Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
Search in posts
Search in pages


نشست شریعتی و انقلاب اسلامی | حاتم قادری و هاشم آغاجری (روزنامه‌های شرق و اعتماد ـ ۱۴ بهمن ۱۳۹۵)

نشست شریعتی و انقلاب اسلامی

حاتم قادری و هاشم آغاجری
منبع: روزنامه اعتماد
تاریخ : ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ 

 

عظيم محمودآبادي • عاطفه شمس  |  «شريعتي و انقلاب اسلامي» موضوع نشستي بود كه در ساعات پاياني روز گذشته با سخنراني حاتم قادري و هاشم آقاجري برگزار شد؛ نشستي كه در آن طبق معمول دو نوبت گذشته قادري به نقد و آقاجري به دفاع از شريعتي پرداخت. آقاجري مدعي برخي  انحراف ها در انقلاب شد و قادري جواب داد كه انقلاب منحرف نشده بلكه ممكن است گفته شود از شعارهاي شريعتي منحرف شده است.

 

Image result for ‫روزنامه شریعتی و انقلاب آقاجری و حاتم قادری‬‎

حاتم قادري و هاشم آقاجري نخستين بار در آخر خردادماه بود كه رو به روي هم نشستند و با هم در مورد شريعتي به بحث پرداختند. نشستي كه در بنياد باران برگزار شد و جمعيت نسبتا زيادي در آن حاضر بود كه البته در نهايت به نوعي تنش انجاميد؛ تنشي ميان هواداران شريعتي و مخالفان او. در آن نشست در بين حضار نيز چهره هاي صاحب نامي نظير محسن آرمين حضور داشتند. آن نشست شروع علني شدن جدال آقاجري و قادري بر سر شريعتي و ميراث او بود. نشستي كه در آن قادري، شريعتي را نمونه بارز ارعاب با استفاده از شيوه خطابه كردن و صدا را بالا و پايين بردن و بر سر و مغز مخاطبان كوبيدن است، شريعتي مخاطبان خود را رمه فرض مي كند. اين سخنان بي پروايانه قادري آغاز درگيري هايي بود كه به خصوص بعد از سخنان هاشم آقاجري با توضيحات مكرر قادري آغاز شد. آقاجري در سخنانش دفاعي سرسخت از شريعتي كرد و با بيان اينكه انديشه شريعتي نسبتي با بنيادگرايي ندارد، مخالفان متنوع و متكثر او را به بدخواني و سطحي نگري متهم كرد. در آن نشست آنقدر فضا ملتهب شد كه به نظر مي رسيد طرفين بحث نتوانستند آنطور كه انتظار مي رفت در يك فضاي آرام بتوانند با هم به گفت وگو و مفاهمه بپردازند. به همين جهت بود كه ما در «سياستنامه» روزنامه اعتماد تصميم گرفتيم با موضوع «شريعتي و جامعه توده وار» ميزگردي بين حاتم قادري و هاشم آقاجري برگزار كنيم تا در آنجا مجال مناسب تري براي طرح موضوعاتي باشد كه طرفين نتوانستند در نشست بنياد باران به نحو مطلوبي آنها را بيان كنند. اما آن ميزگرد كه از قضا صاحب همين قلم برگزاركننده آن بود نتوانست توفيق چنداني در هدف خود پيدا كند چراكه با مقاومت دكتر آقاجري براي مديريت حرفه اي كار مواجه شد. در واقع در آن ميزگرد آقاجري به سخناني از قادري استناد مي كرد كه قادري معتقد بود كه او اين حرف ها را نگفته است و در نهايت آن بحث هم نتوانست راه به جايي ببرد. اما نشستي كه ديروز با موضوع «شريعتي و انقلاب اسلامي»به همت انجمن «انديشه و قلم» برگزار شد احسان شريعتي، هاشم آقاجري و حاتم قادري به عنوان سخنرانان آن تعيين شده بودند. نشستي كه قرار بود از ساعت 17 تا 19 برگزار شود اما ظاهرا به دليل برخي ناهماهنگي ها در ساعت 15 آغاز شده بود. در اين نشست احسان شريعتي نتوانست حاضر شود اما قادري و آقاجري باز رو به روي هم نشستند و اولي در نقد شريعتي و دومي در دفاع از او سخنراني كردند. احسان شريعتي نيز طي پيامي كه در ابتداي جلسه قرائت شد سعي كرد به نحوي فقدان حضور خود را جبران كند.اما در ادامه نشست آقاجري در سخنان خود از برخي  انحراف ها در انقلاب سخن گفت. اظهارنظري كه با واكنش قادري مواجه شد. قادري خطاب به آقاجري گفت انقلاب ها اساسا منحرف نمي شوند و تنها چيزي كه مي توان گفت اين است كه بگوييم انقلاب از تصورات ما يا شعارهاي ما منحرف شده است. متن ذيل گزارشي از نشست <<شريعتي و انقلاب اسلامي>> است كه البته به دليل فقدان نظم لازم در برگزاري آن نتوانستيم آن طور كه از <<سياستنامه>> روزنامه اعتماد انتظار مي رود آن را تنظيم كنيم. اما اميدواريم در فرصتي مناسب بتوانيم اين نقيصه را جبران كنيم.

انقلاب و شريعتي: سه روايت

حاتم قادري

استاد علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس:

حاتم قادري با اشاره به اينكه بحث درباره شريعتي اين روزها زياد است، سه گروه را در نسبت شريعتي و انقلاب از يكديگر تفكيك كرد و گفت: وقتي نسبت شريعتي با انقلاب را مي سنجم، درست است كه بسياري از تاثير زياد ميان شريعتي و انقلاب سخن مي گويند، اما دو جريان اصلي نگاه به شريعتي به انقلاب را رقم مي زنند كه متفاوت با آن گروه اندكي هستند كه معتقدند شريعتي در انقلاب نقش داشته اما اين تاثير آنگونه نبوده كه خود شريعتي مي خواسته است. آن گروه اندكي كه مي خواهند راجع به تاثير شريعتي در انقلاب سخن بگويند، قصدشان اين است كه نوعي تصوير ذهني و معرفتي را راجع به شريعتي ساماندهي كنند و به نظرشان مي رسد كه شريعتي تاثيرات زيادي در انقلاب داشته، اما انقلاب آنگونه كه مراد شريعتي بوده، طي طريق نكرده و از اين حيث لازم است كه جريان نسبت ها تصحيح شود. اما دو جريان ديگر هستند كه نسبت به تاثير شريعتي در انقلاب بحث هاي مفصلي دارند. يك عده هستند كه هم با انقلاب و هم با شريعتي مخالف هستند و دوست دارند چون نمي توانند به انقلاب حمله كنند، به شريعتي حمله كنند و او را وسيله اي براي تخطئه انقلاب مي كنند. اما جريان ديگر اين است كه اتفاقا در ميان دوستان شريعتي هستند و با توجه به اينكه روند انقلاب براي شان خرسند كننده نيست، مي كوشند انفكاكي حداكثري ميان شريعتي و روند انقلاب ايجاد كنند.

انقلاب هاي مهندسي شده يا انقلاب هاي آمده:

قادري گفت: بحثي در اوايل انقلاب خيلي مطرح بود كه آيا انقلاب ها ساخته مي شوند يا مي آيند؟ آيا انقلاب ها مهندسي مي شوند يا انقلابات زاييده عوامل بسيار زيادي هستند؟ بعد صحبت از اين بود كه انقلاب اسلامي ايران با كدام يكي از اين دو مدل سازگار است؟ وقتي به انقلاب هاي بزرگ جهان مثل انقلاب فرانسه و روسيه نگاه مي كنيد مي بينيد كه انقلاب فرانسه گويي طوري است كه انقلاب آمده است، البته اين بدان معنا نيست كه در انجام اين انقلاب هيچ طرح و روندي نبوده است، بلكه بحث اين است كه كليت اين انقلاب به گونه اي است كه بيش از آنكه مهندسي شده باشد، برآيندي از همه نيروهايي است كه آمده اند؛ اما وقتي به انقلاب شوروي مي نگريد، مدل عكس را مي بينيد. يعني در انقلاب شوروي گونه اي مهندسي از سوي بلشويك ها را شاهد هستيم كه با سياستگذاري مشخص انقلاب را توليد كرده اند و به ثمر رسانده اند. البته اينجا هم به اين معنا نيست كه كل انقلاب را به مهندسي آن از سوي بلشويك ها فروبكاهيم. از اين حيث ميان اين دو انقلاب يك تفاوت بنيادين وجود دارد، يكي آمده و دومي مهندسي شده است. حالا سوال اين است كه انقلاب اسلامي ايران به كدام يك از اين دو مدل نزديك تر است؟ به مدل مهندسي شده و با طرح و تدبير نزديك تر است يا به مدل فرانسوي؟ پاسخ من اين است كه انقلاب ها را نمي توان با يك مدل مشخص تبيين كرد. برخي به مدل مهندسي شده نزديك ترند و برخي به عكس آن. در جوامعي كه رشد و توسعه نيروهاي انساني و بالطبع نيروهاي اجتماعي و اقتصادي از وضعيت مناسب تري برخوردارند، انقلاب ها مهندسي نمي شوند اما در جايي كه اين رشد و توسعه نيروهاي انساني صورت نگرفته، امكان مهندسي شدن انقلاب زياد است. بي دليل نيست كه در جريان هاي چريكي اين تصور بود كه يك نيروي چريكي با تاكتيك و استراتژي مشخص مي تواند به براندازي يك نظام و استقرار نظام جايگزين مي توانند كمك كنند. اين نگاه هم در گروه هاي چپ و هم در گروه هاي مذهبي وجود داشت و به يك معنا مي توان علايمي از آن را در شريعتي نيز ديد. سيد قطب نيز از چنين مدلي تبعيت مي كند. يعني يك گروه اقليتي مي توانند اتفاق بزرگي را رقم بزنند.

انقلاب ايران مدل مهندسي شده:

قادري گفت: وقتي به وضعيت ايران نگاه مي كنيم، تصور من اين است كه ما به انقلاب هدايت شده نزديك تر هستيم تا انقلاب برآمده. منظور از انقلاب هدايت شده مجموعه اي از عوامل است: استبداد نظام شاه، ناكارآمدي نظام، تكبر نظام، تفرعن و فساد نظام شاه و… در كنار اين عوامل عده اي بودند كه تحت تعاليم نيروهاي چپ اعم از اسلامي و غيرمذهبي مي كوشيدند با ساخته و پرداخته كردن نيروهاي خاصي، پايگاه امپرياليسم را ساقط كنند. در ميان اين نيروهاي چپ از سازمان مجاهدين اوليه گرفته تا طرفداران شريعتي را دربرمي گيرد كه از نوعي راديكاليسم دفاع مي كردند. ايشان از نوعي اسلام دوران ساز و تحولگرا دفاع مي كردند، با تسامح مي توان نهضت آزادي را نيز در ميان اين گروه ها قرار داد، اگرچه واقعا راديكاليسم گروه هاي چپگرا را نداشتند. وي دو مولفه اساسي را در ميان كساني كه به مهندسي شدن انقلاب اعتقاد داشتند، تفكيك كرد و گفت: يك مولفه به نيروهاي سنتي بازمي گردد كه عمدتا حول امام خميني(ره) شكل گرفتند و كارشان از سال هاي آغازين دهه 1340 شروع شده بود و به طور جدي فعاليت مي كردند و مولفه دوم را اسلام راديكال مي توان خواند. اين اسلام سياسي راديكال گروه هاي چپ با گروه هاي مذهبي تفاوت داشتند و نگاه شان به اقتصاد، جامعه، سياست و… متفاوت بود.

انقلاب حاصل توافق دو مولفه:

قادري تاكيد كرد: با توجه به اين تفكيك ها حالا مي توانيم بپرسيم در انقلاب كداميك از اين مولفه ها مي توانند نقش موثرتري داشته باشند؟ به نظر من در پيدايش انقلاب ايران اين دو مولفه در جايي به يكديگر رسيدند، هر چند اين رسيدن از يك زاويه و نگرش نبود. وقتي انقلاب شد من جواني 21 يا 22 ساله بودم و به عنوان يك شاهد عيني هم مي توانم تشريح كنم. يك انقلاب چه زماني رخ مي دهد؟ آن تشكل ها و نيروسازي هاي اوليه يا زماني كه ميليون ها نفر در خيابان ها حضور پيدا مي كنند؟ به نظر من بدون حضور گسترده توده ها امكان وقوع انقلاب در ايران نبود، چه موافق شريعتي باشيم و چه مخالف او. يعني اگر مردم و توده ها به رهبري امام خميني و متحدانش به صحنه نمي آمدند، ما انقلاب را شاهد نبوديم و شاهد يكسري بحران ها و تلاطم هاي سياسي بوديم كه نظام را بي ثبات مي كرد اما به انقلاب منجر نمي شد. عكس آن هم قابل بحث است. يعني حضور آن اسلام گرايان انقلابي و راديكال موثر بود و بدون آنها نيز انقلاب پيروز نمي شد. بنابراين اين دو با هم توانستند انقلاب را پيروز بكنند. به همين خاطر شريعتي متعلق به آن قسمتي از مهندسي انقلاب است كه به گروه اقليت برمي گردد. اما بايد توجه كرد كه براي انقلاب هم اقليت و هم اكثريت لازم بود.

رابطه اقليت و اكثريت:

قادري با اشاره به اهميت رابطه ميان اين اقليت و اكثريت تاكيد كرد و گفت: در انقلاب ما فاصله ميان اقليت و اكثريت زياد است. اين دو مولفه يعني نيروهاي سنتي و اسلام راديكال حول و حوش سال 1357 يعني وقتي كه حكومت شاه اشتباهات فاجعه بار نسبت به بقاي خودش مرتكب شد، به هم پيوستند و نظام شاه از كارايي لازم برخوردار نبود و با سياست هاي نادرست و ضعيف و تحريك كننده خودش، اين دو گروه با هم متحد شدند، بدون اينكه توجه كنند بنيادها و منشاهاي حضور و ظهورشان و توليد سياست و توليد معناي شان و توليد قدرت شان با هم متفاوت است. بدين معنا شريعتي متعلق به اسلام راديكالي است كه مي توانست نيروهاي برگزيده را به خيابان ها آورد. اما در ارزيابي امروز ما نسبت به انقلاب، تا چه حد مي توان گفت كه انقلاب با سخن شريعتي هماهنگ است؟ وقتي مولفه هاي سنتي و مدرن با هم ملحق شدند، دو مولفه مهم صورت گرفت، يك مولفه سلبي يعني نخواستن نظام شاه بود كه همه با هم توافق داشتند و دوم مولفه هاي ايجابي بود كه در سطح با هم توافق داشتند، اما كلا در كوره انقلاب با هم در هم تنيدند. به طور خلاصه اگر مي توانستيم شريعتي را در قامت همان آدم 40 ساله احيا كنيم، شايد با خيلي از اتفاقات مخالف بود، اما نبايد فراموش كرد وقتي انقلاب مي آيد كسي از ما نمي پرسد كه شما موافقيد يا خير. بنابراين انقلاب ايران بيشتر از نوع مهندسي شده است، نه مهندسي شده نوين، بلكه چون از نيروهاي سنتي گسترده اي برخوردار بوديم، اين نيروها غلبه يافتند. بنابراين ذات و طبيعت ايران سنتي است و مهندسي شده بودن آن به لحاظ ساخت اجتماعي سنتي است و نيروهاي مدرن نيز در دل اين جريان سنتي ذوب شدند. شريعتي نيز بخشي از نيروهاي مهندسي است، بخش بسيار مهمي نيز بود، اما انقلاب روندي داشت كه شايد به مباحث او چندان مجال تفسيرهاي متفاوت نداد.

انقلاب ها چگونه اتفاق مي افتند

هاشم آقاجري

 استاد تاريخ دانشگاه تربيت مدرس

هاشم آقاجري با تاكيد براينكه وقتي از نسبت شريعتي و انقلاب سخن مي گوييم بايد مشخص كنيم كه از چه انقلابي، در چه مرحله اي، با چه ويژگي هايي و از كدام شريعتي سخن مي گوييم، گفت: شريعتي اي كه امروز برساخته شده يا شريعتي اي كه در زمانه خود و پيش از وقوع بسيج انقلابي در سال 57 در ذهن نسل معاصر او بود. در خصوص انقلاب، من البته معتقد هستم كه نه فقط درمورد انقلاب ايران بلكه درمورد همه انقلاب ها نه ساختارگرايي محض توضيح دهنده انقلاب است و نه عامليت گرايي محض. البته وقتي كه خانم تدا اسكاچپول، نظريه پرداز معروف ساختارگرا كتاب <<دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي>> خود را نوشت هنوز انقلاب ايران پيروز نشده بود. او در آن كتاب كه تز دكتراي او بود سه انقلاب را به طور مشخص بررسي كرد؛ انقلاب فرانسه، روسيه و چين و در نهايت، نتيجه گرفت كه اساس انقلاب ها مي شوند و نه اينكه ساخته مي شوند. وي افزود:  در نگاه ساختارگرا انقلاب يك فعل لازم است نه يك فعل متعدي و كارگزاران يا ايجنت ها، ابزار دست ساختارها هستند. يك سال بعد كه انقلاب در ايران اتفاق افتاد، خانم اسكاچپول مقاله اي نوشت و در واقع نظريه قبلي خود را در سايه تجربه انقلاب در ايران، تصحيح و تكميل كرد. البته از همان زمان به بعد در جامعه شناسي به طور كلي و از جمله در جامعه شناسي انقلاب ها، ميان جامعه شناسان يك گرايش تركيبي به تدريج شكل گرفت و تا امروز نيز مي بينيد كه مهم ترين نظريه هاي جامعه شناختي، نظريه هاي تركيبي ساختار- كارگزار است. نظريه پردازي مثل گيدنز و بورديو سعي كردند از اين ثنويت، دوقطبي و دوگانه عامليت و كارگزار و ساختار از طرف ديگر پرهيز كنند. زيرا نظريه ساختارگرا، يك نوع نظريه تقديرگرايانه است و مي تواند از دل آن نوعي دترمينيزم و جبرگرايي بيرون آيد و در مقابل، نظريه عامليت گرا مي تواند منجر به يك نظريه كاملا اراده گرايانه و ايده آليستي شود كه گويي فرد، گروه يا عده اي از نخبگان هر زمان كه اراده كردند مي توانند انقلاب كنند و انقلاب ها به اين ترتيب به وجود مي آيند.

خودويژگي انقلاب هاي ايراني:

آقاجري با اشاره به انقلاب اسلامي گفت: من درمورد انقلاب ايران معتقدم كه هرچند كه در مراحل و لحظه هاي تعيين كننده نهايي، تصميم گيري هاي عامليت گرا و در راس آنها تصميم گيري هاي آيت الله خميني، خيلي تاثيرگذار بود اما فكر مي كنم كه به كار بردن صفاتي مثل نيروهاي سنتي، انقلاب را مهندسي كرده اند يا شريعتي آن را ساخته، تعبيرهاي درستي نيست. زيرا وقتي ما انقلاب ايران را در كانتكست هاي وسيع تر تاريخي مي گذاريم و با در نظر گرفتن تغيير و تحولاتي كه در دهه 40 و 50 اتفاق افتاد؛ تجربه نهضت ملي و كودتاي 28 مرداد، تحولات طبقاتي و شهرنشيني، توسعه دانشگاه ها و قشر باسواد و… آنگاه عامليت نيروهاي سنتي در اين متن بايد ديده شود. دوم اينكه درمورد انقلاب هاي ايراني به طور كلي، يك ويژگي هايي وجود دارد كه من فكر مي كنم تا حدودي به آنها خودويژگي مي دهد. از اين جهت بين انقلاب 57 و انقلاب مشروطيت و انقلاب ها و نهضت هاي بين اين دو، شايد نقاط مشترك زياد باشد. يكي از نقاط مشترك اين است كه هيچ يك از انقلاب هاي ايراني، تك طبقه اي نبوده يعني به لحاظ جامعه شناختي، انقلاب هاي ايراني، انقلاب هاي همه طبقاتي و ائتلاف طبقاتي بوده است. وي ادامه داد: به لحاظ ايدئولوژيك نيز انقلاب هاي ايراني، انقلاب حداقل در مراحل تدارك انقلابي نبوده كه يك گفتمان ايدئولوژيك واحد بر كل آن حاكم باشد. ما در تمام انقلاب هاي ايراني لااقل در مرحله تداركاتي با نوعي تنوع گفتماني روبه رو هستيم و اتفاقا يكي از دلايلي كه برخلاف انقلاب هاي غيرايراني، ما در انقلاب هاي ايراني مي بينيم كه خيلي سريع و بدون خشونت و خونريزي يا حداقل آن، پيروز مي شود و قبل از انقلاب سياسي، نوعي ساختار وحدت حاكم است و بعد كه پيروزي سياسي اتفاق افتاد تازه شكاف ها و اختلاف ها شروع مي شود و راز و رمز اينكه ما بعد از مشروطيت، دوره رويارويي يپرم خان و ستارخان و پارك اتابك و جنگ هاي داخلي را داريم يا بعد از سي تير اختلافات بين دكتر مصدق و كاشاني به وجود مي آيد يا در انقلاب ايران، بعد از 22 بهمن 57، درگيري ها شروع مي شود دقيقا به خاطر اين است كه در واقع، ما با يك بلوك ائتلافي هم به لحاظ ايدئولوژيكي و هم به لحاظ جامعه شناختي و طبقاتي روبه رو بوده ايم.

از انقلاب 57 دفاع مي كنم:

آقاجري تاكيد كرد:  ما گاهي امروز وقتي راجع به سال 57 صحبت مي كنيم، خودمان را به سختي مي توانيم از زير بار تاريخ 37 ساله اخير خلاص كنيم. يعني ما ناگزير تحت تاثير شرايط موجود، هم راجع به اصل انقلاب 57 حرف مي زنيم هم راجع به دكتر شريعتي يا هر شخص ديگري و من فكر مي كنم از جنبه روش شناختي، اين روش مناسبي نيست، چه طرفدار انقلاب باشيم و چه مخالف آن. من صريح مي گويم كه همچنان از انقلاب 57 دفاع مي كنم. اما آن انقلاب چه بود و چه ماهيتي داشت و چگونه تكوين يافت. فراموش نكنيم كه انقلابي كه اتفاق افتاد محصول مشترك يك كارخانه عظيم بود كه به خصوص بعد از كوتاي 28 مرداد 32 به تدريج ساخته شد. ما اگر دهه 40 و 50 را مطالعه كنيم خواهيم ديد كه در آن دهه، يك سرمايه فرهنگي توليد شد. در توليد اين سرمايه، همه روشنفكران از طريق تاليف و ترجمه، فيلمسازي، رمان، ادبيات و شعر مداخله داشتند و بعد دكتر شريعتي آمد. كاري كه او كرد اين بود كه بر اساس اين سرمايه فرهنگي، سرمايه فرهنگي ديگري را بر اساس بازسازي اسلام و تزهايي مثل رنسانس اسلامي و پروتستانيزم اسلامي ساخت زيرا با جمع بندي كه او داشت معتقد بود كه علت شكست انقلاب هاي گذشته ايراني اين بوده كه اين انقلاب ها ايدئولوژي نداشتند لذا دكتر شريعتي مي خواست يك ايدئولوژي اسلامي – انقلابي مدرن بر اساس معرفت و شناخت بسازد. او مرتب تاكيد مي كرد كه جامعه ما به عنوان يك جامعه شيعي محبت اهل بيت را دارد در حالي كه معرفت  اهل بيت مهم است و شعور مقدم بر شور است و عناصري از اين قبيل كه در پروژه شريعتي وجود دارد. پروژه شريعتي يك پروژه بعثت فرهنگي و انقلاب فكري بود كه او فكر مي كرد بايد آن را به سهم خود پيش ببرد و البته نيمه تمام هم از صحنه خارج شد. اما فراموش نكنيم مولفه هايي كه در گفتمان دهه 50 وجود داشت همگي ساخته شريعتي نبود بلكه به يك معنا خود او نيز محصول آن گفتمان بود.

تحليل قادري مبتني بر يك دترمينيسم تقديرگرايانه است:

آقاجري با اشاره به رويكرد قادري در مورد انقلاب اسلامي گفت: تاريخ به صورت يك روايت تحقق پيدا مي كند يعني حق زنجيره ماتقدم است تا زنجيره ماتاخر را به وجود آورد. اگر ما بگوييم آنچه اتفاق افتاد بايد اتفاق مي افتاد به نظر من يك دترمينيسم تقديرگرايانه و جبرگرايانه است. لااقل آقاي قادري كه درباره انقلاب در سال 57 اين گونه تحليل مي كند حق ندارد اين طرف را اين گونه تحليل كند. من معتقد هستم كه همچون قبل از سال 57 ديالكتيك عامليت و ساختار، رويدادها را تعيين كرد.

 وقتي روحانيت به انقلاب وارد شد، بدنه روشنفكري ما ضعيف بود:

وقتي روحانيت به انقلاب ايران وارد شد، بدنه روشنفكري ما به خصوص روشنفكري مذهبي ما، بدنه ضعيفي بود. روشنفكري ديني ما نهادينه نبود و نهاد نداشت برخلاف روحانيت كه ساختار، سازمان، شبكه و مسجد داشت، روشنفكران مجموعه اي از افراد متفرقي بودند كه نمي توانستند يكدست عمل كنند. ضمن اينكه بعد از اين بين خود آنها نيز اختلاف به وجود آمد. يعني پيش از آنكه روحانيون آنها را تضعيف كنند خود آنها يكي پس از ديگري يكديگر را از صحنه خارج كردند.

 آنقدر كه روشنفكران به دولت بازرگان حمله كردند، روحانيت حمله نكرد:

فراموش نكنيم دولت موقت و مهندس بازرگان را آنقدري كه روشنفكران انقلابي مدرن چپ مذهبي و غيرمذهبي مورد حمله قرار مي دادند، روحانيت مورد حمله قرار نمي داد. وقتي دولت موقت كنار رفت آنگاه فضا و خلأيي به وجود آمد كه روحانيت آن را پر كرد.

 قادري: من دترمينيست نيستم

حاتم قادري

استاد علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس

قادري با اشاره به بخشي از سخنان آقاجري گفت: «من دترمينيست[جبري بودن] نيستم.» او در ادامه افزود: من فكر مي كنم قبل از هر چيز لازم است تا خود را از چيزهايي كه به من نسبت مي دهيد، مبرا كنم و سپس خطاب به وي گفت: «نه آقاي دكتر آقاجري من اين چيزهايي كه شما مي گوييد، نيستم.» او در ادامه براي توضيح بيشتر آنچه بيان كرده بود گفت: به باور من در انقلاب ايران در عين اينكه ساختارها وجود داشته، فاعليت ها و عامليت ها نيز وجود داشته اند. به باور قادري نمي توان به واسطه وجود و حضور ساختارها، نقش فاعليت ها و عامليت ها را ناديده بگيريم. وي سپس با اشاره به بخش ديگري از اظهارات آقاجري افزود: شما وقتي يك جامعه آزاد داشته باشيد، احتمال اينكه آن وقت مهندسي شويد خيلي ضعيف هست.

 انقلاب ها منحرف نمي شوند:

قادري در بخش ديگري از سخنانش با اشاره به اظهارات آقاجري مبني بر برخي انحراف ها در انقلاب تاكيد كرد: من معتقدم اساسا انقلاب ها منحرف نمي شوند. او البته تاكيد كرد كه مقصود او از بيان اين جمله به هيچ وجه ارزش گذاري نيست. او با بيان اينكه نه مي گويم موافق وضع موجود هستم و نه مخالف آن اما در عين حال معتقدم كه انقلاب چيزي جز اين نبود و نيست. بنابراين اين حرف من به هيچ وجه دادن امتياز و پوئن به وضع موجود نيست.

قادري با اشاره به بخش ديگري از سخنان آقاجري كه بيشتر ناظر به تصورات و گمان هاي او و همراهانش در مورد انقلاب در سال هاي پيش از آن بود، افزود: ما بايد بدانيم كه نمي توان بر اساس حسن نظر به افراد و جريان ها تصميم هاي سياسي خود را اتخاذ كنيم. ما بايد بدانيم كه اين فقط قدرت است كه مي تواند قدرت را مهار كند و نه حسن نظرها و حسن نيت ها. وي با تاكيد مجدد بر اينكه انقلاب ها اساسا منحرف نمي شوند تاكيد كرد: كساني كه از انحراف انقلاب سخن مي گويند در واقع معتقدند كه انقلاب از زاويه نگاه آنها منحرف شده است. بنابراين اگر از من پرسيده شود كه آيا انقلاب 57 منحرف شده است من مي گويم آري اين اتفاق افتاده است اما نه نسبت به اصل آن بلكه تنها نسبت به شعارهايي كه من در آن موقع مي داده ام. بله انقلاب نسبت به شعارهاي من، شعارهاي آقاي دكتر آقاجري و شعارهاي شريعتي منحرف شده است اما نسبت به داشته هاي ما در آن به هيچ وجه انحرافي مشاهده نمي شود. قادري با اشاره به اهميت بسيج توده ها در كنش هاي اجتماعي و سياسي گفت: همه ما مي دانيم كه شريعتي ظرفيت بسيج توده ها را نداشت. او فوقش توانسته بود چند صد روشنفكر و چند هزار دانشجو را به گفتمان خود جذب كند حال آنكه بسيج توده ها اساسا در جاي ديگري داشت شكل مي گرفت. به همين جهت است كه مي گويم ما در انقلاب و آن چيزي كه اتفاق افتاد، انحرافي نمي بينيم كما اينكه در هيچ انقلاب ديگري در هيچ كجاي دنيا نمي توان انحرافي مشاهده كرد. قادري در ادامه اين بحث با اشاره به انقلاب روسيه و شرايط آن در عصر استالين گفت: بله تروتسكي مي تواند بگويد كه استالين به من خيانت كرده است اما نمي تواند بگويد انقلاب روسيه منحرف شده است. چراكه به نظر من كارهاي استالين لابد زمينه اش در انقلاب روسيه وجود داشته است.

 از دل آثار شريعتي آزادي در نمي آيد:

قادري سپس در ادامه با اشاره به آنچه در مورد نسبت شريعتي با داعش گفته بود، افزود: « من به شريعتي علاقه دارم و براي همين هم هست كه حرف هايش را جدي مي گيرم. من هيچ وقت شريعتي را با داعش يكي نگرفتم و اگر كسي از من بپرسد آيا از نظر شما شريعتي و داعش يكي هستند حتما خواهم گفت استغفرالله! اما در عين حال مي گويم ما بايد نسبت به نتايج آرا و آثار شريعتي هشيار باشيم.»

 شريعتي ما را به چيزهايي دعوت مي كرد كه خودش انجام نداده بود:

قادري در ادامه با اشاره به نسبت آثار شريعتي با مقوله «آزادي» گفت: به باور من از دل انديشه هاي شريعتي آزادي در نمي آيد. در واقع مسيري كه شريعتي ما را به آن رهنمود مي كند در نهايت به آزادي نمي انجامد. وي با تاييد اينكه در آثار شريعتي به مباحثي نظير آزادي، برابري و… پرداخته شده است اما تاكيد كرد كه اين مساله فرق مي كند با مسيري كه ما قرار است در نهايت به آن رهنمود شويم. او عدم بررسي نقادانه گزاره هاي ديني در نگاه شريعتي را اصلي ترين عامل اين مساله دانست. وي با اشاره به برخي مضامين در آثار شريعتي تصريح كرد: وقتي شريعتي مي گويد آگاه باش، خود آگاهي داشته باش و… من مي گويم خود او هنوز اين كارها را انجام نداده بود. قادري در ادامه با بيان اينكه موافق رفورم ديني است تصريح است: اما نمي توان با اباذر مسائل پيچيده امروزمان را حل كنيم. من مي گويم اينكه حالا شريعتي چه تصويري از اباذر ارايه داده است نبايد باعث شود كه ما انتظار داشته باشيم با اباذر شدن بتوانيم مسائل امروزمان را حل و فصل كنيم. قادري در پاسخ يكي از حاضران كه خطاب به وي پرسيد «اگر از دل آثار شريعتي آزادي در نمي آيد پس تكليف اين همه تاكيد شريعتي بر آزادي چه مي شود؟» گفت: اگر 10بار ديگر هم شريعتي را از نو بازنويسي كنيم و در آن دايما تكرار كنيم آزادي، آزادي، آزادي، عرفان، برابري، آزادي و… باز هم به گمان من آن چيزي كه شما به دنبالش هستيد را نمي توانيد در شريعتي پيدا كنيد.

داعش از كجاي آثار شريعتي در مي آيد؟

هاشم آقاجري

استاد تاريخ دانشگاه تربيت مدرس

در ادامه آقاجري در واكنش به سخنان قادري اظهارات خود را اين طور آغاز كرد؛ «دكتر قادري خيلي دائره المعارفي بحث مي كنند و به تعبيري انگار از يك مقام داناي كل كه آن بالا نشسته اند به همه ما نگاه و ما را موعظه مي كنند كه چه كارهايي را بايد و چه كارهايي را نبايد انجام دهيم و بعد هم براي خودشان نتيجه گيري مي كنند.» وي در ادامه با اشاره به بخشي از اظهارات قادري مبني بر اينكه درك نيروهاي سنتي از اسلام به واقعيت نزديك تر است تا امثال شريعتي و روشنفكراني كه خود را به او نزديك مي دانند، گفت: الان ما با گروهي از روشنفكران مواجه هستيم كه به هر دليلي از دين فاصله گرفته اند. اينها دايما مي گويند كه اسلام واقعي هماني هست كه طرفداران سنتي آن مي گويند. مي گويند اين اسلامي كه شريعتي و روشنفكران متاثر از او مي گويند يك اسلام غير واقعي و بزك شده است. وي با رد اين ادعا خطاب به قادري گفت:  من مي خواهم از آقاي دكتر قادري سوال كنم چرا از دل آثار شريعتي آزادي  در نمي آيد؟ از كجاي آثار شريعتي مي توان گفت كه داعش درمي آيد؟ وي سپس با اشاره به سوال يكي از حاضران در جسله از قادري مبني بر اينكه « تعريف شما از آزادي چيست؟» گفت: «واقعا منظور شما از آزادي چيست آقاي قادري؟ آزادي در كدام كانتكس و با كدام قرائت؟» آقاجري با اشاره اظهارات قادري در مورد درك سنتي از اسلام گفت: بله يك شريعت ارتدوكسي وجود داشته كه الان هم همچنان وجود دارد. يك سنت وجود داشته كه همچنان هم هست. اما چرا ما نبايد به خودمان اجازه بدهيم يك بازخواني از اين سنت داشته باشيم؟ وي با اشاره به سخنان قادري در مورد بحث اباذر در آثار شريعتي گفت: آيا واقعا وقتي شريعتي بحث اباذر را مطرح مي كند يعني ما بايد با يك نگاه ارتجاعي به عقب برگرديم؟ آيا اينطور بايد شريعتي را بفهميم؟

 

دریافت فایل پی‌دی‌اف

 


 

فایل ویدیوئی بخشی از مناظره:

 


 

دادگاه شریعتی

منبع: روزنامه شرق
تاریخ: ۱۴ بهمن ۱۳۹۵

 

مرجان توحیدی   |  هاشم آقاجری، کمی به سمت میکروفون پیش آمده بود، دستش را در هوا تکان می داد و بدون فرودی در لحن کلامش و بی آنکه به هماوردش نگاه کند، حاتم قادری را دترمینیست می خواند. حاتم قادری، بدون حرکت، همان طور آرام بر صندلی تکیه داده و با لحنی یکنواخت از دیدگاه خود دفاع می کرد.او بارها مجبور شد اعلام کند که به شریعتی علاقه دارد، بااین حال تاکید می کرد که از دل آنچه شریعتی به آن استناد کرده، آزادی برنمی آید. بحث ها آن قدر بالاگرفته بود که بیش از ۳۰ دقیقه هم از وقت تعیین شده گذشت. مسجد الرحمان که از سوی انجمن اندیشه و قلم، میزبان نشست بررسی نسبت شریعتی و انقلاب بود، آماده برگزاری نماز می شد. نشستی که با پیام احسان شریعتی آغاز به کار کرده بود.حرف های آقاجری ناتمام ماند و میکروفون قطع شد. بااین حال، آقاجری همچنان سخن می گفت. گویی این نشست به دادگاهی بدل شده بود تا طرفین بار دیگر نسبت اعتقادات خود را به شریعتی بسنجند.قادری معتقد بود که انقلاب برآمده از دو مولفه است؛ یکی نیروهای سنتی و دیگری گروه هایی که تا قبل از سال های ۵۶ و ۵۷ یعنی در دهه های ۴۰ و ۵۰ شکل گرفته بودند که در انقلاب ۵۷ به هم رسیدند، با اینکه از یک زاویه دید برخوردار نبودند.قادری از اینجا به بعد برای اینکه بحث را عینی تر کند، به خاطره حضور خودش در انقلاب اشاره کرد: «زمانی که انقلاب شد من جوانی ۲۱ساله بودم و به عنوان یک شاهد عینی حرف می زنم. تصور من این است که بدون حضور گسترده توده ها امکان انقلاب نبود، چه موافق شریعتی باشیم و چه مخالف او. اگر توده های مردم که اتفاقا از سوی نیروهای سنتی و با رهبری آیت الله خمینی به خیابان کشیده شدند، به صحنه نمی آمدند، شاهد انقلاب نبودیم، شاید در بدترین حالت شاهد تلاطم های سیاسی بودیم که ممکن بود نظام را بی ثبات کند ولی منجر به انقلاب نمی شد».
سنتی ها و رادیکال ها در ۵۷ به هم رسیدند

قادری، هواداران شریعتی را مخاطبان اسلام رادیکال معرفی کرد و ادامه داد بااین حال اگر مخاطبان اسلام رادیکال هم نبودند و فقط توده ها به میدان می آمدند، بازهم انقلاب رخ نمی داد.قادری درعین حال معتقد بود که انقلاب از تحرکات یک گروه پیشرو آغاز شد که شامل هواداران شریعتی، طالقانی، سازمان مجاهدین و با اغماض نهضت آزادی می شود. قادری این گروه را «خرده بورژواهای عصیان گر رمانتیک» قلمداد کرد که اگر نبودند، نیروهای سنتی که عقبه گروه پیشتاز بودند، نمی توانستند مردم را به خیابان بکشند: «این دو گروه در سال ۵۷ به هم رسیدند». بااین حال او معتقد بود که شاه با برخی تحرکات در ابتدای سال ۵۷ می توانست از انقلاب ۵۷ ممانعت کند، اما با اشتباهات خود، منجر شد تا این دو گروه به هم برسند. دو گروهی که از نظر تولید معنا و قدرت با یکدیگر متفاوت بودند، اما در عین این تفاوت ها با هم متحد بودند.او توضیح داد که وقتی نیروهای سنتی رادیکال به هم ملحق شدند دو اتفاق افتاد: یکی رسیدن به امر سلبی، یعنی نخواستن نظام شاه و دوم، رسیدن به برخی از مولفه های ایجابی که در جاهایی به هم رسیدند و توانستند با هم مرتبط شوند و آن این بود که هر دو گروه به رهبرگرایی معتقد بودند. قادری تاکید کرد وقتی که انقلاب می شود دیگر وقت موشکافی هایی ازاین دست نیست که ولایت فقیه با امت و امامت شریعتی فرق دارد؛ وقت آن نیست که بحث کنیم که از حسین(ع) چه فهمیده ایم. در این کوره عظیم همه درهم ادغام می شوند؛ اما نتیجه به نفع اکثریت تمام می شود؛ یعنی گروه هایی که خیابان ها را از آن خود کردند. قادری درعین حال تاکید کرد که شریعتی اگر با همان سن وسال الان احیا می شد با خیلی از این اتفاقات موافق نبود.قادری، انقلاب ایران را از نوعی مهندسی برخوردار دانست؛ اما نه از نوع نوین که وضع غالب را در اختیار بگیرند، بلکه مهندسی از جنس هیئت گونه. قادری معتقد بود که نیروهای مدرن در جریان انقلاب در دل نیروهای سنتی ذوب شدند.هاشم آقاجری در ادامه بحث را به دست گرفت و بحثش را با نگاهی به نظریه اسکاچپول درباره انقلاب آغاز کرد و گفت که در نگاه ساختارگرا، انقلاب محصول تلاقی تصادفی یک سری عوامل ساختاری است و کارگزار ابزار دست ساختارهاست. او ادامه داد که دترمینیست بودن از دل نگاه «ساختار-کارگزار» بیرون می آید. آقاجری از اینجا به بعد، در حالی که از صندلی خود قدری فاصله گرفته و به سمت میکروفون خم شده بود به مصاف دیدگاه قادری رفت: «معتقدم که به کاربردن واژه هایی مثل مهندسی یا معماری برای انقلاب درست نیست؛ آن هم وقتی که به تحولات دهه ۴۰ و ۵۰ نگاه می کنیم، به توسعه دانشگاه ها، میزان باسوادی مردم و خیلی موارد دیگر کافی است تا موضوع مهندسی یا معماری در انقلاب را نادیده بگیریم».

او ادامه داد: «یک ویژگی انقلاب های ایران این است که همه انقلاب ها تک طبقه ای نبودند»؛ بعد هم انقلاب مشروطیت را با انقلاب ۵۷ در همین زمینه مقایسه کرد و گفت در همه مراحل تدارکاتی انقلاب ها با نوعی تنوع گفتمانی روبه رو هستیم. وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی می رسد و خیلی سریع این اتفاق می افتد، نوعی از وحدت بین نیروها حاکم است و بعد از پیروزی سیاسی است که تازه شکاف ها آغاز می شود. او دوباره گریزی به مشروطیت زد و با برشمردن حوادثی نظیر پارک اتابک و قیام ستارخان یا اختلاف مصدق و کاشانی بعد از ۳۰ تیر گفت که به همین دلیل هم بعد از ۵۷ تسویه حساب آغاز می شود. او ادامه داد این اتفاق ها به دلیل این است که ما با بلوکی ائتلافی روبه رو بودیم که هم ایدئولوژیک بود و هم جامعه شناختی و هم طبقاتی.

از انقلاب دفاع می کنم

او ادامه داد: «من همچنان از انقلاب دفاع می کنم. او انقلاب را محصول یک کارخانه عظیم دانست که از کودتای ۳۲ به بعد به تدریج ساخته شد. در دهه های ۴۰ و ۵۰ سرمایه های فرهنگی تولید شد و این سرمایه ها در ۵۷ به کمک انقلاب آمد». آقاجری سپس به نقش شریعتی اشاره کرد و گفت شریعتی معتقد بود علت شکست انقلاب های گذشته این بود که ایدئولوژی نداشتند: «شریعتی می خواست براساس معرفت و شناخت، ایدئولوژی اسلامی مدرن بسازد. یادمان نرود که مولفه های دهه ۵۰ شریعتی نبود، بلکه شریعتی هم محصول این دهه بود؛ یعنی محصول خلق گرایی، نگاه ضد امپریالیستی و عدالت و آرمان خواهی که روشنفکران از ۳۲ به بعد تولید کرده بودند، روشنفکرانی از قبیل بهرنگی، گلشیری، دانشور، شاملو و سیاوش کسرایی». آقاجری این گفتمان را حاصل تلاش طبقه متوسط مدرن و روشنفکران تا سال ۵۵ دانست؛ او این سال را نمادین ارزیابی کرد و گفت در این سال جنبش های چریکی که ساختار آنها خرده بورژوازی مدرن است به پایان می رسند و زمینه ای ایجاد می شود که فعالیت ها وارد فاز جدیدی شود. آقاجری ادامه داد: «این سرمایه فرهنگی در انقلاب ۵۷ از توده ای ها تا ناسیونالیست ها و مارکسیست ها و… همه به رهبری آیت الله خمینی و آنچه در پاریس مطرح کرد، لبیک گفتند». او در ادامه گفت: «ضرورت ایجاب می کرد چنین وحدتی رخ دهد و رهبر انقلاب هم با این سرمایه فرهنگی دست به بسیج سیاسی زد. احزاب و گروه ها هم به دلیل آنکه گروه هژمونیک درون خود نداشتند، فکر کردند می توانند حول رهبری انقلاب جمع شوند، بااین حال این تجمع نیروهای روشنفکر از جنس تجمع نیروهای سنتی نبود.

بااین حال آیت الله خمینی رهبر بلامنازع انقلاب ۵۷ است و اگر کسی غیر از این بگوید قصد تسویه حساب دارد».

انقلاب به نظام تبدیل شد

او ادامه داد که انقلاب بعدا به نظام تبدیل شد که در آن «شریعتی معلم» به «مطهری معلم» تبدیل شد و «شریعتی ایدئولوگ» به «مطهری ایدئولوگ» بدل شد. او گفت مطهری نسبت به شریعتی احساس خطر می کرد و این را در نامه ای که به رهبر انقلاب نوشت، مشخص کرده است. او انقلاب ۵۷ را از جنس انقلاب شهری دانست که بعدا تصمیم گرفته شد انقلاب به روستاها صادر شود و این اتفاقات بعد از پیروزی انقلاب و تبدیل شدن انقلاب به نظام رخ داد. آقاجری بازهم تاکید کرد: «پروژه شریعتی انقلاب سیاسی نبود، او بنایی ایدئولوژیک پدید آورد که سرمایه ای شد برای بهمن ۵۷؛ اما در دوره شریعتی اسلام فقاهتی مطرح نشد، شریعتی می خواست اسلامی را بازسازی کند که شاخص های اساسی آن انسان را به آزادی و معنویت برساند». صحبت های آقاجری که خاتمه یافت، مجری برنامه این سوال را پرسید که اساسا می توان شریعتی را به عنوان کسی که موتور انقلاب را روشن کرده، تقدیس یا متهم کرد؟ زیرا مرحوم نراقی او را شاعری می دانست که به جامعه هیجان می داد و مردم این شاعرانگی را سیاسی کردند. قادری در پاسخ گفت: «موضع خود را روشن کنید، یا شریعتی را موتور انقلاب می دانید یا شاعر؛ اما شکی نیست که حرف های شریعتی بی اثر نبود. من معتقدم هیچ انقلابی منحرف نمی شود، ۲۰ سال پیش هم همین حرف را زدم، این را که در ذهن ما شعاری یا رویایی بوده که محقق نشده، نمی توان به پای انحراف انقلاب گذاشت. این انقلاب ماحصل همین مردم است که در ذهن آنها قرائت دیگری از امت و امامت شکل می گیرد». او ادامه داد: «من به شریعتی علاقه مندم؛ اما از دل آنچه شریعتی گفته، آزادی درنمی آید، داعش هم درنمی آید؛ ولی رگه هایی از اندیشه شریعتی را می توان با داعش مقایسه کرد، رگه هایی را با سید قطب».

گرفتار منطق دوگانه

آقاجری در پاسخ گفت: «قادری گرفتار منطق دوگانه است. انقلاب را با منطق عاملیت بررسی می کند و بعد با منطق ساختاری توضیح می دهد. من معتقد نیستم که هرآنچه در ۵۷ رخ داده، تقدیر بوده و غیر از این هم نمی شده است؛ من معتقدم انقلاب، محصول دیالکتیک عاملیت و ساختار است. من برخلاف قادری معتقدم انقلاب جبری و دترمینیستی نبوده است، بلکه پیش بینی نیروهای سیاسی و فکری و نخبگان در بزنگاه ها تعیین کننده بود». او سپس این پرسش را طرح کرد که «آیا می توان شریعتی را ادامه دهنده سید قطب دانست که مدرنیت را جاهلیت می دانست؟» به گفته او: «شریعتی را گاهی ناسیونالیست و شوونیست هم می دانند، چون از ایرانی ها دفاع کرد. اسلام شریعتی در مقابل اسلام سنتی است، چراکه اسلام منهای روحانیت را طرح کرد. آیا از دل نوگرایی شریعتی بنیادگرایی درمی آید؟!». اینجا قادری سعی کرد در مقام پاسخ از خود دفاع کند و بگوید من دترمینیست نیستم: «من گفتم انقلاب مهندسی شده بود، چراکه رشد لازم را نداشتیم. شما وقتی می گویید انقلاب یک کارخانه عظیم است، این همان مهندسی است که شریعتی و دیگران در آن هستند. شما می گویید فاعلیت و زمینه، من هم گفتم بله در انقلاب یک فاعلیت تمام عیار رخ داده و نه زمینه گرایی تمام عیار. شما خودتان از علت و معلول دراین باره سخن می گویید. بعد به من می گویید جبرگرا هستم، آن هم در موضوعی مانند اجتماع. وقتی می گویم انقلاب منحرف نمی شود، منظورم این است که ما چه انتظاری داشتیم؟ اینکه شعار و خواسته ما محقق نشده، آیا این دلیل انحراف انقلاب است؟ حالاچون می گویم این انقلاب از دل این مردم آمده به من می گویید دترمینیست هستم. من معتقدم روشنفکر ها و شریعتی امکان بسیج توده ها را نداشتند، آنها سرمایه ای ایجاد کردند که از این سرمایه ها استفاده شد. من به شریعتی علاقه دارم، به همین دلیل نمی گویم از دل قرائت او داعش بیرون می آید؛ ولی وقتی می گوید یا بمیر یا بمیران، از دل این آزادی درنمی آید».

دترمینیست هستی

حالاهمه چیز شکل مناظره شده بود؛ آقاجری این بار تریبون را به دست گرفت و خطاب به قادری بی آنکه به او نگاه کند، گفت: «به همه اتهام می زند و نتیجه می گیرد و موعظه می کند. او ادامه داد اگر نگاه به شریعتی این باشد، نگاه به مقدسات دینی هم می تواند از همین جنس باشد؛ بنابراین همه چیز را باید کنار گذاشت. از کجای شریعتی داعش درمی آید؟! چرا ما نباید حق داشته باشیم تاریخ را بازخوانی کنیم و آن بخش از قرائت های مختلف و حقایق رهایی بخش آن را الگوبرداری نکنیم؟ شما می گویید دترمینیست نیستید؛ ولی عملاهستید». بحث به اینجا که رسید، وقت اذان شد و مجری مجبور شد نشست را خاتمه دهد. میکروفن قطع شده بود که آقاجری باز هم خطاب به قادری گفت: «اگر نگاه شما به شریعتی درست باشد، چگونه شد که مردم گفتمان پاریس را باور کردند، اگر این همان جامعه ای است که شما معتقد به آن هستید، چطور از دل این جامعه گفتمان پاریس به وجود آمد؟».

* (نتیجه جبری منطقی؛ یعنی رسیدن به نتیجه ای که آن را ماحصل جبری یک وضعیت بدانیم).

 

دریافت فایل پی‌دی‌اف صفحه اول روزنامه شرق

دریافت فایل پی‌دی‌اف گزارش (بخش اول)

دریافت فایل پی‌دی‌اف گزارش (بخش دوم)



≡   برچسب‌ها
نویسنده : اپراتور سایت تاریخ ارسال : فوریه 4, 2017 1780 بازدید       [facebook]