Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


بیانیه‌ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به‌ مناسبت گرامیداشت سالروز شهادت شریعتی (خرداد ۱۳۵۹)

بیانیه‌ی شماره ۶۶ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بمناسبت گرامیداشت سالروز شهادت معلم شهید دکتر علی شریعتی

خرداد ۱۳۵۹

بسم الله الرحمن الرحیم

… و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرک الموت فقد وقع اجره اعلی الله …

(نساء ـ ۱۰۰)

اکنون در آستانه‌ی سومین سالروز شهادت مردی ایستاده‌ایم که خود کاشف عظمت هجرت در تعالی انسان و رشد تمدن‌ها بود. شهیدی که زیباترین و پرمحتوی‌ترین عبارات را درباره‌ی «هجرت» و «شهادت» به فرهنگ اسلام عرضه کرد و خود در هجرت به شهادت رسید.

این شهید اندیشمند، وقتی بار سنگین خفقان شاهنشاهی حرکتش را در بند کشید، خویش را به ناچار از خروش افتاده نپسندید و همچنان که خود گفته بود «سلاح عظیم و دگرگون‌کننده‌ی هجرت را بر شانه‌ گذارد و «مهاجراً الی‌الله» رفت تا «مرحله‌ی تازه‌ای» را آغاز نماید».

نقش شریعتی در جامعه‌ی ستم‌زده‌ی ایران و خدماتش به اسلام چه در زمان حیات و چه پس از شهادتش در غربت مورد بحث و بررسی‌های یک جانبه‌ی فراوان و متضادی قرار گرفته است. بسیار کسان و گروه‌ها با «بت» درست کردن از این دانشمند متعهد به اسلام و ایثارگر به امت اسلامی، خواستند تا مقاصد سوء خویش را زیر نام بلند او به صحنه کشانند و با بهره‌گیری مغرضانه از برخی گفتارها و اندیشه‌های وی بر خود «قبای سبز سلامت» بپوشانند. اشخاص و اقشار دیگری نیز به دلیل ذهن کور و متعصب جاهلانه‌ی خود و حتی به تحریک و حمایت ساواک به ویرانی وی کمر بستند و در این راه از هیچ دروغ و تهمت و فحش و دغلکاری کوتاهی ننمودند. جالب آن که در این جناح از چپ ماتریالیست تا ساواکی گرفته و از مردم عامی تا بعضی افراد روحانی‌نما و همچنین روشنفکران متجدد و غربی با هم و هم جهت بودند.

اما در این میانه بودند صاحب‌نظران سلیم‌النفسی که برای رضای خدا از حق نمی‌گذشتند و معلم شهید شریعتی را با توجه به تمامی جوانب ارج می‌گذاشتند و ضمناً اشکالات و اشتباهات وی را نادیده نمی‌گرفتند.

پیام تاریخی و تعیین‌کننده‌ی امام در آغاز اوج‌گیری انقلاب اسلامی که با اشارتی صریح به اختلافات شدید آن زمان (بر روی افکار شریعتی)، مردم را به وحدت فرا خواند و به عناصر صادق هر دو گروه (مخالف و موافق) توصیه‌های بسیار موثری نمود، الگوی بارزی برای ما بوده و می‌باشد.

در پس این پیام حساس که زمینه‌ساز وحدت معجزه‌آسای مردم شد، بحث‌های ایدئولوژیک ـ سیاسی فراوانی نهفته بود، که از آن می‌گذریم و نگاهی سریع به موضع سازمان نسبت به این شهید بزرگ می‌اندازیم.

الف ـ تأثیرهای شگفت شریعتی:

۱ ـ سال‌های اختناق و نیاز به شور انقلابی اسلامی:

بی‌تردید این نیاز اساسی را در سطح جوانان کشور، معلم شهید شریعتی بود که به بهترین نوع پاسخ گفت و با طرح «فرهنگ شهادت‌طلبی» و «تشیع سرخ» عصیان اسلامی را بر علیه طاغوت‌ها با سرعت و گسترش فراوان ایجاد نمود۱ تا آنجا که چند بار به زندانش انداختند، کتاب‌هایش را ممنوع کردند و چه بسیار جوانان مسلمان را که به جرم خواندن اندیشه‌های او به شکنجه و حبس کشاندند، ولی همچنان شور انقلابی اسلامی خیزش بیشتر می‌گرفت و آثار شریعتی در این بعد تأثیر عظیم‌تری می‌گذاشت، تا این که شهید خود یکی از عوامل ایجاد شور انقلابی جوانان در انقلاب کبیر اسلامی شد.

۲ ـ نقش اسلام در قشر روشنفکر:

به یاد داریم که بر اثر تلاش رژیم ضد اسلامی و با فرهنگ وارداتی غربی، قشر روشنفکر سال‌های دهه‌ی ۱۳۴۰ از اسلام دور شده بود و جوانان دانشگاهی مسلمان تا حدودی خود را در میان این هجوم از هر سوی، تنها حس می‌کردند، که دکتر شریعتی با توجه به شخصیت علمی غیرقابل انکارش و اطلاعات عمیق  وسیعش از مکاتب گوناگون، چونان قهرمان شکست‌ناپذیری در برابر عقاید غیر اسلامی ظهور کرد و پشتوانه‌ی عظیمی برای قشر مسلمان روشنفکر گشت. وی آن‌چنان در این بعد کارآیی نشان داد که نه تنها روشنفکران مسلمان سرافراز و دلگرم شدند، بلکه حتی کسانی که نسبت به اسلام بدبین بودند، مشتاقانه به پای درس‌های پر جذبه‌اش کشیده شدند و از ذلت مکاتب غیر الهی رهایی یافتند. دکتر با استفاده از نبوغ سرشار و قریحه بی‌نظیر خود توانست چهره‌ی پرشور و انقلابی اسلام اصیل را از غبار رخوت قرون متمادی بزداید و پیش چشم‌ها و قلوب مشتاق جوانان قرار دهد. پس از آن دیگر کسی در خود این توان را نمی‌دید که اسلام را «ارتجاعی» بنامد، زیرا عمیق‌ترین مفاهیم و حماسی‌ترین دستورهای ضد طاغوتی و رهایی‌بخش را در آن مشاهده می‌کرد.

۳ ـ بازیابی شخصیت مستقل:

غرب‌زدگی، شرق‌زدگی و ویران‌گری نظام شاهنشاهی از هر سوی به تحقیر و وابستگی انسان کمر بسته بودند و با بندها و رنگ‌ها و فریب‌ها و یا به‌قول دکتر با «زر و زور و تزویر» کرامت انسان را پایمال می‌کردند. لذا وی با نشان دادن الگوهای ارجمند بشری و نمونه‌های متعالی انسانیت چونان «فاطمه(ع)، حسین(ع)، حسن(ع)، علی(ع)، سجاد(ع)، زینب(ع)، ابوذر، سلمان، … تازیانه بازگشت به خویش را بر پیکر تسلیم‌ شده‌ی جامعه فرود آورد و با یورش به ارزش‌های طاغوتی و معیارها و نمونه‌های منحط آنان اعلام کرد، که «تمامی امید من برای رهایی انسان به همین خانه‌ی گلی فاطمه است. خانه‌ای‌که در آن پدر محمد(ص)، شوهر علی(ع)، فرزندان حسن(ع) و حسین(ع) و زینب‌اند». و این خود همان شعار «نه شرقی، نه غربی، اسلامی بوده که می‌بایست تمامی جهان را فرا گیرد او با احاطه‌ی کامل و بی‌نظیرش به مکاتب غرب و شرق و با شور و شعف انقلابی که زاییده‌ی عشقش به اسلام بود، چنان به ارزش‌های وارداتی تجدد غربی و ماتریالیسم شرقی می‌تاخت که حضرات قدرت رویارویی و جواب‌گویی وی را نداشتند و تنها در قفا به نقد علمی! آثارش می‌پرداختند.

ب ـ نواقص و کمبودها:

۱ ـ عدم ارائه‌ی یک سیستم منسجم و نداشتن مبنای فلسفی:

شریعتی با توجه به این که فرصت بدست آمده را همواره کوتاه و معجزه‌ای می‌دانست، با شتاب شبانه‌روزی به موضوعات مورد نیاز اجتماعی و اشکال‌های نسل جوان پرداخت و همچنین به دلیل داشتن دید «غیر فلسفی» و حاکمیت دیدگاه علمی و جامعه‌شناسی که در نوشته‌هایش به چشم می‌خورد، هرگز فرصت و امکان آن را نیافت تا با پرداختن به اصول بنیادی و مفاهیم فلسفی و عمیق اسلامی، یک سیستم منسجم و اصیل را ارائه دهد، و همان‌طور که ذکر شد، بیشتر به انگیزش «شور انقلابی اسلامی» پرداخت، ولی نتوانست «شعور و بینش عمیق اسلامی» و نیز شناختی اصولی و پایه‌ای ارائه دهد. آنچه دکتر مطرح کرد، با توجه به دیدگاه علمی و جامعه‌شناسی او، بیش از آن‌که مسائل همیشگی و اساسی اسلام باشد، مسائل مورد نیاز آن زمان و پرداختن به روحیه عصیانی شیعی بود، که ضرورت آن را با تمامی وجود درک کرده بود و لذا می‌بینیم با آن همه استقبال شکوهمندی که از آثار شریعتی در دوران پیش از انقلاب می‌شد و عدم توجهی که به نوشته‌های عمیق کسانی چون استاد شهید مطهری وجود داشت، پس از سرنگونی طاغوت و ساکت شدن نسبی جو عصیانی و شورآفرین انقلاب و همچنین نیاز جوانان به درک عمیق مفاهیم اسلامی، جریان به عکس ادامه یافت و مردم برای یافتن عمق در مسایل دینی و مایه گرفتن از سرچشمه‌های ناب وحی و فلسفه‌ی اصیل اسلامی و عرفان به کتاب‌های استاد شهید مطهری رغبت خیره‌کننده‌ای نشان می‌دهند و آن استقبال شدید از نوشته‌های شهید شریعتی دیگر به چشم نمی‌خورد.

۲ ـ افکار همیشه متحول دکتر:

در آثار متعدد شهید شریعتی که تا بیش از ۲۰۰ کتاب و نوار و سخنرانی ذکر شده است، گاه مسایلی به چشم می‌خورد که بسیار ناهمگن و ناهماهنگ هستند و گاه تناقضاتی آشکار در آنها مشاهده می‌شود. برای نمونه برخی از موارد فوق را تحت چند مقوله اساسی می‌آوریم.

زیربنا و روبنا:

«در امت زیربنا اقتصاد است (من لا معاش له لا معادله. کسی که زندگی مادی ندارد، زندگی معنوی ندارد)».۲

«واین که روز آغاز زندگی بنی آدم را بر روی زمین … با آغاز تصادم و تضاد و بالاخره جنگ و برادرکشی توام نشان می‌دهد، این حقیقت علمی را ثابت می‌کند که برخلاف ایده آلیست‌ها عامل اساسی آن اقتصاد است».۳

«به نظر من قتل هابیل به دست قابیل از یک تحول بزرگ، یک پیچ تند در سیر تاریخ … خبر می‌دهد و آن را عمیقاً توجیه و تفسیر علمی و طبقاتی می‌کند و آن پایان یافتن دوره‌ی کمون اولیه و نابود شدن نظام برابری و برادری نخستین انسان در شکل تولید صید و شکار (هابیل) با ظهور تولید کشاورزی و ایجاد مالکیت خصوصی و تشکیل اولین جامعه طبقاتی و نظام تبعیض و استثمار و مال‌پرستی و بی‌ایمانی و آغاز خصومت و … »۴

در این جا مشاهده می‌شود که عامل اساسی و زیربنایی را اقتصاد می‌داند و انسان و جامعه و تاریخ را براساس شکل و مناسبات تولید، تحلیل اقتصادی و طبقاتی می‌کند. اما در جای دیگر نقش کمتری برای اقتصاد قائل می‌شود و آن را عاملی در ردیف فاکتورهایی نظیر سیستم سیاسی، مذهب، زبان، هنر، نژاد … عنوان می‌کند، از جمله:

«بی‌شک عواملی که شخصیت جماعت را ساخته‌اند جز طبیعت و نژاد، اقتصاد، شکل طبقاتی و گروهی، سیستم سیاسی و مذهب، زبان، هنر و نهادها و تولید و تاریخ آن نیست. (و در عین‌حال هر یک از این عوامل به خودی خود و مجزا و مجرد از دیگر عوامل وجود ندارد. مثلاً آنچه نهاد خانواده را می‌سازد، هم تاریخ است و هم مذهب و هم اقتصاد و هم محیط جغرافیایی و …) اما در عین‌حال شخصیت هیچ‌ یک از این عوامل نیست».۵

«مسئله‌ی روبنای اجتماعی، نیز در عین حال که صحیح نیست، اما وضع و کیفیت آن فرق می‌کند. جامعه‌ی بشری، ساختمان ساده‌ای نیست که یک شالوده‌ی اقتصادی در زیر ریخته شده باشد و اخلاق و مذهب و هنر و زبان … شخصیت‌ها و فضیلت‌ها و اندیشه‌ها و علوم و … همه و چهره‌ی گوناگون روح غامض انسانی و ابعاد پیچیده‌ی تجلیات اجتماعی به روی آن ساخته شده باشد، بلکه مجموعه‌ی این عناصر به کیفیتی با هم درآمیخته‌اند و شکل و جنسی را پدید آورده‌اند، که ساختمان اجتماعی او را تشکیل می‌دهند … »۶

«در این جا نیز مسئله‌ی شناخت فرد و قوانین علمی انسان‌شناسی مطرح است. بی‌شک افراد انسانی طبق قوانین کلی و ثابت محیط، وراثت، رشد و مراحل سنی متوالی، اصول تمام فیزیولوژی و روان‌شناسی داده می‌شوند و بزرگ می‌شوند و پرورش می‌یابند و می‌میرند، اما براساس این قوانین هرگز نمی‌توان شخصیت یک فرد را که «حقیقت واقع» او را تشکیل می‌دهد، «دقیق و کامل» توجیه و تفسیر نمود و شناخت لنین، تولستوی و راسپوتین هر سه از نظر محیط اجتماعی، زبان، تاریخ، نژاد، وابستگی طبقاتی و محیط جغرافیایی مشابهند، هر سه دارای عناصر تشکیل دهنده‌ی شخصیت فردی و اجتماعی مشترکی‌اند، اما در عین حال سه شخصیت ناهمانند و حتی متناقض شده‌اند».۷

فلسفه‌ی تاریخ:

«جنگ هابیل و قابیل جنگ بین دو جبهه‌ی متضاد در تاریخ است براساس دیالکتیک تاریخ، بنابراین تاریخ نیز همچون انسان یک حرکت دیالکتیکی دارد. این تضاد هم از اینجا شروع می‌شود که قابیل به نظر من نماینده‌ی کشاورزی و مالکیت انحصاری یا فردی، هابیل نماینده‌ی عصر دامداری و دوره‌ی اشتراک اولیه پیش از مالکیت را می‌کشد».۸

«…. زیرا تاریخ براساس جبر کلی و علمی در حرکت است، همچون طبیعت. اما من به عنوان یک فرد انسانی باید انتخاب کنم در مسیر تاریخ حرکت کنم، جبر تاریخ را به نیروی علم تسریع کنم و پیش بروم و یا با جهل و خودپرستی و منفعت‌طلبی طبقاتی در برابر آن بایستم و له بشوم».۹

می‌بینیم در این جا، دکتر تاریخ را تحلیل طبقاتی و اقتصادی می‌کند و به جبر بی‌چون و چرای تاریخ معتقد است. جبری که در آن انسان صرفاً نقش تسریع‌کننده یا کندکننده دارد و هیچ‌گونه آزادی و اراده‌ای در ساختن و تغییر تاریخ برای وی قائل نیست. اما در جای دیگر انسان را براساس علم، آگاهی، ایدئولوژی، قدرت اراده و انتخاب که تجلی جوهر انسانی اوست، تاریخ‌ساز و عامل موثر در تغییر تاریخ معرفی می‌کند و سیر تاریخی را خلل‌ناپذیر و سیر حرکت جامعه را در یک جهت نمی‌بیند و به عبارت دیگر به «دترمینیسم» تاریخی معتقد نیست:

«جبر تاریخ را ما به گونه‌ای می‌فهمیم، که اخلاف‌مان«قضا و قدر الهی» را می‌فهمیدند. یک نوع جبر مشیتی که در آن به جای «خدا»، «تاریخ» نشسته است و به جای «مشیت الهی»، «ابزار تولید»! به هر حال در هر دو انسان یک بازیچه‌ی بی‌اراده‌ی دست دیگری و سرنوشتش بی‌حضور او تعیین گشته است … به هر حال هر عاملی که انسان را به عنوان سازنده‌ی سرنوشت خود و تاریخ نفی می‌کند، نه تنها انسان را تحقیر کرده است و او را در سطح یک گیاه و جانور … پایین آورده است، بلکه مسئولیت را … از انسان سلب کرده است … به قول گورویچ «اعتقاد به جبر تاریخ یک نوع لش بودن است» و به گفته‌ی شاندل وقتی یک دهقان چینی یا هند و چینی که در دوران فئودالیته زندگی می‌کند، برای استقرار سوسیالیسم تفنگ برمی‌دارد، یعنی که جبر تاریخ را زیر پای مصمم‌اش به عنوان یک انسان مدفون ساخته است».۱۰

«به هر حال چه مذهبی باشیم، چه غیر مذهبی، چه سوسیالیست باشیم، چه لیبرال باید انسان را به عنوان یک اراده‌ی دخیل و عاملی که تقدیر تاریخی خود را می‌تواند با استعداد الهی خویش، علم و آفرینندگی تغییر دهد، نگاه کرد. این است که تنها آگاهی است که می‌تواند سرنوشت را بسازد و سیر تاریخی را به دلخواه دگرگون کند. برای رسیدن به این آگاهی اجتماعی هرگز نباید در انتظار رسیدن تاریخ به دوره‌ی رشد بورژوازی و تکامل ابزار تولید بود و انقلاب اجتماعی را موکول به تشدید جبری تناقض در بطن اجتماعی و رشد کامل آنتی تز طبقاتی کرد».۱۱

فلسفه و چهره‌های فیلسوف:

دکتر در اکثر آثار خود به علوم اسلامی چون فلسفه، منطق و کلام، شدیداً حمله می‌کند و آنها را ادامه‌ی بحث‌های کلامی یونانی و رسوخ آنها را در فرهنگ اسلامی ناشی از توطئه‌ها و برنامه‌ریزی‌های استعمار از مامون عباسی تا امروز می‌داند و به شدت فلاسفه را به باد استهزاء و انتقاد می‌گیرد، تا جایی که «فلاسفه را چهره‌های پفیوز تاریخ»۱۲ می‌نامد. اما در جایی نیز به تشریح فرهنگ غنی و شکوفای اسلامی و ضرورت بازگشت به خویش و پاسداری از دستاوردهای این فرهنگ اصیل در مقابل هجوم فرهنگ‌های بی‌محتوای تجدد غربی و الحاد شرقی بپردازد و چنین می‌نویسد:

«در تهران جلسات هفتگی تشکیل می‌شد با حضور پروفسور هانری کربن استاد دانشگاه سوربن و اسلام‌شناس معروف و متخصص منحصر به‌فرد فرهنگ شیعی در غرب و شرکت آقای سید محمدحسین طباطبایی مدرس حکمت و مفسر قرآن در قم و دیگر فضلا و دانشمندان قدیم و جدید. طباطبایی گویی سقراط است که نشسته و گرداگردش را شاگردانی گرفته‌اند. و کربن نیز فاضل خوش ذوقی که می‌کوشد تا از این اقیانوس عظیم افکار و عواطف عمیق و گونه گونه‌ای که فرهنگ اسلامی شیعی را ساخته است، جرعه‌هایی بنوشد. چه روحی و چه قدرتی به او (منظور علامه‌ی طباطبایی است) چنین استحکام شخصیت و استدلال فکر بخشیده است»؟۱۳

همچنین علی‌رغم آن همه حمله به فلسفه‌ی اسلامی که به نظر او همان فلسفه‌ی یونانی است و قرن‌ها صحنه‌ی حوزه‌های دینی را دچار بحث‌های دگم و ذهنی و خشک ارسطویی کرده است، وقتی کتاب «فلسفه‌ی شناخت» شیخ علی تهرانی را که جوهرش همان فلسفه‌ی اسلامی است، برای اظهار نظر به وی می‌دهند، تنها به تعویض نام کتاب اکتفاء می‌کند و در تائید کتاب برای نویسنده‌ی آن سنگ تمام می‌گذارد.

منشاء این ناهمگونی و تناقض را در میان آثار دکتر باید در عوامل زیر جست‌وجو کرد:

۱ ـ تحول مدام افکار دکتر:

تفکرات وی مانند زندگی‌اش هیچ‌گاه دچار سکون و رکود نشد و هیچ‌گاه یکسان نیاندیشید. خود وی به این حقیقت اذعان داشت، وقتی که به گفته‌ی چند سال قبل او ایراد می‌گیرند، در جواب می‌گوید «من الان، من چند سال پیش نیستم». این تغییر و تحول فکری، خود نمودار شهامت و گستاخی و عدم وابستگی و رسوب ذهنی و همچنین روحیه حقیقت‌طلبی او بود و باکی نداشت که در برابر حقیقت تسلیم شود و آن را پذیرا گردد.

۲ ـ قدرت و توان بی‌نظیر در سخنوری و نویسندگی:

با توجه به قدرت بیان و قلم کم نظیرش، شریعتی هر مسئله‌ای را که می‌خواست پراهمیت جلوه دهد، آن را به اوج می‌رساند و همچنین بعکس. نمونه و مصداق این عامل را می‌توان در «تائید» و همچنین «رد» روحانیت مشاهده کرد، که چگونه یکجا همه‌ی امید وی به روحانیت اصیل است و مدافع سرسخت آنها۱۵ و جایی اسلام منهای روحانیت را مطرح می‌کند۱۶ و کسی را که امیدی به روحانیت داشته باشد، ساده‌لوح و یا مغرض می‌نامد!۱۷

۳ ـ سعی در معرفی اسلام در قالب «واژه‌های نو»:

شریعتی از واژه‌های جدید دیالکتیک، جبر تاریخ، زیربنا، طبقه و …. در تشریح اسلام، بسیار بهره جست. با توجه به این که واژه‌های مزبور هر کدام در فرهنگ خودکارآیی دارد و استفاده‌ی آن در تحلیل مسایل اسلامی بار ایدئولوژیک جدیدی را می‌طلبد، نتیجتاً نارسایی‌ها، سوءتعبیر، سوءنظر و انحراف‌هایی را درپی می‌آورد. یعنی نارسایی در ارائه‌ی اسلام اصیل توسط ادامه‌دهندگان راه او، سوء تعبیر توسط نقادان آثار او، سوء نظر توسط مغرضان و انحراف توسط ساده‌دلان.

۴ ـ عدم برخورداری از مبنای فلسفی اسلامی:

بی‌شک عدم برخورداری از یک مبنای عمیق فلسفی، نقش موثری در بروز و عدم انسجام کامل در نوشته‌ها و آثار و عدم ارائه‌ی یک خط دقیق و محکم عقیدتی در سراسر میراث بزرگ فرهنگی وی می‌گذارد۱۴ و همین خود باعث شده است، که انحرافاتی نیز از چشمه‌های اصیل اسلامی در میان کتاب‌هایی که به مسایل بنیادی اسلامی پرداخته است، مشاهده شود. مانند بحث دیالکتیک و نمونه‌هایی که شرح آن گذشت. البته همین جا تذکر دهیم که شهید شریعتی براساس همان تحول دائم فکری به برخی از این اشکالات (به‌ویژه پس از زندان) پی‌برده و مشغول رفع و اصلاح آن بود و نمونه‌های خوبی همچون کتاب «خودسازی» گواه این ادعاست.

با توجه به تمامی مطالبی که راجع به آثار دکتر گذشت، نتیجه می‌گیریم که آثار مزبور علی‌رغم محتوای عمیق و پرجاذبه اکثر آنها، به علت عدم انسجام، عدم برخورداری از یک مبنای صحیح و اصولی که از فلسفه‌ی اسلامی مایه گرفته باشد و وجود برخی تناقضات، نمی‌توانند یک سیستم قابل قبول ایدئولوژیک را برای نسل تشنه‌ی بعد از انقلاب ارائه دهند.

ج ـ سوء استفاده از نام و آثار شهید:

  ما به دلیل احترامی که برای جهاد عظیم دکتر قائلیم و به دلیل عظمتی که برای خلوص و نبوغ و صداقت این شهید بزرگ معتقدیم، به مردمی آگاه و مسلمان خاطرنشان می‌سازیم که هم اکنون سوء استفاده‌های گوناگونی از نام و آثار وی توسط افراد و گروه‌های چندی صورت می‌گیرد، که بسیار در خور دقت و ارزیابی و روشنگریست. افراد و گروه‌هایی که کلاً یا اعتقادی به وی نداشته و ندارند، یا بیش از یک بازیچه سیاسی نبوده و در اختیار دیگران هستند و یا بر اثر جاه‌طلبی‌ها، حقارت‌ها و خودخواهی‌های فردی به چنین شیوه‌ای دست زده‌اند و اکنون برای این که خود را در پس یک فرهنگ غنی، یک نام پرآوازه پنهان کنند، پس از شهادت شریعتی، فرصت یافته‌اند و خود را سینه‌چاک و مقلد و مدافع او نشان می‌دهند! در حالی که حتی در این ادعای کاذب نیز به‌شدت چهره‌ی منافقانه‌شان روشن است.

برخی از اینان مانند گروه متلاشی‌ شده‌ی فرقان که هویتش مشخص است، می‌باسند. هم چنین دیگر کسانی که مطهری را نیز بخاطر اختلاف ایدئولوژیکی‌اش با دکتر (که مانند اختلاف بین دو متفکر طبیعی بود)، می‌کوبیدند، خود در خفاء ، اسلام شریعتی را اسلام خورده بورژوازی معرفی می‌کردند و سرانجام هم وقتی سلسله مقالات ارزنده و قاطع دکتر در مورد «اسلام، انسان، مکتب‌های مغرب زمین» بدون اجازه‌ی او و برای لوث کردن شخصیت بزرگ و خرد کردن قامت استوارش در کیهان زمان شاه چاپ شد، منافقانه به بهانه‌ی این‌که او از «تریبون رژیم» استفاده کرده و در اصل به دلیل محتوای اصیل آن مقاله‌ها که در رد مارکسیسم نگاشته شده بود، به او حمله می‌کردند، ولی اکنون با برگزاری مراسم بزرگداشت آن شهید در پی میراث‌خواری و فرصت‌طلبی از خون و نام بلند او برآمده‌اند. در حالی که همچنان که گفتیم اندیشه‌های شریعتی را باید به صورت یک مجموعه و یک سیر در نظر گرفت و با آن برخورد نمود.

در این جا یک نکته‌ی دیگر نیز باید مورد توجه قرار گیرد و آن سوء استفاده از وابستگی به یک شخصیت مورد احترام است. کلاً براساس قرآن و سنت، صرفاً «وابستگی خانوادگی» به یک فرد ارجمند هیچ «ارجی» برای دیگران نمی‌آورد. هر کس در گرو اعمال خویش است. تاکید قرآن در مورد فرزندان حضرت ابراهیم(ع) که «لا ینال عهدی الظالمین» و فرزند حضرت نوح(ع) که «انه لیس بن اهلک» و یا جریان عایشه زن پیامبر(ص) و همچنین زن امام حسن مجتبی(ع)، نشان‌دهنده‌ی طرد روحیه‌ی آریامهری و به اصطلاح «ولیعهد پروری» و «شهبانوسازی» و تقدیس بی‌دلیل آشنایان و خویشاوندان فرد است. براساس همین معیار اسلامی و قرآنی است، که فرزندان امامان پنجم و دهم «جعفر کذاب» و «مسیلمه کذاب» صرفاً به‌دلیل فرزند امام بودن نه تنها دارای ارج و قرب نیستند، که انحراف و گناه‌شان نیز قابل چشم‌پوشی نبوده و نزد شیعیان به «کذاب» معروفند، بر این مبنا هر فرد اگر از توانایی و ارزشی برخوردار بود و چیزی در چنته موجود داشت! مورد احترام قرار می‌گیرد وگرنه، هرگز. این اصل مهم باید در جامعه‌ی اسلامی ما نیز کاملاً مورد توجه قرار گیرد و از هر گونه سوء استقاده جداً جلوگیری شود.

با کدام معیاری فقط به‌دلیل آن که فلانی دانشمند و متفکر بوده است، پس فرزندش نیز ایدئولوگ است؟! حتی اگر از خواندن آیه‌ای عاجز باشد؟ و یا عیالش نیز صاحب‌نظر است، حتی اگر دو جمله‌ی صحیح را نتواند ادا کند و به شدت سطحی و میان تهی باشد؟!! و با کدام مکتبی اگر فرزندانی شجاع و از جان گذشته یافتیم، بی‌تردید مادران‌شان را باید مقدس و صاحب‌نظر و رایزن سیاسی و اجتماعی و متخصص در امر انقلاب و مدافع حقوق این و آن و …. بدانیم؟!  البته اگر کسی برای رضای خدا در شهادت فرزندانش صبر و استقامت نشان دهد، در این مورد قابل احترام و تقدیس است، اما بی‌تردید این خصوصیت نمی‌تواند در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی، گسترش یابد و سکه‌ی وی را معیار بازشناخت حق از باطل بدانیم. و انحراف و عدم انحراف ایدئولوژیک را توسط وی محک بزنیم.

در پایان تذکر و هشدار می‌دهیم که نباید با طرح انحرافی نام و آثار شریعتی، وسیله‌ای برای حمله به دیگر صاحب‌نظران و یا اقشار دلسوز انقلاب اسلامی درست نمود. آنچه مسلم است، هر فردی و گروهی، جنبه‌های مثبت و منفی دارد. شهید شریعتی در مجموع از خدمت‌گزاران صدیق و سخت‌کوش اسلام بود و نظر هر اندیشمند و متعهد دیگری دارای نقاط مثبت از یک جهت و نقاط منفی از بعد دیگر است. پس نباید تفرقه ایجاد کرد و گروهی را بر علیه گروهی دیگر به جنگ‌های انحرافی و بی‌پایه کشانید. هر کس را به اندازه‌ی عظمت کارش ارج بداریم و نسبت به هیچ‌کس با پیش فرض و یا کورکورانه برخورد نکنیم. طرد یک فرد آن‌هم به‌دلیل بعضی از خصوصیات و تائید دیگری آن‌هم به‌دلیل برخی ویژگی‌ها، اصولی و اسلامی نیست. اسلام راستین و آزاداندیش به ما می‌آموزد که منصفانه بدون این که اسیر جذابیت و شخصیت والای فردی شویم، به تحلیل و بررسی نقاط ضعف و قوت وی بپردازیم، و با هرگونه «بت‌سازی» ، «دغلکاری»، «فرصت‌طلبی» و «نان به نرخ روز خوری» بستیزیم و این چنین کرامت انسانی را ارج نهیم، که اگر چنین کنیم، هم روح تمامی شهیدان و اندیشمندان پاکباخته اسلامی را شاد کرده‌ایم و هم نان آنان را بیش از همیشه با احترام، جاودانه ساخته‌ایم و هم جامعه‌ای را آزاداندیش تربیت نموده‌ایم.

ما نیز با این دیدگاه سالروز شهادت مرد پرتوان قلم و سخن، مهاجر مجاهد، اندیشمند اسلامی «شهید شریعتی» را گرامی می‌داریم و به روح پاک و باعظمتش درود می‌فرستیم.

جاودانه باد یاد تمامی اندیشمندان پاکباخته و مجاهد اسلامی

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی      /۵۹/۳


۱ ـ وقتی دکتر از شهادت سخن می‌گفت، موج خون تازه و عطر خوش شهیدان در فضا جاری می‌شد و رگ‌های انسان می‌تپید، تا خود را به این اوج متعالی برساند. این تاثیر شگفت یعنی ایجاد شور انقلابیدر جوانان مسلمان همچنان ادامه می‌یافت؟

۲ ـ اسلام‌شناسی صفحه‌ی ۹۸

۳ ـ اسلام‌شناسی صفحه‌ی ۷۸

۴ ـ اسلام‌شناسی صفحه‌ی ۷۷

۵ ـ مجموعه‌ی آثار، بازگشت به خویشتن صفحه‌ی ۵۴ ـ ۵۵

۶ ـ مجموعه‌ی آثار، بازگشت به خویشتن صفحه‌ی ۵۸

۷ ـ اسلام‌شناسی صفحه‌ی ۵۶

۸ ـ اسلام‌شناسی صفحه‌ی ۷۰ ـ۷۱

۹ ـ اسلام‌شناسی صفحه‌ی ۱۸۶

۱۰ ـ مجموعه‌ی آثار، بازگشت به خویشتن صفحه‌ی ۹۰ ـ۹۱

۱۱ ـ مجموعه‌ی آثار، بازگشت به خویشتن صفحه‌ی ۹۳

۱۲ ـ کتاب انسان و اسلام

۱۳ ـ مجموعه‌ی آثار، بازگشت به خویشتن صفحه‌ی ۱۰۴

۱۴ ـ تشیع علوی، تشیع صفوی و …

۱۵ـ نامه‌ای به پدرم

۱۶ ـ با مخاطب‌های آشنا

۱۷ ـ ضرورتی که خود دکتر پس از آخرین زندانش بارها در جلسات خصوصی به شدت مطرح می‌کرد و همیشه از این می‌نالید که ما یک «مانیفست اسلامی» و یک «اسلام منسجم» را نیاز داریم. همچنین این مطلب در نوشته‌ی تائیدیه‌ی کتاب «فلسفه شناخت» که ذکر آن رفت، به چشم می‌خورد.

 

بیانیه‌ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به مناسبت سالروز شهادت شریعتی.pdf



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : دسامبر 30, 2018 1485 بازدید       [facebook]