون از تفکر انتقادی و عمل رهایی بخش در شریعتی هست؛ نوعی همدلی با هستی و درک عظمتی در کائنات که تا عمق هستی ما سرریز می شود. چشم دوختن به اوجی در هستی خویش. درکی یوتوپیک از خود. بحث چهارجبر شریعتی را ببینید. انسان اخگری از میل رهایی است و مهم تر از همه یک حس وحال درونی برای رهایی از جبرهای درون، سلوک درونی در خود، رفتن از سطحی از وجود خویش به سطحی عمیق تر و پایدارتر در خویش. تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق. بلکه گردونی و دریایی عمیق. شریعتی در «انسان و تاریخ» (1348، دانشکده فنی) تاریخ را نیز سفری برای پخته شدن آدمی تلقی می کند. تاریخ اصرار دارد ما را بسازد و ما نیز می خواهیم تاریخ را بسازیم. آن امر وجودی در اینجا خلاقیت و رهایی است.
سویه های روشن و سویه های تاریک
در این بخش از عرایضم می خواهم قدری از موضوع بحث فاصله بگیرم و یک نقطه ابهام و یک ورطه را در رویکرد شریعتی نشانه بگیرم. سوسن شریعتی قبل از من از یک شریعتی، از یک پدر به تحسین سخن گفت که همیشه و در هردوره یک شریعتی کامل بود و همواره همه چیز داشت. اما چشمان کم سوی من در شریعتی انواع فرازونشیب ها و بالاوپایین شدن ها می بیند، مثل همه ما و مثل همه انسان های دیگر. شریعتی نیز سویه های روشن و سویه های تاریک دارد؛ ببین عالم همه درهم سرشته، ملک در دیو و شیطان در فرشته. درک اگزیستانس شریعتی از دین و از اخلاق، استعدادی نیز به پیچش ایدئولوژیک دارد که اتفاقا می تواند بار هیجانی اگزیستانسیل را در شکل ایدئولوژیک به قهر، جزمیت و نفرت های تازه و بیگانگی هایی از نوع دیگر سوق دهد. ایدئولوژی، مستعد آن است که به صورت آگاهی کاذب وارونه ای ما را با دیگری بیگانه کند.
اخلاق سرحالی و اخلاق رهایی
اجازه دهید بحث خویش را با اشاره به یک چرخش دیگری به پایان ببرم که در این سال های اخیر در میان گروه های اجتماعی ما در حال اتفاق افتادن است و من به عنوان یک ایرانی کوچک از این چرخش، خوشحال نیستم؛ چرخش از اخلاق کنش به اخلاق آرامش، چرخش از اخلاق «معطوف به جمع» به اخلاق «معطوف به فرد»، چرخش از اخلاق رهایی به اخلاق سرحالی.
از یک سو زمینه های کافی در فردگرایی خود مدار ایرانیان وجود داشت. از سوی دیگر کژتابی های دنیای پسامدرن ما نیز به آن مزید می شود. جامعه ای که هنوز تجربه مدرنیته به قدر کافی نداشت، به دنیای پست مدرن پرتاب می شود و این به فردگرایی خود مدار ما و میل به لذت های آنی و شخصی و مانند آن دامن می زند. وقتی روح نسل دهه های40 و 50 را با روح نسل امروزی مقایسه می کنیم، می بینیم حس وحال درونی در اخلاق در حال دگردیسی است. آن موقع اگزیستانس و عرفان معطوف به رهایی بود، اما امروز بیشتر شاهد انواع روانشناسی ها و معنویت های معطوف به لذت و شادی هستیم. اخلاق سرحالی می گوید شاد بودن هنر است، اما اخلاق رهایی می گفت شاد کردن، هنری افزون تر. این می گوید بگذارید راحت زندگی کنم اما آن می گفت بیایید باهم بهتر زندگی کنیم. اخلاق سرحالی؛ اخلاقی فردگرایانه، متمرکز به زندگی روزمره و رضایت فردی است در حالی که اخلاق رهایی، اخلاقی جماعت گرایانه، معطوف به عمل و پراکسیس اجتماعی و رضایت جمعی است. این؛ اخلاق آرامش و اخلاق نیکوکاری است، آن؛ اخلاق آفرینش و اخلاق فداکاری بود. این قابل تحویل به اخلاق مجلسی و نخبه گرایانه است ولی آن، اخلاق اجتماعی بود و اخلاق با مردمان رقصیدن بود. به نظرم اخلاق سرحالی، شاید نتواند به حیات اخلاقی پایدار جامعه چندان کمکی کند.
جامعه به یک ذخیره انرژیک اخلاقی نیاز دارد که عمیق، وجودی و رهایی بخش باشد. همان طور که جامعه به ذخیره ژنتیکی برای شکوفایی فکری، علمی، فنی و سرمایه انسانی نیاز دارد و متاسفانه با رفتن نخبه ها، ژن آنها و ظرفیت های ارتباطی و تعاملی آنها نیز از این سرزمین خارج می شود و طبق برخی تحقیقات با پدیده ای به نام رقیق شدن مغزها (Intellectual dilution) مواجه می شویم و متوسط هوشی هرجامعه تنزل پیدا می کند و ذخیره ژنتیکی کاهش می یابد. همین طور هم است که ذخیره انرژیک اخلاقی جامعه مثل یک سرمایه اجتماعی به توسعه فرهنگی و اجتماعی در یک سرزمین لازم و حیاتی است. اخلاق سرحالی نمی تواند پشتوانه محکمی برای عمق یافتن و توسعه چنین ذخیره انرژیک اخلاقی در جامعه باشد درحالی که اخلاق رهایی، این خاصیت را داشت. به این ترتیب به گمان من هرچند ما در دوران پساشریعتی زندگی می کنیم؛ اما در شریعتی هنوز ظرفیتی برای تامل در مسایل ایران و مسایل اخلاقی ایرانیان هست.