Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


نامه به سید هادی خسروشاهی (اردیبهشت۱۳۵۱)

مصلحت پرستی‌ها و عوام زدگی‌ها*

تاریخ: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۱ 

این نامه خطاب به سید هادی خسروشاهی در اردیبهشت ۱۳۵۱ نوشته شده است و تا کنون در مجموعه آثار شریعتی به چاپ نرسیده است. آقای خسرو شاهی متن این نامه را برای اولین‌بار در خرداد ۱۳۶۷ برای اولین‌بار در روزنامه اطلاعات به چاپ رسانده‌است و در توضیح تأخیر در چاپ نامه آمده است: « در جلد اول مجموعه‌اثار مرحوم شریعتی که عنوان با مخاطب‌های آشنا دارد و نخستین بار در ۲ مهر ۵۶ چاپ شده است اثری از این نامه نیست شاید هم تهیه کنندگان آن مجموعه رونوشت نامه را نداشته اند که درج کنند…. در جلد ۳۴ مجموعه آثار که اینبار تحت عنوان نامه‌ها و در زمستان ۶۶ چاپ شده‌است باز از این نامه خبری نبود و من یقین کردم که دوستان دفتر تدوین و تنظیم مجموعه‌ آثار مرحوم شریعتی رونوشت این نامه را ندارند، چون اگر داشتند همراه نامه های دیگری که مربوط به مکتب اسلام است و درج کرده‌اند، این نامه را نقل می‌کردند.» (روزنامه اطلاعات ۱۸ خرداد ۱۳۶۷)

این نامه در رابطه با مقالات انتقادی مندرج  در « مکتب اسلام» است که به تعبیر آقای خسروشاهی « پس از وساطت اصلاح طلبانه وی » نوشته شده است.

 

برادر عزیزم،

سلام عرض می‌کنم. پریروز که شما را زیارت کردم و چنین مصلحت دیدید که من به جای جواب‌گویی و حتی سکوت، با مجله همکاری هم بکنم، دیدید که بی کم‌ترین تردیدی پذیرفتم. همین‌قدر خواستم نسبت به اصالت اجتماعی آقای… اطمینان پیدا کنم و بعد تصمیم بگیرم که شما اطمینان دادید و من قبول کردم که حتی با مجله‌ای که در این موقع با چه حلقوم‌هایی هماهنگ شد و در اجرای چه نقشه‌ای سهم خودش را گذاشت، همکاری هم بکنم، چون چنین مصلحت دیده بودید و من فکر کردم اگر نپذیرم مأمور تن شده‌ام و قلم از بی‌حق نزدم.

عجیب است که با این همه گرفتاری‌های بی‌شماری که می‌دانید، همان شب به نوشتن نشستم و امشب نیز دنباله‌اش را داشتم می‌نوشتم. در موضوع بسیار جالبی به نام «جنگ طبقاتی در تاریخ اسلام» که مسأله‌ای است مفصل و مقاله‌ی اولش که اکنون نیمه‌تمام ماند، تحلیل طبقاتی شخصیت‌های بزرگ اصحاب بود و انعکاس این تضاد طبقاتی در شقشقیه و شورای عمر و گروه اولیه‌ی شیعه‌ی علی در زمان پیغمبر و آثار آن حتی در غزوه‌ها و… که غالباً مسائل تازه‌ای بود و شاید برای اولین بار است که با چنین بینشی مطرح می‌شود و این ثمره‌ی سه چهار سال کاری است که کرده‌ام و همراهش نامه‌ی خصوصی فرانتس فانون به من درباره‌ی «جهت‌گیری اسلامی من» و مبارزه‌ی ضداستعماری و رهایی‌بخش که آن را محکوم می‌کند و در جواب نامه‌ی دوم که جواب توضیحات مفصل من در توجیه این جهت‌گیری که برخلاف نظر او «ارتجاعی و تفرقه‌انداز» نیست، تأیید می‌کند و قطعه‌ای از آن را در مقدمه‌ی «اسلام‌شناسی» آورده‌ام و سند مهمی است و متنش به‌تازگی در «الجزایر» چاپ شده است در مجموعه‌ی مکاتبات و نوشته‌های ناتمام او زیر نظر خانم زهره دریف.

… ناگهان دیدم «مکتب اسلام» را دانشجویان آوردند که در یک شماره دو جا به من اختصاص داده شده است. البته شما می‌دانید من آدمی نیستم که معنی نقد علمی را نفهمم و از مخالفت با نظرم بهراسم. دلیلش هزارتا! یکی‌اش همین مجله‌ی «پیام» دانشجویان هم‌فکر و همراه و دوست خودم در دانشکده‌ی نفت آبادان که سخنرانی‌ام را چاپ کردند و در کنارش به همان چاپ و همان تاریخ، نقد تندی علیه آن را هم گذاشته‌اند از یک دانشجویی و چقدر خوشحال هم شدم. نقدش هم نه نقد تعارفی و ظاهرسازی بوده و نه سست و مسخره که به کارم بیاید. خیلی جدی، خیلی تند و عمیق!

اما برخلاف آقای… که خیال می‌کنند من یک فکلی فرنگی‌مآبم و هی مرا از «تخصص» و «اهل فن» می‌ترسانند و ریش و عمامه را برایم لولو می‌کنند که زهره‌ترک شوم، من می‌دانی که توی همین محیط بزرگ شده‌ام و می‌دانم که در محیط فعلی «روحانیت» و «دین» و «علم» و «تقوا» و «اخلاق الهی» و «تشیع اهل بیت!» تقرب‌ها و تنفرها و نفرین‌ها و نفرین‌ها و آفرین‌ها و نقدها و تفریط‌ها و تجلیل‌ها و تکفیرها و خلاصه همه‌ی این «روابط اجتماعی» و «رفتارهای جمعی» از چه مقوله است و استعمال آن القاب عجیب و غریب و اوصاف غریب و عجیب که به هم می‌گویند و با هم مبادله می‌کنند چقدر معنی دارد و چقدر معنی‌دار است! خلاصه شخصی غیرتی نیستند. آن‌جاها هرچه هست و هرچه می‌گذرد بر اساس «مصلحت» است و مصلحت چنان سلطنت مطلقه دارد و چنان پهن نشسته است که جا برای حقیقت تنگ است!

مگر نه همین‌ها ابوالحسن ندوی را از خارج و جلال آل‌احمد را از داخل آن همه تجلیل و تقدیر و تظاهر به هم‌فکری؟… چه که مصلحت است، و مرا آگهی می‌کنند از یک ماه قبل که ایها الناس ما می‌خواهیم یک ماه بعد در مجله‌مان فلان را بکوبیم و اسلام‌شناسی را بعد از چهار سال نقد می‌زنند چراکه مصلحت است. خب چرا دنباله‌اش قطع شد؟ ناراضی‌ها زیاد بودند و اعتراض‌ها و انعکاس‌های نامطلوب، دیدیم مصلحت نیست. و می‌دانیم که نخستین قربانی اسلام مصلحت علی بود و با او «اسلام حقیقت»… بگذریم. دیدم باز گویا مصلحت دیده‌اند که دنباله‌اش را وصل کنند. از لحن نقدها هم پیداست که چه نوع مصلحتی در کارشان است. زیرا اولاً نقد رد دلایل طرف است و اثبات دلایل ناقد. اگر ناقد به ابراز احساسات هم پرداخت معلوم است که نقد علمی نیست، نقد خصوصی است و مسائل روانی!

در خلقت آدم که میوه‌ی ممنوع را بینایی گرفته‌ام، بر فرض ناقد غلط بداند، دلایل نقلی و عقلی‌اش را می‌آورد اما داد و قال که باید به «متخصص» مراجعه شود. اگر مراجعه می‌شد این فاجعه روی نمی‌داد، وای که میوه‌ی ممنوع بینایی معنی شده، مثل تورات معنی شده، پس تورات و قرآن یکی شده، کتاب یهود و قرآن اسلام مثل هم تلقی شد! و علم و دانش جرم شناخته شد!… یعنی چه؟ حال خوانندگان مقدس شاید باور کنند ولی آن‌ها که «متخصص‌»اند مگر تفاسیر خود ما را نگاه هم نکردند که ببینند بینایی یا علم هم معنی شده است؟ آن‌ها هم باید در قرن دوم و سوم و چهارم هزار سال صبر می‌کردند تا (…) باز شود و متخصص‌های فنی اسلام در… خلق شوند و می‌پرسیدند؟ گذشته از آن ناقد چنین مسأله‌ای پر از رمزوراز و تأویل و توجیه و کشدار و ظریف را در همان سؤال چندسطری که نظریه‌ی مرا نقد کرده بود متوجه شده بود، یقین کرده بود که من اصل حرفم در این زمینه چیست.

رسوایی برای مکتب اسلام قم و… نیست که کسی به تفاصیل شیعی و سنی نگاه کند ببیند همه‌ی تفاسیر اکثر علم گفته‌اند و حتی علم محمدی و نور محمدی؟ هم اکثریت امامان شیعه؟ چطور فضلای حوزه‌ای هستند؟ در جواب دعای ندبه که پیداست مصلحت جنس مصلحتی است حمله به اسلام‌شناسی را ایجاد کرده است وگرنه در سستی سند آن‌چه دلیلی روشن‌تر از آن سندی که مجله کشف کرده است وگرنه مسلم است که فضلای مکتب اسلام فاضل‌تر از این هستند که استدلال تاریخی و استناد رجالی و روانی و دارایی‌شان در علم چنین باشد و کسانی که (متخصص)اند و هم باید اول درس‌هاشان را به امضای آنان برسانند و بعد تعلیم دهند، در علم‌الحدیث تا بدین پایه از قدرت باشند که چنین سندی را برای دعای ندبه سندیت و اعتبار آن تلقی نمایند و در ذوق و شامه‌ی امام‌شناسی تا بدان پایه که الفاظ این دعا را به شخص امام نسبت دهند، یعنی نسبت آن را به خود امام قبول کنند و گذشته از آن به خاطر جلب رضای عوام و با قدرت‌های عامیانه‌ی عوام که اکنون به صورت حزب… و نهضت… تجلی چشم‌گیری یافته است و هر که در آن دعا نکته‌ای را سؤال کند اهانت کنند و آن را یک حماسه‌ای بخوانند که الهام‌بخش اصلاح اجتماعی و مبارزه با ظلم و فساد گردد و جهشی به سوی اهداف بزرگ انسانی!

ای بیچاره پیروان علی و حسین و زینب و وارثان تاریخ سرخ تشیع که حماسه‌ی انقلابی و سرود جهش اجتماعی‌اش و ما رییس جهاد عدالت‌خواهانه‌اش ندبه است. وقتی برای ندبه این کلمات را بی‌دریغ خرج می‌کنند، پس چه اعتباری برای کلمه‌شان نگاه می‌دارند؟ لااقل در جایی که صحبت از مصلحت است، این همه در استعمال کلمات انقلابی و جهش و مبارزه ولخرجی نکنند!

مهم نیست، اما این مسأله برایم اخلاقاً غیر قابل توجیه بود که من فقط یک سؤال درباره‌ی متن و تعبیر دعا کرده بودم بدون هیچ اظهارنظری در باب سندش یا اظهار عقیده‌ای در جعلی بودنش، فقط یک سؤال مؤدبانه و با لحنی دانشجووار و این کمی رندانه است و رندانه بدی که حرف دیگری را که من نمی‌شناسم و نمی‌دانم کیست درباره‌ی ده هزار تومان می‌دهم و این حرف‌ها را با سؤال من مخلوط کنند و از هم تفکیک نمایند و هر دو را به یک چوب برانند.

برادر عزیزم، واقعاً از وجود چنین روحیه‌هایی و زرنگی‌هایی در این سطح‌ها و مصلحت‌پرستی‌ها و عوام‌زدگی‌ها و به اقتضای اوضاع و احوال قضاوت کردن و تحقیق علمی کردن به نفع این و آن جهت‌گیری کردن که در سطح همان سنتی است که بانی سفارش می‌کرد به واعظش که فلانی‌ها را در مجلس اسم ببر یا واعظ می‌دید که چه رجال و صاحب‌منصبان مؤثری در مجلس حضور دارند و یا بانی مجلس از چه فامیلی است و به مقتضای این مناسبت‌ها منبر خود را می‌ساخت و روایات و آیات و تاریخ و نتیجه‌گیری و گریز و نقد و رد و اثباتش هم (مجلسی بود)؟ واقعاً دلم چرکین شده است.

امروز این بچه‌ها را ببین با چه اخلاصی و چه یکپارچگی روح و عشق و ایمانی از خود نشان می‌دهند؟ این روزها با چند بازیگر تئاتر سروکار دارم که ابوذر را تمرین می‌کنند. خیلی مذهبی هم نیستند. کاش این متخصصین رسمی تکنولوژی اسلامی بودند و حس می‌کردند که آگاهی به شعور و روح اسلام و اساساً عشق و خلوص و صفای ذات و زلال اندیشه چیست.

بگذار آن پنجاه هزار خانواده‌ی مقدس خواننده‌ی مکتب اسلام مرا همان‌طور که آقای… مصلحت می‌دانند ببینند و حتی زشت‌تر از آن‌که ایشان چهره‌ام را پیش آن‌ها تصویر می‌کنند، ولی خدا را سپاس می‌گزارم که در آن‌جا که برای حقیقت کار می‌کنم مصلحتی در کارم نیست و در کار دینم پای سیاست در میان نمی‌آید و نیز خدا را سپاس می‌گزارم که قلمم را و علمم را و تحقیق تاریخی و اسلامم را وسیله‌ی جلب نظر و پسند عوام نمی‌کنم و وقتی احساس کنم که این ندبه جوری است که از انتسابش به امام، امام شاید راضی نباشد، رضای حاج شیخ… را به رضای امام مقدم نمی‌دارم.

این‌چنین احساس می‌کنم که مکتب اسلام به طرز فکر و سطح آگاهی و بینش و دانش سردبیر محترم آن هرچه باشد – که بی‌شک بالا و نو و آگاه است- ولی تعهدی که در قبال مصالح جناح‌های نیرومندی که به‌هرحال عنوان تقدس و تدین دارند و نیز «سیاست ویژه‌ی روحانیت» و «قیود فکری و قلمی که لباس رسمی تحمیل می‌کنند» و بالاخره محافظه‌کاری و زیرکی و تقیه و مروّت و حیثیت و بیضه و… صدها فوت و فن دیگر که لازمه‌ی داشتن مقام و عنوان و اعتبار مذهبی در میان عوام و در برابر خواص است، مصلحتش نیست که با آدم مصلحت‌نشناس و آسمان‌جل مفلس و بی‌قیدوبند و لاابالی مثل من که تمام هستی‌اش عبارت است از یک خودکار و چهار کلمه حرف و دیگر هیچ و تمام سرمایه‌ و اعتبارش بعد از بیست سال مرگ تدریجی به نام زندگی که همه در راه اسلام و مردم رفته است، در میان مؤمنین وجهه‌ای دارد که «مسئولین ایمان مردم» با اهانت به او کسب وجهه می‌کند و در جامعه وضعی که از میان این همه دستگاه‌های تبلیغاتی و علمی و ارتباطی و مطبوعاتی، تنها مجله‌ی مکتب اسلام است که باید حامی جبهه‌اش باشد و پاتوق قلمش!

این است برادر که آن مقاله را که به سفارش شما نوشتم کنار گذاشتم به هوای آن‌که روزی به‌تنهایی منتشر کنم مثل همه‌ی نوشته‌هایم و یا در یکی از همین مجله‌های روشنفکران غیرمذهبی درج‌اش کنم که با این‌که با آن‌ها هم‌عقیده و همراه نیستم و می‌بینی که با رفاقتی که با غالب‌شان دارم کلمه‌ای در مجله‌شان ننوشته‌ام، ولی در مقایسه بی‌شک صاف و ساده‌ترند و در همان کفرشان لااقل مخلص‌تر.

البته نمی‌توانم بگویم که هنگام اتخاذ چنین تصمیمی که احساس کردم از مکتب بسیار دور شده‌ام متأسف نبودم و نیستم، زیرا با آشنایی که با طرز تفکر من دارید می‌توانید حدس بزنید که نسبت به مجله‌ای چون مکتب که فعلاً در ایران یکی بیش نیست، چه احساساتی باید داشته باشم، به‌خصوص که نسبت به کسانی که هنوز بدان منسوب‌اند احترام و اعتباری بسیار قائلم و برخی را که از دیرباز می‌شناسم دوست می‌دارم ولی به‌هرحال دست‌هایی در کار است که میان هم‌فکران و همراهان نفاق می‌افکند و چه موفقیت‌ها هم به دست آورده است! ولی در عین ‌حال به خاطر همان مصلحتی که یادآوری کردید و بدان معتقدم و نیز به خاطر حفظ حرمتی که برای نام و عنوان جامعه‌ی علمی اسلام و به‌ویژه نویسندگان مکتب قائلم مسئولیتی را که در خود احساس می‌کنم و بدان عمل خواهم کرد همین است که در برابر هر لحنی که مکتب به عنوان نقد یا پاسخ به سؤالات و «مراجعات مؤمنین» و غیره نسبت به من انتخاب کند، هرچه اهانت‌آمیزتر از این‌که تاکنون بوده است، من سکوت کنم، چه مطمئنم که اگر… مکتب اسلام از این راه چیزی به دست می‌آورد، من چیزی از دست نخواهم داد.

 

———————————————–

*- به نقل از روزنامه‌ی اطلاعات سال ۲۹/۳/۱۳۶۷



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : اکتبر 29, 2018 1441 بازدید       [facebook]