Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


من، کدام است؟ شاندل یا شریعتی

835-small-thuمن، کدام است؟ شاندل یا شریعتی

شاندل، شریعتی است اما کدام شریعتی؟ آنچنان که دوست دارد باشد و همیشه نمی تواند و یا آنچنان که همیشه هست اما دانسته نیست؟
سوسن شریعتی

من، کدام است؟

شاندل یا شریعتی

سوسن شریعتی

خزیدن زیر نام مستعار، سنتی قدیمی در تاریخ ادبیات، سیاست، ژورنالیزم و…است. این «دیگری»شدن انگیزه های متعددی دارد: بریدن از دیروز و اعلان یک گسست ( ولتر)، مصون ماندن از قضاوت اخلاقی دیگران( بوریس ویان که برای نوشتن رمانهای پلیسی رسوا، نامی آمریکایی را برای خود برگزید)، حفظ آرامش و حیثیت خانواده (پنک به دلیل احترام به پدرش که نظامی بود، فیلیپ سولر، سن ژون پرس..)، مصون ماندن از تعقیب سیاسی یا دور زدن پیش داوری ها( ژرژ ساند نویسنده زن فرانسوی قرن نوزدهمی که نام مردانه برای خود انتخاب کرد)، سر کار گذاشتن افکار عمومی (رومن گاری، برنده جایزه گونکور در دو نوبت و هر بار به نامی) ژرژ اورول، روسو، استاندال، سلین، مولیر و.. همگی اسامی مستعارند. یک جا رومی روم، یک جا زنگی زنگ.

مقصود اینکه به نام مستعار می نویسی تا ندانند، تا دستت رو نشود -برای افکار عمومی یا قدرت- تا بد نشود. خلق پرسوناژهای آلترناتیو برای نویسنده آزادی می آورد و تخیلی فعال؛«یکی دیگر» بودن در عین حال که خودت مانده ای، تکثیر خود بی آنکه از خود گذشته باشی تغییر شخص می دهی بی آنکه از تشخص بیفتی؛ فرار از زندانی شدن در منزلگاههای هویتی.

شریعتی اسامی مستعار متعددی دارد. «شاندل» معروفترین، قدیمی ترین و چند منظوره ترین ِ این اسامی قرضی است. اسامیِ دیگرِ مستعار او غالباً خزیدن زیر نام های شناخته شده است: «تاگور»، «مهر»، «بودا»، یونگ و…برخی از نام های مستعار معنایی پنهان دارند و یا اشاراتی بیوگرافیک: «ژان ایزوله»( جان تنها –با تلفظ فرانسوی حرف «ج») و یا همین شاندل به معنای «شمع» در زبان فرانسه. روش او در معتبر ساختن این آدمها و واقعی جلوه دادنشان در همه جا یکی است: رفرانس دادن به آنها، بردن نام آثارشان، سن و سالشان، بنیانگذار این مسلک یا آن آیین نامیدنشان، ذکر تاریخچه ای. (به عنوان مثال از «مهر» نام می برد به عنوان نویسنده اوپانیشاد و بنیانگذار مهرائیسم.) این پرسوناژهای خلق شده غالباً در نسبت با دیگری تعریف و شناخته می شوند: «مهر و مهراوه»، «تاگور و طوطی اش»، «بودا و مهراوه» و… غالباً در نسبتی با هند و فرهنگش؛ هندی که هند نیست.

شاندل اما مهم ترین و قدیمی ترین نام مستعار شریعتی است. این نام مستعار در سالهای آغازین دهه سی، در روزنامه خراسان و با سرودن شعر سر زد. جوانی بیست ساله –فرزند محمد تقی شریعتی، بنیانگذار کانون نشر حقایق اسلامی و شخصیتی شناخته شده –که اشعارش را با نام مستعار «شمع» در روزنامه خراسان به چاپ می رساند. (شمع:شریعتی، علی، مزینانی)دلایل این سرودن به نام مستعار متعدد است: داشتن نسبت با شخصیتی سیاسی و مذهبی می تواند موجی از پیشداوری و قضاوت را بر سر این شاعر جوان آوار کند و از همین رو به نام مستعار رو می آورد. شریعتی با نام اصلی خود مقالات بسیاری در حوزه فلسفه و دین می نویسد(مکتب واسطه، مترلینگ و….)اما سرودن شعر را به گردن «شمع» می اندازد. دلیل دیگرش می تواند این باشد که اشعارش را هنوز آن چنان در خور نمی داند و برگزیدن نام مستعار به او آزادی عمل می دهد: یک ذوق ورزی موقتی و از سر تفریح. این نام مستعار ادبی در سالهای اقامت در فرانسه، به نام مستعار سیاسی او تبدیل می شود. «شمع» نامی است که شریعتی برای نوشتن مقالات سیاسی در دو ارگان اپوزیسیون ایرانی در فرانسه انتخاب می کند؛ «ایران آزاد» و «نامه پارسی». امکان بازگشت به ایران و ضرورت پنهان نگهداشتن هویت اصلی دلیل معتبری است برای داشتن نامی مستعار.

در بازگشت به ایران، مشخصاً از نیمه دوم دهه چهل رد پای شاندل در آثار و گفتار شریعتی پیدا می شود. شاندل، ترجمه فرانسوی «شمع» است با این تفاوت که شریعتی هیچ گاه به این نام مطلبی را در مطبوعات به چاپ نمی رساند به جز ترجمه ای منسوب به او. ( ترجمه فصلی از «خلقت» اثر شاندل، هبوط.م. 13)

برای اولین بار شاندل در کویر حضور علنی پیدا می کند. با آغاز کنفرانس ها در حسینیه ارشاد، پای شاندل به محافل عمومی و کنفرانس ها نیز باز می شود. او همه جا هست: در« انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین»، در «انسان و تاریخ»، در «انسان و اسلام»، در «بازگشت به کدام خویش» در «ما و اقبال»، در« شیعه یک حزب تمام»، در«حج» ، «نیایش»، «فاطمه، فاطمه است» . شاندل –این همزاد یا این معبود–همه جا با شریعتی است؛ در کنفرانس ها از او با تعابیری چون «شاعر آزادیخواه آفریقایی»، «نویسنده معاصر»،«نویسنده و شاعر تونسی»(م.آ. 33)«نویسنده اروپایی»،» «نویسنده و شرق شناس فرانسوی نژاد زاده تونس»نام می برد با نقل قولهایی در باب استعمار، هویت، فلسفه، عرفان و …، شاندل حتی در باره اقبال و اسلام نیز اظهار نظر می کند. آثار او را نام می برد، گاه با ذکر تاریخ انتشار و ناشر: «گفتگوهای تنهایی»، «مجموعه آثار»تاریخ انتشار: 1959محل نشر: پاریس. انتشارات : نیمه شب، یا«مهرآئین»، «دفترهای خاکستری»،«دفترهای سبز». «سفر آفرینش».(م.آ. 13).در این ارجاعات گاه شماره صفحه کتاب را هم ذکر می کند. شریعتی ای که در کمتر جایی چنین وفاداری ای را به کتب مرجع نشان داده است پای شاندل که به میان می آید دقت علمی و وسواس به خرج می دهد. برای باور پذیر کردن این شخصیت به نقل قول از بزرگان در باره شاندل نیز متوسل می شود: « به قول محمد قزوینی…»(م.آ.33)،« به قول آل احمد» …اشاره به پژوهش هایی در باره شاندل، آنالیز طرح پشت جلد کتاب های او، شرکت در کنفرانسی درباره او و.. نمونه هایی از این تمهیدات است.

تا شریعتی زنده است در باره شاندل بیشتر از این چیزی نمی دانیم. به جز اینکه یکی از متفکرینی است که در کنار دیگرانی چون سارتر، کامو، برک، ماسینیون و… از او نام برده می شود. [یادم می آید که یکی دو سال در دهه 80 میلادی همه کتابفروشی های قدیمی و جدید پاریس را و سپس آرشیو کتابخانه ملی فرانسه را زیر و رو کردیم تا رد پایی از این نویسنده شهیر پیدا کنیم، تا معلوممان شود که رو دست خورده ایم] با چاپ و انتشار دستنوشته های شریعتی برای اولین بار در سال های پایانی 60(اولین چاپ کتاب «گفتگو های تنهایی») اطلاعات بیشتری در باره شاندل به دستمان می آید. یادداشتهایی که شریعتی، خود برای چاپشان اقدامی نکرده است. تا سال 67 از شاندل فقط همان کلیاتی را می دانیم که در لابلای کنفرانس ها از آن نام برده شده است و هیچ اطلاعاتی از زندگی او نداریم، یعنی اینکه شریعتی تا آخرین لحظات زندگی اش اگرچه شاندل را به عنوان متفکری آزادی خواه معرفی کرده اما تمایلی برای معرفی بیشتر شخصیت او نشان نمی دهد. در دستنوشته هایی که به نام «گفتگوهای تنهایی» در سال 67 به چاپ رسید (نامی که خود به زبان فرانسه بر برگهای آن نوشته و همان نامی است که به یکی از آثار شاندل منسوب می کند) از بیوگرافی شاندل و شخصیت فردی اش اطلاعات بیشتری به دست می آوریم : تاریخ تولد شاندل 1933(تاریخ تولد شریعتی)، تاریخ مرگ او را شریعتی در «معبودهای من» در کتاب کویر، 28 فوریه 1967اعلام می کند. (تاریخی سمبولیک با اشاراتی بیوگرافیک) اطلاعات دقیقی نیز در باره محیط خانوادگی و ریشه های طبقاتی شاندل نیز می دهد.از پدری روحانی و مادری فئودال. همین . باقی همه روایت هایی است از بخشهایی از زندگی شاندل از سوی یک راوی کل و دانا، شریعتی. یک سری موقعیت های مرزی، لحظات خلوت و تجربیات حد و شریعتی شارح آن. همین موقعیت است که معلوم می کند شاندل، شریعتی است یا شریعتی، همان شاندل است.

همزاد یا معبود؟

شریعتی اصلی کدام است؟ آن نام مستعار یا همان علی شریعتی؟ از کجا معلوم که علی شریعتی نامی مستعار نباشد. رسم شریعتی همین است: خود را تکثیر کردن تضمینی است برای آزادی به قصد دور زدن نام، ممنوع، واقعیت و از همه مهمتر خودش. پرسش از «کدام من» و دغدغه «من کدامم» هیچ وقت او را رها نکرد. همین پرسش او را نیازمند ترددی آزاد میان تسلسلی از « من» های ممکن و مطلوب ساخت.

شاندل، شریعتی است اما کدام شریعتی؟ آنچنان که دوست دارد باشد و همیشه نمی تواند و یا آنچنان که همیشه هست اما دانسته نیست؟ شریعتی از شاندل به عنوان یکی از معبودهایش نام می برد: « پروفسور شاندل که در هیچ قالبی نتوانستم محصورش کنم که به قول جلال آل احمد:«هرجایی جوری بود و همه جا یک جور» و هر لحظه جلوه ای دیگر داشت و در همه تجلی های رنگارنگ و شگفتش یک روح آشکار بود و همواره از بودا تا دکارت در نوسان بود و شرق و غرب را و گذشته و آینده را و زمین و آسمان را زیر پا می گذاشت و لحظه ای آرام نداشت و در حادثه ای، صبح بیست و هشتم فوریه ی سال 1967 برای همیشه آرام گرفت».م. 13- ص371

این چنین به ستایش خود نشستن نارسیسیزم یک جان هنرمند نیست؟ هدف همیشه پنهان کردن نیست، میدان دادن به تخیل است. از زیر یوغ هویت تاریخی خود خارج شدن و خالق هویتی جدید. شاندل کیست که شریعتی نیست. مواضع سیاسی و اجتماعی این دو یکی است. پس نیازی به خلق شخصیت نیست. با خلق این شخصیت به دنبال چه نوع آزادی یا به قصد پنهان کردن کدام نوع تجربه است؟ بخش هایی از زندگی اش را پنهان می کند یا بخش هایی از افکارش؟ آیا شریعتی پشت این من ها پنهان می شود و یا بر عکس خود را بر ملا می کند؟ هر دو. سانسور یا خودسانسوری همیشه دلیل اصلی نیست. معلوم است که می خواهد خود را بر ملا کند، دوست دارد در میان بگذارد، تقسیم کند، دیده شود اما خود را طوماری در میان می گذارد و نه یکبار برای همیشه. هیچ دوگانگی ای نیست، چندگانگی شخصیت است؛ چندگانه هایی در جلوه های متعدد. یک خلوت نیست و یک جلوت و در تضاد با هم بلکه دو جور نمایش یک حقیقت است. شریعتی کلید فهم خود را در اختیار مخاطب می گذارد اما کار مخاطب را سخت نیز می کند. او خود تعبیر « پی بردن» به یکدیگر را به کار می گیرد. باید به این جهان تو در تو پی برد.

همین خصلت در اندیشه و زندگی شریعتی است که شناخت از او را هربار به یک مواجهه شبیه می سازد ؛ مواجهه با یک غیر مترقبه. انسانی متشابه درست مثل حقیقت. مرگ شاندل در سال 1967اتفاق افتاده است و مرگ شریعتی 1356. هر دو اما در یک تاریخ متولد شده اند:1933-1312. هشتادسال پیش. همین کافی است.

***



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : مارس 11, 2015 2640 بازدید       [facebook]