داستان دکتر و روحانیون | علیاشرف فتحی (ماهنامه نسیم بیداری ـ خرداد ۱۳۸۹)
داستان دکتر و روحانیون
علیاشرف فتحی
منبع: ماهنامه سیاسی فرهنگی نسیم بیداری (شماره هفتم) ○ تاریخ: خرداد ۱۳۸۹
تعامل دکتر شریعتی با روحانیت آنقدر چالش برانگیز و پرابهام بوده است که حتی گذر زمان نیز نتوانسته پرده از راز این مسأله جنجالی تاریخ معاصر ایران بردارد. هنوز هم قرائتهای گوناگونی از نگرش شریعتی به روحانیت مطرح میشود. اساسا این مسأله نیز همانند شخصیت و دیگر اندیشههای دکتر، هنوز هم مورد بحث و جدل روشنفکران و اندیشمندان است و کمتر میتوان به باور واحد، جامع و یکپارچهای دست یافت.
از یکسو برخی دوستان و نزدیکان دکتر اصرار دارند نشان دهند که او با اساس دستگاه روحانیت تضاد بنیادین داشته و شواهدی نیز بر مدعای خود داشتهاند. در میان این گروه از مفسرین اندیشههای شریعتی هم به سنتگرایان برمیخوریم و هم به لائیکها و روشنفکران ضدمذهب و یا غیرمذهبی. حتی طیفی از نواندیشان دینی نیز هنوز بر این باورند. گروه فرقان که خود را مُلهم از این اندیشه دکتر میدانست، نخستین گام عملی را برای تحقق آنچه که آرمان دکتر میدانست برداشت.
برخی دیگر از دوستان و همفکران دکتر که نزدیکی و تعلق بیشتری با روحانیون سیاسی و نواندیش زمانه دکتر داشتهاند هرگونه اختلاف بنیادین دکتر با روحانیت و حوزههای علمیه را رد کرده و تنها او را منتقد برخی رفتارهای روحانیت سنتی قلمداد میکنند. این گروه نیز شواهد زیادی بر مدعای خود دارند و در ۳۳سال گذشته، ذرهای از ادعای خود عقبنشینی نکردهاند.
با گذشت بیش از سه دهه از درگذشت شریعتی، حتی بر سر چگونگی مرگ او نیز اتفاق نظری به وجود نیامده است. شریعتی هنوز هم روشنفکری است که قرائتهای گوناگون و حتی متضاد را برمیتابد و نگاه او به روحانیت نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. شریعتی که از خانوادهای روحانی برخاسته بود، در دامان پدری بزرگ شد که چندان علاقهای به نشان دادن پیوند با برخی سنتهای حوزوی نداشت. محمدتقی شریعتی را باید نخستین کسی دانست که جرقههای انتقاد از سنتهای حوزوی را در دل علی شریعتی روشن کرد. اما پدر نیز گاه تاب نیش و کنایههای تند پسرش به برخی باورها و سنتهای حوزوی را نداشت.
تجربه کوتاه مدت حضور شریعتی در حسینیه ارشاد و همنشینی او با برخی طلاب و روحانیون نواندیش و مبارز پایتختنشین، تنها شانس او برای آشتی با سازمان روحانیت بود، اما همین تعامل نیز فراز و فرودهای آشکار و محسوسی داشت که حتی به مذاق آیتاللّه مطهری نیز خوش نیامد. مطهری که شهرت و نامآوری شریعتی را مدیون دعوت خود از این استاد جوان دانشگاه فردوسی مشهد برای سخنرانی در حسینیه ارشاد میدانست و به حق هم همینگونه بود در واپسین ماههای حیات دکتر و نیز در نخستین ماههای فقدان او، به مهمترین منتقد شریعتی بدل شد. آسیبی که نقدهای مطهری میتوانست به جایگاه شریعتی بزند به مراتب از نقدهای مراجع تقلید و روحانیون مخالف شریعتی مهمتر بود، زیرا مطهری تا واپسین لحظه عمرش مقبول بخش مهمی از مراجع تقلید و دانشگاهیان و نواندیشان مسلمان بود.
مطهری هر چه کرد نتوانست نزد علمای بزرگ آن روزگار و روحانیون پیرامونش، توجیهی برای ادامه حمایتهای خود از شریعتی بیابد و ترجیح داد نقدهای گزنده خود را علنی کند. همانگونه که برخلاف حمایتهای اولیه از سازمان مجاهدین خلق به صف منتقدین آن پیوست و از هر گونه تلاشی برای جلوگیری از تثبیت هژمونی این سازمان بهظاهر مسلمان خودداری نکرد. در این میان تنها باید واکنش امام خمینی را منحصر بفرد دانست. شواهد و قرائن متعددی وجود دارد که امام خمینی تحت فشار فزاینده موافقان و مخالفان دکتر شریعتی قرار داشته تا تکلیف خود را با اندیشه و منش دکتر روشن کند. این فشار همانگونه که بر استاد مطهری وارد میشد در خارج از ایران نیز بر امام خمینی وجود داشت. امام خمینی که حتی حاضر نشده بود تحت فشار برخی اطرافیان خود به حمایت از مجاهدین خلق بپردازد در جریان شریعتی و نیز کتای «شهید جاوید» به نحو خیرهکنندهای ضمن تأیید ضمنی برخی مضامین اندیشههای شریعتی و مرحوم صالحی نجفآبادی، وارد بازی ساواک برای اعلام نظر به نفع یا زیان این دو اندیشمند نشد و یاران خود را با عبارات زیرکانهای روشن ساخت که ضمن بهرهگیری از پتانسیلهای موجود در آثار این دو متفکر نوگرا، در مقابل نقاط اختلافافکن اندیشههای این دو هوشیار بوده و خود را در نقشه حکومت پهلوی برای تفرقه میان صفوف مبارزین گرفتار نکنند.
نقشه زیرکانه امام، کارگر افتاد و پیامدهای سهمگین برخی اندیشههای شریعتی نتوانست زیانی به جنبش مردم ایران وارد کند. طرفه آنکه امام حتی در پاسخ به نامه استاد مطهری درباره ضرورت برخورد جدی با برخی افکار شریعتی و نیز لزوم جلوگیری از نشر آثار دکتر (پیش از اصلاح آنها) هیچ واکنشی نشان نداد و توصیههای شاگرد نزدیک و معتمد خود را نادیده گرفت تا مانع از تشتُت بیشتر در صفوف مبارزین شود. پس از انقلاب نیز، امام خمینی در قضیه دکتر شریعتی به صورت کجدار و مریز حرکت کرد تا ضمن نرنجاندن مخالفان قدرتمند دکتر در حوزهها، مزایا و سودمندی آثار او نیز نادیده گرفته نشود. امام هیچگونه مخالفتی با انتخاب نام دکتر بر یکی از طولانیترین و مهمترین خیابانهای پایتخت نکرد و حتی چراغ سبز نشان داد که دومین سالگرد او با شکوه هرچه تمام در تهران و قم برگزار شود، این در حالی بود که همه مراجع تقلید شیعه در آن سالها با نشر آثار شریعتی مخالف بودند.
تاریخ نشان داد که هوشمندی و درایت امام بیشتر به سود دانش و اندیشه شریعتی بود تا طرحهای غیر کاربردی برخی موافقین یا مخالفین وی. امام در عین آنکه از حذف کامل دکتر از عرصه رسمی جلوگیری کرد، ترجیح داد با سکوت در برابر برخی سخنان و اندیشههای غیرمقبول دکتر، راه را بر نقد او بگشاید.اگرچه در دوران حضور در نجف، گهگاه به برخی نیش و کنایههای تند دکتر واکنش تلویحی نشان میداد. آنچه که رخ داد همانی بود که امام و برخی شاگردان او همچون آیتاللّه دکتر بهشتی و آیتاللّه خامنهای میخواستند. بدین سان بود که حتی آیتاللّه مطهری در داستان اختلافش با شریعتی، مورد مذمت ملایم آقایان بهشتی و خامنهای قرار گرفته بود. داستان دکتر با روحانیون هنوز هم ادامه دارد و به نقاط پختهتری رسیده است. دیگر کمتر کسی دم از حذف کامل شریعتی میزند، همانگونه که کمتر روشنفکر دینمداری خواهان اسلام منهای روحانیت است.