آموزش میراث فرهنگی دکتر شریعتی | حسن یوسفی اشکوری (نقدی بر کتاب: «شهید مطهری افشاگر توطئه … » ـ ۱۳۶۳)
نقدی بر کتاب: «شهید مطهری افشاگر توطئه … »
حسن یوسفی اشکوری
منبع: مقدمهی کتاب نقدی بر کتاب: «شهید مطهری افشاگر توطئه…»
تاریخ: آذر ۱۳۶۳
پیشگفتار
در بهار سال ۱۳۶۲، کتابی تحت عنوان «شهید مطهری افشاگر توطئه تاویل «ظاهر دیانت» به «باطن» الحاد و مادّیت» بقلم «علی ابوالحسن (منذر)»، بوسیله «دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)»، منتشر گردید.در پشت جلد نیز مراکز پخش کتاب را «مراکز سپاه پاسداران در سراسر کشور» و «دفاتر سازمان تبلیغات در سراسر کشور» معرفی کرده بود.
هنگامی که کتاب به دستم رسید، براساس عنوان و نام کتاب، ابتدا فکر کردم که نویسنده دراین کتاب به معرفی ابعاد گوناگون شخصیت فکری و علمی و فرهنگی و سیاسی استاد شهید مرحوم مطهری پرداخته است، و لذا با ولع و اشتیاق فراوان، به امید شنیدن و خواندن سخنی تازه و مطلبی نو پیرامون شخصیت شهید مطهری، مطالعه کتاب قطور ۴۳۴ صفحهای را آغاز کردم. امّا هرچه که در مطالعه جلو میرفتم میدیدم که مطلبی که کمتر به آن توجه شده، معرفی حقیقی و جدی آثار و افکار مطهری است و در مقابل، بیشترین مطالب و موضوعات کتاب، پرداختن به دیگران و طرح مسائل متعددی است که بسیاری از آنها ارتباطی با موضوع کتاب و ادعاهای نویسنده مبنی بر معرفی چهرهی مطهری ندارد. دیدم این بیارتباطی و بیتناسبی به حدی است که خواننده واقعاً درمیماند که نویسنده میخواهد مطهری را معرفی کند و یا دهها موضوع تاریخی، سیاسی، فکری، علمی، فقهی و اجتماعی دیگر را مطرح و نقد نماید؟ مثلاً از مجموع کتاب ـ که حدود ۴۴۰ صفحه در قطع بزرگ است ـ یک بخش با عنوان «مطهری، چگونه مطهری شد»، در حدود ۵۰ صفحه، تقریباً بطور مستقیم و در موضوع، به زندگی و افکار و آثار مطهری پرداخته شده، و در اواخر کتاب نیز، بصورت ضمیمه، ۲۰ صفحه، دستنوشته آن مرحوم در نقد دو درس از سلسله درسهای اسلامشناسی مرحوم «دکتر شریعتی» آورده شده است. بقیه کتاب، به دهها موضوع مختلف دیگر و شخصیتهای سیاسی و تاریخی و علمی متعدد پرداخته و مسائل عمدهای که هر کدام در جای خود بحث و بررسی و تحقیق مفصلی را طلب میکند مطرح ساخته و متأسفانه از کنار تمامی آنها با سادگی و درعینحال با تعصب کور و جزمیت عامیانهای گذشته و در هر موردی فتوای خاصّی داده و نتیجهی دلخواه و از پیش تعیین شدهاش را گرفته و گذاشته است. گویا نویسنده شخصیت مرحوم مطهری را بهانه قرار داده تا حرفهای خاص و موردنظرش را مطرح ساخته و نتایج ویژهای از آنها بگیرد.
هنگامی که مطالعه کتاب به پایان رسید، متوجه شدم که نویسنده در این کتاب، فقط یک منظور بیش نداشته است و آن، بطور عام، متهم ساختن و کوبیدن و حدااقل مخدوش ساختن حرکت اسلامی نوین و اصیلی که از سیّدجمالالدین اسدآبادی آغاز شده و تحوّلات سیاسی ـ دینی ارزشمندی آفریده و سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ منجر شده، و بطور خاص، منظور نویسنده متهم ساختنو لکهدار نمودن و به زیر سئوال بردن شخصیت و آثار و افکار مرحوم «دکتر شریعتی» است. بهعبارت دیگر، تمامی مطالب و موضوعات مطرح شده در کتاب، مقدمه چینی مفصل ـ و درعینحال ناشیانهای است برای لکّهدار کردن و نفی و طرد و در نهایت الحادی و التقاطی نشان دادن اندیشهها و افکار و تعالیم دکتر شریعتی، بعنوان مظهر جریان روشنفکری اسلامی، و در مقابل، دفاع مطلق و کلی از … «اسلام سنتی»، «فقه سنتی»، «شعائر سنتی»، «روحانیت سنتی» و ….
البته سالهاست که با اینگونه سخنان و ادعاها و پندارها و اتهامات و این نوع دفاعیات ناشیانه از اسلام و متهم کردن مغرضانه نوگرایان اسلامی و مصلحین دینی، آشنا هستم و لذا محتویات و ادعاهای کتاب، برایم تازگی نداشت، امّا چیزی که اینجانب را بسیار افسرده و متأثر ساخت این بود که اوّلاً شخصیتی و عزیزی چون استاد مطهری، وسیله و ابزاری در دست مغرضین قرار گرفته و با مسخ چهرهی او تلاش شده که چماقی برای تکفیر و تفسیق و نفی راه و روش اصلی خود او ساخته شود. شخصیتی که خود از پیشگامان اصلاحطلبی دینی و آزادیخواهی و پیراستن دین از باورها و سنتها و برداشتهای خرافاتی و غلط و انحرافی بوده، آنچنان مسخ و دگرگونه شود که در نقطه مقابل اصلاحطلبان دینی و مدافع ارتجاعیترین اندیشهها و سنتها درآید!درحقیقت آقای منذر از تز «مذهب علیه مذهب» در قلمرو «مطهری علیه مطهری» استفاده کرده و زیرکانه ـ ولو ناخواسته ـ قبل از آنکه دکتر شریعتی و یا دیگران را زیر سئوال ببرد، مطهری را مخدوش ساخته و به شخصیت اصلاحطلب او لطمه زده است! و شاید عدهای بعد از خواندن کتاب باور کنند که مطهری همانست که نویسنده ادعا کرده است، در حالیکه هر کسی که با شخصیت و افکار شهید مطهری آشنایی دارد میداند که وی آن نیست که مدافع ناشی او تصویر کرده است. ثانیاً، این کتاب سراسر ادعا است و اتهام و حتی یک استدلال منطقی و یک ادعای مستدّل و مستند در آن وجود ندارد. اگر نقل قولهایی از افراد مورد انتقاد مطرح شده، یا ناقص است و جملات پس و پیش آن آورده نشده و یا توضیحات آنها در جاهای دیگر آمده و ایشان آنها را ندیده و یا نادیده گرفته و در نهایت همان نقل قول هم ـ که بصورت ایراد مطرح شده ـ مورد نقد قرار نگرفته، یعنی گفته نشده است که چرا آن ایراد وارد است؟. ثالثاً، تأسف دیگر این بود که، این کتاب بوسیله جامعه مدرسین حوزه علمیه قم منتشر شده و بوسیله مراکز سپاه پاسداران و دفاتر سازمان تبلیغات سراسر کشور توزیع شده است و این امر، قطعاً عدهای از افراد و بویژه جوانان را، با اعتقادی که به روحانیت و مدرسین حوزه علمیه قم و نیز سپاه پاسداران و سازمان تبلیغات دارند، به اشتباه خواهد افکند و این دسته از افراد، کتاب و محتویات آن را نظر رسمی مدرسین قم و سپاه و سازمان تبلیغات اسلامی خواهند دانست در حقیقت، همان خطری را که مرحوم دکتر شریعتی، بارها به حوزهها و روحانیت هشدار میداد در این مورد اتفاق افتاده است. وی میگفت: «برای خراب کردن یک حقیقت، خوب، به آن حمله نکنید، بد از آن، دفاع کنید»! این کتاب، دقیقاً، به همین اصل عمل کرده است، چرا که، بدترین و زشتترین دفاع را از ساحت مقدس دین، روحانیت، حوزههای علمیه، شهید مطهری، فقاهت و سنتهای دینی، کرده است. کاری که دشمنان رویاروی و شناخته شده هرگز نمیتوانند انجام بدهند!
با این همه، بعد از مطالعه کتاب، ضرورت پاسخگوئی و نقد مطالب کتاب را احساس نکردم، چرا که، اصولاً، محتویات کتاب، بیارزشتر و کم اهمیتتر از آن بود که نیاز به پاسخگوئی باشد، بویژه بعد از مدتی شنیده شد که این کتاب بوسیله مقامات ذیربط دولتی جمعآوری شده است، امّا، بعد از مدت کوتاهی، چاپ دوّم کتاب نیز به بازار آمد و این امر، با توجه به تیراژ ۰۰۰/۳۰ جلدی چاپ اوّل، بیانگر توزیع وسیع کتاب بود و بدین ترتیب، معلوم شد که نه تنها جلو چاپ اول گرفته نشده بلکه از امکانات وسیع دولتی و روحانیت، حداکثر استفاده نیز شده تا به هر ترتیبی که شده، کتاب به خورد عدهای داده شود! مشاهده این وضع بر تأسفمان افزود. از سوی دیگر، گاهی در محافل عمومی و خصوصی، کسانی با انگیزه دانستن حقیقت و یا از سر دلسوزی و علاقهمندی و احیاناً مغرضانه، از کتاب یاد شده و محتویات آن و طرفداری مدرسین حوزه علمیه و ارگانهای رسمی و نیمه رسمی دولتی از مندرجات کتاب، سخن میگفتند و از آن دفاع کرده و یا مخالفت مینمودند. و بهرحال، کتاب و مروّجان آن، گفتگوهایی را برانگیخت و عدهای ناباورانه میپرسیدند که البته هر شخصی حق دارد در هر موردی کتاب بنویسد و منتشر کند، امّا مدرسین محترم حوزه علمیه قم چرا باید آن راتأیید کنند؟ چرا باید ارگانها و نهادهای انقلابی با استفاده از امکانات وسیع خود مروّج آن اباطیل باشند؟ و از همه اینها گذشته، چرا در چنین زمانی و شرایطی این کتاب نوشته و بوسیله مدرسین قم چاپ و منتشر میگردد؟ آیا مسئلهای مهمتر از دکتر شریعتی و آثار او ولو برای نقد و بررسی وجود نداشت؟ وانگهی، پرسش اساسی این بود که عالمی،نقّادی، نویسنده صاحب صلاحیتی، ـ که هم شریعتی را بشناسد و هم مطهری را ـ ، وجود نداشت که به بررسی و نقد شخصیت و آثار و اندیشههای دکتر شریعتی بنشیند؟ کسی مدعی نیست که دکتر شریعتی، در تعالیم و افکار و آثارش، دارای عصمت است و لذا نباید به نقد و تحلیل و اصلاح وی نشست، بلکه حرف اینست که کسی باید به نقد و بررسی آثار دکتر شریعتی بپردازد که صلاحیت اخلاقی، علمی، فکری لازم را داشته باشد و اصولاً شریعتی و افکار و آرمانهای او و زمان او و مهمتر از همه کلید رمز اندیشههای او را بشناسد وگرنه، بدون شک، به گمراهی خواهد افتاد. همانطوری که دیدیم عدهای بنام طرفداری از شریعتی و دفاع از اسلام انقلابی به گمراهی و ضلالت افتادند و به «تروریسم» پناه بردند و عدهای دیگر، مانند آقای منذر، بنام مخالفت با شریعتی و حمایت از اسلام سنتی، نیز به گمراهی افتادند و جاهلانه و یا مغرضانه، اساس حرکت اصیل و حقطلبانه دکتر شریعتی را، با همه امتیازات و اصالتهایش، منکر شدند و اصولاً چنین تلاش عظیمی را «توطئه تأویل ظاهر دیانت به باطن الحاد و مادیت» دانستند!
گذشت زمان و مجموعه عوامل یاد شده، علیرغم احساس اوّلیه، این احساس را در من بوجود آورد که گامی در جهت دفاع از حق و حقیقت بردارم و لااقل قدمی در مسیر معرفی و شناخت دو عالم و دو متفکر بزرگوار ما، شهید مطهری و شهید دکتر شریعتی، بردارم و بنوبه خود، حقی که این دو شخصیت عزیز بر گردن نسل ما دارند، اندکی، ادا نمایم.
این بود که از آذر ماه سال گذشته ـ سال ۶۲ ـ نقد کتاب «شهید مطهری افشاگر توطئه …» را بصورت سلسله مقالاتی در نشریه «پیام هاجر» ـ ارگان جامعه زنان انقلاب اسلامی که هر پانزده روز یکبار منتشر میشود ـ آغاز کردم و در این مقالات کوشیدم با رعایت اختصار کامل مهمترین اشتباهات و اتهامات کتاب را نقد کنم و انحرافات آن را روشن سازم. البته از آغاز، هرگز فکر نمیکردم که این سلسله مقالات اینقدر طولانی و مفصل شود ولی به هر تقدیر، بیست و دو مقاله در این باب نگاشته شد و عملاً بسیار مفصلتر از حد پیشبینی شده گردید. با اینکه از ابتدا هدف این نبود که این نقد و بررسی بصورت کتاب درآید، امّا تقاضای مکرّر خوانندگان آن نشریه و نیز صلاحدید و توصیه بسیاری از دوستان و علاقهمندان، سبب شد که آن مقالات، جداگانه، بصورت کتاب درآید، چاپ و منتشر گردد، که اکنون پیش روی شماست.
چند نکتهی ضروری
اکنون که این نوشته در اختیار خوانندگان قرار میگیرد لازم است که چند نکتهی ضروری را یادآور شوم:
۱ ـ کسانی که کتاب را خواندهاند میدانند که اشتباهات و مطالب ناصحیح و قابل نقد آن، منحصر به همین مطالبی نیست که ما در اینجا به بحث گذاشتهایم. ما در این نقد و بررسی مقید بودهایم که به اشتباهات فکری و اصولی نویسنده بپردازیم و در این رابطه، برای اثبات آن انحرافات اصولی و اساسی، به اشتباهات موردی نیز اشاره کنیم، مواردی که خود نویسنده به آنها پرداخته و برای اثبات نظریاتش به آنها تمسک جسته است. اینست که به برخی از مطالب انحرافی و یا مغالطهآمیز تقریباً جزئی کتاب، یا هیچ نپرداختهایم و یا به اشارهای بسیار کوتاه رد شدهایم، چرا که نیازی به طرح و بررسی و پاسخگویی آنها احساس نشد.
۲ ـ با وجود اینکه نهایت کوشش را داشتهام که مطالبی که از نویسنده نقل میشود کامل باشد و بگونهای باشد که کاملاً نقطهنظر واقعی نویسنده را منعکس کند، تا آنجا که خواننده این کتاب اگر کتاب مورد نقد را هم نخوانده باشد در جریان کامل اندیشهها و مطالب اصلی نویسنده آن قرار بگیرد، امّا در عین حال، فکر میکنم خوانندهای میتواند بیشترین استفاده را از این نوشته بکند که کتاب را خوانده باشد و اصولاً کسی میتواند در جریان اصلی تضاد فکری و بینش دو نویسنده قرار بگیرد که ابتدا کتاب مورد نقد را دقیق و بیطرفانه خوانده باشد و آنگاه به نقد آن توجه کرده باشد وگرنه، ممکن است که حقیقت امر و اختلافات اصولی و مهم را ـ آنچنانکه وجود دارد ـ درک نکند.
۳ ـ از آنجائی که این نقد نوشته ابتدا بنا بود خیلی مختصر و در حد چند مقاله باشد، مطالب کتاب بصورت موضوعی به بحث گذاشته نشد، بلکه به شکلی وارد بحث شدیم که کتاب تدوین یافته بود و چون مطالب کتاب، آشفته، پراکنده و نامنظم بود و یک مطلب چند بار و به مناسبتهای مختلف تکرار شده بود، ناگزیر این نوشته نیز تا حدودی به همان روال کتاب تدوین یافته و لذا چنانکه میبینید یک موضوع در چند جا تکرار شده است. البته هنگامی که آن مقالات بصورت کتاب تنظیم میشد، نهایت تلاش صورت گرفت تا حتیالامکان از تکرار مطالب و موضوعات واحد کاسته شود و یا مطالبی که در ارتباط با یک موضوع مطرح میشود، حتیالامکان مسائل تازه و نوین باشد که به هرحال، بر دانش و آگاهی خواننده بیفزاید.
۴ ـ مطالبی که در پایان هر بخشی ـ بصورت یادداشتها ـ آمده است به این علت در متن نیامده است که یا توضیحات لازمی بود که ضرورتی در متن برای گنجاندن آنها احساس نمیشد و یا اگر در متن میآمد روند و تسلسل منطقی بحث را بهم میزد و ذهن خواننده را از بحث اصلی منحرف میکرد. با اینهمه، لازم است که خواننده به توضیحات بخش یادداشتها بهاندازه مطالب متن کتاب اهمیت دهد و آنها را جدّی تلقی کند.
۵ ـ در جای جای این نقد نوشته، برای اثبات حقانیت عقاید دکتر شریعتی و یا در ارتباط با شخصیت وی، از نقطهنظرهای دیگران، نیز استفاده شده است. این بهرهجویی از نظریات دیگران به دلایل زیر است: الف ـ اثبات این حقیقت که عقاید و نظریات دکتر، علیرغم اینکه بسیاری ابداعی و نو هستند و یا اگر هم نو نیستند بسیار نو و علمی و مستدّل بیان شده اند، بسیاری دیگر از این نظریات را دیگران هم ـ از علما و متفکران و حتی فقهاء ـ ابراز داشتهاند. ب ـ اثبات این مطلب که اگر این نظریات ـ یعنی همان نظریاتی که بخش عمده ایرادات آقای منذر و امثال ایشان را تشکیل میدهد ـ کفر و الحاد و التقاط و ستیزهگری با اسلام و فقاهت است، دیگران هم باید به همان اندازه مورد حمله قرار بگیرند و الحادی و التقاطی و ضد اسلام و فقاهت و روحانیت معرفی شوند. فیالمثل، شهید مطهری که معترض آنقدر دو از حقانیت و طهارت وی میزند و او را تا سر حد معصوم بالا میبرد، لااقل در برخی از مسائل بهاندازه دکتر شریعتی باید مورد اعتراض قرار گیرد. ج ـ برای اثبات تضادهای فکری و تناقضات نویسنده که بشدت دچار آنست. مثلاً، ایشان از سویی خود را طرفدار انقلاب اسلامی و امام و مطهری میداند و حتی حکیمانه نسبت به انحراف اهداف انقلاب اسلامی هشدار میدهد! ولی از سوی دیگر، با هیچیک از اهداف و آرمانهای اساسی و روشن انقلاب، مانند: عدالت اجتماعی، نفی استثمار، آزادی، مساوات و اجتهاد واقعی و …. میانهای ندارد و تمامی این شعارها را مارکسیستی و یا القائات فراماسونرها میداند و بدین ترتیب، ریشهها و انگیزههای اصولی انقلاب اسلامی را از بنیان میزند. بالاخره نویسنده روشن نمیکند که از کدام انقلاب اسلامی دم میزند و اصولاً روشن نمیکند که کدام اسلام انقلاب را در ایران پدید آورد؟ اسلام سنتی یا اسلام نوگرایانه؟ د ـ و بالاخره استناد به سخنان و نظریات کسانی که آقای منذر و امثال ایشان خود را معتقد به آنها نشان میدهند و طبعاً باید نظریات آنها را بپذیرند، برای پاسخگویی به آنان و برای روشن شدن حقیقت در ارتباط به کسانی که ممکن است تحت تأثیر مغالطههای رندانه کتاب قرار گرفته باشند، لازم و ضروری بنظر رسید. این نکات را برای این تذکر دادم که بگویم اثبات نظریات و یا بخصوص اثبات حقانیت دکتر شریعتی و شخصیت والای وی نیازی به تأیید این و آن ـ هر چند بزرگ باشند ـ ندارد. هر کسی میتواند مستقلاً با بهرهجویی از مبانی فکری و عقلی و ضوابط دقیق و روشن قرآنی و اسلامی، به بررسی و تحقیق و تحلیل شریعتی و آثار و افکار او بنشیند و در نهایت، سره و ناسره را از هم جدا کند و آنچه را موافق حق یافت بپذیرد و آنچه را حق ندانست نپذیرد. اصولاً این شیوه بسیار ناپسند و ضد اسلامی است که افکار و شخصیتهای اجتماعی و سیاسی و فکری را فقط بدلیل تأیید و یا تکذیب این و آن قبول و یا رد کنیم. کسانی چون دکتر شریعتی چه نیازی دارند که کسان دیگر آنها را تأیید کنند تا همهی شخصیت و اندیشههایشان تأیید گردد؟ و اساساً چنین تأییدی ـ جز برای عدهای ـ چه تأثیری و مهمتر از آن چه مبنایی دارد؟
۶ ـ از تذکرات لازم و ضروری، تذکر این نکته است که ما به ایرادات و اشکالاتی که نویسنده، بصورت بریدههایی از کتب مختلف شریعتی، از صفحه ۲۳۹ تا ۲۸۶، آورده، و نیز به اشکالاتی که مرحوم مطهری در دستنوشتهاش به دو درس از سلسله درسهای اسلامشناسی دکتر وارد کرده، به هیچوجه نپرداختهایم، زیرا اولاً، چنانکه قبلاً هم گفتیم، هدف اصلی در این نوشته نقد محورهای فکری نویسنده بوده است نه نقد و پاسخگویی جزئیات فکری وی، خواستیم روشن کنیم که اصولاً ایشان و امثال ایشان با چه دیدگاهی به مسائل و افکار و تحولات تاریخی و مبانی مذهبی و دینی نگاه میکنند، اگر این مسئله روشن شود بحث در جزئیات و یا ایرادات وارده بر اندیشهها و نظریات دکتر شریعتی و یا هر متفکر دیگری، آسان خواهد شد وگرنه، بحث در موارد خاص بدون درنظر گرفتن دیدگاه اصلی و مبانی کلی، اتلاف وقت است و قطعاً به جائی نخواهد رسید. و ثانیاً، اگر میخواستیم به آن اشکالات پاسخ گوئیم، طبعاً لازم بود که هر کدام از آن موضوعات را تا حدودی به بحث و تحلیل بگذاریم و در نهایت ببینیم اشکالات تا چه اندازه وارد است، روشن است که چنین کاری از حوصله یک نوشتهی محدود بطورکلی خارج بود و بدیهی است که این امر به نوشتن چندین کتاب نیاز داشت. و نیز پرداختن به محتویات دستنوشته مرحوم مطهری، همین اشکالات را داشت و علاوه بر آنها، پرداختن به آن خردهگیریها، نقد مطهری محسوب میشدند نقد منذر، و این، مورد نظر ما نبوده است.
************************************
حدود پانزده سال از آغاز حرکت فکری دکتر شریعتی و بیش از شش سال از شهادت وی میگذرد ولی متأسفانه، هنوز هم، علیرغم تجلیلها و ستایشهای فراوان، تحلیل و تحقیق و کار جدی و علمی و عمیق روی آثار و اندیشههای دکتر شریعتی انجام نشده است و امروز، رسالت بزرگی که بر دوش نسل مسلمان آگاه و بیدار و آیندهنگر ماست اینست که به تبیین و تکمیل و نقد و رفع نارسائیهای جریان نوگرایی اسلامی معاصر ـ از سیدجمال تاکنون ـ بپردازد و قبل از آنکه نارسائیها و احیاناً اشتباهات، دستآویز مرتجعان و کهنهاندیشان قرار گیرد، خود به رفع کوتاهیها و لغزشها بپردازند. در این راستا، مهمترین محور کار میتواند آموزشها و تلاشها و آثار فکری و میراث فرهنگی دکتر شریعتی باشد. امید است که افراد صاحب صلاحیت و ارباب همتهای بزرگ و اندیشههای عمیق و مشتاق سرافرازی اسلام و مسلمین و حریص به آزادی مسلمانان از قید و بندهای سنتهای متحجر و ضد اسلامی گذشته و مدرنیسم و غربزدگی امروز، با استفاده از تمامی تجربیات گذشته و بویژه از انقلاب اسلامی ایران و نقاط قوت و ضعف آن، بپاخیزند و همت کنند تا این مهم به یاری خداوند انجام شود و توطئهها و نقشههای آگاهانه دشمن آگاه و دوست ناآگاه در جهت مسخ و تحریف میراث فکری و سیاسی سیدجمالالدین اسدآبادیها، عبدهها، اقبالها، نائینیها، مطهریها و دکتر شریعتی، خنثی و لااقل کم اثر گردد و نسل جوان روئیده در متن چنین حرکتی، بالنده و تناور به راهش ادامه دهد. انشاءاللّه.
حسن یوسفی اشکوری / تهران ـ آذرماه ۱۳۶۳
معرفی کتاب «شهید مطهری افشاگر توطئه»