متن سخنرانی استاد شریعتی در شب هفت شهادت فرزندش علی شریعتی ( مشهد- تیرماه ۱۳۵۶)
پسرم اول تشبهش به مولا آرزوی مرگ بود
«ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحم ودا»
«آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته پسندیده انجام دادند خداوند برایشان در دل اهل ایمان محبتی قرار میدهد و ایشان را محبوب می دارد.»
پسر من کسی نبود(گریه شدید حاضرین)، اجازه بفرمائید کمک بفرمائید تا من بتوانم با این صدای ضعیفم، با این قلب ضعیفم، چند کلمهای صحبت کنم. در نامهای که مولا امیرالمومنین به مالک اشتر نوشته است، میفرمائید: «و انما یستدل علی الصالحین بمایجری الله لهم علی السن عباده». و البته صالحان را فقط به آنچه که خداونذ بر زبان بندگانش جاری میٔکند، میتوان شناخت. اینکه اشخاص بیغرض و بیطمع از فردی ستایش میکند، تعریف میکنند. دلیل آن است که آن فرد، فردی شایسته بوده است. من برای تسلیت خودم میگویم. شما کم و بیش در خارج و داخل، شاید مطلبی از علی خوانده باشید، شاید کتابی، شاید…
اما من پدرم، نزدیک هفتاد سال از عمر من میگذرد. ادعایم این بوده است که تمام این مدت را در راه خدا، در راه…معنی قرآن و نهج البلاغه کار کردهام اما اعتراف میکنم که من احساسات علی را نداشتم. زنش میگفت. کتاب اسلام شناسی که تمام شد آنها کتاب را خواندهاند می دانند که بر خاتمیت چند دلیل آورده، کتاب، شرح حال نبی و تربیت شده های اسلام، از تربیت شده ها علی و ابوذر را گرفته است. آری عاشق علی بود! دو بعد از نیمه شب، سه بعد از نیمه شب، درست نمیدانم چه وقتی بود؟ (من صحبت دوستانه می کنم، سخنرانی نمیکنم) بین اطاق بچهها و اطاق علی یک راهروی کوچک بود، یک باره از خواب بیدار شدم، صدای گریه ذلخراشی می آمد، فکر کردم برای پسر همسایه مان که یک نوع ناراحتی روحی پیدا کرده بود حادثهای اتفاق افتاده است و مادرش و یا کسی از خانواده آنهاست که اینچنین ضجه میزند. دویدم روی ایوان، دیدم نه، صدا از داحل عمارت است. آمدم تو، دیدم از اطاق علی است، رفتم داخل، دیدم علی سرش را گذاشته روی میز کارش و به شدت گریه میکند. علی جان چرا گریه میکنی؟ گفت: امشب با محمد و علی…وداع!
خدا میداند، خدا میداند، من نمیگویم علی نقصی نداشت. من نمیگویم او اشتباهی نداشت. ولی عواطف و احساسات او را من نداشتم.
علی یک تشبهی به مولایش داشت، مخصوصا در این سال های آخر- وقت آقایان محترم را در این هوای گرم نمیگیرم- اول تشبهش آرزوی مرگ بود- علی در این سال های آخر جدا اشتیاق به مرگ داشت و به آرزوی خود رسید- چطور رسید؟ مولا امیرالمومنی پس از ضربت خوردن فرمود:
«والله مافجانی من الموت وارد کرهته و لا طالعاتکرته و ما کنت الالقارب وردوطالب وجد و ماعندالله خیرالابرار.»
به خدا سوگند مرگ یکباره من، مرگی که یکباره بر من وارد شد.یک واردی نبود که من آن را نپسندیم، یک ظاهر شوندهای نبود که من آن را رد کنم و یا نشناسمش. ( و ما کنت الا لقارب و ردو طالب وجد). قارب چون یک لغت بعیدی است، ممکن است بعضی از افاضل هم ندانند. قارب کسی است که تشنه است و شب هنگام به دنبال آب می روذ و به هنگام روز اگر آدم از دور آبی ببیند، به طرف آن می رود. در شب پیدا کردن آب سخت است. آدم تشنه در شب به این طرف و ان طرف میرود و وقتی به آب میرسد طبیعتا خوشحالیاش از کسی که در روز آب را بیابد بیشتر است. قارب یعنی طالب آب در شب.(و ما کنت الالقارب ورد).من وقتی به مرگ رسیدم همچون تشنهای بودم که در شب هنگام در ظلمات ، به دنبال آب است و به آب رسیده است و طالب وجد، همچون جویندهای است که مطلوب خود را یافته است. برخورد من با مرگ اینگونه است. (و اما عندالله خیرالابرار)اما آنچه در پیشگاه خدا ذخیره است برای نیکان بهتر است.
علی رفت، کاری کرد، خدمتی انجام داد. مطالبی نوشت و سخنانی گفت و به آنجا میرود که جای حساب و کتاب و پاداش است. این محبت های شما برای علی و درباره علی، این صفا، این احساسات خواه ناخواه قابل تقدیر است. شما خواه ناخواه، چه به حق و چه به باطل، علی را یک فرد خدوم تشخیص دادهاید. اظهار لطف و محبت می کنید، از خدا میخواهم که برای شما چنین مصیبتی…. مطلب دیگر: عشق خاصی به حضرت زیبنب داشت. دوست داشت در کنار زینب دفن شود و در کنار زینب دفن شد.
خدا به همه شما توفیق بدهد. خدا شما را از این گونه مصیبتها حفظ کند. خدا قدم های شما را بر صراط نلغزاند، خدا به حق محمد و آل محمد همه شما را از شیعیان امیرالمومنین قراردهد. خدا پسر مرا هم ببخشد.
فقط خدا میداند.حیف بود. روز عاشورا. وقتی مصیبت سیدالشهداء صلوات اله علیه به نهایت رسید، آمد به خیمه، از زنهاشان خداحافظی کند بچه اش را دادند دستش از بچه شش ماهه چطور خداحافظی می کنند؟ بچه را می بوسند، بچه را بوسید و خواست او را به مادرش برگرداند که تیری صدا کرد و بچه شروع کرد روی دست پدر به پرپر زدن. این شدت که به بی نهایت رسید، امام این جمله را گفت: «انه یهون علی الخطب انه بعین الله». این مصیبت سنگین را بدان جهت بر من آسان می گرداند که در برابر چشم خدا انجام میگیرد. من در بسیاری از اوقات که شدتام، سختیام، زیاد میشود به خصوص در این مصیبت که هیچ رنج و شدتی برای من در این عمر پر رنج و شدتم بدین اندازه نبوده است این جمله امام را میگفتهام و حال نیز میگویم: «انه یهون علی الخطب انه به عین الله» .
اینکه آدم میداند که خدا میبیند. مصیبت بزرگ قابل تحمل میشود. خدایا تو ببین ! تو اگر … من او را دوست دارم. از دوستانم، از نیکان و پاکان میخواهم که در مظان استجابت دعا، از خدا بخواهند که دیگر عمر من طولانی نشود. خدا یا علی به طرف تو آمد « و انت خیر منزول به» . آقایان من دیگر رمق ندارم. از همه شما خدا حافظی میکنم. متانت و لطفتان را و محبتتان را میستایم. خدایا گناهان این جمع را بیامرز. خدایا این جمع را در دنیا و آخرت سعادتمند بدار . اجر دنیا و آخرت به ایشان عنایت فرما. از این گونه مصیبات و مصیبات کوچک و کوچکتر برکنارشان بدار. آنچه خیر همه است به همه عنایت کن. آنچه شر است از همه رفع و دفع بفرما. خدایا دعوت مارا مستجاب بفرما. از همه خداحافظی میکنم.
————————-
عکس مسجد حاج ملا هاشم ، خیابان شیرازی کنونی، مشهد. ۱۳۹۷