شریعتی باید مستقل و معلم و منتقد و مردمی باقی بماند | احسان شریعتی (همایش بزرگداشت استاد محمدتقی شریعتی مزینانی ـ ۱۳۹۸)
شریعتی باید مستقل و معلم و منتقد و مردمی باقی بماند
احسان شریعتی
در شهریور ۱۳۹۸ بزرگداشتی با عنوان «جانِ جهان دانش و اخلاق» برای بررسی زندگی و اندیشه استاد شریعتی در مشهد برگزار شد. آنچه در پی میآید متن سخنرانی احسان شریعتی در این مراسم است.
افتخار دارم که در اولین مجلس رسمی پس از درگذشت استاد محمدتقی شریعتی در شهر مشهد که پایگاه ما بوده است و هست شرکت کنم. ما سیری در شهر داشتیم و اماکنی را که به یادگار مانده بود دیدیم. البته بعضیها از بین رفته بود و این نتیجه سیاست شهری است که در کشور ما تعقیب شدهاست: از بین بردن ابنیه و میراث فرهنگی و محیط زیست و همه اصالتها. این سیاست به شکل شدیدتری در مشهد مقدس به اجرا در آمده و چیز زیادی باقی نمانده است و در واقع از نمادها و خرابهها بازدید کردیم.
مشهد و خراسان ما همیشه مرکز مقاومت فرهنگی بوده است و این توقع تاریخی از آن وجود دارد که نقش تاریخی خودش را دوباره ایفا کند و به صحنه بیاید. به حرکتی که امروز با بزرگداشت استاد شریعتی آغاز شده است خیرمقدم میگوییم.
میراث فرهنگی استاد شریعتی میتواند در وجوه مختلف بررسی شود. ایشان یک مفسر قرآن است که یک سبک و روش جدید آورد و انسانی دینی به معنی عمیق کلمه بود.
در شهر مشهد پس از شهریور ۱۳۲۰ شرایطی پیش آمد که مشابه شرایط پس از انقلاب ۵۷ بود، یعنی پس از دوره دیکتاتوری بیستساله بازگشتی داشتند به شکل سنتی دین. یعنی مظاهر و مناسک و آیینهای سنتی که محکوم و مطرود بودند و سرکوب میشدند، آزاد شدند و مردم به شکل تناقضآمیزی همزمان با اشغال ایران احساس آزادی میکردند و از این آزادی برای بازگشت به مذهب سنتی استفاده شد و توده مردم شاید همین الان هم همینطور باشند. در قطب دیگر روشنفکران به مارکسیسم و حزب توده و انقلاب اکتبر گرایش پیدا کردند. نکتهای که میخواهم به آن تأکید کنم، روش استاد در دهه 20 است که آن روش گفتوگویی است. میدانیم که مفهوم گفتوگو در حوزه عمومی از سنت سقراط شروع میشود و یک مفهوم فلسفی جدی است. اینجا بحث دیالوگ با دیگری مطرح است. در اوج درگیریهای دهه 20 که گاه با زد و خورد هم همراه است، استاد شریعتی با روش دیالوژیک، یعنی گفتوگویی، به خیابان میرود و با سنتیها یا روشنفکران گفتوگو میکند.
استاد شریعتی با روش گفتوگویی به جای خشونت و درگیری و واکنشهایی که در عالم سیاست میبینیم، میخواهد دیگری را بفهمد. ما وقتی دیگری را میفهمیم که خودمان را جای او بگذاریم و برای او حقانیتی قائل شویم. این روشی بود که دکتر شریعتی در کلاسهایش در مشهد از آن استفاده میکرد؛ مثلا وقتی میخواست بودیسم درس بدهد، میرفت در قالب یک بودایی، چنان که دانشجویان تحتتأثیر قرار میگرفتند و بعضی از دوستان استاد احساس خطر میکردند و به استاد میگفتند که فرزند شما دارد بچهها را در دانشگاه مشهد بودایی میکند و دکتر شریعتی این را از پدرش آموخته بود. این یک روش نوآورانه است. استاد شریعتی هم که به عنوان روحانی وارد آموزش و پرورش شده بود، خودش نوآور بود. راستگویی و خلوص دینی که در استاد هست، مهمترین وجه اخلاقی است و برای من این جنبه از زندگی ایشان از همه جنبههای دیگر زندگی و آثارشان مهمتر است. ایشان اصولا این ایمان و اندیشهها و مفاهیم را زندگی میکرد. استاد شریعتی قطب سومی را بین سنتگرایی و مدرنیته چپ و راست (ناسیونالیستی و سوسیالیستی) بنا نهاد و توانست آشتی بین ایمان و امر توسعه و پیشرفت و آزادی و عدالت ایجاد کند و مدل این راه توسط دکتر شریعتی ادامه پیدا کرد و چنان درخششی داشت که خود دکتر شریعتی در سایه قرار گرفت و الان این مشکل را با شریعتی داریم. ممکن است کسی فکر کند نام شریعتی برای ما امتیازهایی میآورد، ولی ما آقازاده نبودیم و نام ایشان برای ما جز مشکل و دردسر ایجاد نکرد، به شکلی که الان من به طور رسمی شغلی ندارم. اما شریعتی باید مستقل و منتقد و معلم در بین مردم بماند که میماند و شریعتی ادامه خواهد یافت.