شریعتی، مسلمان و متفکّر انقلابی | محمد مجتهد شبستری (روزنامه جمهوری اسلامی ـ ۱ تیر ۱۳۶۰)
شریعتی، مسلمان و متفکّر انقلابی
مصاحبه با حجتالاسلام محمد مجتهد شبستری نمایندهٔ شبستر در مجلس شورای اسامی
منبع: روزنامه اطلاعات
تاریخ: ۱ تیر ۱۳۶۰
نقش دکتر شریعتی در قیام مردم ما علیه رژیم ظالم گذشته، فوقالعاده مهم بود. من به دو جنبه از این نقش اشاره میکنم. او میتوانست تفسیری در اسلام عرضه کند که تودههای عظیم نسل جوان بتوانند با آن تفسیر علیه رژیم ستمگر گذشته به مبارزه برخیزند.
این مطالب را محمد مجتهد شبستری در گفت و گویی با اطلاعات در مورد شریعتی اظهار داشت. به متن این گفت و گو توجه فرمائید:
س ـ دکتر شریعتی را چگونه میشناسید و چه تصویری از شخصیت فکری، سیاسی و مذهبی او دارید؟
ج ـ دکتر شریعتی را یک مسلمان متفکر انقلابی میشناسیم. از نظر مذهبی او به اسلام سخت عشق میورزید. او با وجود اینکه مطالعات وسیعی در اصول ادیان و مکاتب جهانی داشت روحش بیش از هر دین و مکتب دیگر تحت تأثیر اسلام بود. البته تحت تأثیر در حد عشق و ایمان. بنابراین او در درجه اول یک مسلمان بود. اما او یک مسلمان متفکر بود. یعنی مسلمانی بود که در قرن بیستم و در جهان پر از حرفها و ایدئولوژیها و ادعاها و مشکلات و مسایل پیچیده و بنبستهائی که بر سر راه بشر قرار دارد زندگی میکرد و همه اینها را میفهمید و درباره همه اینها به تفکر مینشست و میخواست نسبت موجود میان اسلام و همه اینها را بخوبی بیابد و در اسلام برای این مسایل پاسخ پیدا کند. او فردی انقلابی بود به این معنا که، هم او این نبود که وضع موجود را حفظ کند، بلکه میخواست در رابطه با آینده کار کند. او میخواست از اسلام آن چنان تفسیری عرضه کند که برای نسلهای آینده که در برابر دهها سئوال قرار دارند قانعکننده باشد، و در جوامع اسلامی بتوانند با آن تفسیر بر مشکلات بیشمار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خود پیروز شوند.
من شریعتی را با این سه ویژگی میشناسم، مسلمان، متفکر، انقلابی.
س ـ نقاط مثبت و منفی در اندیشه و مشی شریعتی کدامند؟
ج ـ یکی از نقاط مثبت اندیشه شریعتی این بود که کوشش داشت اسلام را در مقایسه با ادیان و مکاتب دیگر بفهمد. یعنی بوضوح دریابد که درباره هر مسأله و مفهومی که امروز برای بشر وجود دارد نظر هر دین و مکتب بخصوص اسلام چیست؟ و چه رابطه و نسبتی میان اینها وجود دارد و اگر اسلام امتیازاتی دارد این امتیاز چیست؟ این روش بحث و بررسی دین مقبولترین شیوهای است که در جهان امروز وجود دارد. و چون هم نیروی تعقل را بکار میاندازد و هم نشانه انصاف بحثکننده میباشد مخصوصاً نسل جوان را بشدت جذب میکند. آثاری که از مرحوم دکتر شریعتی در بررسی و تاریخ ادیان و بررسی مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم و مانند اینها بجا مانده ناشی از این روش برجسته او است. یعنی علاوه بر همه اینها او یک «مبارز سیاسی» علیه رژیم ظالم گذشته بود. اینکه او درکها و برداشتهای خود را از اسلام در شرایط مملو از اختناق آن دوران با تمام استقامت و بردباری بیان داشت و حسینیه ارشاد به یک سنگر مبارزه تبدیل نمود و در این راه به زندان رفت و پس از تحمل انواع ناراحتیها در زندان برای حفظ مواضع خود و فرار از تسلیم به هجرت از وطن مبادرت کرد. اینها همه بیانگر بعد دیگری از وجود او بود که همان مبارزه و انقلابی بودن او را نشان میدهد و به یک تفسیر میتوانیم بگوئیم بعد دیگری از اندیشه او بود.
و اما نقطههای منفی در اندیشه شریعتی. در این قسمت باید عرض کنم مرحوم شریعتی در روش «تحلیل جامعه و تاریخ» اصل «تضاد» را مبنا قرار داده بود و تردیدی در حقانیت این روش بخود راه نمیداد و آنرا همه جا بکار میبرد. به عقیده من مرحوم شریعتی این سئوال را در سازمان تفکر خود بدرستی روشن نکرده بود که آیا او معتقد است که «روش تحلیل جامعه و تاریخ» چیزی است که فقط باید از علم و فلسفه آنرا گرفت و او نیز این روش را از همین راهها گرفته است، یا اینکه به عقیده او این روش و تحلیل ریشه در خود افکار و تعالیم اسلامی دارد و مثلا میتوان رد پای آن را در قرآن پیدا کرد.
این مسأله در افکار مرحوم شریعتی مبهم مانده و منشاء مشکلاتی شده است. با توجه به اینکه او علاقمند بود فراغتی بیابد و سیستم کلی تفکر خود را بار دیگر ارزیابی نماید و مشخصات انسجام نهائی این سیستم را بصورتی روشن بیان کند. میتوانیم درک کنیم که شهادت او از این نظر نیز ضایعه بزرگی بود و اگر او میماند و به اینکار موفق میشد در تدوین نهائی سیستم تفکرش میتوانست این مشکل را حل کند.
س ـ نقش دکتر شریعتی در انقلاب تا چه حد میدانید؟
ج ـ نقش آن مرحوم در قیام مردم ما علیه رژیم ظالم گذشته فوقالعاده مهم بود. من به دو جنبه از این نقش اشاره میکنم. او توانست تفسیری در اسلام عرضه کند که تودههای عظیم نسل جوان بتوانند با آن تفسیر علیه رژيم ستمگر گذشته به مبارزه برخیزند. او ایدئولوژی این مبارزه را برای عده زیادی فرام کرد. در داخل و خارج کشور کتابهای مرحوم شریعتی برای مدت زیادی مهمترین منبع تغذیه فکری نسل جوان بود. این نقش فوقالعاده مهم بود. مسأله دوم او بعنوان یک مسلمان روشنفکر مبارز الگوی بسیاری از جوانها قرار گرفت و به عنوان یک نمونه مایه افتخار مسلمانان گردید و دلگرمی بوجود آورد.
استاد شریعتی از معلم شهید، علی شریعتی سخن میگوید
دکتر شریعتی بسیار پرکار بود و این پرکاری تا آخر عمرش با او بود، بحدی که در اواخر زندگیش حتی یک شبانه روز نمیخوابید و چیزی نمیخورد و یکسره کار میکرد.
از موهبتهایی که باعث پیشرفت آثارش شد، یکی قلم توانا و دیگری بیان جذابش بود.
دکتر که همه عشق تبلیغ دین و مذهب بود وقتی که متوجه شد در ایران مانع کار او میشوند به خارج مسافرت کرد تا اینکه آنجا بتواند مقصودش را انجام بدهد.
س ـ شما برای دکتر شریعتی نه تنها پدر، بلکه به عنوان معلم و استاد ایشان مطرح بودهاید. اولاً بفرمائید دکتر تا چه حد تحت تأثیر شما بوده، ثانیاً شمهای کلی از شخصیت فکری، سیاسی و مذهبی وی برایمان بیان بفرمائید.
ج ـ دکتر شریعتی خصوصیات اخلاقی و مواهب خاصی داشت که البته من تا حد پدری که وظیفهدار بودم، در تربیت فرزندم کوشش میکردم، ولی بیشتر شخصیت دکتر را آن خصوصیات اخلاقی و مواهبش تشکیل میدهد و همانها هم باعث شهرت او شده است.
در این مورد باید بگویم که اولاً دکتر بسیار پرکار بود. حتی در دوره کودکیش که هنوز در کلاس پنج و شش ابتدائی بود، برخلاف دیگر کودکان به انواع و اقسام بازیهائی که این نوع بچهها را سرگرم میکند اظهار علاقهای نمیکرد و بیشتر به مطالعه میپرداخت تا حدی که من شب میدیدم ساعت از دوازده گذشته ولی ایشان هنوز مطالعه میکند من هم چراغش را خاموش میکردم تا بخوابد، ولی بعد که من به اتاق خودم میرفتم تا کارم را انجام بدهم، باز هم چراغ را روشن میکرد پردهها را میانداخت و مشغول مطالعه میشد. این پرکاری دکتر شریعتی تا آخر عمرش با او بود. به حدی که در اواخر زندگیش حتی یک شب و روز تمام نمیخوابید و چیزی نمیخورد و یکسره کار میکرد. این پرکاری باعث این شد که وقتی هنوز دوره دانشکده را تمام نکرده، دست به نوشتن زد. در آن دوره بود که ابوذر غفاری، را از عربی به فارسی ترجمه کرد و مکتب واسطه را نوشت.
البته مقالات مسلسلی هم در روزنامههای کثیرالانتشار خراسان به عنوان تفسیر سیاسی یا موضوعات دیگر مینوشت. بعد که شاگرد اول شد و دولت او را به فرانسه فرستاد، در آن کشور نیز تحصیلاتش را رها نکرد، بحدی که دو دکتری در رشته تاریخ اسلام و جامعهشناسی اسلامی گرفت. در این زمان در کارهای سیاسی نیز دخالت داشت و در انجمنهائی که دانشجویاندر آن کشور داشتند شرکت میکرد. سرمقاله روزنامه جبهه ملی را که در آنجا تشکیل شده بود مینوشت و بنام شمع امضا میکرد (که ش آن شریعتی است و م آن مزینانی و ع آن علی). در همین ایام است که با الجزایریهایی که در حال مبارزه با فرانسه بودند همکاری و همگامی میکند، بطوری که یکبار بخاطر همین همکاری، در یکی از خیابانهای فرانسه آنقدر کتکش میزنند که از هوش میرود. خودش میگفت وقتی چشمم را باز کردم و بهوش آمدم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. مدتی هم در زندان سیته بود. در همین جا بود که با بسیاری از الجزایریها آشنا شد تقاضای آزادی دکتر از شاه ملعون هم از طرف همین الجزایریهائی بود که در فرانسه با دکتر آشنا شده بودند و حالا دیگر جزء وزراء و وکلای الجزائر بودند، صورت گرفت.
بعد از آن دستگاه منفور پهلوی اعمال دکتر را کاملاً تحت مراقبت داشت. به حدی که وقتی از فرانسه برگشت در مرز بازرگان او را از خانوادهاش جدا کردند و چندین ماه در زندان قزل قلعه زندانی کردند. مقصودم از ذکر این مطالب بیان واقعیت و پرکاری دکتر بود.
اما در مورد مواهبی که از او عرض کردم دو چیز را باید نام ببرم، که آن دو چیز را همه کسانی که با آثار دکتر آشنا هستند، به سهولت میتوانند درک کنند. یکی بیان جذاب ایشان بود. به حدی که در سخنرانیهایش پنج شش هزار دانشجو و غیردانشجو از طبقه تحصیلکرده و غیرتحصیلکرده، برای شنیدن سخنانش به حسینیه ارشاد میآمدند.
موهبت دیگر دکتر، توانائی قلمش بود، که یکی از برادران دانشمند و ادیب قلم او را تعبیر به سحار کرد و میگفت ایشان قلم سحاری داشت و این در آثارش بخوبی پیداست. موهبت دیگری که داشت عشق به دین بود. شاید توارث در این کار بیدخالت نبود. البته من هم سعی داشتم این عشق را در ایشان تقویت کنم، ولی دکتر از طرف پدر و مادر روحانی بود، مخصوصا از طرف پدر، تا چهار پشت پدران او همه روحانی و بعضی از روحانیون برجسته مثل جد من، مرحوم ملا قربانعلی که ایشان از شاگردهای برجسته حاج ملاهادی سبزواری معروف به اسرار بود و مکاتباتی که در خانواده ما بین اسرار و خاتمالفلاسفه و جد من شده تقریباً شبیه به مکاتبهای است که بین دو دوست واقع میشود، نه شبیه به مکاتبهای که بین استاد و شاگرد واقع شده. بعلاوه خانواده ما و شخص من کارم توجه به دین بود و با دوستانی که از اهل علم با ما محشور بودند و به منزل میآمدند، تماماً مباحث دینی مطرح میشد، مسلماً اینها در دکتر اثر میگذاشت. در هر صورت نتیجه این شد که دکتر عاشق دین بود. حتی قبل از تکمیل تحصیلاتش این عشق باعث شد که اسلام ناب را و به اصطلاح خودش تشیع علوی را تا جائی که توانست و معلوماتش اقتضا میکرد و بیان و قلمش به او کمک میداد تبلیغ بکند. بعد از آن که دکتر به ایران آمد از او دعوت شد که در اداره برنامهریزی اداره آموزش و پرورش کار کند. دکتر مدتی در این اداره در تهران بود. بعد دانشکده ادبیات مشهد نیازمند استاد شد. پنج نفر داوطلب این شغل بودند، که سه نفرشان نور چشمی بودند با این حال برجستگی دکتر در امتحانات نسبت به آنها به قدری بود که نتوانستند او را کنار بزنند و مجبور شدند او را انتخاب کنند.
دکتر برای تدریس در کلاس درس به دانشکده رفت و همین روش را در کلاس داشت. توجه عجیبی که به کلاس ایشان میشد باعث میشد که دانشجویان دیگر کلاسهای درسشان را رها میکردند و به کلاس دکتر میآمدند. ولی سازمان امنیت همیشه مزاحمش میشد و از راه تهدید، تطمیع، یا به عنوان راهنمائی و خیرخواهی میخواستند ایشان را از این راه بازدارند که درسش را مثل سایر اساتید ساده بگوید و از کلاس خارج شود و وارد مباحث دینی و سیاسی، و اجتماعی نشود. چون دکتر هم منفک از اینها نبود، نتیجه این شد که سازمان امنیت بعد از مدتی دکتر را از دانشکده ادبیات مشهد به وزارت علوم در تهران منتقل کرد. ولی وقتی ایشان به تهران آمدند حسینیه ارشاد از هر جهت مجهز بود، یعنی هم افرادی را برای کارهایشان استخدام کرده بود، هم چاپخانهای داشت. دکتر درس تاریخ ادیان و سخنرانیهایش را در حسینیه ارشاد شروع کرد. در شب جمعهای که ایشان سخنرانی میکرد، یا درس تاریخ ادیان میگفت تا شب جمعه دیگر این سخنرانی پیاده میشد و تصحیح و چاپ میشد و در اختیار دانشجویانی که شب جمعه دیگری برای درس دکتر میآمدند قرار میگرفت. بعد از انتشار این سخنرانیها و این درسها بقدری تقاضا به حسینیه ارشاد میآمد که حسینیه مجبور میشد که این نشریات را در تیراژ چهل هزار و پنجاه هزار تجدید چاپ کند. حتی سخنرانیهای دکتر در زمان حیاتش بین دانشجویان ایرانی در آمریکا و اروپا منتشر میشد و اینها باعث کثرت انتشار آثارش گردید.
نمیخواهم دکتر را در ردیف سیدجمال اسدآبادی و علامه اقبال لاهوری بگذارم، ولی شما اگر به آثار سید از سخنرانیها و نامههایش و به آثار اقبال لاهوری و کلیاتش و شعر و نثرش توجه کنید میبینید که از زمان حیاتشان تا حالا (که حدود صد سال است) بیش از بیست یا سی بار چاپ نشده، ولی آثار دکتر در زمان حیات خودش که عرض کردم در تیراژ پنجاه و شصت هزار و بعداً در تیراژ هشتاد و نود و صد هزار تجدید چاپ میشد و نه تنها در ایران بلکه در خارج ایران هم منتشر میشد و این لطفی بود که خدا به دکتر کرده بود. پس دکتر را اگر بخواهیم خلاصه کنیم عبارت میشود: اولاً از عشق شدید به دین، و تبلیغ صحیح دین و تبلیغ صحیح مذهب حقیقی و به اصطلاح خودش تشیع علوی، ثانیاً موهبتهائی که باعث پیشرفت آثارش شد، یکی قلم توانایش و دیگری بیان جذابش بود. گاهی سخنرانیهایش یا درس ادیانش چهار یا پنج ساعت طول میکشید ولی مستمع پلک برهم نمیزد و با حوصله تمام این سخنرانیها و درسها را گوش میداد و بعد هم با علاقه تمام آثار چاپ شده را مجدداً میخواند. دکتر مزایای دیگری هم دارد که من چون پدر او هستم نمیخواهم مطالب دیگری بگویم و به همین مقدار بسنده میکنم، فقط در خاتمه باید بگویم که دکتر در راه عشق به دین صدمات بسیاری دید و از همه چیز خود گذشت.
دکتر را بمدت هجده ماه در سلول انفرادی نگه داشتند و انواع شکنجههای روحی و جسمی را به او دادند، شاید بتوانند او را از راهی که میرود منصرف کنند، ولی دیدیم که موفق نشدند و بعد هم او را به پیشنهاد و اصرار الجزایریها آزاد کردند ولی همیشه ایشان را تحت مراقبت داشتند و دائم میخواستند او را وادار به ترک راهش بکنند.
ولی دکتر که همه عشقش تبلیغ دین و مذهب بود وقتی که متوجه شد در ایران مانع کار او میشوند به خارج مسافرت کرد تا اینکه آنجا بتواند مقصودش را انجام دهد، که متأسفانه رژیم رهایش نکرد تا منتهی به شهادتش شد.
س ـ نقش دکتر شریعتی را در انقلاب تا چه حد میبینید؟
ج ـ هر حادثه اجتماعی نمیتواند یک جهت خاص داشته باشد. جهات زیادی باید دست به دست هم بدهند و مجتمع شوند تا این حادثه اجتماعی بوجود بیاید. بخصوص انقلاب، که عوامل زیادی میخواهد که تحقق پیدا کند. البته یکی از آنها ستم بیش از حد حاکم یا هیئت حاکمه است.
وقتی که این ستم از حد میگذرد و عام میشود و تمام طبقات را فرا میگیرد زمینه انقلاب در ذهن مردم بوجود میآید.
ولی بسیاری از ملتها سالیان دراز زیر ظلم و ستم حکام و مستبدین قرار میگرفتند ولی تکانی نمیخوردند. مثالی که در اینجا ذکر میکنم بنیاسرائیل و شدت ستم فرعون است که قرآن میفرماید: اینها فرزندان پسر را به محض تولد کشتند، دلیلش این بوده که بعضی از ساحران به آنها خبر داده بودند که از بنیاسرائیل فردی قیام خواهد کرد که باعث از بین رفتن این حکومت میشود و اینها میخواستند در بنیاسرائیل پسری رشد نکند.
قرآن میفرماید: پسرها را ذبح میکردند و مثل گوسفند سر میبریدند ولی دخترها را برای کار و بردگی نگهداری کردند. سالیان دراز بنیاسرائیل این ستم را تحمل کردند و تا موسی نیامد اینها را بیدار نکرد و مجتمع نکرد، قوم بنیاسرائیل در برابر فرعون قیامی نکردند. پس لازمه اینکه مردم دیگر این ستم را تحمل نکنند و در برابرش بایستند اینست که آگاهی پیدا کنند. زیرا در آنصورت است که گاهی مردم متوجه میشوند به سر آنها چه میآید و چه ستمها و ظلمها دربارهشان انجام میشود.
سهمی که دکتر شریعتی در انقلاب دارد آگاهی دادن به مردم است. بخصوص که ایشان نسبت به سیدجمالالدین اعتراض داشت که سید بزرگوار وقتش را با سلاطین گذراند و بهتر بود که با متن مردم تماس حاصل میکرد.
که اتفاقاً من در زندان نامهای از مرحوم سید دیدم که به یکی از دوستان یا اقوامش نوشته است و از همین مطالب، خودش از خودش گله کرده که من به خیال اینکه وقتی پادشاه یک مملکت را به راه آورد او در تمام مملکت تأثیر میگذارد و دیگر توجه نداشتم که اینها معمولاً آن غرور و خودخواهی و جاهطلبی باعث میشود که هدایتپذیر نباشند.
دکتر با متن مردم تماس گرفت و بخصوص تماسش با طبقه تحصیلکرده زیادتر از بقیه مردم بود. اگرچه کتابهای ایشان در بین تمام طبقات منتشر میشد ولی آنهائی که از درس و سخنرانی دکتر مستقیماً استفاده میکردند طبقه روشنفکر، تحصیلکرده، دانشجو و امثال اینها بودند.
به قول یکی از اساتید، دکتر دین را در دانشگاهها و حتی مدارس رایج و متداول کرد. بنابراین او بوسیله آگاهی دادن به مردم، آنها را متوجه وضع حاضرشان کرد و این سهم دکتر شاید یکی از سهمهای مهم و بزرگ و مؤثر در انقلاب بود. باز هم یکی از اساتید به من میگفت قبل از انتشار آثار دکتر اگر استادی در دانشگاهی میخواست اظهار روشنفکری بکند حملهای به دین و یا انتقادی به دین میکرد.
ولی بعد از انتشار آثار دکتر درست قضیه به عکس شد و هر کس میخواست ادعای روشنفکری بکند و به شاگرد بفهماند که من فرد برجسته و روشنی هستم به سود دین مطلبی میگفت تا بین دانشجویانش و در محیط دانشگاه محبوبیتی پیدا کند.
در اینجا سئوالی را که من سالی از یک سیاهپوست در مدینه پرسیدم نقل میکنم، در آنزمان هنوز جمال عبدالناصر حیات داشت و من به نماز جماعت در مسجدالنبی ایستاده بودم و این سیاهپوست نیز در پشت ما قرار گرفته بود. از او پرسیدم اهل کجا هستی ظاهراً گفت اهل سودان یا… ، گفتم نظر اهالی مملکت شما به جمال عبدالناصر چیست؟ گفت: قبل از کشتن سید قطب نود و پنج درصد مردم مملکت ما طرفدار جمال عبدالناصر بودند ولی بعد از کشتن سید قطب خیلی از افراد از عبدالناصر برگشتند و این عده شاید به پانزده درصد رسیدند.
پرسیدم در بین خواص یا در بین عوام، او حرفی زد که خیلی جالب بود. گفت: عوام هر مملکتی همیشه تابع خواصند، یک فکر نو را اول خواص میگیرند بعد در بین عوام منتشر میکنند. بنظر من دکتر چنین کاری کرد اول آگاهی به طبقه روشنفکر داد و بعد بوسیله طبقه روشنفکر سایر طبقات آگاهی پیدا کردند.
همانطوریکه گفتم در هر انقلابی شرط اساسی آگاهی مردمی است که انقلاب میکنند و تا این آگاهی نباشد ممکنست این مردم سالها تحت ستم و زیر بار ظلم باشند ولی متوجه نشوند و برایشان این تحمل هم عادی بشود. اما به محض اینکه آگاهی پیدا میکنند به خود میآیند و تکان میخورند باید گفت یکی از خدمات برجستهای که دکتر نسبت به انقلاب انجام داد، دادن آگاهی به مردم بود.
س ـ برای استفاده بهتر و صحیحتر از آثار دکتر چه روشی را پیشنهاد میکنید؟
ج ـ روشی را که برای استفاده از آثار دکتر توصیه میکنم مراجعه به آثار دکتر است.
یعنی اگر کتابهای دکتر را دستهبندی کنند، مثلاً فرض کنید آنچه راجع به مولا علی «ع» نوشته است مثل علی تنهاست، علی و رنجهایش، علی حقیقتی بر گونهٔ اساطیر، قاسطین، مارقین و ناکثین و امثال اینها و بعد آنچه که درباره دیگر ائمه نوشته مانند زیباترین روح پرستنده که راجع به حضرت سجاد نوشته یا حسین وارث آدم که راجع به حضرت سیدالشهداء نوشته این قسمتها را بخوانند تا بصیرت نسبت به حال ائمه «ع» پیدا کنند که خود او برایشان درس و هدایتی میشود و یا مثلاً اول مطالعه را از اسلامشناسی او شروع کند تا اسلام را بشناسد بعد به قسمتهای دیگر بپردازد.
در هر صورت این مربوط است به کسی که میخواهد از این آثار استفاده کند و سپس خودش روشی را معین کند که بتواند از آثار دکتر چنان که باید استفاده کند و اگر جائی به نظرش انتقادی داشت فوراً خودش را برحق نداند و مطلب دکتر را بر باطل. باید با دیگرانی که از خودش مطلعترند و به آثار دکتر آشناتر، تماس حاصل کند و انتقادش را با آنها در میان بگذارد. چون بسیاری از اوقات دیده شده (در کتابها و مقالاتی که علیه دکتر نوشته شده) که این انتقادکننده اصلاً مطلب دکتر را نشناخته و نفهمیده و یک تصور باطلی پیش خودش کرده و بعد روی آن تصور باطل اعتراض کرده.
بنابراین تز دکتر چون در مرحله عالی است و کمی دشوار است باید بعضی از آثار را به خواندن یک مرتبه قناعت نکنند، چند مرتبه با دقت بخوانند تا مطلب را درک کنند.
بنابراین بسته به اینکه استفادهکننده چه راهی را برای خود در نظر بگیرد و چطور این کتابها را دستهبندی کرده از مجموع برداشت کند و شخصیت دکتر را ارزیابی کرده و افکار وی را بشناسد، نه اینکه فقط یک کتاب را بخواند و درست هم نفهمد و درباره دکتر قضاوت نابجا بکند و چه بسیار که این کار را کردند.۱
۱ـ روزنامه اطلاعات / ۶ تیر ماه ، ۱۳۶۰