اقبال و شریعتی: همسفران طریق حقیقت | عزیزاله خردمند (نشریه ویژن ـ بهار ۱۳۷۲)
اقبال و شریعتی: همسفران طریق حقیقت*
عزیزاله خردمند
مترجم: زهرا محمدی
منبع: کتاب میعاد با علی
تاریخ: بهار ۱۳۷۲
علامه اقبال و دکتر شریعتی این دو شخصیت برجسته جهانی، با تلاشهایشان هم فرهنگ اسلامی را غنا بخشیدند و هم آگاهی را در بین مسلمین رواج دادند. تشابه فکری قابل ملاحظه بین این دو اندیشمند، نشانگر هدف مشترک آنهاست. منبع الهام آنان. یعنی فرهنگ و اندیشه اسلامی سبب تشابه فکری آنها شده است. و هر دو اندیشمند به تساوی از احترام و شهرت جهانی بهرهمند هستند. هر چند اقبال چندین سال پیش از دکتر شریعتی میزیسته است، ولی به دلیل سیر فرهنگی، تعهد ایدئولوژیکی، دیدگاه انقلابی و ارتباطات جهانی مشترک، معاصر قلمداد میشوند. نقش آنها در مبارزه مسلمانان ایران و پاکستان برای کسب آزادی بسیار مهم است.
اقبال و شریعتی احترام عمیقی برای زندگی براساس اصول اسلامی قایل بودند. آنها دریافته بودند که مکتبهای مختلف غربی بیرحمانه اسلام را مورد تهاجم قرار دادهاند و در دنیای اسلام هم کسی برای دفاع نیست. آنها در زمانی زندگی میکردند که تهاجم فکری ـ فرهنگی از طرف غرب برعلیه جوانان مسلمان ترتیب داده شده بود تا آنان را از هویت خود بیگانه کند. و مسلمانان نیز با احساس احترام و بندگی در مقابل اندیشه و فرهنگ غربی سر خم کرده بودند. در این فضای تیره و تاریک، درخشش هوش و فراست اقبال و شریعتی این تهاجم را خنثی کرده و بت سکون مسلمانان را شکست. آنها مسلمانان را دوباره با مفاهیم انقلابی و پویای اسلام آشنا کردند و نظراتشان قلب و مغز مسلمانان را تسخیر کرد. اندیشه مثبت و سودمند آنان، کم کم امید جدید و نیرویی تازه برای مبارزه در جهت تغییر زندگی در جوانان مسلمان ایجاد کرد.
بزرگترین کار اقبال و شریعتی این است که اسلام را به عنوان قانون کامل زندگی به جهان ارائه دادند دادند.در تبلیغات غرب، اسلام بعنوان سیستمی منسوخ معرفی میشد و این دو اندیشمند مسلمان این تصویر را از اذهان زدودند. امپریالیستها و نیروهای الحادی، دشمنی وسیعی بر علیه اسلام ایجاد کرده بودند بطوریکه مسلمانان از ترس عکسالعمل دشمن، از تشریح مسایل ساده اسلام نیز طفره رفتند. با این وجود دو اندیشمند بزرگ ما، سفرشان را در جستجوی حقیقت ارائه داده و براستی در این راه فضیلت بینظیری از خود نشان دادند. این دو سالیان دراز در مورد اندیشه غربی و عظمت و انحطاط تمدن اسلامی مطالعات جامعی انجام دادند و پس از تسلط همه جانبه بر حرکتهای فکری و فرهنگی جهان، در مطالعه قرآن کریم غوطهور شدند و پس از آن طرفداری از اسلام و مبارزه علیه الحاد را با نوشتن و گفتن آغازیدند.
علامه اقبال اشعار نیرو دهندهای که قلب مردم را به جوش و خروش میآورد، سرود و دکتر شریعتی نیز با نوشتهها و سخنرانیهایش به مفاهیمی که فراموش شده بودند، جان تازهای داد. او مفاهیم مشکل را با روش ساده گفتگو توضیح میداد، بطوریکه خوانندگان و شنوندگان مجذوب زیبایی و عمق افکارش میشدند.
آنها آرزو داشتند. مسلمانان با مطالعه قرآن کریم و گام برداشتن در مسیر پیامبر گرامی، از خداوند یاری بخواهند. دکتر شریعتی تأکید داشت که مسلمانان باید از محدوده محیطی خود خارج شده و درهای جامعهشان را بر روی دانش روز باز کنند. ولی ضمناً اخطار میکرد منظورش این نیست که مسلمانان آلت دست دیگران شوند. او عقیده داشت که یک مسلمان باید کاملاً نسبت به مسئولیتها و تعهداتی که برای انجام آنها آفریده شده است، آگاه باشد. و میگوید ما مسلمان هستیم، اسلام مذهب ما و استقرار سیستم اسلامی هدف ماست.
علامه اقبال معتقد است که «خودی» برای کمال انسان ضروری است و هویت انسان به خداوند قادر مطلق، پیامبر گرامی و قرآن کریم وابسته است. او میگوید که «خودی» گروهی ما مشروط به ایمان ماست. و همه اعمال ما از قرآن کریم و اسلام سرچشمه میگیرند.
اقبال و شریعتی عقیده داشتند که اسلام علت وجودی هستی ماست. آنها به هویت انقلابی و پویای اسلام معتقد بودند و میخواستند طلسم سکون مسلمانان را شکسته و خودآگاهی را در آنان ایجاد کنند. آرزوی صادقانه آنها این بود که مسلمانان را به تحرک وادارند، بترتیبی که دوباره عظمت از دست رفته خود را بیابند.
اقبال و شریعتی از نظر معنوی هم شباهت زیادی بیکدیگر داشتند. هر دو وارسته بودند و ایمان، معرفت، احساس، آگاهی، فرهنگ، جهاد و انقلاب را در پرتو اسلام ارزیابی میکردند.
آنها هرگز انجام عملی را به تأخیر نیانداختند و کاملاً به مسئولیت خود آگاه بودند. آن دو با آداب و رسوم اسلامی ـ شرقی پرورش یافته بودند و اندیشه و عمل بخشی کامل از زندگی آنها بود. اگرچه انحرافاتی به آنها نسبت میدادند لاکن این دو متفکر سفرشان را در طریق پر دلهره حقیقت ادامه دادند. ثبات قدم و عزم آنان مسلمانان را از یاس نجات داد و آنها را با مفهوم مبارزه برای آزادی آشنا کرد. این دو متفکر مسلمان فقط از حقیقت و شرافت حمایت نمیکردند بلکه خود تجسم این حقایق جاوید بودند. آنها برای بیداری مسلمانان از خواب بیقیدی کوشیدند و تبلیغات غربی برعلیه اسلام را افشا و خنثی کردند و در این راه، گوش خود را بر دروغهایی که دشمن برعلیه اسلام رواج میداد، بستند در سال ۱۳۴۹ کنفرانسی درباره اندیشه و اشعار اقبال در حسینیه ارشاد برای متفکران و محققینی که از همه جای دنیا دعوت شده بود، برگزار شد. کنفرانس، اقبال را به عنوان متفکری مسلمان که زندگیاش صرف مبارزه با دشمنیهای غرب و ماشینیزم شده است، معرفی کرد.
پیریزی جامعه مسلمانان براساس اندیشه اسلامی، بزرگترین آرزوی اقبال بود و همیشه بر خود آگاهی تاکید میکرد. علامه اقبال و دکتر شریعتی مدافع حقیقت و متولی اصول اسلامی بودند. مرگ اقبال و ورود شریعتی به صحنه پس از آن، دلیلی است بر حاصلخیزی خاک شرق. بسط و گسترش ارزشهای اسلامی و اصول عقیدتی، با مبارزات آنها شروع شده و این روند هنوز در دنیا ادامه دارد.
اقبال و شریعتی تحصیلکرده غرب بودند و ضمن تحصیل، تمدن و تفکر غربی را تجزیه و تحلیل کردند . ارزیابی آنها از تمدن و تفکر غرب، نقاط ضعف و عیوب آنرا ظاهر کرد. بنابراین شایستگی آنان پاسخی به تبلیغات غرب علیه اسلام بود. و با وجود اینکه اگر آنها در اروپا میماندند، شهرت و ثروت فوقالعادهای بدست میآوردند، ولی بازگشت به وطن و کار برای آگاهی مسلمانان را انتخاب کردند.
دنیای اسلام، امروزه بیش از گذشته نیازمند اندیشه ارزشمند اقبال است. بنابراین برای دستیابی به اندیشهای پویا، بایستی به درک کاملتری از فلسفه اقبال برسیم.
دکتر شریعتی همواره تحسین کننده اقبال و سیدجمالالدین افغانی [اسد آبادی] و سایر انقلابیون مسلمان بود. و در یکی از سخنرانیهایش گفت: «من یکی از هزاران نفری هستم که تاریخ معاصر و آینده را با استفاده از روش و سخنان اقبال مینویسند.» او گفتارش را به اندیشه اقبال نسبت میدهد و حقیقتاً رایحه اقبال در نوشتهها و سخنرانیهایش محسوس است.
دکتر میگوید انسان برای اندیشه درباره هدف آفرینش خلق شده است و عمیقاً باید به چگونگی زنده بودنش بیندیشد. شریعتی به پیشینه شرقی ـ اسلامیش افتخار میکند و میگوید که باید تعهداتش را بدوش گرفته و برای تخفیف رنج امت مسلمان تلاش کند.
«من نمیتوانم خودم را از این تعهدات معاف بدانم. پس از مشاهده حقایق، اغلب فکر میکنم که با چه جریانی تطبیق پیدا کنم. بیشتر اوقات این سوالات را از خودم میپرسم و احساس میکنم که غم دنیا در قلب من است. و حقیقتاً این احساس بیقرارم کرده است. وقتیکه این سوالات را از اقبال میپرسم او را استاد بیهمتایی در قرن بیستم مییابم که مانند موهبتی خدایی به میان ما آمده و مأموریتش دانش و آگاهی است. اگر میخواهیم به پیشرفت برسیم، باید از او پیروی کنیم وگرنه همه در تاریکی و تیرگی زمان حاضر گم میشویم.
دکتر میگوید دانش وسیع و آکادمیک اقبال سبب غرور مسلمین است. ولی از بابت اینکه درک صحیحی از اندیشه او ندارند باید شرمنده باشند. ما او را به شکلی شایسته تمجید میکنیم آموزشهای این دو دانشمند مسلمان و ثابت قدم باید در حوزه گستردهای مورد بحث واقع شود.
اقبال حقیقت دستورات اسلام را روشن کرده است و ما باید به راهنماییها و آموزشهای او توجه کنیم، ولی متاسفانه مسلمانان نتوانستهاند کاملاً آنچه را که او انجام داده است، درک کنند.
علامه اقبال و دکتر شریعتی آرزو داشتند مسلمانان را در مسیر پیشرفت ببینند و معتقد بودند آنچه که جوانان مسلمان باید به آن دست یابند، خودآگاهی است. آنها متاسف بودند که مسلمانان به معانی حقیقی اسلام آگاه نیستند، از راه راست منحرف شدهاند و کسی برعلیه ظلم و ستم بانگی برنمیآورد.
هدف این دو اندیشمند بزرگ بیدار کردن مسلمانان بود. به آنچه گفتند عمل کردند و اندیشهشان بر گذشته، حال و آینده متمرکز بود. عقبماندگی تکنولوژیکی مسلمانان، آنان را غمگین و دلمرده میساخت. اقبال و شریعتی مردم را نادان نمیخواستند و آرزو داشتند مسلمانان زندگیشان را بر پایه اصول قرآن و سنت بسازند. آنها معتقدند که بشر باید برای کسب ارزشهای انسانی تلاش کند.
این فرمان اسلام است که بشر هر چه را برای خود میخواهد برای دیگران نیز بخواهد. بشر جانشین خداوند بر روی زمین است و باید استعدادهای مثبت خود را تقویت کند. یک انقلابی کسی است که چگونگی اصلاح دیگران را میداند. برای این منظور تفکر و مطالعه درباره جهان و فلسفه وجود ضروری هستند.
عزم والا و اعتقاد و کوشش پایدار، دلیل پیشرفت اقبال و شریعتی بود. آنها اندیشه و تلاش خود را با «قلبی شرقی» و «ذهنی غربی» بارور کردند. بزرگترین آرزوی آنها این بود که هوشیاری و آگاهی را در جامعه بشری ببینند بطوریکه بشر بتواند به خدا نزدیک شود.
این دو مرد خدا دارای سعه صدر و بینشی پالوده بودند و میخواستند تغییرات اساسی و بنیادین در جوامع اسلامی ایجاد کنند. آنها میخواستند مفاهیم و اندیشههای قالبی را در الگوهای جدیدی مطرح کنند و معتقد بودند که مردم باید با تغییرات فکری خودشان را تغییر دهند، چرا که تغییر حقیقی فقط با دگرگونی تفکر ایجاد میشود. آنها کوششهای اصلاحطلبانه عظیمی انجام دادند تا مردم بتوانند خوب و بد را تشخیص دهند. این دو فیلسوف برجسته میحواستند بشر قرن بیستم از بردگی و بندگی آزاد باشد و زندگیش در پرتو آزادی روشن گردد. آنها راه انقلاب اسلامی را هموار کردند.
به نظر شریعتی، علامه اقبال مبتکر انقلابی بزرگ بود و میخواست جوانان مسلمان را از تأثیرات آداب و رسوم هند و تفکر غربی نجات دهد. بنظر اقبال یک مسلمان روشنفکر باید هدایت را در اسلام جستجو کند. این موضوع میتواند بهتنهایی، اجرای کامل سیستم عدالتطلب اسلامی را تضمین کند. روشن کردن ابهامات دینی، تفکری انقلابی بود که اقبال به مسلمانان داد و او این انقلاب را در جنبههای دیگر زندگی نیز میخواست.
اقبال معتقد بود که اگر به فلسفه بالا عمل شود، انقلابی بزرگ از شرق بوقوع میپیوندد. از نوشتههای اقبال مشخص میشود که او مستقل از مردم نبود و مخاطبینش را انتخاب کرده بود.
بنظر اقبال و شریعتی حل هر مسئلهای در جوامع اسلامی، توسط مسلمانان امکان داشت. آنها معتقد بودند اسلام تنها مذهب کامل است و میخواستند قوانین اسلامی در قلمرو زندگی ملی تقویت شود و کوششهایشان را با این هدف درآمیختند و چه انتخاب زیبایی کردند.
اگر کسی با دقت اندیشه اقبال را مطالعه کند، مشخص میشود که اندیشه او از آموزشهای قرآن گرفته شده است. بنابراین انقلاب اسلامی تنها هدف او بود و میدانست که انقلابی بزرگ از شرق پدیدار خواهد شد. این دیدگاه اقبال بوسیله دکتر شریعتی تداوم یافت. این دو اندیشمند در آرزوی آزادی و پیشرفت مسلمین بودند.
دکتر شریعتی «لا» را شرط ایمان برای مسلمانان حقیقی میداند. او میگوید (لا) اعلام رد و انکار همه چیزهای غیر خدایی است و بزرگی خداوند را نشان میدهد. (لااله) فرمانی الهی است که مسلمین را به روبرویی با دشمن تشویق میکند و در عینحال آنها را به خشوع در مقابل خداوند با تسلیم کامل، ملزم مینماید. بنظر دکتر شریعتی (لا) مرگآورترین اسلحهای است که مسلمین برعلیه قدرتهای جهان دارند. این مبارزهطلبی برعلیه مستبدین و ظالمین است. (لا) یعنی (نه) و ما را از خشوع در مقابل هر کسی غیر خدا منع میکند. و به ما آموزد که وجدان و ایمان را برای دنیا نفروشیم، در گناه فرو نرویم و از استعدادها و تواناییهایمان برای انجام عمل صالح استفاده کنیم.
اقبال و شریعتی فلسفهشان را بر این اصول بنا کردند. مهمات آنها اصول طلایی اسلام و ارتش آنها امت مسلمان بود. این دو متفکر مسلمان دیگر در میان ما نیستند، اما مسئولیتی سنگین به دوش ما نهادهاند. افتخار و شرف امروز مسلمان نتیجه مبارزات آنهاست.
این دو متفکر مفاهیمی از اسلام ارائه دادند که به ماورای مرزهای جغرافیایی اسلامی نفوذ کرد، بیایید خالصانه به اندیشه این دو متفکر بزرگ اسلام توجه کنیم و در مسیر آنها گام برداریم تا به خوشبختی و پیشرفت نایل شویم و با یاری خداوند رویاهای اقبال و شریعتی را تحقق بخشیم.
* این مقاله از نشریه «ویژن» (نشریه انگلیسی آکادمی اقبال ـ شریعتی پاکستان) ترجمه شده است.