Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


می‌توان با نئو شریعتی مانع بلع جهان در دهان نئولیبرالیسم شد | گفت‌وگو با دکتر جاستین جی.برد (روزنامه جوان ـ ۱۵ تیر ۱۳۹۹)

می‌توان با نئو شریعتی مانع بلع جهان در دهان نئولیبرالیسم شد

گفت‌وگو با دکتر جاستین جی.برد
منبع: روزنامه جوان
تاریخ: ۱۵ تیر ۱۳۹۹

 

در پی اظهار نظر مصطفی ملکیان درباره‌ی شریعتی و پاسخ‌های جواد میری و حسن محدثی به نظرات وی، روزنامه جوان گفت‌وگویی با دکتر جاستین جی.برد انجام داده است. زمینه‌ی این گفت‌وگو ارجاع جواد میری به مباحث طرح شده از سوی دکتر جاستین جی‌.برد پیرامون شریعتی در پاسخ به مصطفی ملکیان است. مباحثی که در کتاب دکتر جی.برد با عنوان «نظریه انتقادی دین: از مکتب فرانکفورت تا تفکر رهایی‌بخش اسلامی» مطرح شده است.

 

محمدصادق عبداللهی | سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: انتشار بخش‌هایی از مصاحبه جنجالی اخیر مصطفی ملکیان درباره دکتر علی شریعتی که او را صرفاً یک «سخنران هیجانی» می‌نامد، آغازگر گفتگو‌های بسیاری حول شریعتی شد. ملکیان در آن مصاحبه، شریعتی را در یک جمله از شکسپیر خلاصه می‌کند: «هیاهو بر سر هیچ!» و در شرح مدعای خود می‌گوید: «شریعتی، بیش از هر چیز سخنران بود. منظورم این است که با احساسات، هیجانات و عواطف مخاطبان بازی می‌کرد، ولی روشنفکران بعد از انقلاب، بیشتر معلم و مدرسند. در سخنرانی‌ها‌یشان هم درس می‌دهند. شما وقتی به سخنرانی دکتر علی شریعتی گوش می‌کنید، خیلی احساسات و عواطف و هیجانات دارید، غلیان پیدا می‌کنید. می‌گویید حق با اوست، آفرین و هورا…، اما وقتی سخنرانی‌اش تمام شد، اگر کسی از شما بپرسد عصاره سخنرانی دکتر شریعتی چه بود، آنگاه می‌بینید مثل ماهی که از چنگ‌تان می‌گریزد، چیزی در مشت ندارید. نمی‌توانید مثلاً بگویید سخنرانی یک مقدمه داشت، سه تا ذی‌المقدمه داشت، یک مدعا و دو تا دلیل داشت. چون خطیب بود. از خطه خراسان بود و در آن خطه سخنرانان قهار داشتیم، مثل فخرالدین حجازی. هیاهو بر سر هیچ. خدا رحمتش کند، اما هر وقت به ایشان فکر می‌کنم یاد گفته شکسپیر می‌افتم که هیاهو بر سر هیچ! شریعتی خطیب بود و منظورم همان خطابه صناعات خمس ارسطویی است. یعنی با هیجانات، احساسات و عواطف سر و کار داشت.»

این جملات از سوی اساتید مختلف دانشگاه محل بحث قرار گرفت.دکتر سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در خلال بحث‌های به راه افتاده از کتابی تازه چاپ شده در امریکا به قلم دکتر «داستین جی. برد» یاد کرد. او در معرفی این کتاب نوشته بود: «داستین جی. برد استاد دانشگاه اولیوت کالج در میشیگان امریکاست. کتاب جدید او با عنوان «نظریه انتقادی دین: از مکتب فرانکفورت تا تفکر رهایی بخش اسلامی» سنتزی نظری از مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی شریعتی است. پروفسور داستین جی. برد از شاگردان مبرز رودولف سیبرت است که از آخرین بازماندگان و متألهین انتقادی مکتب فرانکفورت در امریکاست که آثار بی‌شماری در باب شریعتی و سنتز بین مکتب فرانکفورت و مکتب حسینیه ارشاد نگاشته است.» دکتر میری در واقع قصد دارد با این اشاره، جامعه ایرانی را از اهمیت اندیشه شریعتی و جذابیت نگاه او به دین مطلع سازد.

دکتر حسن محدثی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه نیز در واکنشی کنایی به معرفی این کتاب، نامه‌ای خطاب به دکتر میری منتشر کرد و از او خواست «داستین جی. برد را آگاه کنید!» محدثی با کنایه به آنچه ملکیان گفته، نوشته بود: «استدعا دارم دوست امریکایی‌تان را آگاه بفرمایید که سخنان علی شریعتی را جدی نگیرد و به کار‌های مهم‌تری بپردازد! لطفاً بفرمایید در ایران یکی از بزرگان کاشف به عمل آورده است که سخنان شریعتی صرفاً خطابه‌ای برای برانگیختن احساسات و عواطف بوده است و جز به کار تحریک احساسات و عواطف نمی‌آید و فاقد گوهری از اندیشه است. از این رو، به‌صلاح نیست این اندیشمند امریکایی وقت خود را تلف نماید و نیز به صلاح نیست با انتشار و ترویج افکار شریعتی به غلیان احساسات امریکاییان بپردازد. تقاضا دارم ایشان را دعوت بفرمایید به جای اشاعه افکار شورانگیز علی شریعتی که منجر به تشکیل جماعت و کنش جمعی خواهد شد، بیشتر در جهت خودسازی و اصلاح درون گام بردارند و در بی‌عملی اجتماعی و باطنی‌گری سیر نمایند.»

این گفتگو‌ها و دنباله‌های آن، ما را بر آن داشت تا از نزدیک پای روایت دکتر جی. برد بنشینیم و نظر او را در خصوص اظهارات ملکیان جویا شویم. دکتر داستین جی. برد شریعتی را در مجموعه حسینیه ارشاد، مکتبی در تراز مکتب فرانکفورت می‌داند که تا ابد برای جوانان جذابیت خواهد داشت. او معتقد است هنر شریعتی تبدیل فلسفه به زبانی عامه فهم بود که به تغییر انقلابی شرایط جامعه نیز منتهی شد. هر چند ممکن است هر آنچه در این مصاحبه می‌خوانید مورد تأیید «روزنامه جوان» نباشد، اما امید است این بحث به بازخوانی جدی‌تر دکتر شریعتی کمک کند.

جناب دکتر! لطفاً در مقدمه بحث خلاصه‌ای از جدیدترین کتاب خود و نتایج آن را برایمان بفرمایید.

کتاب جدید من با عنوان «تئوری انتقادی دین: از مکتب فرانکفورت تا اندیشه رهایی بخش اسلام» اولین کتابی است که در انتشارات «Ekpyrosis» به چاپ رسیده است. من این انتشارات را اوایل امسال تأسیس کرده‌ام. این کتاب مجموعه مقالاتی در باب نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت به ادیان نبوی، به ویژه یهودیت و مسیحیت است. نسل اول نظریه‌پردازان انتقادی، در دین عناصر خاصی را دیده‌اند که می‌توان آن‌ها را به فلسفه سیاسی ترجمه کرد. من بر این اساس مطالعاتم را دنبال و سعی کرده‌ام این مدل را در اسلام نیز اعمال کنم؛ لذا به دقت در سنت اسلامی، اعم از شیعی و سنی، عمیق شده‌ام تا ببینم کدامیک از عناصر سنتی می‌تواند به زبان پسامتافیزیکی تفسیر شود و به این نتیجه رسیده‌ام که می‌توان نظریه سیاسی معاصر را بدون آنکه نیاز به تعدیل اسلام باشد، با اندیشه‌های نبوی بارور کرد. من در این باره مقالات بسیاری نوشته‌ام و این کتاب اولین تلاش برای جمع‌آوری مقالات پراکنده من در یک مجلد است.
چرا شما قائل بدان هستید که «حسینیه ارشاد» یک مکتب فکری است و مهم‌تر آنکه چرا شما این مکتب را یک مکتب رهایی‌بخش می‌خوانید؟
حسینیه ارشاد از دو جهت شباهت بسیاری به مکتب فرانفکورت دارد؛ هم مانند مکتب فرانکفورت یک مکان فیزیکی است و هم مهم‌تر از آن یک مکتب فکری است. در این مکان گروهی روشنفکر منتقد به وضع موجود، بر اساس منابع اسلام و غیراسلامی متعدد، اندیشه‌ورزی می‌کردند. اگر چه پژوهشگران این حسینیه که به درستی توسط علی شریعتی نمایندگی می‌شوند، در همه موارد با یکدیگر هم نظر نبودند، اما مسیر کاری همه آن‌ها در رهایی بخشی به مردم بوده است. این رهایی به معنای رهایی از سنت، دین و موارد مشابه که در غرب مطرح است، نیست، بلکه آن‌ها روحیه نبوی اسلام اصیل را به مردم می‌آموختند؛ روحیه‌ای که ظلم، بی‌عدالتی و نابرابری را نمی‌‎پذیرد و در برابر آن قیام می‌کند. حسینیه ارشاد پیش از پیروزی انقلاب ایران از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. علی شریعتی در این حسینیه با منابع اسلامی و منابع انقلابی غربی، اندیشه‌‎ورزی می‌کرد و هنر او این بود که می‌توانست چنین فلسفه‌هایی را به زبان همه فهم و قابل استفاده برای توده بیان کند.
در ایران صحبتی از مصطفی ملکیان که از اساتید فلسفه است، منتشر شده است که سخنان شریعتی را هیاهو برای هیچ می‌داند. ایشان معتقدند شریعتی یک سخنران عاطفی- هیجانی است که جز «هیاهو» چیزی ندارد. به نظر شما این حرف چقدر درست است؟ به عبارت دیگر آیا شما شریعتی را یک متفکر می‌دانید یا یک سخنران؟ و چرا؟
این که شریعتی را به یک سخنران تنزل دهیم، اشتباهی فاحش است! سخنرانی‌های شریعتی در واقع فلسفه او به زبان عامیانه بود. اگر او از زبان دانشگاهی دانشمندان غیر دینی یا زبان علمی علوم اجتماعی استفاده می‌کرد، قطعاً نمی‌توانست اذهان توده‌ها را برای ایجاد یک تحول گسترده اجتماعی آماده کند. ما دانشگاهیان مانند هر حرفه دیگری، واژگانی داریم که به راحتی قابل فهم برای عموم مردم که در حال زندگی روزمره‌‎شان هستند، نیست. از وجوه درخشان شریعتی این بود که می‌توانست همچون مالکوم ایکس، اندیشه‌های بسیار پیچیده را به زبانی درآورد که برای توده‌ها قابل فهم بود. به‌ویژه او توانسته بود مفاهیم خاصی را که هنگام تحصیل در اروپا آموخت بود، اسلامیزیشن کند. البته این بدین معنا نیست که او اندیشه‌های غیراسلامی را با فلسفه خود در اسلام در آمیخت، بلکه او از خلال مطالعات خود در غرب توانست آن مسائل را مجدد در اسلام کشف کند. شریعتی به شیوه خودش این دو را در کنار یکدیگر گردآورد و آن‌ها را با هم تطبیق داد تا در وضعیت ایران اعمال کند. شریعتی با سخنرانی‌های خود این اندیشه‌ها را در میان عموم مردم رواج داد. به عنوان مثال می‌دانید که اسلام، نگرانی دیرینه و عمیقی در خصوص تضاد‌های طبقاتی دارد، این در سیره پیامبر اسلام و مبارزات او علیه طبقه ممتاز مکه و سیستم «سیاسی- اقتصادی»‌ای که آن‌ها حاکم کرده بودند، مشهود است. این نگرانی در زمان امپراطوری‌هایی که به نام اسلام برپا شده، از بین رفته بود؛ درست مانند اتفاقی که با امپراطوری کنستانتین در قرن چهارم پس از میلاد برای مسیحیت رخ داد. شریعتی در مواجهه با مارکسیسم و دیگر اندیشه‌های چپ این عنصر اسلام را مجدد کشف کرد و آن را در صدر فلسفه خود قرار داد. منظورم این نیست که شریعتی یک مارکسیست بود، بلکه او در دغدغه‌های حضرت محمد (ص) نسبت به فقرا، کارگران و حاشیه‌نشینان آن چیزی را یافت که قرن‌ها پس از حضرت محمد (ص)، مارکس در مورد جامعه کشف کرده بود. به نظر من شریعتی یک جامعه‌شناس و فیلسوف درجه یک اجتماعی است که هنوز هم به جهان اسلام و غرب، عمق اسلام نبوی را بدون پوسته‌های ظاهری می‌آموزاند. فلسفه او به‌نوعی بازیابی و فعال کردن مجدد روح اسلام است.
نقد‌هایی را شهید آیت‌الله مطهری (ره) به شریعتی دارند. نظر شما درباره آن نقد‌ها چیست؟
من نگرانی آیت‌الله مطهری را می‌فهمم. ایشان نگران ارائه موارد غیراسلامی به عنوان اصل اسلام بودند و آن را مسئله‌ساز می‌دانستند. تا حدودی هم حق با ایشان است. همیشه باید مراقبت کرد چیزی به اسلام اختصاص داده نشود که از اسلام نباشد. البته این حرف را نباید به معنای بسته بودن اسلام روی دانش‌های جدیدی که در دنیای خارج از آن وجود دارد، تعبیر کرد. ترس از حقایق و واقعیت‌ها با این استدلال که به منشأ این دانش‌ها اعتقاد نداریم، پذیرفته نیست. این استدلال نوعی سفسطه است که متأسفانه برخی دانشمندان جهان اسلام به آن مبتلا بوده و هستند. ببینید حتی دروغگوترین افراد هم ممکن است گاهی واقعیت‌ها را بگویند. اگر کسی همه حرف‌های یک دروغگو را دروغ بخواند آن وقت، آن یکی، دو واقعیتی را هم که گاهی در حرف‌هایش است، انکار خواهد کرد. این حرف در سیره حضرت محمد (ص) نیز مشهود است. او هیچ‌گاه از اطلاعاتی که از خارج از سنت تازه جوانه زده اسلام می‌آمد، نمی‌ترسید. ایشان مشتاق بود هر حرفی را که فکر می‌کردند به خودی خود حقیقت است بپذیرد، ولو آنکه این حرف از سلمان فارسی باشد که غیر عرب بود. بالاخره حقیقت، حقیقت است و هر چند برخی مسلمانان گاهی از حقیقت می‌ترسند، اما اسلام هیچ‌گاه از حقیقت نمی‌ترسد. این ترس ابتدای اسلام نیز میان برخی مسلمانان بود. هنگامی که برخی پژوهشگران مسلمان از محققان تمدن‌های یونانی، رومی و هندی فلسفه، ریاضیات، پزشکی و نجوم را آموختند، برخی دیگر از محققان سنت‌گرا به دلیل منشأ غیراسلامی این علوم برخلاف اکثریت اندیشمندان، آن‌ها را رد کردند و از قبول اینگونه علوم سر باز زدند. تصور کنید اگر همه اندیشمندان اسلامی این علوم را کنار می‌گذاشتند امروز جهان اسلامی چه شکلی بود؟! شاید چیزی شبیه قرون وسطی می‌شدیم. بنابراین به نظر من این خیلی مهم است که اسلام با تکیه بر اصولش در برابر دانش‌هایی که از خارج از آن می‌آید، آغوشی باز داشته باشد. من متوجه هستم که اسلام اصول و اساسی دارد که تجدیدنظرپذیر نیستند، اما برخی موارد هم وجود دارد که می‌شود در آن‌ها اجتهاد کرد. البته بحث در این خصوص فراوان است که مجال خودش را می‌طلبد.
به نظر شما چرا دکتر شریعتی در محافل آکادمیک و خصوصاً در علوم انسانی اهمیت دارد؟
متأسفانه دکتر شریعتی در خارج از جهان اسلام شناخته شده نیست. بخشی از کاری که من قصد دارم با انتشارات «Ekpyrosis» انجام دهم، شناساندن دکتر شریعتی به جهان است. من می‌خواهم آثار دکتر شریعتی را به زبان انگلیسی ترجمه کنم تا اندیشه او به خوانندگان، دانشمندان و فعالان غربی شناسانده شود. شریعتی به نظر من دنیای دانش است و از بسیاری جهات پلی است بین جهان اسلام و دنیای غرب که روزبه‌روز سکولارتر می‌شود. شریعتی روشی را برای داشتن اصالت مذهبی به دانشگاهیان نشان می‌دهد. در روش او تقلید صرف از گذشتگان، هر چقدر هم که آدم‌های مقدسی بوده باشند، وجود ندارد. بر این اساس کار‌های او هم مذهبی بود و هم دانشگاهی، آن هم در جامعه و شرایطی که به قول خود دکتر شریعتی مذهبی بودن یک استاد و اندیشمند دانشگاهی تابو بود. غالباً در چنین جوامعی تصور می‌شود آدم‌های مذهبی، عقل را فدای ایمان کرده‌اند و بنابراین یک آدم مذهبی نمی‌تواند دانشگاهی و اندیشمند باشد، اما شریعتی نشان داد این یک اشتباه و خطای بزرگ است. همچنین کار‌های شریعتی پر از مفاهیم بسط نایافته است که من فکر می‌کنم اندیشمندان و پژوهشگران باید همچنان روی آن‌ها کار کنند به‌ویژه آنکه برخی از این مفاهیم اکنون در نقاط مختلف جهان و در موقعیت‌های زمانی، سیاسی و اقتصادی مختلف اعمال شده یا می‌شوند.
به نظرتان چرا اندیشه دکتر شریعتی همچنان برای جوانان و نسل‌های جدید جذابیت دارد؟
جوانی یک نعمت است. آرمان‌ها، ارزش‌ها و اصول برای جوانان بسیار مهم هستند تا حدی که وقتی جوانان می‌فهمند آن آرمان‌هایی را که از جهان انتظار دارند، برای جامعه و جهان‌شان اصالتی ندارد یا دچار بدبینی می‌شوند یا علیه وضعیت موجود که نتوانسته است آن آرمان‌ها را محقق کند و ارج بنهد، قیام می‌کنند. اندیشه شریعتی در بسیاری از جهات به همین نحو و منطبق با این است. زمانی چه‌گوارا می‌گفت «انقلابیون از بلوغ امتناع می‌ورزند. در واقع منظور او این بود که انقلابیون با وجود همه شکستگی‌ها، سختی‌ها و رنج‌های غیرضروری که می‌بینند، اما از پذیرش آنچه موجود است امتناع می‌ورزند» و به تلاش خود برای ساختن آنچه آرمانش را دارند ادامه می‌دهند. باز هم باید بگویم این اعتقاد و این روش در جهان نبوی وجود دارد. تاریخ اسلام نشان می‌دهد حضرت رسول (ص) سختی‌های بسیاری از سوی جهانی که در آن زندگی می‌کرد، متحمل شده بود. ظلم‌ها، سلطه‌ها و استثمار‌ها از هر سو به او فشار می‌آوردند و او با کمک خداوند آن‌ها را در جامعه خود تغییر داد. شریعتی اگر چه پیامبر نبود، اما کاری که کرد، کاری «پیامبرگونه» بود. او با نپذیرفتن جامعه خود به آن شکلی که بود و تلاش برای تغییر آن به سمت آن چیزی که مطلوب می‌پنداشت در قالبی پیامبرگونه قرار گرفت. بنابراین شریعتی و اندیشه او تا زمانی که به کلی فراموش شود، برای جوانان جذاب خواهد بود و این دلیلی است که بسیاری تلاش می‌کنند شریعتی را پنهان کنند و مانع بسط او در جهان شوند.
با این حساب آیا می‌توان از مکتب نئوشریعتی به عنوان مکتبی در مقابل لیبرالیسم نام برد؟
بله دقیقاً و بلکه باید در شرایطی که نئولیبرالیسم در حال بلعیدن دنیا، جهان‌بینی‌ها و فرهنگ‌های سنتی است و جنبه‌های مختلف زندگی را به نوعی بازار تجاری تبدیل کرده است، از مکتب نئوشریعتی صحبت کنیم. اندیشه شریعتی می‌تواند و باید به ما در مبارزه با چنین جوامعی که کاملاً تحت سلطه سرمایه‌داری اداره می‌شوند، کمک کند.

 

صفحه اندیشه روزنامه جوان ـ ۱۵ تیر ۱۳۹۹

 

مطالب مرتبط:

شریعتی یک استثنا بود | گزارشی از نشستی با مصطفی ملکیان (کانال تلگرام خرد منتقد ـ ۲۷ خرداد ۱۳۹۹)

«خطیبی» چون تو اَم آرزوست! | حسن محدثی گیلوایی (خبرگزاری کتاب ایران، ایبنا ـ ۲۹ خرداد ۱۳۹۹)



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : سپتامبر 4, 2020 773 بازدید       [facebook]