نسبت شریعتی و اصلاحات سیاسی | محسن زال (سایت بنیاد شریعتی ـ ۸ تیر ۱۳۹۵)
نسبت شریعتی و اصلاحات سیاسی
محسن زال
منبع: بنیاد فرهنگی شریعتی
تاریخ: ۸ تیرماه ۱۳۹۵
نظام اخلاقی شریعتی از نوعی نگاه عرفانی مشروب میشود که سوژه را صیقل میدهد تا نام و ننک را بر زمین بگذارد و لذت قدرت و مکنت را وانهد، چراکه مسیری که او پیش مینهد جز با این میسر نمیگردد. سخن گفت باتودهای که دانشوران به چیزی نمیگیرندش و سخنگو را نیز به بیسوادی متهم میکنند و کنشگرانی آرمانخواه که به پیشواز مرگی پاک در راهی پوک میروند به بیعملی و بیتفاوتی متهمش خواهند ساخت، منشی دیگر گونه میطلبد. اینجاست که او از تنهایی خدایش را صدا میکند تا مدار ارزشیش را محکمتر کند و در برابر طوفانهایی که از سرزمین زر و زور و تزویر برمیخیزد و دودمان صبر وتحمل را به باد میدهد به او طاقت ایستادن ببخشد. شریعتی دست آلوده را نه تحمل میکند و نه توجیه. نه به ناامیدی و بیاصولی میافتد و نه به رادیکالیسم سر میسپارد. راه او از شهر و از روشهای مدنی میگذرد. او نهاد را در شکل سیاسی آن نمیبیند اما به فرهنگ به مثابه خاستگاه هر نهادی نظر دارد. او زمین را حاصلخیز میخواهد که اگر خاک خوب باشد از آن خاشاک نخواهد رویید.
یکم) روایتی هست که ابوسعیدابوالخیر با بوعلی دیداری دارد، در پایان آن دیدار وقتی از بوعلی میپرسند تو بوسعید را چگونه یافتی میگوید آنچه من میدانم او میبیند و از بوسعید که میپرسند میگوید آنچه من میبینم او میداند. فارغ ازتاریخی بودن یا نبودن این روایت پیامی در آن نهفته است. شور بوسعید هم وزن شعور بوعلی مینشیند.
دوم) در داستان ضحاک آمده است، بعد از این که با بوسه ابلیس بر شانههای کسی که میل شدید به قدرت دارد و برای رسیدن به آن از هیچ گناهی ابا نمیکند، از شانههای این قدرتمند مارهایی میرویند که مغز جوان که تبلور نیروی جوانی و تفکر است میتواند حرکت و نگرانی آن را بر طرف کرده و آرامشی فراهم آورد. از این رو آشپزهایی از کاخ هر روز دو جوان را به تیغ میآوردند تا مارها آرام بگیرند. دراین میان آشپزهایی اصلاح طلب به آشپزخانه راه مییابند که از هردوکس یکی را میرهانند و دیگری را کشته مغرش را با مغز گوسفندی مخلوط کرده و به خورد مارها میدهند. این تک نفرهای رهیده به کوهستان پناهنده میشوند و بعدها به لشگر انقلابی بر علیه ضحاک میپیوندند.
سوم: اگر بوعلی و بوسعید را بر تاریخ ضحاک بنشانند، آیا به ضم شریعتی بایست وارد آشپزخانه شوند یا راهی دیگر را بجویند. آیا شریعتی اصلاح طلبیای چنین را تایید میکند در نگاه شریعتی جان آنکه به دست آشپزها میمیرد به اندازه آنی که رها میشود ارزش دارد و رهیدن جان آن یک نفر دستان آلوده آشپزها را پاکیزه نمیکند. از اینجاست که شریعتی بوعلی و بوسعید را که تعهد و تعقل را نمایندگی میکند به بیرون شدن از این کارگاه میخواند، او شور بوسعید را فراخوانی میکند تا دستان بوعلی را بگیرد و از دستگاه قدرت بیرون بکشد. او آنها را روانه جامعه میکند تا توان خود را صرف آگاهانیدن مردم و بیدار کردن جانهای مرده و خمود و بی تعصبی کنند که مرگ را پذیرفتهاند و به مرگی سیاه مردهاند و بند ذلت را برگردن خود حس نمیکنند. از این رو شریعتی نه انقلابی است و نه اصلاح طلب. او نه به کوه پناهنده میگردد تا چریک شود ، چونان که با جنبش چریکی مرز دارد و نه به آشپزخانه قصر میرود. او راهی شهر میشود. نه در پی به هم ریختن زود و بی پروای ساختار قدرت است که میداند اگر ضحاکی از قدرت بیافتد خوی ضحاکی چه بسا وحشیتر نیز بشود و وضع را از اینکه هست بدتر نیز بنماید و دست دردست ضحاک نیز نمیگذارد تا شاید با نیت خیرش گوشهای از مشکلات حل شود. و اصولا راهش از آشپزخانه نمیگذرد. البته بدیهی است که منطق آشپزی نیز از استحکامی برخوردار است و نتیجه عینی میدهد و از همه مهمتر این که مادیت زودرس دارد. اما رفتن به درون شهر که مشی و منش شریعتی نیز با آن هماهنگ است مشکلاتی دیگرگونه به بارمیآورد. منشور اخلاقی شریعتی شر را برابر خیر میبیند و در نظر میگیرد و یکی را به نفع دیگری به پستو نمیراند. نظام اخلاقی شریعتی مواجههای دایم با خود دارد و اجازه مصلحت اندیشی با رویکرد منفعت فردی را نمیدهد. این است که او اصلاح را به مفهومی انقلابی به کار میبرد. اصلاحی که زیر و رو میکند اما لزوما از سیاست شروع نمیکند و به مصلحت قدرت متوقف نیز نمیگردد و به نفی سوژه و واگذار کردن همه چیز به منطق تاریخ نیز نمیانجامد. شریعتی رهرو راه سوم است، هر راهی نظام اخلاقی خود را دارد و درون خود سنجیده میشود و این موضع و جایگاه رهرو است که تعیین میکند کدام داوری درست است. اگر در دستگاه حکومت باشد با این منطق که شری را تا حد امکان جلو گرفته و خیری را پیش رانده اعمالش را توجیه خواهد کرد و اگر در تضاد کامل قرار گرفته باشد و به رویارویی تمام قد همت گماشته باشد دیگران را به بیتفاوتی و بیعملی و محافظه کاری و جیره خواری متهم خواهد کرد و اگر سوژه چون شریعتی در مسیر اصلاح در مبانی باشد و بر این باشد که دل شورمند بوسعید را با عقل بیشور بوعلی در درون انسانها پیوند بزند و از آن نیرویی بیافریند که خود به خود فرهنگ و سیاست را نیز در خواهد نوردید. به گونهای دیگر توسط رهروان هر یک از دو راه قبل داوری خواهد شد. اما پدیدار شریعتی در تاریخ نماینده راه سوم است. و این نکتهای قابل تامل در خود دارد. البته این راه نیز ضروریات و محافظه کاریهای خود را دارد و عاری از زبان در کشیدنهای به مصلحت نیست چرا که در این مقام کنشگر به روشنفکری تبدیل میشود که بایست در نسبت با توده مخاطب سخنش راتنظیم کند. و بی تردید به دلیل نا مشخص بودن نتیجه عملش به بیعملی متهم خواهد شد. اما منطق عمل در این میدان تاثیر آنی در حوزه سیاست و حتی زندگی روزمره مردم نیست، این که شریعتی میگوید به فقرا کمک کنیم یا با فقر گلاویز شویم نشان دهنده مشی طاقت سوز اوست. شریعتی سیاست را در نهایت در کوره فرهنگ میپرورد. وی تاریخ معاصر را درنظر دارد. شکست دولت ملی زنده یاد مصدق و بنبست رفتارهای پارلمانتاریسیتی او را به این نتیجه میرساند که نوش داروهای موقتی که باسیاست تجویز میگردند درد را بیشتر میکنند وی در مورد مشروطه نیز همین تردید را به درستی وارد میکند سکون دوران ناصرالدین شاه خیرش برای عموم مردم بیشتر از فجایع بعد از مشروطه است. نظام اخلاقی شریعتی از نوعی نگاه عرفانی مشروب میشود که سوژه را صیقل میدهد تا نام و ننک را بر زمین بگذارد و لذت قدرت و مکنت را وانهد، چراکه مسیری که او پیش مینهد جز با این میسر نمیگردد. سخن گفت باتودهای که دانشوران به چیزی نمیگیرندش و سخنگو را نیز به بیسوادی متهم میکنند و کنشگرانی آرمانخواه که به پیشواز مرگی پاک در راهی پوک میروند به بیعملی و بیتفاوتی متهمش خواهند ساخت، منشی دیگر گونه میطلبد. اینجاست که او از تنهایی خدایش را صدا میکند تا مدار ارزشیش را محکمتر کند و در برابر طوفانهایی که از سرزمین زر و زور و تزویر برمیخیزد و دودمان صبر وتحمل را به باد میدهد به او طاقت ایستادن ببخشد. شریعتی دست آلوده را نه تحمل میکند و نه توجیه. نه به ناامیدی و بیاصولی میافتد و نه به رادیکالیسم سر میسپارد. راه او از شهر و از روشهای مدنی میگذرد. او نهاد را در شکل سیاسی آن نمیبیند اما به فرهنگ به مثابه خاستگاه هر نهادی نظر دارد. او زمین را حاصلخیز میخواهد که اگر خاک خوب باشد از آن خاشاک نخواهد رویید.