علی شریعتی: جنگ در سه جبهه | مهدی بازرگان (دکتر علی شریعتی از دیدگاه شخصیتها ـ ۱۳۶۵)
علی شریعتی: جنگ در سه جبهه
مهندس مهدی بازرگان
منبع: مقدمهی کتاب «دکتر علی شریعتی از دیدگاه شخصیتها»
تاریخ: تیرماه ۱۳۶۵*
بسماللهالرحمنالرحیم
ثم جعلناکم من بعدهم خلفاء لتنضرکیف تعلمون
آقای جعفر سعیدی طلبهی روشنفکر حوزه علمیه و دانشجوی پرشور که قبلاً کتاب «دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها» را، با استقبال خوانندگان، منتشر ساخته بودنداز بنده خواستهاند با بضاعت مختصرم که در مسابقه با کمی فرصتم میباشد، مقدمهای برای دفتر دوم آن کتاب، تحت عنوان «شخصیت و اندیشه دکتر علی شریعتی» تحریر و تقدیم نمایم.
خود این مطلب که بعد از گذشت نه سال از فوت دکتر شریعتی جوانهایی که او را ندیده و پای صحبت و درسش ننشستهاند از تکرار و تردید نمیترسند و دست به نوشتن شخصیتنامه و اندیشهنامه برای دکتر میزنند، مسئلهای است امیدوارکننده و آموزنده و نشانهای از رشد و دقت که افرادی چون بنده را وادار به اجابت دعوتشان مینماید.
گمان ندارم هیچیک از هموطنان ما در چنان مدت کوتاه که قسمتی از آخرین سالهای حیات و بعد از مماتش را میگیرد باندازه دکتر شریعتی، با نامش و با اندیشه و آثارش، در زبانها و قلمهای دوست و دشمن آمده و نوشتههایش میلیونها خواننده و خریدار پیدا کرده باشد. باز هم خود این مطلب، صرفنظر از درستی و نادرستی یا مقصد و محتوای گفتهها و نوشتهها، از نظر شناخت نیاز و نسل معاصر ایران و تحول افکار جهان، درخور تجلیل و تحلیل میباشد. بنابراین باید سپاسگزار مؤلف این کتاب و مؤلفین کتابهای گذشته و آینده باشیم که یاس و ترس از اختناق و استبدادرا کنار گذارده بجای سکوت و انتظار یا هماهنگی با جوسازی و شعار، به تحقیق و تعلیل رومیآورند و از راه طرح و کشف حقایق به هموطنان انقلاب کرده و انقلابزدهی خود خدمت میکنند.
با شرمندگی باید عرض کنم که متن کتاب و مقالات گلچینشدهی آنرا بتمامه با و دقتی که در شأن نویسندگان آنها و شریعتی است، نخواندهام تا مقدمهام نقد و معرفی باشد ولی امیدوارم نویسندگان محترم کتاب و قلمبدستگیرندگان آینده، از خود بخواهند و توفیق نصیبشان شود که بررسی و نظر نگاریشان تنها پیرامون کتابها و شخصیت دکتر شریعتی گردش نکند. هم علل و عوامل یا شرایطی را برسند که شریعتی را شریعتی کرد و این کلام و کتابت را در زبان و قلم او گذاشت. هم در زمینه اثر و نقشی که شریعتی در انقلاب اسلامی ایران ایفا نمود مطالعه مستند و انتقاد منصفانه نمایند و هم پاسخ به این سؤال دهند که چرا و چگونه دکتر شریعتی با چنین وسعت و شدت در جامعه ایران در دو قطب ارادت و خصومت قرار گرفت. خصوصاً ریشهیابی پدیده دوم را بنماید باشد که بخواست خدا کاشفی از گذشته شود و آیینهای برای آینده بسازند.
********************************
اینجانب در نوشتهها و گفتههای قبل از پیروزی انقلاب و بعد از آن، از جمله در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت، صحبت از وجود و نقش دست اول دو رهبر برای انقلاب اسلامی ایران کردهام. یکی رهبر مثبت یا شخص آقای خمینی آیةاللهالعظمی است که تقریباً قاطبهی ملت ایران بصورت آزاد و خودجوش ایشان را برگزیده و امیدها به رهبرشان بسته بودند. دومی هم رهبر منفی انقلاب، یعنی «اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی» در اصطلاح آنروزی بود، که با کردار و آزارش همه طبقات را برای رفتنش علیه خودش همدل و همزبان نموده بود. حقاً به انقلاب اسلامی، هدف داد و یکپارچگی و سرعت پیروزی داد. حال باید تصور گذشته را تصحیح کرده با اذعان به رهبری قاطع هیجانانگیز و حرکت آقای خمینی، رهبری مؤثر و مهیج دکتر شریعتی را هم بعنوان سومی آنها اضافه کنیم. یک رهبری فرهنگی ریشهدار در چهرههای گوناگون فکری، عقیدتی، عاطفی، عملی و تدارکاتی.
در پیام زمان نخستوزیری دولت موقت که بمناسبت دومین سالگرد فوت دکتر شریعتی مجلسی منعقد شده بود، بنده از جمله گفته بودم:
« … در چنین روزی از میانمان و از دنیا رخت بربست. گویی که باز هم و بلکه بیش از گذشته او را هر شب و هر روز یا لااقل هر هفته و گاه در راهپیماییها، در محافل و در گفتوگوهای دوران انقلاب و جنبش میدیدیم و حاضر و ناظر و گویندهاش میدانیم. افکار شریعتی با آن قلم سحرانگیز و لحن گیرا و تأثیر او مخصوصاً در نسل جوان داخل و خارج کشور، در شرکتکنندگان و در شهیدشدگان، زنده و عامل بود و هست و الحق نقش بزرگی در انقلاب اسلامی ایران داشته است».
انقلاب ما و نظام جمهوری اسلامی روی سه پایه مشخص و مسلم با سه شعار و سه رکن مهم بنا شده است. سه پایه یا سه رکنی که دکتر شریعتی در افکار و روحیات نسل جوان، بذرپاشی و آبیاری کرد و از طرف رهبری و متولیان انقلاب، با هنرمندی تمام مورد بهرهبرداری قرار گرفت.
آن سه رکن عبارت است از شهادت، امامت و انتقام. حمایت از مستضعفین و اصطلاح استضعاف نیز که از اهداف سیاسی و شعارهای تبلیغاتی تداوم انقلاب میباشد، نیز یادگار اوست. و در برابر استضعاف استکبار را داریم و ستیزهگری با صاحبان زر و زور و تزویر. در میان صنف یا سه طبقه اخیر دکتر شریعتی با صاحبان زر وطنی مصاف چندان نداشته منطق سوسیالیسم و افکار مترقی اروپایی ضد سرمایهداری آنرا در زبان و قلم دکتر بیشتر انداخته جالبیت میداده است ولی با صاحبان زور که در راس آنان شاه و دربار و ساواک قرار داشت و با اهل تزویر یا همسایگان بلعم باعورا دست و پنجههای زیاد نرم کرد.
در هر حال اشتیاق و استقبال از شهادت که در گفتارها و نوشتارهای دکتر به جالبترین گونه روح و رنگ یافته و هدیه به جوانان شده بود، اگر وجود نداشت حماسههای سرنوشتساز و تاریخی میدان ژاله، خیابان سرچشمه تهران و نظائر آن در قزوین، سنندج، مشهد، تبریز و جاهای دیگر ایران بوجود نیامده کمر استبداد شکسته نمیشد و سپس جنگ عراق با چنین تعداد داوطلبان عاشق و کفنپوش آغاز و دوام نمییافت. اگر دکتر شریعتی در کتاب امام و امت تکیه و تاکید روی نیاز امت به امام و به رهبر مرشد و مطاع همگان نمیکرد رهبری و ولایت در انقلاب و نظام حاکم چنین قداست و قدرت نمییافت. همچنین اگر ستیزهگری او با سازشکاری، با سرمایهداری و با مظاهر استثمار و استعمار جاری و ساری در دل و دیدههای امت ایران نشده بود تداوم انقلاب پا نمیگرفت، یا بسوی دیگر متمایل میشد.
برنامههای بعدی دفاع از مستضعفین، پنجه در پنجه انداختن استعمار و امپریالیسم و درافتادن با خارج و خارجیها بیش از پرداختن به داخل و خودیها، اگر نگوییم صددرصد نشأت گرفته از دکتر شریعتی است ولی حامل یادگارهایی از او است. ضمناً معرف هماهنگی نسبی آرمانها و روحیات امام خمینی با دکتر شریعتی و نسل جوان ایران است. افسوس که عمرش کوتاه بود و مهلت و میدان نیافت تا در پرورش و آبیاری بذرها سر از خاک درآمده و در تزکیه و طرد علفهای هرزه عمل نموده جلوی افراط و تفریطها یا انحرافها را که گاهی به ۱۸۰ درجه رسیده است بگیرد.
البته نمیگوییم آنچه در آستانه انقلاب و از ابتدا تا حال شده و تحقق یافته است عیناً همان میباشد که شریعتی میگفته و میخواسته است. آنچه مسلم بنظر میآید این است که اولاً اگر تا این اندازه دلها و دیدههای نسل جوان ما، اعم از متدین و نیمه متدین، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب محو در قلم و بیان شریعتی میشده است، یکی از دلائل آن تجانس و توافقی است که آمال و افکار او، که خود آنها تاثیر یافته از مکان و زمان و از مقتضیات محیط زندگی و پرورشش بوده است، انطباق با نسل جوان و نیازهای مردم ایران داشته صمیمانه بهم جوش میخورده یکدیگر را میپذیرفتهاند. و اگر دکتر شریعتی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به رهبری آیهالله خمینی، عمیقانه سهیم بوده است باید گفت هر دوی آنها و بلکه هر سه آنها، یعنی شریعتی ـ خمینی ـ نسل اخیر ایرانی، بگونهای متصل و متمم یکدیگر بوده مثلث مرتبطی را تشکیل میدادهاند.
***************************************
اخیراً کتابی از آقای داریوش شایگان تحت عنوان «یک انقلاب مذهبی چگونه است؟» در پاریس منتشر شده است۱ که در آن دکتر علی شریعتی را بعنوان ایدئولوگ نمونهی۲ دوران معاصر و جوابگوی نیاز عمومی جوانان امروز، خصوصاً ملتهای شرقی استعمارزده و غربزده معرفی مینماید.۳ غرض از تألیف کتاب بررسی انقلاب اسلامی ایران با دید وسیع علمی ـ فلسفی ـ اجتماعی ـ تاریخی است. انقلاب اسلامی ایران، بصورت یک بدعت مذهبی یا سیاسی و پدیده استثنایی که مخصوص ملت و محیط ایران بوده باشد، بلکه یک نیاز و نهضت عمومی بشریت معاصر که هم دلزده از ایدئولوژیهای ظاهراً علمی ـ سیاسی ـ اقتصادی ولی خشک و بیخاصیت مغرب زمین شده است و هم وجداناً احساس وابستگی و احتیاج به احیای ارزشها و ایدهآلهای عاطفی ـ اعتقادی قدیم مینماید. البته ایدهآلها و اعتقاداتی که نامعقول و غیرقابل توجیه در منطق علوم و افکار امروزی نباشد.
بنظر مؤلف، با تفصیل و توضیحاتی که در یکی از فصول کتاب میدهد، دکتر شریعتی موفق شده در ترکیب مارکسیسم اسلامی و مخصوصاً شیعی. یک جهانبینی منسجم جاذبی تدوین نموده تحویل نسل جوان سرخورده و تشنهی رستاخیز و احراز حیثیت بدهد.۴
دکتر شریعتی، آنطور که در مختصر ارتباط و اطلاعات خودم از ایشان داشتم و دورادور میشناختم، پس از طی تحصیلات متوسطه و عالی و در پانزده سالی که «وارد کار» شد، مثل انقلاب ایران دو حرکت داشت. حرکت اولش که مقارن سالهای مبارزات ملی، مذهبی و مارکسیستی در ایران بود، و از تحصیلات دانشگاهی جامعهشناسی او در فرانسه که در بحبوبهی نهضت آزادیبخش الجزایر و آشنایی او با بزرگانی چون ژان پل سارتر و لوئی ماسینیون شکل میگرفت، حرکتی بود برای مبارزه علیه استبداد و استعمار، یا استفاده و اتکاء به اسلام. اما حرکت دوم او بصورت مبارزه و انقلابی درآمد بیشتر بقصد اصلاح فرهنگ و آئین ما و دفاع از اسلام در برابر سردمداران زر و زور و تزویر. مخصوصاً سومی آن چنین درگیری خود بخود پیش آمد و گوئی که آنرا ضروریتر میدانست.
با عبارت کوتاهتر، حرکت اول شریعتی روآوردن به اسلام برای مبارزه با استبداد و استعمار بود (همانطور که بعضی از مبارزین روشنفکر ما و الجزیرهایها این کار را کرده بودند) و حرکت دوم او روآوردن به مبارزه و تحقیق برای تصفیه اسلام بود. اولی بازگشت به خویشتن خویش در جلوه اعتقادی و اجتماعی آن یعنی اسلام و ایران بود و دومی تصفیه و تعالی مسلمانان ایران، از رکود و خرافات، خرافاتی که در اثر نادانی یا نادرستی، در جلوه دنیا و دین، با اتحاد سردمداران زر و زور تزویر، در اسلام و در مسلمانی ایرانیان بوجود آمد. تشیع علوی را تبدیل به تشیع صفوی کرده و مجلسیها را بجای ابوذرها نشانده بود.
جنگ در سه جبهه
به این ترتیب دکتر شریعتی در سه جبهه وارد جنگ شد. در سخنرانیها و در کتابها به هر سه دسته میتاخت و تصفیه ملت و دولت و دیانت را در سه جهت میخواست. چنین وسعت دید و قدرت دید برای او نقطه قوت و نشانه مزیت بود ولی نقطه ضعف و مایه هلاکت نیز شد. حریف اول و جبههی زر یا سرمایهداران که در زمان و مکان ما بیشتر حالت وزن شعر و مد روز را داشت، اگر کنار بگذاریم بسیار طبیعی بود که دو حریف دیگر یعنی ساواک استبداد و سروران ارتجاع، سخت درگیرش شوند. حربه اولی، که زندان بود و اخراج از خدمت، با حربه سنتی دومی یعنی تکفیر و تهمت، همکاری نمود.
دلیل و انگیزه اولی تا حدودی روشن بود. میدانیم که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ هدف اصلی دربار و دستگاه حزب توده، با تشکیلات سیاسی و نظامیش، بود، که میبایستی شناسایی و نابود شوند. جرم عمدهی مصدق و ملیون نیز این بود که زمینهساز برای کمونیستها شدهاند. پس از سرکوبی سازمان نظامی و متلاشی کردن ظاهری حزب توده، ساواک به سراغ همکاران مصدق و نهضت مقاومت ملی آمده آنها را زیر فشار گرفت، البته نه شدت تودهایها. پس از آن حاضر به مختصر آزادی و انتخابات قانونی برای ملیون و جبهه ملی نیز نگردیده در استانه رفراندوم بهمن ۱۳۴۰ و انقلاب باصطلاح شاه و مردم، سران و اعضای جبهه ملی را به زندان انداختند. اما حبس و آزار و محاکمه بیشتر متوجه جناح نهضت آزادی جبهه ملی گردید، زیرا که لبهی تیز حمله نهضت متوجه شاه و استبداد بود. ساواک و سیاستهای استیلاگر حامی شاه متوجه شده بودند که خطر این دسته از مخالفین، یعنی ملیون مسلمان و روشنفکران مذهبی که پایه اعتقادی و پایگاه مردمی دینی در جامعه دارند، بمراتب بیشتر از چپیهای کمونیست و احزاب سیاسی غیردینی است. ثابتی موسوم به «مقام امنیتی» در یک مجلس ضیافت عمومی گفته بود که دشمن اصلی آنها چه کسانی و چه کتابهایی است. حتی در زندان بخود دکتر شریعتی طعنه زده بود که ما با چپیها و کمونیستها براحتی کنار میآییم. آنها مردم منطقی و باانصاف بوده وقتی برایشان نشان میدهیم که اعلیحضرت مبتکر برنامههای مترقی بوده عدالت اجتماعی و اصلاحات ارضی را که خواسته آنها است انجام دادهاند، متقاعد و موافق میشوند. اما شما مذهبیهای روشنفکر آدمهای سرسخت و گوشتهای ناپز هستید و دست از لجاجت برنمیدارید ….
ساواک بطرق مختلف درصدد بود دکتر شریعتی را از حیثیت و نفوذی که در طبقات جوان و درسخوانده پیدا کرده بود بیندازد و نقاط ضعف در او بدست آورده در زبانها و قلمها بدنامش سازد. علاوه بر تبلیغات و توطئههایی که مستقیماً روی او انجام میداد و همیاری که مارکسیستها و انحصارگران روشنفکری و حمایت رنجبران با ساواک داشتند، استفاده از روحانیون و تحریک مقدسین علیه دکتر بود. این تیر خیلی کاری از آب درآمد، چون زمینه داشت. به رَگِ حساس علما برخورد کرده بسهولت و شدت میتوانست آقایان را برانگیزاند.
دکتر شریعتی و روحانیت
روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتیها ناسازگاری دارد و احیاناً خصومت میورزد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته میترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و بر سنتها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلاً نمیخواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شده عهدهدار مقامات مکتسب آنها گردد.
استدلال میکنند که تعلیم و تبلیغ دین تخصص و صلاحیت لازم دارد. شخص باید سالها در حجره دود چراغ خورده در حوزه درس خوانده، لسان اهل بیت را یاد گرفته لباس دین را پوشیده و به رموز و اسرار شغل و به رسوم و شئون صنف آگاهی و عادت پیدا کرده باشد. خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دکانی در برابر دکان مألوف باز نشود. اگر نویسندهای در مقولههای دینی کتاب بنویسد ولو آنکه خدا و دین را ثابت کرده حقانیت و عظمت اسلام را با بیان مورد قبول مردم و جوانان بشناساند ولی در جرگه و با قلم و منطق اقایان نباشد، نباید تصور کرد که خوشحال خواهند شد و او را تایید خواهند کرد. بالعکس ایرادگیریها و تکفیرهایی عنوان میگردد.
مسلماً مصیبت بود که یک کلاهی دیپلم گرفته از مدارس جدید و فکلی فرنگ رفته که دکتر در جامعهشناسی شده است دم از قرآن و اسلام بزند، کتاب فاطمه فاطمه است بنویسد، در دانشگاه مشهد درس اسلامشناسی بدهد و بخواهد جوانان مملکت را با زبان علمی و اجتماعی و سیاسی روز بطرف خدا و اسلام و تشیع سوق دهد. آنهم نه شیعه صفوی و مجلسی بلکه شیعه علوی و انقلابی. چه رسد باینکه بمراجع تقلید ایراد گرفته بگوید چرا کار تحقیقی نمیکنند …
اما طبیعی بود که چنین باشد. این نکته از بدیهیات جامعهشناسی است که نه هیچ کاسب از همکار خوشش میآید و نه هیچ صاحب دانش و هنرمند یا تاجر، براحتی تحمل کشفیات تازه یا فن و کالاهای نوظهور را مینماید. روانشناسی بشر همیشه در برابر نوآوری مقاومت داشته است.
عکسالعمل در برابر شریعتی نمیتوانست تند نباشد. واقعیت و تجربه این است که اگر کسی منکر خدا و قیامت شود یا کتاب در رد قرآن و امامان بنویسد، مواجهه با عکسالعمل شدید از ناحیهی فقهای دین نمیشود. با نثار کردن لعنت و چند دشنام و دعا از کنار مطلب میگذرند. میگویند وجود خدا و روز جزا یا معجزه انبیاء از بدیهیات عقلی و نقلی بوده مؤمنین حرف اینها را باور نمیکنند و ما در کتابهایمان جواب این شبههها و اباطیل را داده اثبات صانع و نبوت و امامت را کردهایم. بعلاوه ایرادهایی را که به اعتبار علوم جدید و افکار غربی و مادی میگیرند چون اصل آنها را قبول نداریم و قصد و سیاستشان استعماری است قابل بحث نمیدانیم. با برچسب غربزدگی و امپریالیسم کارش را میسازیم. ضمناً چون قدرت و قلم برای رد کردن آن نوع ایراد و اشکالات ندارند ترجیح میدهند به بیاعتنائی و سکوت برگزار شود. اما همینکه نامحرمی پا بحریم قدس میگذارد و مصالح و مقامات موروثی تهدید میشود، چون خدا و مردم حمایت نمیکنند خودشان باید بالاجتماع به دفاع پردازند. از دیدگاه بشری و جامعهشناسی و در سنت دینداران بعد از پیامبران، همیشه اشخاص و عناوین مقدم بر اصول و افکار قرار میگرفتهاند و عملاً دفاع از آنها مهمتر از اینها تلقی میشده است. بتپرستی که سکه رایج مدعیان انبیاء قدیم و چهره اولیه شرک و شیطنت بود جای خود را بعد از انبیاء به شخصپرستیها و صنفسازیها داده است. بیجهت نیست که مولی علی میفرماید اول حق را بشناسید و سپس رجال را با آن بسنجید نه آنکه مقامات و مواضع معیار حق و باطل باشند.
دکتر شریعتی وقتی حرف از اسلام منهای روحانیت میزند مرتکب ذنب لایغفری۵ میشود که همه روحانیت را علیه خود برمیانگیزاند. و چون به اعتقاد و بنا به مصالح آقایان «اسلام مساوی است با روحانیت» یکی از افاضل معروف و از معاودین عراق حکم «اَعدْی عدوّ اسلام» را درباره او صادر مینماید.۶ سر مخالفت شدید و دشمنی با دکتر شریعتی در اینجا است.
حملات و تهمتها براه افتاد. نزد بزرگان حوزه و صاحبنظران میرفتند تا فتوای ارتداد بگیرند و ساواک آنها را پخش میکرد. حسینیه ارشاد را مرکز وهابیگری و مسجدی اعلام کردند که در آنجا دست بسته نماز خوانده میشود و اشهد ان امیرالمؤمنین در اذان نمیگویند. کتابها و گفتههای شریعتی را زیر ذرهبین گذاشته هر لغزشی که دیدند (و کیست که لغزش و اشتباه و اشکال در کارش نباشد؟) از کاه کوه ساختند و چون خطای عمدهای دستگیرشان نمیشد بیپروا به قلب و تحریف پرداخته مطالبی را که دکتر اصلاً نگفته و ننوشته بود، با ذکر صفحه و سطر، به او نسبت میدادند!
نهضتی علیه شریعتی راه انداختند. نهضتی که اگر در آقایان بیخبر حوزه و در بعضی از مقدسین سرخورده ایجاد مخالفت و خصومت میکرد روی جوانان مبارز، پسر و دخترهای درسخوانده و روشنفکران مسلمان داخل و خارج ایران، تأثیر معکوس داشته بر ارادت و اقبالشان ـ و بر تعصب و غلوشان ـ میافزود.
با چنین تمهیدات و هماهنگیها خلع شریعتی از استادی و دبیری در مشهد و تبعید و زندان او در تهران ـ حتی گروگانگیری پدر بزرگوارش ـ برای ساواک آسان شد. بدور از مردم و دربدر از وطن گردید و معلوم نشد که چه شد! …
البته دکتر شریعتی با گفتن اینکه روحانیت ما امضای خود را پای هیچ قراداد اسارت ایران نگذارده است و دکترها و مهندسها بودهاند که آن اسناد خیانت را امضاء نمودهاند، در نظر آقایان اعاده حیثیت برای خود نمود. اما این اظهار برای توبه و تطهیر کامل کافی نبود. مضافاً باینکه نه دکترها و مهندسها و نه علما و فقها کارهای نبودند که قراردادهای سیاسی و اسارت ایران را امضاء کرده باشند.
جرم دیگری که بعداً به دکتر گرفتند نهضتی بودنش بود، در حالیکه عدهای در طرف مقابل به قصد تبرئه او یا تخفیف نهضت آزادی ایران سعی در انکار سابقه و ارتباط او با نهضت دارند.
********************************
آنچه گذشت واقعیتی بود بشری و جریانهایی اجتماعی. واقعیت دیگر و ناموس خلقت نیز این بود که اگر جسم و جان شریعتی فانی شد فکر و نامش باقی بماند. نه تنها باقی ماند بلکه گسترش و اوج گرفت. نوارها، کتابها و اندیشههایش که از نیازهای تازه جامعه خودمان و جهان تغذیه شده بود، تحول ملت ایران و مبارزه و انقلاب را تغذیه نمود. مخصوصاً تداوم انقلاب را، علیرغم عناد و اختفایی که دربارهاش بعمل میآمد، پایه و پیکر داد. حتی شعار منفی او، یعنی اسلام منهای روحانیت، با وحشت و وحدتی که بوجود آورد، از عوامل پیروزی و وسائل قدرت برای اردوی انقلاب گردید.
یادش بخیر و جایش خرم و والا، در جوار رحمت خدا باشد!
حال که از حیاتش و از قلم و زبانش دور افتادیم آنچه باید در غیبت و در آثارش پیجویی کنیم و زنده نگاهداریم بارور ساختن درخت وجود برومندش میباشد. عبرت و معرفت از گذشتهها و از شدهها بگیریم و با تحقیق و تعقیب و تکمیل افکارش، آینده را بسازیم و حال را چار کنیم.
تهران ـ تیرماه ۱۳۶۵ ـ مهدی بازرگان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- Daryush shayegan. Qu’est- ce qu’une revolution religieuse? Les Presses d’aujourd’ hui 1982 Paris.
- Un ideologie type.
۳- آقای داریوش شایگان شاگرد استاد سابق مذاهب هندو و فلسفه تطبیقی در دانشگاه تهران و شاگرد پروفسور هانری کوربن که صاحب تالیفاتی بوده و فعلاً مقیم و استاد در فرانسه است.
۴- مقدمه و فصل پنجم کتاب صفحات ۱۷۹ تا ۲۳۰ . ضمناً مؤلف کتاب در فصل ایدئولوژیسازی سنت (ideologisation de la tradition ) و در پاسخ به پرسشی که عنوان کتاب است متذکر میشود که دو مفهوم انقلاب و مذهب یا انقلاب اسلامی ایران با آنکه در دنیای شرق و غرب جا برای خود باز کرده است نمیتواند یک مجموعه منسجم قابل ترکیب باشد، زیرا که تعلق به دو منظومه یا دو مقوله مغایر دارند. انقلاب اندیشه و تجربهای است بشری، تاریخی، عربی و …. در حالیکه اسلام و سنت ابراهیمی، مبتنی بر تسلیم بخدای یکتا و منبعث از وحی و رسالت بوده و انسان را ساخته و پرداخته یک مشیت ازلی و برنامه ماقبل خلقت میداند که حامل خلافت و بار امانت است. جز آنکه برای مقابله با تسلط سیاسی ـ اقتصادی و تقدم در تمدن علمی ـ …. روی ناچاری و رهائی متوسل به سلاح و فرهنگ خود آنها شده باشیم. عین عبارت و نتیجهگیری این مطلب چنین است:
Ce faisant; La religion tombe dans le Piege de la ruse de la raissan; voulant se dresser contre l’occident elle s’occidentalise; voulant spiritualiser le monde; elle se secularise; elle voulontait nier l’histoire elle s’y enlise entierement. (fage 203).
۵- در مجموعه آثارـ شماره یک ـ دکتر شریعتی ذیل عنوان «با مخاطب آشنا» در صفحه ۷ چنین میخوانیم: «آنچه برای من بزرگترین امید تسلیتبخش نیرودهنده است … روشنفکرانی خواهند بود که اسلام علیوار و خطمشئ حسینوار را بعنوان مکتب فکری نهضت اجتماعی و ایدئولوژی انقلابی خود انتخاب کردهاند. چه اکنون خوشبختانه همانطور که دکتر (مصدق) تز اقتصاد منهای نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آنرا از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد «تز اسلام منهای آخوند» در جامعه تحقق یافته است و این موقعیت موجب شده است که اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطائی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهانبینی انحرافی و خرافی و جهالت … آزاد شده است …».
۶- یادم میآید یک روز که مرحوم آیةالله محلاتی برای سفر تابستانی خود به شمال، از تهران میگذشتند به دیدارشان رفتم و چند جلد از کتابهای دکتر شریعتی را برای آشنا شدن ایشان و جواب بداندیشیها همراه برده بودم. مرحوم محلاتی شیرازی با صفای باطن و درایت سالمی که داشت دریافت مطلب کرد. یک روز هم در قم خدمت یکی از مراجع منسوب رسیده بودم که طبق معمول جمعیتی از طلاب و مدرسین حضور داشتند. پرسش درباره اعتقادات و احوال دکتر از من کردند. توضیحاتی دادم که ایشان را قانع میکرد ولی همینکه یکی از حاضرین محترم تذکر داد که دکتر طرفدار اسلام منهای روحانیت بود مجلس را سردی و سکوت فراگرفت …
* این مقاله در تیرماه ۱۳۶۵ توسط مهندس بازرگان نوشته شده است اما اولین بار در سال ۱۳۶۶ و در کتاب «شریعتی از دیدگاه شخصیتها» منتشر میشود.